اندیشکده راهبردی تبیین – کشور میانمار تقریباً از مدار 30درجه تا حدود مدار 5درجه در نیمکرهی شمالی کشیده شده است و دارای سه رشتهکوه با گسترش شمالی-جنوبی است که از رشتهکوههای هیمالیا آغاز میشوند. این کشور دارای منابع غنی طبیعی از جمله منابع هیدروکربنی و سنگهای قیمتی است. تولید نفت و گاز در میانمار از سال ۱۸۷۱ و بعد از تأسیس شرکت نفت رانگون توسط انگلیسیها شروع شد. در سال ۲۰۰۲ شرکتهای نفتی آمریکا مانند تگزاکو و پریمایر اویل، که پیش از این در حوزههای نفت و گاز میانمار حضور داشتند بهدلیل فشارهای داخلی و منطقهای از این کشور خارج شدند و به جای آنها پتروناس مالزی وارد شد.این کشور به مدت چند دهه دارای حکومتی سوسیالیستی بوده و تا چندی پیش نیز تحت نفوذ اقتصادی چین قرار داشته است. گفته میشود که پس از انتخابات 2011 و قرار گرفتن این کشور در مسیر دموکراسی غربی، شرکتهای آمریکایی برای مهار نفوذ چین به این کشور هجوم آوردهاند. آمار دقیقی از جمعیت این کشور ارائه نشده است ولی گفته میشود بیش از 89 درصد از جمعیت آن را بودائیان تشکیل میدهند و مسلمانان و مسیحیان این کشور هر کدام 4 درصد از کل جمعیت را به خود اختصاص دادهاند؛ البته احتمال این وجود دارد که مسلمانان روهینگیا در این آمار در نظر گرفته نشده باشند. در میانمار 144 طایفهی مختلف زندگی میکنند.
سواحل این کشور دسترسی دریایی به یکی از بزرگترین آبراههای راهبردی جهان یعنی تنگه مالاکا را ممکن میکند.هر ساله بیش از ۵۰ هزار کشتی از این تنگه، که میان مالزی و اندونزی واقع شده است، عبور میکند و گفته میشود پنتاگون از بعد از ۱۱ سپتامبر تلاش میکرده تا به بهانه دفاع در برابر حملات تروریستی به این منطقه وارد شده و آن را نظامی کند. تنگه مالاکا اقیانوسهای هند و آرام را هم به هم متصل میکند و کوتاهترین مسیر دریایی میان خلیج فارس و چین است. بیش از ۸۰ درصد از واردات نفتی چین از این تنگه حملونقل میشود و تقریباً تمام کالاهای صادراتی چین به منطقه قلب دنیا (خاورمیانه) از این تنگه عبور میکند. کسی که بر این آبها کنترل داشته باشد در حقیقت گلوگاه عبور انرژی به چین را در دست خواهد داشت. گفته میشود که چین بعد از حضور آمریکا در عراق و تسلط بر چاههای نفت منطقهی قلب دنیا، حضور خود را در میانمار تقویت کرده است تا مانع از دستیابی آمریکا به تنگه مالاکا شود.
درگیریهای بودایی- مسلمان و قوم روهینگیا
قوم روهینگیا که جمعیت آن امروزه بیش از 6 میلیون نفر تخمین زده میشود (طبق آمار غیر رسمی این رقم تا 8 میلیون نفر میرسد)، از قرن هفتم هجری در منطقهی ارکان (بخشی از ایالت راخین میانمار کنونی) سکونت دارند و انگلستان پس از اشغال میانمار (برمه) این منطقه را نیز به آن ضمیمه کرده است. با این حال به اعتقاد دولت و بسیاری از بودائیان میانمار، این طایفه، که اکثریت مطلق آنان را مسلمانان تشکیل میدهند، مهاجرین غیرقانونی بنگال هستند. به همین دلیل یکی از 9 قومیت موجود در میانمار که طبق قانون حقوق شهروندی مصوب سال 1982 تابعیت میانماری ندارند روهینگیاییها هستند. گفته میشود این طایفه از 8تای دیگر بزرگتر است و اکثر قریب به اتفاق جمعیت آن را مسلمانان تشکیل میدهند.به سبب همین سلب تابعیت، حقوق بسیاری از جمله، حق سکونت در خانههایی که خودشان ساخته باشند، ساخت و حتی تعمیر مساجد، به راه انداختن کسب و کار مستقل از بوداییها و … از این مسلمانان تضییع شده است. مسلمانان روهینگیا از سفر حج امسال باز ماندند چون تابعیت میانماری نداشتند، در حالی که گفته میشود از میان دیگر مسلمانان میانماری، که اهل این طایفه نبودند، 5000 زائر در مراسم حج امسال حضور داشتند. گفته میشود که دولت میانمار از سالها پیش برنامهای در دست اجرا دارد که به موجب آن تمام این طایفه را به خروج از میانمار وادار کند.
این اعتقاد که روهینگیا مهاجرین غیرقانونی بنگال هستند در میان اهالی ایالت راخین (محل سکونت قوم روهینگیا)، که اکثر ساکنین آن بودایی هستند، رواج دارد و به همین سبب آنها نیز با برنامهی دولتی کوچ اجباری همراهی میکنند. سازمانهای مختلف بودائی به روشهای مختلف، از جمله حمله به مساجد و آتش زدن خانهها، برای حذف و کوچ دادن اجباری روهینگیا از این کشور تلاش میکنند و قوانین داخلیای برای عدم ازدواج و داد و ستد با این اقلیت تصویب کردهاند. این قوانین علاوه بر قوانین رسمیای است که بنا بر یکی از آنها هر روهینگیایی برای دایر کردن یک مغازه باید با یک بودایی شریک شود؛ شراکتی که طبق آن فرد بودایی نه در سرمایه، بلکه فقط در سود شریک است. گفته میشود که تاکنون حدود 300هزار نفر از این اقلیت، که سازمان ملل آنها را مظلومترین اقلیت در دنیا میداند، به بنگلادش فرار کردهاند و بیش از 90هزار نفر نیز به مالزی پناهنده شدهاند و تعداد بسیاری نیز در جزایر و کشتیها سرگردان هستند.
برنامههای تبعیضآمیز علیه مسلمانان، چه در زمان چند دهه حاکمیت نظامیان و دیدگاههایی سوسیالیستی در میانمار و چه پس از انتخابات 2011 و روی کار آمدن یک دولت به اصطلاح «اصلاحطلب» و اجرای برنامههای آزادیهای سیاسی و اجتماعی، یکی از برنامههای است که به صورت ثابت در این کشور اجرا میشود و همیشه نیز حمایت دولتها را پشت سر داشته است و موجب درگیریهای چند دههی گذشته میان مسلمانان و بودائیان شده است. این درگیریها در تابستان گذشته و به بهانهی تجاوز و قتل یک زن بودایی توسط چند مسلمان در ایالت راخین شکل حادتری به خود گرفته است؛ به ویژه که پس از اجرای آزادیهای سیاسی و اجتماعی، بوداییهای میانمار آزادی عمل بیشتری یافتهاند. در این میان دولت میانمار از یک سو این درگیریها را یک مسئلهی داخلی نامیده و برنامهی مذاکرهای را که آسهآن پیشنهاد کرده، نپذیرفته است و از سوی دیگر نه تنها اقدامات لازم را برای رفع خشونتها انجام نمیدهد (در کشوری که چند دهه نظامیان در آن حکومت میکردند رفع یک قائلهی طایفهای چندان سخت نیست) بلکه رئیس جمهورش اعلام میکند که باید 800هزار نفر از قوم روهینگیا را از میانمار اخراج کرد تا تنشها پایان یابد.
اولین راهبان سیاسی دنیای بودیسم!
راهبان بودایی میانمار اگر چه اولین راهبانی نیستند که در سیاست دخالت میکنند، و در استفاده از معابد به عنوان مراکزی برای سازماندهی برنامههای سیاسی مخالف حکومت ، دنبالهرو «دالاییلاما» هستند، ولی در رسیدن به اهداف سیاسی از استادشان جلوتر رفتهاند. آنها که در سال 2007 در مخالفت با دولت وقت «هفته فرزندان بودا» را رقم زدند و با همراهی عموم بوداییان میانمار قدرتنمایی کاملی داشتند امروزه در کنار دولت میانمار، گروهی هستند که علاوه بر حمایت از تبعیض نژادی موجود در این کشور،خود به آن دامن میزنند. به نظر میآید که راهبان بودائی با توجه به جمعیت 89 درصدی بودائیان میانمار امیدوارند که برای اولین بار در جهان دولتی در این کشور بر سر کار بیاید که مذهب بودایی را مذهب رسمی قرار دهد.
به نظر میآید که انقلابی در اعتقادات بوداییان شرق و جنوب شرق آسیا در حال وقوع است. انقلابی که در نتیجهی آن آیین بودیسم از یک دین صرفاً عرفانی و فردی به یک مکتب اجتماعی و همهجانبه تبدیل میشود. شاید بتوان گفت که این انقلاب با خیزش دالاییلاما بر علیه دولت چین و تقاضای آزادیهای سیاسی و اجتماعی بیشتر برای بوداییان تبت آغاز شد و با فرار (تبعید خود خواستهی) او به معبدی در هند و تشکیل یک دولت در تبعید بر اساس دموکراسی و برگزاری انتخابات تاکنون ادامه داشته است.
این انقلاب بودایی در سال 2007 با حضور حدود 10 هزار راهب با لباسهایی یکدست در خیابانها و اعلام سه تقاضای «آزادی زندانیان سیاسی، به ویژه برنده جایزه صلح نوبل آنگ سان سوچی» و «کاهش بهای مایحتاج عمومی» و «مذاکرهی دولت با طرفداران دموکراسی» و همراهی مردم بودایی با آنها وارد مرحلهی جدیدی شد. جدا از بازیهای قدرتهای فرامنطقهای و برنامههای آنها برای این منطقه، میتوان گفت که مسئلهی «ملیگرایی» مبنای فکری راهبانیست که بر خلاف بودا، نه تنها از سیاست و جنگ و نزاع کنارهگیری نمیکنند بلکه خود ایجاد کننده جریانها و تغییرات سیاسی و اجتماعی میشوند. گفته میشود آثار عملی اندیشهی ملیگرایی در میان راهبان بودایی میانمار، اولینبار در زمان استعمار این کشور توسط انگلیس خودنمایی کرده است. به همین دلیل نیز برخی تحلیلگرها ریشهی کینه و دشمنی بوداییان میانمار با مسلمانان این کشور را نیز در مهاجرت مسلمانان از هند به این کشور هنگام استعمار میانمار توسط انگلیس میدانند.
نتیجه
با توجه به گسترش مذهب بودیسم در منطقهای که از هند تا ژاپن و از مغولستان و شرق روسیه تا کامبوج گسترده است و همچنین برپایی یک دولت در تبعید با حمایتهای آمریکا توسط دالایی لاما، -عنصر سیا و برندهی جایزهی صلح نوبل- به نظر میرسد که تشکیل حداقل یک دولت قوی که مذهب بودایی را مذهب رسمی اعلام کند و از گسترش آن حمایت کند میتواند منافع استراتژیک گوناگونی را در برای استکبار جهانی داشته باشد. شاید به همین دلیل باشد که جورج سوروس از انقلاب زعفرانی سال 2007 بودائیان میانمار علیه دولت نظامی این کشور حمایت کرد و به محض قرار گرفتن این کشور در مسیر دموکراسی غربی، تحریمهای آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی علیه حکومت این کشور برداشته شده و فعالیت سفارتخانههای این کشورها به سرعت در میانمار آغاز شده است و سیل کمکهای بشردوستانه و حمایتها از روند اصلاحات در این کشور به راه افتاده است و این کشور به حضور در بزرگترین مانور نظامی دنیا دعوت میشود.
از یک سو با توجه به ویژگیهای مذهب بودایی و برنامههایی که در این سالها در راستای ترویج عرفانهای کاذب (غیر الهی) در میان مسلمانان به ویژه ایرانیان توسط استکبار جهانی اجرا شده است، تشکیل چنین دولت و حکومتی میتواند یک گام در ادامهی برنامهای باشد که به موجب آن جهانی را که به گفتهی حضرت امام خامنهای «تشنهی معنویت» است، به سوی یک معنویت کاذب رهنمون شوند و سد جدیدی در برابر گسترش دعوت لبریز از معنویت تشیع بنا کنند.
علاوه بر این منطقهای که از شرق ایران تا ایالت سینکیانگ چین، تقریباً با محوریت جادهی ابریشم،گسترده شده است به صورت تاریخی حوزهی نفوذ اسلامی بوده است که از مجرای ایران عبور میکرده و مردم این محدوده به صورت تاریخی با فرهنگ و تمدن اسلامی-ایرانی آشنایی دارند. لذا یکی از حوزههایی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیشترین امکان گسترش انقلاب اسلامی در آنها وجود داشته است همین محدوده به حساب میآید. امروزه نیز با عبور انقلاب اسلامی از موانع مختلف به راحتی امکان الهامبخشی انقلاب برای مسلمانان مستضعف و مظلوم این محدوده وجود دارد. بنابراین وجود چنین حکومتی میتواند به عنوان ابزاری برای انحراف افکار مسلمانان منطقه از انقلاب اسلامی به سوی معنویت سکولار و در صورت لزوم کنترل و سرکوب مسلمانان در این منطقه به کار گرفته شود. همچنین برخی تحلیلگران غربی پیشبینی کرده بودند که در برابر هژمونی آمریکا یک اتحاد اسلامی-کنفوسیوسی با محوریت ایران و چین شکل بگیرد. به نظر می رسد راه ریشهکن کردن چنین اتحادی پیش از شکلگیری آن برپایی یک حکومت بودایی در این منطقه یا نزدیکی آن است.
از سوی دیگر وجود چنین حکومتی میتواند الهامبخش و حمایت کنندهی بودائیان در هند و چین و حتی بخشی از روسیه باشد. در این صورت آمریکا به راحتی هر چه بیشتر میتواند از وجود جداییطلبان تبت برای محدود کردن منافع چین و کنترل نفوذ این کشور در جنوب و جنوب شرق آسیا استفاده کند. همچنین با توجه به رشد اقتصادی هند و تلاش چین و روسیه برای نزدیک شدن به این کشور در قالب کشورهای «بریکس» و ایجاد و افزایش فاصله میان این کشور با غرب، چنین حکومتی میتواند در صورت لزوم به عنوان یک اهرم فشار برای کنترل هند در مواقع ضروری به کار بیاید. به علاوه، گسترش نفوذ آمریکا در میانمار در صورتی که با مانعی مواجه نشود میتواند اصلیترین مجرای تأمین انرژی چین بعد از خلیجفارس را تحت کنترل آمریکا در آورد. چنین اتفاقی اگر نتواند چین را به زانو در آورد، مطمئناً قدرتنمایی آن کشور را در برابر آمریکا برای چند دهه به تأخیر خواهد انداخت.
از منظر ژئوپلتیک نیز ایجاد یک حکومت دستنشاندهی ضد مسلمان در میانمار که به لحاظ جغرافیایی به مالزی (به عنوان یکی از کشورهای مسلمان با رشد اقتصادی مناسب و برخی مواضع نزدیک به ایران) نزدیک است، میتواند بخشی از منافع مالزی را نیز تهدید کند.
تأملات راهبردی، فرصت ها و تهدیدات
به نظر می رسد بایستی کشورهای هند و مالزی و چین و روسیه متوجه تهدیداتی شوند که، در صورت ادامه این روند در میانمار، متوجه آنها میشود. در این میان ارائه برآوردهای درست از تهدیداتی که متوجه منافع ملی این چند کشور است به هرکدام از آنها هم میتوان دوستیهای دوجانبه را تقویت کرد و هم میتوان در ادامه حل این مسئله از همراهی این کشورها بهره برداری کرد.
مسلماً آنچه دولت چین را بیش از هر چیزی در مسئلهی میانمار دچار مشکل میکند، مسیر مبادلات کالا و انرژی میان چین و خلیج فارس است. در صورت فعال شدن مسیر جاده ابریشم مابین ایران و چین در زمینه انتقال کالا و به عنوان مسیر جایگزین برای انجام بخشی از مبادلات انرژی میان چین و منطقهی قلب دنیا و همچنین اتصال خط لولهی صلح (ترجیحاً از مسیر هند) به چین، میتوان امیدوار بود که چین در این مسئله با آزادی عمل بیشتری گام بردارد.
دور از انتظار نخواهد بود اگر پیشنهاد شود در اولین گام عملی با تشدید فشارهای بینالمللی و استفاده از مباحث حقوق بشری در مورد مسلمانان میانمار، تشکیل یک اتحاد فراگیر بینالمللی را مد نظر قرار داد که هدف آن ایجاد اردوگاههای اسکان موقت و حمایتهای بهداشتی از آوارگان در داخل میانمار (و نه در خارج از این کشور) است و حتی در صورت امکان حضور سازمان شانگهای برای حفاظت از صلح در این منطقه فراهم شوند. برای چنین کاری میشود از روابط حسنهای که میان دولت ایران با برخی اعضای آسهآن از جمله چین و مالزی وجود دارد و ارائهی برآورد تهدیداتی که متوجه این کشورهاست استفاده کرد تا ظرفیت آسهآن و سازمان شانگهای در این زمینه فعال شود.
در ادامه باید در یک اجتماع بینالمللی مانند آسهآن یا سازمان ملل تصمیمی درباره تابعیت این مردم اتخاذ شود. تشکیل یک ایالت خودمختار میتواند بهترین گزینه باشد چرا که در صورت پذیرفتن تابعیت این جمع در میانمار هیچ ضمانتی برای عدم تکرار چنین رفتاری از راههای دیگر وجود ندارد. البته با توجه به موقعیتی که این منطقه دارد پذیرش این راه حل در میان دنیا چندان طرفداری نخواهد داشت مگر از سوی چین و با وعده همراهی این ایالت خودمختار با منافع چین. در نهایت میشود از طرح این مسئله برای فشار به دولت میانمار برای پذیرفتن تابعیت این طایفه و اتخاذ روشهای غیر تبعیضآمیز استفاده کرد.