در ابتدای امر لازم است تا تعریف جامعی از قواعد حقوقی و نحوه شناسایی کشورها بیان شود. از منظر قواعد حقوق بینالملل در رابطه با موضوع شناسایی کشورها و بر اساس نظریه اعلامی ماهیت شناسایی که امروزه شیوه عمل کشورها و مقررات بینالمللی کاملاً منطبق با نظریه مذکور است؛ «شناسایی یک قاعده حقوقی است که برای یک کشور عامل تشکیلدهندهای تلقی نمیشود بلکه صرفاً بهمنزله اعلام ورود کشور جدید به صحنه بینالمللی از سوی سایر کشورهاست و میتواند سرآغاز برقراری روابط دیپلماتیک و انعقاد معاهدات بینالمللی با سایر کشورها باشد.»
از میان انواع چهارگانه چگونگی شناسایی یک کشور یا نحوه آن، میتوان گفت که موضوع به رسمیت شناختن دولت فلسطین به شناسایی ضمنی جمعی مطابقت بیشتری دارد؛ بدین معنا که در این نوع شناسایی ضمنی، کشور جدید توسط گروهی از کشورها به اشکال گوناگون نظیر پذیرش عضویت در یک اتحادیه یا یک سازمان بینالمللی به رسمیت شناخته میشود. البته در رابطه با این موضوع بد نیست اشارهای نیز به سخن نخستین دبیر کل سازمان ملل متحد«تریگولی» در سال 1950 نمود. وی در اظهارات خود چنین بیان میکند که قبول عضویت کشوری در سازمان ملل متحد بهمنزله شناسایی آن از طرف کشورهای عضو سازمان نمیباشد. در همین راستا مشاهده میشود که علیرغم عضویت فلسطین در سازمان ملل ولی همچنان میتواند از کشورهایی نام برد که دولت فلسطین را به رسمیت نشناختهاند.
در جمعبندی مطالب مذکور میتوان به این نتیجه رسید که با وجود اینکه شناسایی میبایستی یک عمل حقوقی محسوب شود ولیکن این امر در واقع عمل سیاسی بیش نیست که در بند اراده بیقیدوشرط کشورها میباشد و این مسئله نیز امروزه بهوضوح در عرصه بینالمللی مشاهده میشود که کشورها با در نظر گرفتن منافع ملی خود و در اولویت قرار دادن اهداف و مقاصد مورد طلب خود به چنین عملی اقدام مینمایند که در همین راستا نیز از نمونه بارز آن میتوان به دولت فلسطین اشاره کرد که مسئله شناسایی آن بیش از هر چیزی صبغه سیاسی به خود گرفته است تا حقوقی.
در این نوشتار سؤال اصلی ما این است که غرب با چه هدفی شناسایی دولت فلسطین را در دستور کار خود قرار داده است؟ و نیز غرب را چه شده است که در این موقعیت زمانی و با گذشت بیش از 2 سال از اقدام سازمان ملل اکنون اروپاییان به فکر دولت فلسطین و به رسمیت شناختن آن افتادهاند؟ آیا میتوان جنگ اخیر رژیم صهیونیستی در غزه و فجایع به بارآورده آن را علت این امر دانست؟ آیا ائتلاف جهانی که اخیراً به رهبری امریکا علیه داعش شکل گرفته است و نیز مشارکت غربیها در این ائتلاف و عقب نماندن آنها از چنین جریان خودساختهای را میتوان در این امر دخیل دانست؟
پس از آنکه در ۲۹ نوامبر ۲۰۱۲ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد عضویت فلسطین بهعنوان عضو ناظر در سازمان ملل با ۱۳۸ رأی موافق، ۴۱ رأی ممتنع و تنها ۹ رأی مخالف به رسمیت شناخته شد کشورهای جهان یکی پس از دیگری از طریق حکومتهای خود بر این امر صحه گزاردند اما این روند در منطقه اروپا بهویژه در میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا بهکندی درحرکت بوده است. شاید بتوان اصلیترین دلیل این امر را نیز توجه غرب به سیاستهای اتخاذی آمریکا در این زمینه و مخالفت این کشور با به رسمیت شناختن دولت فلسطین و همچنین تداوم سیاست حمایتی غرب از شریک خود یعنی رژیم صهیونیستی دانست. آنچه مسلم است توجه به این مسئله است که غربیها در منطقه خاورمیانه اهداف و منافع استراتژیک مشترک بسیاری با امریکا دارند.
اما با توجه به مسائلی که به آنها اشاره شد اکنون در اروپا جریانی آغاز شده است که کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری در به رسمیت شناختن دولت فلسطین اعلام آمادگی میکنند و این موضوع با توجه به پیشینه سیاسی غرب قدری تأملبرانگیز است. در همین راستا چندی پیش «استفان لوفن» نخستوزیر و رهبر حزب سوسیالدموکرات سوئد بهعنوان اولین کشور عضو اتحادیه اروپا، در بیانیهای اعلام نمود که کشورش دولت مستقل فلسطین را به رسمیت خواهد شناخت و این موضع دولت سوئد را در حقیقت میتوان سرآغاز جریان مذکور در میان کشورهای اروپایی بهحساب آورد. پسازاین اعلام موضع دولت سوئد نوبت به کشور انگلستان رسید که در تاریخ 13 اکتبر (21 مهرماه) نمایندگان مجلس عوام این کشور طرح به رسمیت شناختن دولت مستقل فلسطینی را به رأی گذاشته و نهایتاً مجلس انگلستان با این طرح موافقت نمود. شایانذکر است که این طرح با 274 رأی مثبت در برابر تنها 12 رأی مخالف به تصویب رسید. همچنین پس از اعلام موضع کشورهای مزبور، ایرلند بهعنوان دیگر کشور اروپایی خواهان به رسمیت شناختن فلسطین شد و به دنبال آن مجلس اسپانیا نیز اعلام نمود که درباره به رسمیت شناختن دولت فلسطین رأیگیری خواهد نمود. اخیر در فرانسه نیز صحبتهایی مبنی بر شناسایی دولت فلسطین به گوش میرسد.
درنهایت آنچه مسلم است توجه به این مسئله است که غرب از به راه انداختن چنین جریانی آنهم در این موقعیت زمانی احتمالاً اهداف راهبردی و مهمی را برای خود ترسیم نموده است که از طریق بازی رسانهای جدیدی که به راه انداخته برای رسیدن به اهداف مدنظر خود تلاش خواهد نمود. در این زمینه به چند نکته اساسی که میتوان به کمک آنها تا حدودی از مقاصد و اهداف دول غربی از به راه انداختن چنین جریانی در منطقه اروپا مطلع شد در ذیل اشاراتی خواهد شد:
1) در وهله نخست توجه به این موضوع ضروری است که این شناسایی صرفاً یک شناسایی نمادین است و شناسایی دولت فلسطین توسط دولتهای اروپایی بهمنزله نفی دولت رژیم صهیونیستی نیست. به نظر میرسد در نمادین بودن این عمل غربیها برای نمونه سیاست اتخاذی دولت انگلستان در این زمینه مثال خوبی باشد. طرحی که در مجلس این کشور به تصویب رسید علاوه بر غیر الزامآور بودنش برای دولت بریتانیا، طبق اظهارات سخنگوی دولت انگلستان حتی این شناسایی در مواضع سیاست خارجی دولت انگلستان در رابطه با فلسطین و همچنین در مورد مذاکرات سازش نیز تغییری ایجاد نخواهد کرد.
2) از سویی این سیاست کشورهای اروپایی را میتواند در راستای تحقق قطعنامه 242 شورای امنیت (مصوب 22 نوامبر 1967) در نظر گرفت. در بند 2 ماده 1 این قطعنامه بر «خاتمه وضعیت جنگی، احترام و شناسایی اصل حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی هر یک از کشورهای منطقه و حق آنها برای زندگی صلحآمیز و در مرزهای امن و شناختهشده و بهدوراز تهدید یا توسل به زور جهت برقراری صلح عادلانه و پایدار در خاورمیانه از جانب شورای امنیت تأکید شده است».
3) از سویی دیگر غربیها با استناد به قطعنامه 181 سازمان ملل به نتیجه رساندن پروژه دو دولت و یا به عبارتی تأسیس دو دولت در یک سرزمین را مدنظر خود قرار دادهاند و برای تحقق چنین راهکاری این بار از ابزار شناسایی که یک ابزار کاملاً دیپلماتیک است استفاده نمودهاند. طبق قطعنامه ۱۸۱ سال ۱۹۴۷ سازمان ملل سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و فلسطینی تقسیم میشود. همچنین شواهد حاکی از آن است که غربیها در مقایسه با متحد استراتژیک خود یعنی امریکا در رابطه با مسائل خاورمیانه و نیز حلوفصل اختلافات این منطقه در بهکارگیری قدرت نرم بهمراتب تمایل بیشتری نشان دادهاند.
4) با توجه به حوادث دلخراشی که در ماههای گذشته در جنگ 51 روزه غزه به وقوع پیوست که موجب جریحهدار شدن افکار عمومی در سطح جهانی گردید شاید بتوان استراتژی نوین غرب را برخلاف اظهارات برخی از صاحبنظران، نوعی رفع تکلیف تلقی نمود تا احساس تکلیف؛ بهعبارتدیگر میتواند اینگونه بیان نمود که غرب در نظر دارد تا از این طریق بار سنگین جنایات، مشارکت و همدستیاش با رژیم صهیونیستی را از دوش خود برداشته و به انگشت اتهامی که به سویش دراز شده است پاسخی قانعکننده بدهد.
غرب از یکسو از همان آغاز تشکیل رژیم صهیونیستی در همه حال حامی و پشتیبان اصلی رژیم صهیونیستی بوده است و از سویی دیگر غربیها خود را در عرصه بینالمللی داعیهدار رعایت حقوق بینالملل و احترام به حقوق بشر و موضوعاتی از این قبیل دانستهاند.
اکنونکه عمل تجاوزگرایانه رژیم صهیونیستی همچون لکه ننگی دامان غرب را آلوده نموده است و باعث رسواییشان در سطح جهان شده است، حال دست بهکار شدهاند تا خود را از اتهامات وارده مبرا گردانند و بار دیگر آن وجهه ترسیمی خود را که ضامن حقوق بشر و خواهان صلح و امنیت بینالمللی است را تقدیس نمایند.
5) مسئله بعدی تلاش دولتهای غربی در اقناع نمودن شهروندانشان میباشد. شهروندانی که دولتهای خود را در این جنگ تأسفبار شریک دانسته و به برپایی تظاهرات و مخالفت با سیاستهای اتخاذشده از جانب دولتهای خود اقدام نمودهاند و در همین راستا فشارهایی نیز بر نظامهای سیاسی خود اعمال نمودند.
به همین خاطر شاید بتوان در نگاهی دیگر این سیاست (شناسایی) غرب را پاسخی به فشارهای داخلی و کاستن از شدت آنها و نیز برقراری ثبات مجدد در داخل دستگاههای حکومت خود بهحساب آورد. البته این عملکرد غرب چندان هم دور از تصور نیست که از طریق سیاست شناسایی به مردمانشان چنین وانمود نمایند که برخلاف آنچه تصور میکنند، غرب نسبت به مسئله فلسطین چندان هم بیتوجه نیست بلکه در مواقعی که اقتضا کند به فکر او نیز خواهند بود و برایش شخصیتی بینالمللی در نظر خواهند گرفت.
6) مسئله مهم دیگری که میتوان در این راستا به آن اشاره نمود شکلگیری ائتلاف جهانی به رهبری امریکا علیه داعش است که در این زمینه غربیها به جد مُصرند تا از قافله عقب نمانده و شانهبهشانه متحدان خود در خاورمیانه عرضاندام کنند.
غربیها خود بهخوبی میدانند که با توجه به وقایع اخیر خاورمیانه بهویژه حساسیتهای شدید به وجود آمده از جنگ غزه، برای پیوستن به این ائتلاف جهانی و ایفای نقش مطلوب خود در خاورمیانه به یک مشروعیت داخلی و یا بهعبارتیدیگر به کسب مجوز از جانب شهروندان خود نیاز مبُرمی دارند؛ که سیاست اتخاذشده میتواند وسیله خوبی باشد برای جلب نظر شهروندان خود و سرانجام رسیدن به هدف نهایی که در سر میپرورانند.
7) و سرانجام نکته پایانی مسئله رژیم صهیونیستی است که با توجه به وقایع صورت گرفته، اکنون این رژیم جعلی بیشازپیش در انزوا قرار گرفته است و دوران فترت خود را سپری مینماید. امروزه ما شاهد هستیم که نزدیکترین متحدان و نیز شرکای اصلی این رژیم نیز تا حدودی خواهان فاصله گرفتن از آن هستند و این شکاف صورت گرفته بهوضوح قابلرؤیت است. اگرچه سیاست اتخاذی غربیها مبنی بر شناسایی دولت فلسطین برای آنها یک استفاده ابزاری یا یک بازی سیاسی بیش نیست برای رسیدن به اهداف موردنظر خود ولی آنچه مسلم است این است که سیاست شناسایی غربیها سوای اینکه برای صهیونیستها دور از انتظار بوده است بلکه فراتر از آن چندان هم به مزاجشان خوش نیامده است، مسئلهای که منجر به واکنشها و پاسخهای تندی از سوی مقامات رژیم صهیونیستی شده است. حال برای مقامات رژیم صهیونیستی زنگ خطر به صدا در آمده است و این سیاست شناسایی را میتوان سرآغاز به وجود آمدن یک شکاف عمیق در میان اسرائیل و همپیمانان غربی خود بهحساب آورد. روندی که تداوم آن رژیم صهیونیستی را هرچه بیشتر به حاشیه خواهد راند.
—————————————-
منابع
1. ضیائی بیگدلی. محمدرضا، حقوق بینالملل عمومی، تهران، گنج دانش،1392، فصل ششم.
2. آقایی. سید داوود، سازمانهای بینالمللی، تهران، سرای عدالت،1391، فصل سوم.
3. مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد به نشانی: www.unic-ir.org
4. منابع خبری خبرگزاری فارس به نشانی: www.farsnews.com
