اصول قرآنیِ حاکم بر مذاکره در سیاست خارجی جمهوری اسلامی
بعد از آنکه چارچوب کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی، با داشتن نگاهی جهان وطنانه و اسلامی ترسیم گردید؛ اینک این سؤال مطرح میشود که آیا هر نوع رابطهای قابل تجویز است؟ و آیا در تعامل با کشورها و دولتهای غیر مسلمان، هیچ محدوده و ضابطهای وجود نخواهد داشت؟
با توجه به آنچه در اهداف و شاخصههای سیاست خارجی جمهوری اسلامی، به عنوان یک خطمشی مبتنی بر اصول اسلامی، عقیدتی و انقلابی تبیین شد، طبیعی است که این اهداف نیازمند تبعیت از موازین و دستورالعملهایی برگرفته از تعالیم ناب اسلامی خواهد بود. موازینی که به راحتی اجازه هر نوع تعامل و در هر سطح و به هر قیمتی را نمیدهد. لذا در ادامه، اصول حاکم بر مذاکره (به عنوان یکی از ابزار سیاست خارجی) را با استناد به آیات قرآن و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و معصومینعلیهمالسلام، بررسی مینماییم؛
1) نفی رابطه با مستکبر
« اسلام نه دین انزوا است تا جدا از جهان زندگی کند و نه سلطهپذیر است و نه سلطهگر. هم اصل انزوا را باطل میداند و هم سلطهگری را امضا نمیکند و هم سلطهپذیری را ننگ میداند، چون معیار این روابط را قسط و عدل تنظیم میکند. اگر بر اساس قسط و عدل، رابطه تدوین و تنظیم شد، انسان نه از قدرت خود سوءاستفاده میکند و نه اجازه میدهد مقتدری از قدرت او بد استفاده کند. »[1] در همین راستا، آیات قرآنکریم[2] گرچه رابطه با کافران را مجاز دانسته ( که آن هم تابع شرایطی است)، ولی رابطه با مستکبران را بطورکلی نفی کردهاست. علت این امر آن است که کافر، گرچه پذیرنده اصول الهی نیست ولی اصول انسانی را میپذیرد. اما مستکبر، بهدلیل خوی ضدانسانیاش، نه تنها اصول الهی را نمیپذیرد بلکه اصول انسانی را نیز زیر پا مینهد. « خوی استکبار، پیمانشکنی است،… از اینرو قرآن خواسته با مستکبران همیشه در نبرد باشیم، زیرا خوی آنها نقض عهد است: «و لا تظلمون و لا تظلمون» ( توبه، 12) مفهموم این آیه این است که با مستکبران بجنگیم، نه برای اینکه کافرند بلکه چون مستکبرند.[3] مستکبر بهواسطه خویِ ضدانسانیاش و بهدلیل آنکه تنها منافع پلید خود را مدنظر قرار میدهد، همواره تلاش میکند خود را بر دیگری تحمیل نماید. لذا طرف مقابلِ او باید هوشیار باشد و در مقابل این دشمنِ پلید کوتاه نیاید. از اینرو در منظر اسلام، ستمپذیری و ستمگری ـهر دوـ حراماند و این اصل کلی، تنها به مسائل مالی و اقتصادی اختصاص ندارد و همه مباحث سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در بر میگیرد. در این زمینه، اشاره به برخی ستمگریهای منافقان صدر اسلام و شیوه برخورد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با آنها قابل توجه است: یکی از قراردادهای مهم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در ابتدای ورود به یثرب، قرارداد با یهودیانِ بنینظیر بود. ایشان به دلایل متعدد از جمله ایجاد زمینه مساعد برای استقرار دولت خود، معاهدهای با یهودیان منعقد نمود. این قرارداد متضمن رعایت حقوق طرفین بود و بر اساس آن، یهودیان متعهد شدند که هرگز علیه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان اقدامی نکنند و ایشان تا زمانی که یهودیان به نقض پیمان روی نیاوردند، به آن وفادار ماندند، اما زمانی که یهودیان و منافقان، نقشه قتل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را کشیدند و پیمانشکنی کردند، با قاطعیت و بدون هیچ کوتاهی، این قبیله را طرد کرده و آنها مجبور به ترک مدینه شدند.[4] قبیله بنیقینقاع نیز که متعهد شدهبودند آسیبی به منافع مسلمانان وارد نکنند، بعد از پیمان شکنی، مورد خشم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلمقرارگرفته و مجبور به ترک مدینه شدند.[5] از دیگر پیمانهای پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، پیمان با بنیضمره بود. در قرارداد بنی ضمره، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم امنیت اموال و جانهای آنها را به شرط آنکه به جنگ با دین خدا نپردازند، تضمین نمود.[6] این موارد حاکی از آن است که حفظ منافع اسلام و مسلمین در منظر پیامبر اسلام، جایگاه ویژهای داشته به نحوی که به هیچوجه بر سر این امور کوتاه نمیآمدند. حال جای این سؤال است که مذاکره و مصالحه با دشمن اول اسلام و مسلمانان، یعنی آمریکا و همپیمانانش، در منظومه فکری جمهوری اسلامی که خود را پیرو دین اسلام و سیره پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم میداند، آیا جایگاهی میتواند داشتهباشد؟
« قرآن کریم در عین حال که روابط مسلمانان با پیروان ادیان توحیدی و نیز کافران را امضاء میکند، اما نه سلطهپذیری مسلمانان را امضا میکند و نه سلطهگری غیرمسلمانان را» (نساء 141) و نامسلمانان بر مسلمانان، سلطه و راه نفوذ ندارند. اگر کسی ظلمپذیر بود، هرچند مظلوم است ولی مأجور نیست. وقتی حادثه کربلا به پایان رسید، زینب کبراسلام الله علیها در کوفه به مردم فرمود: وقتی غلام ثقیف- حجاج بن یوسف ثقفی- بر شما مسلط شد، شما باید گریههای فراوان داشتهباشید ولی بیاجر؛ و چنین هم شد.[7] دعای علیبنابیطالبعلیه السلام و نفرین وجود مبارک آن حضرت (نهجالبلاغه، خطبه70) درباره امویان و بداندیشانِ عراق، مؤثر و حجاج بر آنها مسلط شد و آنان مظلوم گشتند ولی مأجور نشدند، زیرا هر ظلمپذیر و ظالمی باید ظلم دیگران را بدون اجر بپذیرد.
به هر روی ظالمان که همان مستکبراناند رابطهپذیر نیستند، چنانکه حضرت امیرعلیه السلام نیز خوارج را که خوی مستکبرانه داشتند و برخی از آنان پیشانیشان بر اثر سجده فراوان پینه بسته بود، نابود کردند.[8]
2) برائت از مستکبران
اسلام با مستکبر به هیچ روی رابطهای را امضاء نمیکند و کنارِ هم نخواهند بود. ابراهیم خلیل علیه السلام بعد از آنکه معنای خوی استکبار و خطر آن را به مشرکان فهماند، فرمود من و پیروانم از شما بیزاریم؛ « وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون » (یونس، 41 )؛ « قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّه » (ممتحنه، 4)
قرآن کریم، مستکبر را از آن جهت که به هیچ عهد و پیمانی وفا نمیکند، مورد سرزنش قرار میدهد؛ « وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون » (توبه، 12) این ویژگیِ مستکبران، یعنی عدم وفای به عهد و پیمان به اندازهای در منظر قرآن اهمیت دارد که به دلیل همین ویژگی، نهتنها اجازه رابطه با مستکبر را نمیدهد بلکه دستور میدهد که با مستکبران مبارزه کنید. « وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون » (توبه، 12)؛ از این جهت قانون برائت از مشرکان یعنی برائت از مستکبران و این، جزء برنامههای حج ابراهیمی است. قرآنکریم میفرماید: مشرکانی که مستکبرند، خدا و پیامبرش از آنها بیزارند و شما هم که به پیامبرتان تأسی میکنید، باید برائتتان را از آنها اعلام کنید؛ « وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليم» (توبه، 3) در شرایط کنونی نیز شاهدیم که مسلمانان شرکتکننده در این مراسم، بدون هیچگونه تردیدی، مصداق فعلیِ استکبار جهانی را آمریکا و اسرائیل میدانند و در رأس شعارهای تبریجویانهشان، برائت از این دو ابلیس را فریاد میکنند.
در حجی که بزرگتر از عمره است ـحج تمتعـ برائت از مشرکان تعبیه شده است؛ دو «ندا» در جریان حج تمتع مطرح است؛ ندای ابراهیمیعلیه السلام و ندای محمدیصلی الله علیه و آله و سلم ندای ابراهیمی در آیه « وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق» (حج27 ) بازگو شده است و خداوند به معمار کعبه، یعنی ابراهیمعلیهالسلام دستور میدهد: اعلان کن که مستطیعها و هرکه توان دارد از روستا و شهری که در آنند، بگذرند. به مکه بیایند و وقتی به کنار کعبه رسیدند و به طواف مشغول شده و به مراسم حج دستیافتند، بدانند این حجِ اکبر است و آن وقت، نوبت به اعلان نبیاکرمصلی الله علیه و آله و سلممیرسد؛ « وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَريءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَليم» (توبه، 3) این اعلان را پیامبر باید به سمع جهانیان برساند که همه در آن مراسم گرد آیند، و آن اعلان، این است که پیامبر خدا به تبعیت از خدا، از مشرکان برائت میجوید و این مشرکان کسانی هستند که هیچ عهد و پیمان و میثاقی را پاس نمیدارند، پس در حقیقت این برائت از مستکبران است نه کافران یا مشرکان متعهد به میثاق. البته از نظر اعتقادی، فرقی بین آنها نیست چون همگی باطلاند. »[9]
3) عزتمندی اسلام و مسلمانان و تلاش برای حفظ آن
یکی از موانع عدم مذاکره با مستکبران، حفظ عزت اسلام و مسلمین است. در آیات قرآن، عزتمندی اسلام و مسلمانان دارای جایگاه ویژهای است و تلاش برای حفظ آن اهمیت فراوان دارد. «للّهِ العزّةُ و لرسولهِ و للمؤمنین» (منافقون، 8)، «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعا» (فاطر، 10)
یکی از اصلیترین عرصههای تبلور عزتمندی، عرصه سیاست خارجی و مذاکره با بیگانگان است. نمیتوان از آسیبهای مذاکره با استکبار که ویژگی آنها، عهدشکنی و تلاش برای تحمیل خود بر دیگران به هر نحوِ ممکن است (که خدشه و ضربه بر عزت مسلمانان و اسلام میزند) غافل شد. بر این اساس، دوری از مذاکره با مستکبران، واجب و ضروری است.
4) نفی مشارکت در دشمنی و تجاوز
قاعده دیگری که فقها به آن تمسّک میجویند، قاعده؛ «تعاون بر اثم و عدوان» است. قرآن کریم میفرماید: «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان» (مائده، 2) در واقع، تعاون و همکاری مسلمانان در جایی است که نیکی و تقوا وجود داشته باشد، ولی آنجا که گناه و دشمنی و تجاوز به حقوق دیگران مطرح است، مشارکت و حضور، هیچ مجوزی ندارد.
پیرامون اهداف خاصِ سیاستخارجی جمهوری اسلامی، بیان کردیم که انقلاب اسلامی ماهیتی فراملی دارد و بر این اساس، حفظ کیان اسلام و مصالح و منافع مسلمانان، دارای جایگاه ویژهای در این سیاست خواهد بود لذا در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، باید این قاعده حکمفرما باشد و بر این اساس، هر مذاکرهای که در آن نوعی همدلی و همراهی با سیاستهای مستکبران و از جمله آمریکا استنباط شود، ممنوع و غیر مجاز خواهد بود. چرا که این عمل، مصداقی از تعاون بر گناه و تجاوز محسوب میشود.
در توضیح این قاعده باید گفت: از سویی در مذاکره و گفتوگو، شرایط، همیشه و مطلقاً به نفع یک طرف نخواهد بود و طرفین باید مواضع خود را تعدیل نمایند. از سوی دیگر، ماهیت مذاکره و یکجا نشستن ـدر عالم سیاستـ دارای چنین بار معنایی است که ظرورت دارد طرفین تا حدی به هم نزدیک شده و مواضعشان تعدیل و تا حدودی همسو شود. در شرایط فعلی نیز این امر کاملاً حکمفرماست و نفس مذاکره در واقع پیروزی بزرگی برای جبهه استکبار به حساب خواهد آمد. «… اصل مذاکره با ایران، برای امریکا به عنوان یک ابرقدرت، بسیار مهم است. ممکن است بعضی تعجّب کنند و بگویند مگر ایران چیست که برای امریکای ابرقدرت، مهم است که با ایران پشت میز مذاکره بنشیند؟! بله، بسیار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برایش خیلی مهّم است. ابرقدرت، یعنی آن قدرتی که از همهی قدرتهای سیاسی دنیا بالاتر است و میتواند ارادهی خود را بر آنها تحمیل کند. آنچه که برای آنها خیلی مهّم است، مذاکره است. میخواهند ایران پشت میز مذاکره بنشیند؛ بعد که مذاکره شروع شد، آنوقت سرِ رابطه داستانها و حکایتها دارند. »[10]
با توجه به دو دلیل مذکور، مذاکره با آمریکا به عنوان سردمدارِ استکبار جهانی، به معنای کوتاه آمدن از مواضع فراملی و ضداستکباری جمهوری اسلامی است و این با فلسفه وجودی انقلاب اسلامی، در تعارض جدی است.
5) نفی تسلط بر مسلمانان (نفی سبیل)
«لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً ؛ خداوند هیچ راهی را برای تسلط کافران بر مؤمنان قرار نداده است » (نساء، 141) این قاعده، یکی از اصول مهم حاکم بر سیاست خارجی اسلام محسوب میشود. «این اصل بر تمام مسائل روابط خارجی مسلمانان در زمینههای گوناگون نظامی، سیاسی، اقتصادی و… حاکمیت دارد و تمامی آنها میبایست براساس آیه شریفه، برنامهریزی و کنترل گردد.»[11]، در حوزه سیاست خارجی، نپذیرفتن تحتالحمایگی، نفی ظلم و استبداد و استعمار، جایز نبودن مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور اسلامی و تصمیمگیریهای سیاسی مورد تأکید است. « بنابراین قاعده نفیسبیل، بیانگر دو جنبه ایجابی و سلبی است. که جنبه سلبی آن ناظر بر نفی سلطه بیگانگان بر مقدرات و سرنوشت سیاسی و اجتماعی مسلمانان و جنبه ایجابی آن بیانگر وظیفه دینی امت اسلامی در حفظ استقلال سیاسی و از میان برداشتن زمینههای وابستگی است. »[12]در این زمینه، میتوان به این فرموده پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم نیز تمسک جست که میفرماید: «اسلام علو و برتری مییابد و هیچ چیز بر او علو و برتری نمییابد»[13]. براساس قائده نفی سبیل و با استناد به این فرموده پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم راه هرنوع نفوذ و سلطه کفار بر جوامع اسلامی در حوزههای مختلف میبایست مسدود شود.
6) اتکاء بر قدرت الهی
برخی بر این عقیدهاند که اگر با بیگانگان مذاکره نکنیم، منافع ملی و فراملی ما در خطر خواهد بود. لذا باید به مذاکره تن دهیم حتی اگر طرفِ مقابلِ مذاکره ما، استکبار و مستکبرین باشند؛ «الذّینَ یتّخذونَ الکافرینَ اولیاءَ مِن دونِ المؤمنینَ» (نساء، 139) قرآنکریم، این عقیده را به شدت مورد تخطئه قرار میدهد و بیان میکند نباید متأثر از قدرت استکبار بود و نباید فریب این قدرت ظاهری را خورد؛ «لا یغُرنّک تقلّبُ الّذین کفروا فی البلاد» (آل عمران، 196) و بر این اساس، نباید به دشمن اعتماد کرد؛ «ولا تَرکَنوا اِلَی الذّینَ ظَلموا فتَمسَّکم النّارُ و ما لکم مِن دونِ اللّهِ من اولیاءَ» (هود، 113)، چرا که این حالتِ استکباری و این قدرت، موقتی و پایانپذیر است و انسان، تنها باید به قدرت نامتناهی و پایانناپذیر الهی متکی باشد؛ «… أیبتغونَ عندهم العزّةَ فانَّ العزّة للّهِ جمیعا» (نساء، 139)
قرآنکریم ضمن اینکه از امت اسلامی میخواهد دائماً مجهز به انواع وسایل دفاعی در برابر کفار باشند؛ « وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم» (انفال، 60) علاوه بر آن، شدیداً مسلمانان را از دوستداشتن کفار به نحوی که آنان را دوست صمیمی خود قراردهند تا جاییکه از اسرار مسلمین مطلع شوند، نهی فرمودهاست؛ « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُون» (آل عمران، 118) و « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ أَ تُريدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً مُبينا » (نساء، 144)
7) اصل تولی و تبری
قرآن کریم برای تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی پیروان خود، یک اصل کلی را تحت عنوان «ولایت و برائت» یا «تولی و تبری» مشخص کرده و از آنان خواسته است تا این اصل را پایه و محور ارتباطات خود قرار دهند. این قاعده، به عنوان یکی از فروع اعتقادی اسلام، عامل تنظیم روابط سیاسی و اجتماعی در عرصه سیاست خارجی ـمیان مسلمانان و دیگرانـ است. در بینش اسلامی، مسلمان باید بداند به عنوان جزئی از پیکره جامعه اسلامی است و این مسئله خواهـناخواه اقتضائاتی دارد. همچنین « ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه: مسلمان همواره در مواجهه با غیرمسلمان باید بداند با اعضای یک پیکره بیگانه مواجه است و این مسئله ایجاب میکند که روابط مسلمانان با آنها محتاطانه باشد. البته این مسئله به معنای قطع رابطه با غیرمسلمانان نیست. »[14].
از اینرو، سیاست خارجی جمهوری اسلامی نسبت به ملل و کشورهای مسلمان، با ملاک نزدیکی آنان به اسلام و میزان تبعیتشان از قوانین اسلامی تعیین میشود. «درباره کشورهایی که دارای خطمشی سیاسی ظالمانه و تجاوز طلبانه هستند، باید دستورالعمل؛ «دشمنِ ظالم و یارِ مظلوم باشید» ملاک و مجوز روابط سیاسی قرار گیرد و با توجه به میزان گرایشهای ظالمانه آنها، تبری صورت پذیرد. »[15] بر این اساس، هیچ تردیدی باقی نمیماند که مذاکره و گفتگو با آمریکا، تا زمانیکه که تنها راه دستیابی خود به اهدافش را مخالفت با اساس اسلام و ریشهکنی نظام اسلامی میداند، منتفی است.
8) تلاش دشمن برای جدایی مسلمانان از اسلام
مبنای دیگری که قرآن کریم بر اساس آن، مذاکره با نظام استکباری را حرام و از گناهان کبیره میداند این است که میفرماید: دشمنان شما دوست دارند که شما از اسلام برگردید و از اسلام دست بکشید. اینها با اسلام جنگ دارند. قرآن میفرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا اِن تطیعوا الذّین کفروا یردّوکم علی اعقابکم فتنقلبوا خاسرین» (آل عمران، 149)؛ آنها شما را به عصر جاهلیت و دوران قبل از اسلام برمیگردانند و به کمتر از آن راضی نیستند.
قرآن کریم میفرماید: « وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواء» (نساء 89) یعنی کافران مستکبر میخواهند شما را مثل خود کنند. آنگاه میفرماید: «فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّى يُهاجِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرا» (نساء 89) و براساس این آیه، دلسوزی و ارتباط مهر و لطف با مستکبران حرام است. در این مورد، هشدارهای مکرر امیرالمؤمنینعلیهالسلام به خطر بنیامیه (به عنوان بارزترین مصداق استکبار در آن دوره) قابل توجه است. امام به طرق گوناگون هشدار میدهد که نگذارند دستآوردهای اسلام بهوسیله بنیامیه به نابودی محض کشیده شود، ایشان گوشزد میکند که هدف این مستکبر ـبنیامیهـ ابتدا جدایی مردم از اسلام است و سپس تسلط و حاکمیت بر آنها. ایشان در جایجای سخنان خود، خطر بنیامیه را مهم توصیف میکند و طرحی را که آنان برای مسخ اسلام در انداختهاند به روشنی بیان میکند. بعدها تاریخ شاهد آن است که بهواسطه عدم بیداری مردم و عدم بصیرتشان، نوعی بدعاقبتی گریبان اسلام و مسلمین را میگیرد. «والله لو ولوا علیکم لعملوا منکم بعمل کسری و قیصر؛ بهخدا اگر بنیامیه بر شما حکومت کنند، همچون خسروان ایران و قیصران روم با شما رفتار خواهند کرد. (ر. ک به الامامه و سیاسه، ابن قتیبه دینوری). امیرالمؤمنینعلیهالسلام بر این عقیده بودند که انسان باید به گونهای، نفرت خود را از بیدادگری نشان دهد و اسطوره مقاومت در برابر بیعدالتی گردد و در این راه به هر نحوی گام بردارد، در پیشگاه خداوند مأجور است؛ « مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِر» (نهج البلاغه، حکمت373) امام از اینکه دید مردم مصر بر ضد فساد حکومتِ عثمان نهضت بهپا کرده و آرام و قرار از دستشان رفتهاست، بر این آگاهیِ مصریان ارج مینهد و در نامهای که به مردم مصر مینویسد این قدرشناسی و احترام خود را نسبت به آنان چنین بیان میکند: « مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْمُقِيمِ وَ الظَّاعِنِ فَلَا مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ وَ لَا مُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْه» ( نهج البلاغه، نامه 38 ). خط مبارزه ضد استکباری امام، بی هیچ ابهامی استمرار مییابد تا حدی که ایشان از اینکه مردمِ تحت حکومتش او را در این راه تنها بگذارند و به معاویه ملحق شوند، هیچ بیمی به خود راه نمیدهد. ایشان به خط توحیدی خود که آنرا راه مقدس رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میداند، ایمان تزلزل ناپذیر دارد و این نکته را به سهل بن حنیف متذکر میشود: «… بَلَغَنِي أَنَّ رِجَالًا مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَلَا تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِم… وَ اللَّهِ لَمْ يَفِرُّوا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْل» (نهج البلاغه، نامه70)
از دید امام، منافق را در هیچ حالتی نباید دوست پنداشت؛ « لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ (صلىاللهعليهوآلهوسلم) أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ ». (نهج البلاغه، حکمت45)
آسیبهای مذاکره با آمریکا
تعالیم ناب اسلامی، از آن جهت که منطبق بر فطرت خداجوی انسانی هستند، هیچگاه بر خلاف مصالح و منافع واقعی انسان، حکمی صادر نمیکند و تبعیت از احکام و اصول تجویزی، تنها راه نجات و سعادت خواهد بود؛ لذا در بحث این مقاله، اصولی را که با استناد به آیات قرآن کریم، در زمینه مذاکره و محدودیتهای آن در عرصه سیاست خارجی، برشمردیم، نه تنها لازمالاجرا هستند بلکه عدم رعایت آنها، آسیبهای فراوان و جبرانناپذیری را برای جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت. سعی میکنیم به برخی از آسیبهای مذاکره با استکبار، بهویژه در شرایط فعلی بپردازیم؛
1. نفس مذاکره یعنی پذیرش مشروعیت مقابل
در بحث از ماهیت شکلگیری انقلاباسلامی و نیز اهداف خاص سیاست خارجیِ جمهوری اسلامی، بیان کردیم که مسئله استکبارستیزی و تلاش برای بازستاندن حقوق مستضعفان از مستکبران، در سرلوحه اصول مورد توجه جهموری اسلامی قرار دارد. بر این اساس باید توجه داشت که اگر در تعاملات فراملی نظام اسلامی، شائبه استکبارپذیری و تأیید استکبار (هرچند ضمنی) پیش آید، مطمئنا انقلاباسلامی از اصول اولیه خود فاصله گرفتهاست. مذاکره مستقیم و به عبارتی دور یک میز نشستن، دارای چنین بار معنایی است که طرفین تا حدی به هم نزدیک شده و مواضعشان تعدیل شدهاست و بطورکلی این مذاکره بهمعنای ایجاد تعارض در ماهیت شکلگیری انقلاب اسلامی و سیاستخارجی آن خواهد بود.
2. جدایی مسلمانان از اسلام ناب محمدی
از صدر اسلام، مانع اصلی در راه دستیابی به اهدافِ ضدانسانی و ضدالهیِ جبهه استکبار، اسلام ناب محمدی بودهاست و بر این اساس، جبهه شیطانی تمرکز اصلیاش را بر رخنه در بدنه اسلام به قصد تخریب و تضعیف و انحراف آن، قرار دادهاست. حال در شرایط کنونی نیز گرچه بنیامیهای وجود ندارد اما بطور کلی ریشه مستکبرین و خوی استکباری آنها با استدلال به آنچه در تبیین مفهوم استکبار گفتیم، از بین نرفتهاست. آمریکا به عنوان مصداق بارز استکبار جهانی، در همان طیف خاندان بنیامیه و مشابه آن، قرار دارد و شیوه برخورد آن با انقلاب اسلامی از همان آغاز نظام اسلامی در ایران، چیزی جز تقابل و تلاش برای براندازی نبودهاست. امام خمینی(ره) میفرمایند: «براداران و خواهران باید بدانند که آمریکا و اسرائیل، با اساس اسلام دشمناند»[16] لذا هیچگاه نمیتوان به آمریکا ـبه عنوان نماد استکبارـ دل خوش کرد و روی دوستی آن حسابی باز کرد. «در ظلمات سلطه استکبار و ظلم بر جهان امروز، اسلام و قرآن یگانه ملجأ است که میتواند ملتها را نجات دهد و به همین جهت قدرتهای زورگوی جهانی، تا آنجا که بتوانند با اسلام مقابله میکنند و در راه حاکمیت آن، مانع میتراشند. جمهوری اسلامی به جهت اینکه نخستین تجربه پیروزی و حکومت واقعی اسلام پس دوران کوتاه حکومت معصومین است، مورد بغض و کینه آن سلطهجوهاست و با همه توان با آن مبارزه آشکار و پنهان میکنند. »[17]
3. شکست قبح استکبارپذیری
همانطور که در بررسی آیات قرآن و نیز سیره پیامبر و امیرالمؤمنینعلیهمالسلام تبیین شد، منطق اسلام هیچگاه به استکبار و سلطهگری روی خوش نشان نداده و با قاطعیت تمام با آن برخورد کردهاست؛ چنانکه پذیرش این جبهه و حتی نرمی در برابر آن، پدیدهای زشت و دارای قُبح تلقی میشود. در حال حاضر نیز، همان ادبیاتِ ضدانسانی و شیطانی در تفکر جبهه استکبار حضور دارد و حتی تقویت هم شده و در قالب آمریکا بروز یافته است. لاجرم، مذاکره با این نماد استکبار، باعث شکستهشدن زشتیِ استکبارپذیری خواهد شد. « میخواهند با تکرار این قضیه – مذاکره و رابطه با امریکا – قضیهای را که در چشم ملت ایران، به دلایلی منطقی، یکی از زشتترین چیزهاست، قبحش را از بین ببرند. »[18]
4. از بین رفتن عامل وحدت در انقلاباسلامی
ایدئولوژی اسلام ناب محمدیصلی الله علیه و آله و سلم همواره به عنوان یکی از ارکان اساسی در شکلگیری و استمرار حرکت انقلاباسلامی، مطرح بوده است. ( ر. ک به انقلاب اسلامی؛ زمینهها و پیامدها، منوچهر محمدی، و نیز ایرانِ دیروز امروز فردا، محسن نصری ) این رکن، نه تنها در سیاستگذاریهای رهبران انقلاب، عامل اثرگذاری بودهاست بلکه عامل حضور پر شور و همیشگی مردم در انقلابشان هم بوده. این رکن در واقع عامل قوامبخش دو رکن دیگر انقلاب؛ یعنی رهبری و مردم به حساب میآید. « سلاح ملت ما اسلام بود و وحدت کلمه، شما سلاحی نداشتید، همه سلاحها پیش دشمن شما بود، پیش شما چیزی نبود، سلاح شما ایمان به خدا بود و وحدت کلمه. اسلام را میخواهند خلع سلاح کنند، اسلام را از دستتان بگیرند. »[19] بر این اساس، اگر خدشهای به آن وارد شود، هیچ تضمینی در بقای دو رکن دیگر در کنار هم و در مسیر انقلاب وجود نخواهد داشت. حال، واضح است که کوتاهی و تن دادن به مذاکره با استکبار جهانی که هدف اصلیاش مقابله با تفکر اسلام ناب است، یعنی پا نهادن بر روی ایدئولوژی اسلام و نفیِ عامل وحدت در درون نظام اسلامی.
« اسلام و مبارزه با وحدت کلمه؛ یکی اینکه اینها میخواهند آن چیزی را که تا امروز وسیله وحدت ملت ایران بوده است، به وسیله اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. تا به حال آحاد ملت ایران به خاطر اینکه میدانستند دولت امریکا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنی آمریکا، اگر یک وقت اختلافات جزئی هم داشتند، کنار میگذاشتند و متّحد میشدند. مقابله با آمریکا، یکی از وسایل وحدت این ملت بوده است. »[20]
5. از بین رفتن عامل دلگرمی مستضعفین جهان
همانطور که بیان شد، انقلاب اسلامی که مبنای شکلگیری خود را در استمرار بر مسیر حرکت تعالیم اسلام ناب محمدیصلی الله علیه و آله و سلمقرار دادهاست، دارای ماهیتی فراملی است که حفظ کیان اسلام، نوعی جهتگیری خاص را برای سیاست خارجی ایرانِ پسا انقلابی رقم میزند؛ بر این اساس، نگاه انقلاباسلامی نگاهی است فراتر از مفهوم مرزهای جغرافیایی، لذا توجه به منافع امت واحده اسلامی و تلاش برای رساندن مستضعفان و آزادیخواهان به حقوق از دست رفتهشان، از اهم برنامههای جمهوری اسلامی است؛ « ما امروز دورنمای انقلاب اسلامی را در جهان مستضعفان و مظلومان، بیش از پیش میبینیم و جنبشی که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه روشن است و وعده خداوند متعال را نزدیک و نزدیکتر مینماید. گویی جهان مهیا میشود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و مستضعفان. »[21]
بعد از پیروزی انقلاباسلامی ایران، مستضعفان و مسلمانان جهان که در اوج استضعاف و تحت سلطه استکبار جهانی و استعمار بودند، نور امیدی را در مسیر پیشروی خود مشاهده کردند. اینک اگر این ملتهای آزادیخواه جهان، عامل دلگرمی خود را، در پای میز مذاکره و سازش با بزرگترین عامل استکبار و ظلم در جهان مشاهده کنند، آمال خود را در رهایی از سلطه استکبار و ایادی آن، از دست رفته خواهند دید و دچار نومیدیِ مفرطی خواهند شد. «… اصل مذاکره با ایران، برای امریکا به عنوان ابرقدرت، بسیار مهم است. ممکن است بعضی تعجّب کنند و بگویند مگر ایران چیست که برای امریکای ابرقدرت، مهم است که با ایران پشت میز مذاکره بنشیند؟! بله، بسیار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برایش خیلی مهّم است. ابرقدرت، یعنی آن قدرتی که از همهی قدرتهای سیاسی دنیا بالاتر است و میتواند ارادهی خود را بر آنها تحمیل کند. نکته اول: آنچه که برای آنها خیلی مهّم است، مذاکره است. میخواهند ایران پشت میز مذاکره بنشیند؛ بعد که مذاکره شروع شد، آنوقت سرِ رابطه داستانها و حکایتها دارند. »[22]
نتیجه گیری
تاریخ زندگی انسان همواره شاهد تقابل جبهه حق و باطل و در واقع تقابل جبهه استضعاف و استکبار بوده و هست. با ظهور دین مبین اسلام، جبهه حق در آیات الهی و سنّت و سیره معصومینعلیهمالسلام تبلور یافت که همواره بر استکبار ستیزی و نفی سازش با مستکبرینِ زمان تأکید داشتند. اینک جمهوری اسلامی که حاکمیت خود را بر پیروی از همان تعالیم اسلام ناب محمدیصلی الله علیه و آله و سلم قرار داده است، در مسیر اداره حکومت جهانشمولِ خود، از همان حکومت الهی تبعیت مینماید. لذا در عرصه سیاست خارجی و تعامل با بیگانگان، که بخش با اهمیتی از نظام اداره حکومت است، با تکیه بر همان خطمشی الهی، در برخورد با مستکبران زمان و در رأس آنها آمریکا، به هیچ وجه کوتاه نخواهد آمد و تن به ذلت مذاکره نخواهد داد، چرا که در غیر اینصورت و با توجه به آسیبهای فراوان آن، از جمله پذیرش ضمنیِ استکبار، جدایی مسلمانان از اسلام ناب محمدی، شکست قبح استکبارپذیری، از بین رفتن عامل وحدت در انقلاباسلامی و از بین رفتن عامل دلگرمی مستضعفین جهان، از ماهیت خود که همان تلاش برای دستیابی به تمدن جهانشمول اسلامی و رهایی مستضعفان از ظلم مستکبران عالم است، فاصله گرفته، و این نقطه شروعِ انحراف انقلاب اسلامی از مسیر مکتب اسلام خواهد بود.
—————————————-
فهرست منابع:
1. قرآن کریم
2. ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام: اصول سیاست خارجی، آرین، تهران، 1361ش
3. ابوالفضل صدقی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از آغاز تا سال 1386ش، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1386ش
4. احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، لجنة التاليف و الترجمه و النشر، 1343ش
5. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، دفترتبلیغات اسلامی، قم، 1368ش
6. خطيب، عبدالکريم، الامامه و سیاسه ابن قتیبه دینوری، دارالمعرفه، 1395ق
7. روح الله خمینی، صحیفه امام، خميني، روحالله، رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، پيامها و سخنرانيها، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، تهران، 1378ش
8. روح الله خمینی، صحیفه نور، خميني، روحالله، رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، تصویرگران، تهران، ۱۳۶۸ش
9. سعید جلیلی، سیاستخارجی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1374ش
10. سعید یعقوبی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دوران سازندگی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1387ش
11. سید جلال دهقانی فیروزآبادی، تحول گفتمانی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران، تهران، 1388ش
12. سیدحمید مولانا، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دولت احمدینژاد، نشر دادگستر، تهران، 1387ش
13. سیدکاظم جبارپور، چاچوپ مفهومی و پژوهشی برای مطالعه سیاستخارجی ایران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، تهران، 1383ش
14. عبدالعلی قوام، اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل، سمت، تهران، 1380ش
15. عبدالقیوم سجادی، اصول سیاست خارجی در قرآن کریم، فصلنامه علوم سیاسی، سال چهارم، شماره 15، پاییز1381
16. عبدالله جوادی آملی، روابط بین الملل در اسلام، مرکز نشر اسراء، قم، 1388ش
17. علی اکبر علیخانی و همکاران، سیاست نبوی؛ مبانی اصول راهبردها، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، تهران، 1386ش
18. عليبن محمد ابنالاثير، الکامل فی التاریخ، (اخبار ايران از الکامل ابناثير)، دانشگاه تهران، 1349ش
19. فرهنگ و تهاجم فرهنگی، بیانات رهبرمعظم انقلاب، سازمان مدارک انقلاب اسلامی، تهران، 1375ش
20. محسن نصری، ایرانِ دیروز امروز فردا، نشر معارف، قم، 1390ش
21. محمد حمیدالله، نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم، ترجمه دکتر سید محمد حسینی، تهران، 1374ش
22. محمدبن حسن طوسی، الامالی، دارالمعرفه، 1398ق
23. محمدبن علی صدوق، من لایحضره الفقیه، الجزء الرابع، تهران، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1490ق
24. محمدبن علی کراجکی، معدن الجواهر و ریاضه الخواطر، نشر المکتبه المرتضویه، تهران، 1353ش
25. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، صدرا، قم، 1385ش
26. منوچهر محمدی، انقلاب اسلامی؛ زمینه ها و پیامدها، نشر معارف، قم، 1388ش
[1] آیت الله جوادی آملی، روابط بین الملل در اسلام، 1388ش، ص171
[2] ر. ک به تفسیر سوره های ممتحنه و انفال و توبه
[3] آیت الله جوادیآملی، روابط بین الملل در اسلام، 1388ش، ص172
[4] جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، 1368ش، صص96-90
[5] همان، ص147
[6] محمد حمیدالله، نامهها و پیمانهای سیاسی حضرت رسولصلی الله علیه و آله و سلم، ترجمه دکتر سید محمد حسینی، 1374ش، ص321
[7] محمدبن حسن طوسی، الامالی، 1398ق، ص92
[8] احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفرید، 1349ش، ج2، ص218؛ عليبن محمد ابنالاثير، الکامل فی التاریخ، 1343ش، ج3، ص334-348
[9] آیت الله جوادی آملی، روابط بین الملل در اسلام، 1388ش، صص183-182
[10] مقاممعظمرهبریمدظلهالعالی، دیماه 1376ش
[11] ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام: اصول سیاست خارجی، 1361ش، ص384
[12] عبدالقیوم سجادی، اصول سیاست خارجی در قرآن کریم، 1381ش، ص176
[13] شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، 1490ق، ص243
[14] مرتضی مطهری، ولاءها و ولایتها، 1385ش، صص18و19
[15] ابوالفضل شکوری، فقه سیاسی اسلام: اصول سیاست خارجی، 1361ش، ص529
[16] صحیفه نور، ج197، ص 46
[17] فرهنگ و تهاجم فرهنگی، بیانات رهبرمعظم انقلاب، 1375ش، ص70
[18] مقام معظم رهبریمدظلهالعالی، دیماه 1376
[19] صحیفه امام، ج11، ص441
[20] مقام معظم رهبریمدظلهالعالی، دیماه 1376
[21] صحیفه امام، ج17، ص481
[22] مقام معظم رهبریمدظلهالعالی، دیماه 1376