مقدمه
جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی همواره بهعنوان دو قدرت تأثیرگذار در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا مطرح بودهاند. وجود تفاوتهای اساسی در بنیانهای ایدئولوژیک، نژادی و سیاسی دو طرف سبب شکلگیری هویتهای متفاوت و بهتبع آن منافع متمایزی گردیده است که این امر موجب گردیده که در بیشتر زمینهها، بازی با حاصل جمع صفر بر تعاملات طرفین حکمفرمایی نماید. وقوع انقلاب اسلامی و استقرار نظام سیاسی شیعی را میتوان سرآغاز شکلگیری روابط همراه با تنش دو کشور دانست.
با نگاهی به الگوی روابط سیاسی دو کشور میتوان دریافت که این روابط یک الگوی سینوسی را تجربه نموده است، بدینصورت که یک نقطه عطف تغییردهنده در موازنه قوا در منطقه، سببساز آغاز تحرکات عربستان برای تغییر این موازنه گردیده که این امر ابتدا به شکل رقابت و پس از آن وارد فاز تنش و نهایتاً از تنش به منازعه مبدل گردیده است و پس از آن دو کشور دورهای از تنشزدایی و بهبود مناسبات را شاهد بودهاند. انقلاب اسلامی ایران موجبات شکل گرفتن اولین موج سینوسی در روابط دو کشور را در چهار دهه اخیر فراهم آورد و اعلان صدور انقلاب اسلامی و همراه شدن آن با ناآرامیها در منطقه شرقیه عربستان، سبب ایجاد تنشهایی در روابط دو کشور گردید.
با آغاز جنگ تحمیلی و حمایتهای همهجانبه عربستان سعودی از رژیم صدام سببساز شکلگیری منازعاتی در روابط دو کشور شد اما با پایان جنگ و حمله عراق به کویت و تهدید عربستان سعودی و به دنبال آن محکومیت این اقدام عراق از سوی ایران به همراه تغییر در گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به تنشزدایی و عملگرایی، زمینه را برای آغاز یک دوره تنشزدایی با عربستان فراهم آورد. نقطه عطف دوم که ادامه سیاست تنشزدایی را دشوار نمود، حمله ایالاتمتحده به عراق و سرنگونی صدام حسین بود که بهزعم مقامات سعودی سبب گردید که عراق بهطور کامل تحت نفوذ ایران قرار گیرد و موازنهی منطقهای به نفع این کشور تغییر یابد.
به هر میزان که از اشغال عراق گذشته و زمان خروج نیروهای آمریکایی نزدیکتر میشد، میزان تنشها در روابط ایران و عربستان نیز افزون میگردید. در این میان پیروزی حزبالله در جنگ سیوسه روزه در مقابل رژیم صهیونیستی با حمایتهای ایران و همچنین مقاومت حماس در غزه طی نبرد 22 روزه در سال 2009، سبب تقویت موضع ایران در برابر عربستان گردید. لذا عربستان سعودی درصدد یافتن فرصتهایی برای تغییر موازنه بود که این امر تا حدودی با آغاز بحران در سوریه فراهم گردید تا این کشور تلاش نماید با سرنگونی اسد متحد استراتژیک ایران در منطقه را از حوزه نفوذ آن خارج نماید و شکل تازهای از موازنه منطقهای را برقرار سازد.
در این راه عربستان سعودی و ترکیه اتحادی تاکتیکی را برای رسیدن به اهداف خود شکل دادند و بهطور فعال در سوریه حضور داشته و کوشیدند به هر طریق ممکن حکومت اسد را سرنگون سازند اما جدیت ایران در حمایت از دولت سوریه به همراه حمایتهای بینالمللی روسیه و ناتوانی ایالاتمتحده در اتخاذ راهبردی اثرگذار در سوریه مانع تحقق خواسته عربستان گردید. ادبیات به کار گرفتهشده از سوی مقامات دو کشور بهویژه از سوی مقامات سعودی علیه یکدیگر در خلال نبرد سوریه غلظت منازعات دو طرف را بهخوبی آشکار میسازد.
الگوی روابط ایران و عربستان
درمجموع میتوان سه نظم منطقهای ایدئولوژیک را در خاورمیانه متصور بود که هرکدام میکوشند منطقه را به آن طریق نظم بخشند؛ نظم اول، نظم شیعی است که ایران آن را نمایندگی میکند، نظم دوم، نظم سلفی است که عربستان از آن حمایت مینماید و نظم سوم، نظم اخوانی است که ترکیه با همراهی مصر در زمان مرسی میکوشیدند آن را تحقق بخشند. پیش از سقوط مرسی، ترکیه و عربستان اتحادی را علیه نظم شیعی شکل داده بودند که پس از سقوط مرسی و حمایتهای عربستان از سیسی تا حدود زیادی این اتحاد فروپاشید اما در مورد سوریه همچنان میان این دو کشور اتفاقنظر وجود دارد و عربستان همچنان درصدد است که با افزایش فشار بر حکومت اسد و گسترش فشار بر دولت مرکزی عراق از نفوذ ایران در آنها بکاهد. لذا میتوان مشاهده نمود که روابط دو کشور در بازهی کنونی در دامنهی بالاروندهی سیکل سینوسی قرار دارد که برای آینده نزدیک همچنان افزایش موضوعات مورد مناقشه را میتوان متصور بود.
قدرت نسبی و محاسبات استراتژیک
کشورها نسبت به تغییرات در قدرت نسبی رقبای خود حساس بوده و نسبت به آن واکنش نشان میدهند، حال از منظر «والتز» این کاهش بهصورت اتوماتیک و ماشینی روی میدهد اما از منظر «والت» کشورها در برابر افزایش قدرت کشوری که نسبت به آن احساس تهدید نمایند واکنش نشان خواهند داد. والت به این امر اشاره دارد که کشورها علاوه بر قدرت نسبی رقبا نسبت به نیات درک شده، تواناییهای تهاجمی و نزدیکی آن رقیب نیز حساسیت دارند (:p22 (Walt, 1987. رهبران و تصمیم سازان کشورها بهطور مداوم در حال بررسی قدرت نسبی (شامل قدرت نظامی، اقتصادی، ایدئولوژیک، جمعیت) سایر کشور بهطور عام و کشورهای همسایهای که از آنها احساس تهدید مینمایند هستند. درواقع آنها به تغییر در قدرت نسبی و مؤلفههای آن حساسیت دارند و اگر ترجمه تهدید از تغییرات نمایند، واکنش نشان خواهند داد. (Lobel, 2009: p 68)
با بررسی پویشها و تغییرات صورت پذیرفته در سطح زیر- سیستمیک در منطقه خاورمیانه در دوران پس از حمله به عراق در سال 2003 و بررسی ادبیات مقامات عربستان سعودی در این دوران بهوضوح میتوان دریافت که عربستان سعودی احساس تغییر در مؤلفههای قدرت ایران نموده و تعبیر تهدید از این قدرتیابی داشته است که این امر اقدامات بعدی این کشور را توجیه مینماید.
درواقع همراه شدن تحولات منطقهای و اعلان جمهوری اسلامی ایران مبنی بر کامل شدن چرخه غنیسازی، سبب گردید که عربستان به این یقین برسد که میبایست در سطح منطقهای اقداماتی را برای مهار ایران صورت دهد چراکه بر اساس آنچه «مرشایمر» عنوان داشته است، هژمون منطقهای میبایست دارای نیروی نظامی قدرتمند، سهم قابلتوجه از ثروت جهانی، تفوق هستهای باشد که ایران با دستیابی به توانایی غنیسازی به کاندیدای اول این عنوان مبدل گشت، لذا میبایست تلاش در جهت مانعتراشی برای دستیابی تهران به جایگاه برتر منطقهای صورت میپذیرفت از اینرو در سطح بینالمللی و در مذاکرات خود با مقامات غربی تأکید ورزید که در صورت عدم ایجاد مانع در برابر ایران، این کشور نیز به سمت هستهای شدن پیش خواهد رفت و در سطح منطقهای نیز با ایجاد اتحادهایی در برابر ایران سعی در مهار ایران نمود.
حال میتوان به بحث چگونگی برداشت عربستان از تهدید و درواقع چگونگی ترجمه آن و اینکه این امر توسط چه گروههایی در عربستان صورت میپذیرد و این امر که نقش جمهوری اسلامی ایران چه میتواند باشد و چگونه میبایست مانع از برآوردهای غلط محاسباتی حریف گردید، پرداخت.
در میان مقامات تصمیمگیر و تأثیرگذار در رابطه سیاستهای منطقهای عربستان سعودی میتوان به «ترکی الفیصل، بندر بن سلطان و سعود الفیصل» اشاره کرد که هر سه در چند سال اخیر در برجسته نمودن خطر ایران در داخل عربستان و همچنین برای کشورهای منطقه و غرب نقش عمدهای را ایفا نمودند. لذا میتوان عنوان داشت که این افراد در ترجمه تحرکات و قدرتیابی ایران به تهدید علیه پادشاهی سعودی بسیار تأثیرگذار بودهاند چراکه سیاست اعمالی عربستان در این زمینه بسیار با آنچه توسط آنها عنوان شده است تطابق دارد؛ برای نمونه سالها قبل بندر بن سلطان در گفتگویی با «ریچارد دیرلاو» رئیس سابق MI6 اعلام داشته بود که «در آینده فقط خدا باید به داد شیعیان برسد چراکه ما بهاندازه کافی آنها را تحمل کردهایم» (Clockburn, July 2014).
حال نقش ما در چگونگی شکلدهی به این محاسبات و برداشتهای طرف سعودی تاکنون چگونه بوده و زین پس چگونه باید باشد؛ عدهای در داخل کشور بدون در نظر گرفتن شرایط منطقهای بیش از حد خوشبین بودهاند که با تغییر رئیسجمهور در ایران و یا میانجیگری فردی تأثیرگذار، روابط ایران و عربستان دستخوش تغییرات عمدهای خواهد شد اما در عمل مشاهده شد، علیرغم اعلانات چندینباره دکتر حسن روحانی مبنی بر کاهش تنشها و آغاز فصل نوینی از روابط با همسایگان و بهطور ویژه با عربستان، تغییر خاصی در رفتارهای عربستان حاصل نگردیده و این کشور همچنان بدون توجه به این درخواستها که بارها از سوی رئیسجمهور و وزیر خارجه عنوان شده، ادامه روند گذشته را در دستور کار قرار داده است، حال این پرسش مطرح میگردد که چرا چنین چیزی رخ داده است؟
مسئلهای که از آن غفلت ورزیده شده این است که عربستان سعودی محاسبات خود را بر این مبنا قرار داده است که ایران پس از تحریمهای سنگین غرب، در حال افول خواهد بود و ادامه هر چه بیشتر تحریمها سبب کاهش نفوذ منطقهای ایران و در پی آن افزایش تأثیرگذاری عربستان خواهد بود و درخواستهای مقامات ایرانی از سوی عربستان نه بهعنوان تلاش برای کاهش تنشها با هدف حفظ صلح منطقه بلکه بهعنوان تلاش برای کاهش تنش بهمنظور کاهش فشارهای مالی وارد آمده به ایران درنتیجهی کمک به متحدین خود در منطقه ترجمه گشته است.
درواقع آنها تقاضاهای مکرر مقامات ایرانی را نه از سر صلحطلبی بلکه بهعنوان تلاشی برای کاهش فشارها در شرایط تحریم تلقی نمودهاند، از همین امر میتوان دریافت که چرا عربستان سعودی و اسرائیل علاقه وافری دارند که پرونده هستهای ایران برای همیشه در شرایط کنونی باقی بماند، چراکه اولاً شرایط فعلی، شرایطی است که برنامه هستهای ایران به عقب برگشته و تحت نظارتهای شدیدی قرار دارد که امکان حرکت به سمت غنیسازی با درصد بالا را از ایران گرفته است و از سوی دیگر تحریمهای اصلی همچنان بر جای باقی مانده است و ایران نمیتواند به پولهای بلوکهشده خود در خارج دست یافته، نفت خود را به فروش رسانده و سیستم دفاعی خود را روزآمد نماید که این امر از سوی مقامات سعودی به کاهش قدرت نسبی تعبیر و تفسیر شده است و سبب شده که رفتارهای مصالحه جویانه ی ایران با برخورد سرد طرف سعودی مواجه گردد. لذا حل مسئله هستهای به نحوی که غنیسازی صنعتی (نه تزیینی) در ایران به رسمیت شناخته شود و تمام تحریمهای علیه ایران لغو گردد، میتواند تأثیر مثبتی بر افزایش قدرت نسبی ایران برجای گذارد.
نتیجهگیری
با توجه به روندها و پویشهای منطقهای و وجود اختلافات زیر-سیستمیک میان ایران و عربستان، آنچه میتوان برای آینده نزدیک دو کشور متصور بود، ادامه وضع موجود و افزایش تنشها در روابط طرفین است. پس از انتخاب دکتر حسن روحانی بهعنوان ریاست جمهوری ایران و تأکیدات وی بر بازسازی روابط با همسایگان، انتظار بهبود روابط دو کشور میرفت در حالی که برآورده نشدن چنین انتظاری با گذشت یک سال و نیم پس از انتخابات در ایران نشان از ساختاری بودن مشکلات در روابط دو کشور دارد.
مقامات عربستان سعودی برآیند رویدادهای منطقه پس از سقوط صدام و کامل شدن چرخه سوخت هستهای در ایران را به معنای قدرتیابی ایران تفسیر نموده و به همین جهت کوشیدهاند که تا حد ممکن این روند را معکوس نمایند که دخالتهای آنها در دو عرصهی سوریه و عراق و همچنین رایزنیهای آنها با مقامات غربی با هدف تأثیرگذاری بر آنها جهت شدت عمل در برخورد با ایران و افزایش تحریمها علیه این کشور و همچنین ایجاد اتحادهایی با کشورهای منطقه علیه همپیمانان ایران را میتوان در همین جهت دانست. درواقع عربستان به علت هویت متفاوت و تعریف متعارض از منافع، در اکثر عرصههای منطقهای با ایران در حال رقابت بوده است.
—————————————-
منابع:
1. Cockburn, Patrick (July 2014)” Iraq crisis: How Saudi Arabia helped Isis take over the north of the country”. Access at:
2. Lobell, Steven E. (2009). Threat assessment, the state, and foreign policy: a neoclassical realist model. In S.E. Lobell, N.M. Ripsman & J.W. Taliaferro (Eds.): Neoclassical Realism, the State, and Foreign Policy. New York: Cambridge University Press.
3. Walt, Stephen M. (1987), The Origins of Alliance, New York: Cornell University Press.