این روزها در عصر ارتباطات همه وقایع به هم مرتبط هستند .اخبار و وقایع سیاسی و اقتصادی و امنیتی و فرهنگی واجتماعی به هم تنیده شده اندو برای واکاوی یک حوزه باید از حوزه های دیگر پیش زمینه ذهنی داشت.
دقت در مسائل حوزه سیاست و اقتصاد کشورهای پیشرفته ما را به این نتیجه میرساند که جای خالی یک مساله در کشور مشهود است.مساله ای که شاید نقطه ای کور در کشور باشد وآن «نقش احزاب در پیشرفت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حتی مذهبی کشور» میباشد.
جدای از ایراداتی وارده به مبانی سیاست و اقتصاد لیبرالی غرب و پیامدهای منفی آن در بحران اقتصادی و اجتماعی موجود در غرب، این سیستم حکومتی دارای نقاط مثبتی نیز میباشد که به چند عامل اشاره خواهد شد:
1- بر آمدن دولت از حزب
این فرآیند طی یک چرخه بوجود می آید .چرخه ای که نقطه شروع آرای مردم و نقطه پایان آن برنامه های احزاب میباشد.
کشورهای دارای نظام حزبی، دارای دو یا چند حزب قوی و با ساختار غیر دولتی میباشند که طی چند سال و با رصد تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مردم برنامههای خود را ارائه میدهند و مردم در حقیقت به برنامههای آن حزب رای میدهند.
البته این سیستم دارای نقاط ضعف بزرگی میباشد که اشاره خواهد شد.
متاسفانه در کشور ما دقیقا عکس این چرخه برقرار است .یعنی این دولتها هستند که احزاب را بوجود میآورند. نمونههای بارز آن میتوان به احزاب دولتی مثل کار گزاران بر آمده از دولتهای پنجم و ششم و حزب مشارکت بر آمده از دولتهای هفتم و هشتم اشاره کرد.
2- آشنا بودن احزاب با سلایق مردم
این احزاب حداقل در شعار طی زمانهای مختلف با سلایق و رویکردهای مورد توجه معیشتی مردم آشنا و برنامه های خود را به مردم ارائه میدهند. بدیهی است این برنامه ها هم راستا با سیاستهای کلی حزب(اعم از چپ ،راست یا میانه )تنظیم میگردد. شعارهایی مثل بیمه اجتماعی ، حقوق کارمندان و بازنشستگان و…طی انتخابات سالهای اخیر امریکا و فرانسه از این جمله برنامهها میباشند.
متاسفانه در کشور ما چون احزاب زاییده دولتند و نه دولت زاییده احزاب، طبیعتا احزاب کمتر برنامهای برای روند جاری اجتماع دارد و در برخی موارد اولویتهای مردم در برنامه ها رعایت نمی شود و کار ویژه احزاب بیشتر حمایت از سیاستهای دولت و توجیه عملکرد وی میباشد. از نمونههای بارز آن را میتوان به دیدگاههای تکنوکراتی حزب کارگزاران و لحاظ نکردن قشر ضعیف و میانی اجتماع در برنامه های خود و همچنین عدم توجه به اهداف بالا دستی نظام در پیشرفت دانست. همچنین میتوان توجه به توسعه سیاسی صرف و عدم توجه به مسایل معیشتی و اقتصادی مردم در حزب مشارکت اشاره کرد.
3- وزن کشی سیاسی
این نکته که یک حزب چند درصد رای کل مردم را در انتخابات بدست می آورد نیز در وزن کشی سیاسی دولت آینده این کشورها بسیار حائز اهمیت است.
مثلا حزبی که 80 در صد آرا را بدست میآورد با حزبی که 51 در صد آرا را بدست میاورد تفاوت عمده ای در نحوه تشکیل دولت آینده دارد. یعنی طبق قانون نانوشته هر حزب به اندازه آرای اکتسابی در دولت خود میتواند عضو داشته باشد. ضمن اینکه احزاب شکست خورده در انتخابات نیز به اندازه میزان مقبولیت میتوانند در تشکیل کابینه به دولت کمک کنند.
در کشور ما برخورد فله ای با مدیران کشور بعد از انتخابات به رسمی دیرینه تبدیل شده که نمونه مشهود آن بعد از دوم خرداد 76 و برخورد تند و قهر آمیز با برخی از مدیران دولت قبل شایان ذکر است. این امر سبب عدم ثبات در مدیریت ودادن برنامه ها ی متفاوت و در نتیجه مبهم بودن راهبردهای نظام در مسائل کلی کشور میشود.
4- عدم وجود افراط و تفریط در برنامه ها
وقتی یک حزب چند سال برای برنامه ریزی فرصت داشته باشد طبیعتا هیچگونه افراط و تفریطی در ارائه این برنامه ها رخ نمیدهد و اتاق فکرهای متفاوت، راهی جلو گیری از افراط و تفریط در اداره کشور میباشند.
متاسفانه در میهن عزیز ما چون این اتاق فکرها وجود ندارند یا خیلی محدود هستند تصمیمات عند اللحظه و یک شبه به معضلی برای مردم تبدیل شده که اصولا افراط و تفریط در این برنامه ها موج میزند.
5- نداشتن برنامهای منسجم
در کشورهای غربی اصولا در سیاست های کلی کشور کمتر تغییراتی بوجود میآید و با آمدن احزاب چپ و راست هیچگونه تناقضی در سیستم بوجود نمیآید و بعضا برنامهریزی برای چند دهه انجام میگیرد.
در کشور ما چون تشکلها و جمعیتها به عنوان جایگزین احزاب معرفی میشوند و در بسیاری از موارد کمتر با اصول سیاست آشنایی دارند، در جهت گیریهای سیاسی بعد از عوض شدن دولتها شاهد تغییرات عمده ای هستیم. عقب نشینی هسته ای که تبعات منفی برای کشور داشت در زمان اصلاحات بوجود آمد که نمونه شرم آوری برای دولت اصلاحات و دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی وقت بود.
6- پاسخگو بودن حزب پس از پایان دولت
بعد از اتمام دولت مردم با توجه به میزان عملکرد دولت یا به آن رای مجدد میدهند یا با شکستی سنگین چندین سال حزب را خانه نشین میکنند و دولت پس از اتمام کار باید پاسخگوی عملکرد چندین ساله خود باشد.
طبق عادت مرسوم در ایران طی سالیان اخیر برای توجیه جمله «نگذاشتند» و یا «نمیشود کار کرد» را میگویند که در واقع نوعی اعتراف به شکست در دولتها است. دولتهای هفتم و هشتم و همچنین دولت دهم نمونه های اخیر این جملات هستند.
سیستم و تفکرات حاکم بر نظام سیاسی غرب دارای معایبی نیز هست که بنا بر مقتضیات اجمالا به آن میپردازیم.
1- بیشترین هدف، رای آوری و کسب قدرت بیشتر و نه خدمت به مردم است. میزان مشارکت پایین مردم در انتخابات این کشورها شاهدی بر این مدعاست.
2- چون در این سیستم معنویت و دین هیچ جایگاهی ندارد و برنامه ها بر اساس تفکرات اومانیستی طراحی شده در اقتصاد و سیاست و اجتماع ایجاد شکافی عمیق شده است. شکافی که در آینده شاهد عمق بیشتر آن خواهیم بود.
البته ممکن است بعد از بوجود آمدن احزاب قوی در کشور مشکلاتی بوجود بیاید که عبارتند از:
الف- کشیده شدن تنازعات سیاسی حاصل از رقابتها به بین مردم و ایجاد گسست اجتماعی
ب- سر دادن شعارهای ساختار شکنانه مانند شعار های قومی و مذهبی
ج- رشد فساد سیاسی و اقتصادی و رانتهای مربوط بخاطر دسترسی افراد محدود به اطلاعات کشور. یعنی یک عده از تغییرات ساختاری اقتصادی آینده کشور خبر دارند و این خبر داشتن حزبی باعث بوجود آمدن یک رانت قوی خواهد شد.
با همه این تفاسیر و با همه کمبودها و کاستیها 24 خرداد امسال شاهد یک اتفاق بزرگ در کشور شاهد خواهیم بود . اتفاقی که ممکن است سرعت قطار مردم سالاری دینی جمهوری اسلامی را تغییر دهد.
