توافق صلح در افغانستان با پذیرش آن توسط حکمتیار روند رو به جلویی را در تحولات این کشور نمایان کرد که با اقدام طالبان و یورش آن به قندوز، پیچیدهتر شد. این مهم است که تأثیر این اقدام طالبان بر فرآیند صلح در افغانستان را بررسی کنیم. اساساً طالبان در خصوص اینکه حکمتیار با دولت مرکزی صلح کرده است، بهشدت نگران است و مخالف این روند است. به نظر میرسد که طالبان این نارضایتی خود را با حملهای که به قندوز صورت دادهاند، بهخوبی نشان دادهاند. به این معنی که با وقوع دو اتفاق مهم که ازنظر طالبان مطلوب نبوده، آنها واکنش نشان دادهاند.
نخست اینکه، حکمتیار با دولت مرکزی توافق کرده است و دیگر اینکه، طالبان از این مهم که فشار آمریکا بر پاکستان سبب شود تا تحتفشار پاکستان طالبان مجبور شود که به راهی برود که حکمتیار رفته است، آنها را نگران میکند. ازاینرو طالبان از اینکه تحتفشار مجبور شوند تا به روند مذاکرات چهارجانبه چین، آمریکا، پاکستان و افغانستان وارد شوند، نگران هستند. به همین دلیل به نظر میرسد که طالبان حداکثر تلاش نظامی خود را به کار میگیرند تا مناطق بیشتر را در اختیار بگیرند تا اگر مجبور به مذاکره شدند، با دستپر به گفتگوها ورود کنند. مسئله قندوز از این منظر اهمیت دارد که ضمن نشان دادن نارضایتی طالبان از حکمتیار، این یورش، در سالروز تهاجم و تصرف قندوز توسط طالبان انجامگرفته است. یک سال پیش در چنین روزی، طالبان سه روز قندوز را تحت تصرف داشتندو نباید فراموش کرد که قندوز، محل تولد حکمتیار است و این اقدام طالبان یک پیامی نیز از این منظر در درون خود دارد. بههرحال به نظر میرسد که طالبان جنگ را تشدید خواهند کرد اما این تشدید جنگ توسط طالبان الزاماً به این معنا نیست که طالبان وارد روند مذاکرات در آینده نشوند.
نمیتوان گفت که تحولات قندوز، تأثیری بر روند صلح در افغانستان داشته است زیرا طالبان نمیتوانند این منطقه را برای خود نگهدارند. طالبان در این منطقه عقبه قومی ندارند و بهناچار مجبور به تخلیه آن خواهند بود. منطقهای که اکنون طالبان به آن یورش برده است، بیشتر به ازبکها و تاجیکها تعلق دارد و آنها بهشدت مخالف حضور طالبان در آن منطقه هستند. این اقدام طالبان بیشتر یک مانور و نمایش قدرت است تا نشان دهند که در افغانستان حضور دارند و نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
طالبان وراهبرد اشرف غنی
طالبان از قوم پشتون است و اشرف غنی نیز به همین قوم تعلق دارد. بههرحال میتوان غنی و طالبان را به لحاظ قومی در یک معادله قرارداد و اگر اشرف غنی بتواند طالبان را در چارچوب مدنظر خود به ساختار بازگرداند و آنها را در قدرت شریک کند- در صورتی که طالبان از جنگ دستبردارند- در معادلات قومی و قدرت افغانستان به سود پشتونها و درنتیجه اشرف غنی خواهد بود. این مهم باعث خواهد شد تا موقعیت غنی در میان تاجیکها، ازبک، هزارهایها و غیره تقویت شود چون پشتون تقویت میشود که این به نفع او است. اما باید توجه داشت که طالبان یک نیروی مستقل نیست؛ طالبان بهشدت تحت تأثیر سیاستهای پاکستان قرار دارد و اگر پاکستان به هر دلیلی به موضعی کشیده شود که طالبان را پای میز مذاکره بکشاند، این به معنای تغییر معادلات در افغانستان است. این به این معنا است که در مرحله نخست پاکستان، حکمتیار را بهعنوان یک عنصر نزدیک به خود که لابی خوبی برای آن است به توافق و مذاکره کشانده و با نزدیک کردن طالبان به مذاکره و توافق، اینیک تحول بزرگ محسوب میشود. حال اگر به هر دلیلی پاکستان مجبور به تجدیدنظر در سیاستهای خود و عقبنشینی از مواضع کنونی شود که عمدتاً تحتفشار هند و آمریکا خواهد بود، این به معنای آن است که نیرویی که هماهنگتر با پاکستان است و میتواند بخشی از انتظارات آن را در معادلات قدرت افغانستان برآورده کند، برای آنها بسیار باارزش خواهد بود.
بنابراین باید نوع نگاه به تحولات افغانستان را اصلاح کرد و جایی برای این تحلیل نیز باز گذاشت که شاید درآینده پاکستان با دولت غنی به دلیل بازی باکارت هایی نظیر طالبان، کنار بیاید و به توافقی مؤثر دست یابد. معادلات در افغانستان بهصورت مرحلهبهمرحله در حال تغییر است. پاکستان بهشدت از ورود هند به معادلات افغانستان نگران است. هندیها بهتازگی حتی به آموزش نیروی هوایی افغانستان مشغول شدهاند و همچنین به افغانها سلاحهای پیشرفته میفروشند که این برای پاکستان بسیار نگرانکننده است. بنابراین پاکستان برای اینکه بازنده بازی قدرت در افغانستان نباشد، دیر یا زود، در سیاستهای خود تجدیدنظر میکند و طالبان را به سمت یک توافق مؤثر با دولت غنی سوق خواهد داد. اگرچه سیاست نزدیکی به پاکستان غنی آنگونه که باید جواب بدهد، پاسخگو نبود اما غنی از سیاست جدید نزدیکی به هند برای فشار بر پاکستان، نتیجه خواهد گرفت. این سیاست باعث ایجاد توازنی در معادلات میان هند، پاکستان و افغانستان خواهد شد.
استفاده از داعش برای سیاست دوگانه؟
در این میان البته موضوع داعش در افغانستان و نقش پاکستان در این مسئله جای تامل بسیار دارد. داعش دارای ایدئولوژی افراطی است که بهغیراز خود، هیچ نیروی دیگری را بهعنوان مسلمان قبول ندارد. انحصارگری در ایدئولوژی که داعش گرفتار آن است، فقط یک گروه و نیروهای خاصی را به خود جذب میکند. البته داعش نیروها و طرفداران خاص خود در افغانستان را دارد. در پاکستان و افغانستان، هستند گروههایی که با این تفکر افراطی و رادیکال رشد کردهاند. بنابراین، زمینههایی برای نفوذ داعش هم در پاکستان و هم در افغانستان وجود دارد. اما نفوذ داعش در افغانستان بستگی دارد به وضعیتی که در خاورمیانه پیش میآید. یعنی اگر داعش سرزمینهای خود را در سوریه و عراق از دست بدهد و مجبور شود تا نیروهای خود را جابهجا کند، یکی از مناطقی که داعش نیروهای خود را به آن گسیل خواهد داشت، افغانستان است.
بهخصوص نیروهای قومی ازبک، چچن، تاجیک، افغان و پاکستانی داعش بسیار برای بازگشت و انتقال به افغانستان، راغب هستند. آمریکاییها نیز اگر حتی برای استقرار این قومیتها در شمال افغانستان کمک نکنند، مزاحم استقرار آنها نخواهند شد. بنابراین این احتمال وجود دارد که داعش بعد از تحولاتی که در سوریه و عراق پیش میآید، حضور پررنگتری در افغانستان پیدا کند و در این خصوص معادلات میدانی این کشور را تغییر دهد. برخی حتی تحلیل میکنند که پاکستان از این انتقال ناراضی نیست و حتی پسازاینکه طالبان را پای میز مذاکره کشاند، از داعش برای سیاست دوگانه خود در افغانستان استفاده خواهد کرد. بنابراین بهموازات شکست در دیگر مناطق غرب آسیا، حضور داعش در افغانستان پررنگتر خواهد شد که البته این حضور الزاماً به معنای این نیست که داعش در افغانستان علیه دولت مرکزی وارد عمل شود. درواقع، ممکن است داعش از افغانستان بهعنوان یک گذرگاه و معبر برای عبور به سمت آسیای مرکزی استفاده کند و اگر در منطقه هلمند مستقر شود، احتمالاً عربستان سعودی از داعش علیه ایران استفاده می کند.
۳ سطح رقابت در افغانستان
واقعیت این است که در افغانستان سه سطح از رقابت وجود دارد. نخست، رقابت داخلی قومی و مذهبی در این کشور است. سطح دیگر رقابت در افغانستان، میان کشورهای منطقهای است؛ در این سطح باید جایگاه ایران، عربستان سعودی، هند، ترکیه و پاکستان را در ارتباط با افغانستان مدنظر قرارداد. سطح دیگر رقابت در ارتباط با افغانستان، بینالمللی است. در این سطح، رقابت در افغانستان را باید میان آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا و ناتو دانست. درگذشته واقعیت بر این امر استوار بود که سیاست بینالملل در افغانستان تعیینکنندهتر از شرایط داخلی این کشور بوده است. اما در شرایط کنونی وضعیت فرق کرده است. اکنون این نوع نگاهی که آمریکاییها داشتند که معتقد بودند با تصرف افغانستان میتوانند تماماً اهداف خود را در آن پیش ببرند، تغییر کرده است. افغانستان سرزمینی است که میشود وارد آن شد، اما خروج از آن بهراحتی ورود به این کشور نیست و سلامت از آن بیرون آمدن، دیگر دست خود آن کشوری که تصمیم به ورود گرفته، نیست. درگذشته، شکست سه امپراتوری بزرگ دنیا با ورود به افغانستان رقم خورده است.
امپراتوری انگلیس، با شکستی که از قوم پشتون خورد به سمت فروپاشی سوق داده شد. همچنین، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، با شکست آن در افغانستان کلید خورد. بنابراین افغانستان از حساسیت بسیار زیادی برخوردار است و امروز قدرتهای بزرگ دنیا در افغانستان بسیار احتیاط میکنند. آمریکاییها در افغانستان تلاش میکنند تا آنقدر درگیر نشوند که دیگر راه فراری از باتلاق افغانستان نداشته باشند. اکنون روسها هم باتجربه گذشتهای که دارند، نمیخواهند خود را درگیر افغانستان کنند و تلاش میکنند خود را در مذاکرات با طالبان نظیر چینیها سهیم کنند. بنابراین، به نظر میرسد که قدرتهای بزرگ در افغانستان تلاش میکنند تا با دولت افغانستان و مذاکرات در این کشور خود را هماهنگ کنند. بنابراین سخن کوتاه اینکه رقابتهای قدرتهای بزرگ در افغانستان مطرح است اما همانند گذشته در این کشور تعیینکننده نخواهد بود.
***
• این مطلب، صرفاً جهت اطلاعِ مخاطبان، نخبگان، اساتید، دانشجویان، تصمیمسازان و تصمیمگیران بازنشر یافته و الزاماً منعکسکنندهی مواضع و دیدگاههای اندیشکده راهبردی تبیین نیست.