مجری: عرض سلام و خیر مقدم دارم خدمت جناب آقای امانی و بزرگوارانی که در این جلسه حضور دارند. همچنین خدمت مخاطبین محترم تلویزیون اینترنتی آرمان عرض سلام دارم. در خدمت شما هستیم با یکی دیگر از سلسله جلسات راهبردی تبیین. این بار در خدمت آقای امانی هستیم؛ رئیس سابق دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی ایران در قاهره و دیپلمات برجستهی ایرانی. موضوع جلسه بررسی نظم جدید منطقهای و جایگاه مصر و فرصت و تهدیدهایی است که در این زمینه برای ایران وجود دارد. روال جلسه نیز به این صورت خواهد بود که ابتدا آقای امانی حدود 20 دقیقه یا بیشتر سخنرانی خود را ارائه خواهند نمود و ادامهی جلسه نیز به پرسش و پاسخ دوستان خواهد گذشت. انشاءالله فراخور وقت به آن سؤالات پاسخ داده خواهد شد. بنده اطالهی کلام نمیکنم و به سراغ بیانات آقای امانی خواهیم رفت.
امانی: بسم الله الرحمن الرحیم. اگر ما بخواهیم نظم منطقهای را در غرب آسیا (خاورمیانه) بررسی کنیم، حضور یکسری قدرتهای رو به افول یا ساقط شده و یکسری قدرتهای روبهصعود و تثبیت شده را شاهد هستیم. محدودهی خاورمیانه اساساً اینگونه است که غرب آن به مصر و سودان، شرق آن به افغانستان و پاکستان، شمال آن به آذربایجان و ترکیه و جنوب آن به یمن و کشورهای عربی محدود میشود. پیش از این برخی کشورهای عربی را شاهد بودیم که ارتشی قوی داشتهاند اما اکنون قدرتی ندارند. عراق کشوری است که ارتش آن از بین رفته است و دستخوش مشکلات، ناامنی، حضور نیروهای بیگانه و… شده است، در حالی که پیش از این ادعای رهبر جهان عرب را داشته و به زعم خود سالیان سال از دروازهی شرقی امت عربی دفاع کرده است. سوریه دیگر کشوری است که ارتش آن تقریباً ساقط شده است. ارتش مصر نیز طی توطئههایی که سالیان سال علیه آن صورت گرفته دیگر جایگاه پیشین خود را ندارد. البته ممکن است که بهصورت ظاهری شما ببینید که ارتش مصر فلان تعداد هواپیما دارد و در ردهبندیها در رتبهی چهارم یا پنجم منطقه قرار گیرد، اما واقعیت آن است که نه از نظر سختافزار و نه نرمافزار، ارتش مصر، ارتش مهمی نیست و بهواسطهی مشکلات داخلی مصر، جای چندانی برای تحرک ندارد. در مقابل ارتش دو کشور عربستان و ایران رو به صعود بودهاند؛ عربستان به دلیل برخورداری از منابع مالی زیاد و ایران نیز به علت دارا بودن یک انگیزهی قوی و ایدئولوژی مشخص برای ادارهی نهتنها منطقه بلکه جهان. بخش اقتصادی نیز تابعی از بخش نظامی است و میتوان گفت که این وضعیت در حوزهی اقتصادی نیز برای کشورهای مختلف وجود دارد.
منطقه در حال درگیریهای مختلف است و حضور طالبان و گروههای تروریستی در افغانستان و پاکستان، بههمریختگی مصر، عراق و سوریه و نیز وضعیتی که در بحرین و یمن شاهد آن هستیم باعث شده که یکسری حکومتهای ضعیف در این مناطق حضور داشته باشند. مسائل لیبی را هم میتوان در منطقه وارد کرد. در لیبی نیز وضعیت خوبی وجود ندارد. به قول عربها چنین حکومتهای فاشلهای نمیتوانند از عهدهی ادارهی کشور خود بربیایند. اینگونه است که منطقه در مرحلهی زایش یک قدرت جدید است که بتواند در فقدان کشورهایی که قبلاً مدعی بودهاند، سری بلند کند و قطعا قدرتی که میخواهد سر بلند کند نمیتواند قدرتی متشکل از نیروهای خارج از منطقه؛ یعنی آمریکا باشد. قبل از انقلاب آمریکاییها بهدنبال این بودند که ژاندارمگماری کرده؛ از کشوری حمایت نموده تا آن کشور منافع آنها را در منطقه تأمین کند، اما الآن سیستم آنها به هم ریخته است. از طرفی عربستان حاضر نیست که به آن حد که آمریکاییها به قدرت ایران ناچار هستند، رضایت بدهد؛ یعنی عربستان در سیاستهای منطقهای خلاف جهت آمریکاییها عمل میکند و بنده میتوانم نشانههای آن در مصر را برای شما ذکر کنم.
مصر در واقع نمیخواهد که پیرو سیاستهای عربستان در منطقهی عربی باشد. شما شاهدید که مصر در سوریه سیاست تقریباً مستقلی دارد و هیچ گاه خواستار برکنار بشار اسد نشده است؛ گرچه مرسی چنین چیزی را میخواست، اما ارتش مصر بهعنوان قدرت برتر مصر چنین خواستهای را نداشته است. ارتباطات امنیتی ارتش مصر کماکان با سوریه برقرار است و میخواهد که نقشهی خود را در آنجا ایفا کند. مصر بههمریختگی داخلی سوریه را به نفع خود نمیداند. |
در مصر وقتی که سیسی بر سر کار آمد، آمریکاییها یک برخورد دوگانه داشتند؛ بخشهای امنیتی و نظامی آنها؛ مشخصاً وزارت دفاع و سازمان سیا از سیسی حمایت میکردند، ولی بخشهای دیگری که میخواهند دست به کارهای آشکار بزنند؛ مانند وزارت خارجه و حکومت کاخ سفید، نمیتوانستند از آمدن سیسی استقبال کنند، چراکه مخالف عرفهایی بود که آنها شعارش را میدانند. در اینجا عربستانیها سعی کردند تا به مصر امکان مانور برای گردش به شرق بدهند. آنها به روسها گفتند که شما روسها به مصریها سلاح بفروشید و ما بابت آن 3 میلیارد دلار پول به شما اعطا خواهیم کرد. البته این معامله انجام نشد، اما عزم عربستان این بود و میخواست این اتفاق صورت بپذیرد.
از طرفی عربستان میخواهد آمریکاییها در سوریه دخالت نظامی کنند، در حالی که آمریکاییها به هر دلیلی نمیتوانند این کار را انجام دهند، زیرا صدمات قابل ملاحظهای را متحمل میشوند. عربستان میخواهد در سیاستهای منطقهای ایرانستیزی فراتر از خواست آمریکاییها عمل کند. آمریکاییها به دلایل مختلفی مجبور شدهاند که در برخی جاها به ایران امتیاز بدهند، زیراکه میدانند که نمیتوانند بدون ایران در منطقه کاری به یش ببرند. معنای این البته آن نیست که آنها با ما میخواهند خوب برخورد کنند، بلکه معنای آن این است که سطح عداوتی که عربستان با ما دارد یک عداوت بدوی است و سطح عداوت آمریکاییها امروزین و مطابق با عرفهای روز است. مسئلهی رفتار عربستان به این برمیگردد که چه کسی میخواهد رئیس و رهبر منطقه باشد. عربستانیها احساس میکنند که ایران دارد به سمت بهدست گرفتن سرچشمههای قدرت حرکت میکند. عربستان تحمل چنین چیزی را ندارد، و لذا بهطور مشخص حتی به قیمت نابودی خود، میخواهد به ما صدمه بزند. مسئلهی کاهش قیمت نفت نیز یکی از این موارد است.
اگر بخواهیم به این برگردیم که جایگاه مصر در اینجا چیست؛ مصر به دلایل مختلف بازماندهی نسل پیشین مدعیان رهبری جهان عرب است. در گذشته دو کشور مصر و عراق مدعی رهبری عرب بودند البته لیبی نیز زمانی میخواست رهبریت کشورهای عربی را با اعمال غیرطبیعی خود بر عهده بگیرد، اما بعد که از این مهم ناامید شد خود را ملکالملوک آفریقا نامید و مسئولین کشورهای آفریقایی را به صف کرد تا دست وی را ببوسند. مصر اکنون تهماندهی آن ادعاها است و میخواهد لااقل آن پرستیژ باقیمانده را از دست ندهد. از طرفی عربستان در این فضا میخواهد همان ادعایی را که صدام داشت و میخواست از دروازهی شرقی عرب دفاع کند، بهگونهای با ایرانهراسی و شیعههراسی ترویج داده و بعد نیز بگوید که من قهرمان مهارکردن ایران در منطقه هستم. بنابراین مصر و عربستان یک رقابت اینچنینی میان خود دارند؛ رقابت بر سر رهبری عرب. مصریها نمیخواهند که در موضوعات عربی پیرو عربستان باشند، شما کاملاً میبینید که عربستان یک چیزی را در سوریه میخواهد و مصر چیزی دیگر را. در اینجا منظور بنده ارتش مصر است که در حال حاضر قدرت کامل مصر در اختیار ارتش آن قرار دارد. قبلا نیز حتی در زمان مرسی این گونه بوده است و خیلی از کارها را ارتش مصر انجام میداده است. مصر در واقع نمیخواهد که پیرو سیاستهای عربستان در منطقهی عربی باشد. شما شاهدید که مصر در سوریه سیاست تقریباً مستقلی دارد و هیچ گاه خواستار برکنار بشار اسد نشده است؛ گرچه مرسی چنین چیزی را میخواست، اما ارتش مصر بهعنوان قدرت برتر مصر چنین خواستهای را نداشته است. ارتباطات امنیتی ارتش مصر کماکان با سوریه برقرار است و میخواهد که نقشهی خود را در آنجا ایفا کند. مصر بههمریختگی داخلی سوریه را به نفع خود نمیداند. در موضوع یمن نیز همینگونه است. این دو نقطهی افتراقی که به آن اشاره داشتم بر روابط عربستان و مصر سایه انداخته است. در همین چارچوب سفر ملک سلمان را به مصر شاهد هستید که توضیح آن را به طور مفصل در ادامه خواهم داد.
مصر طی 30 سال حکومت مبارک دچار ضعف و خساراتی شده است که میزان آن کمتر از خسارت انقلاب اخیر این کشور نیست. اینجانب در زمان مبارک با «فتحی سرور» رئیس مجلس شعب مصر که از سال 1368 این سمت را بر عهده داشت ملاقات کردم و بحثی کلی را با وی در مورد پیشرفتهای ایران داشتم. او نیز تأیید میکرد که شما خیلی پیشرفت کردهاید. من از وی پرسیدم که شما 30 سال با آمریکاییها ارتباط استراتژیک داشتهاید و همواره بر آن تأکید کردهاید. در مقابل به مدت 30 سال نیز بین ما و آمریکا دشمنی وجود داشته است. ما با آمریکا قطع رابطه داشتیم درحالی که شما همکاریهای استراتژیکی را با آمریکا داشتید. شما به کجا رسیدید و ما به کجا رسیدیم؟! وی چیزی برای پاسخ دادن نداشت. مصریها مثلی دارند که میگویند مصر در زمان مبارک «تقزیم» شد. «قزم» به معنای کوتوله است؛ آدمهایی که بهصورت طبیعی کوچک هستند را «قزم» میگویند. اینجانب از سال 1370 سه دورهی چندساله در مصر ماموریت داشتهام (سالهای 70، 74 و 88) و طی این 25 سال، هر دوره که به مصر رفتهام، مصر از دورهی قبل بدبختتر بوده است. مصر بهطور پیوسته ضعیفتر شده است؛ ارتش آن ضعیف شده است، امنیت آن کاهش یافته است، اقتصاد آن به هم خورده است، صنایعش متلاشی شدهاند و مردم آن به فقر و فلاکت و بیسوادی افتادهاند. این حاصل رابطهی 30 سالهی آمریکاییها با مصر بوده است. یک موقعی نیز بنده در یک جلسهی مطالعاتی استدلال کردم که بدترین حالت برای مصر این است که تصور کند که دوست دشمن مصر یعنی آمریکاییها که دوست اسرائیلیها هستند به مصر کمک میکند تا مصر به قدرت برسد. آمریکاییها اصلاً به مصریها اجازه نمیدادند که قدرت پیدا کنند. مصریها در زمان مبارک حتی در حسرت یک جایزهی بینالمللی سینما مانده بودند. همچنین در بحث قرائت قرآن که در انحصار مصر بوده است، کشورهای دیگر از جمله ایران در این موضوع از مصر پیشی گرفتهاند. حتی خوانندگی و مطربی را در نظر بگیرید. خوانندگی مصر نیز به افول رسیده است. آمریکاییها حتی به این بسنده نکردهاند که صرفاً اقتصاد مصر از هم بپاشد، بلکه همهی مقدرات مصر را خواستهاند که پایین بیاورند. البته در بعضی موارد آمریکاییها نتوانستهاند به نتیجهای برسند که به دلیل طبیعت مردم مصر است. مصر در حال حاضر در مباحث منطقهای محلی از اعراب ندارد هرچند که هیاهو بکنند. فروپاشی اقتصادی، درگیری در مشکلات داخلی، ناامنی، صنایع به همریخته و… جایگاهی برای مصر باقی نمیگذارد که بخواهد در سطح منطقهای مطرح باشد. مصریها البته در جاهایی با ما در قضیهی یمن و سوریه همراه بودهاند، البته از این باب که در چارچوب سیاستهای منطقهای عربستان عمل نکنند. به این شیوه ما میتوانیم این را به شکل قاطع بگوییم که مصر در منطقه جایگاهی ندارد، الا آنکه یک تحول ریشهای در مصر اتفاق بیفتد که این نیز در کوتاهمدت صورت نمیپذیرد، بلکه مدتزمانی طولانی میخواهد که آنها بتوانند از این تلاطمها خارج شوند. یک کورسوی امیدی در دل مردم مصر و ایرانیها در پی انقلاب این کشور وجود داشت که مصر به جایگاهی که ما تصور میکنیم برگردد و چنانچه آن جایگاه را پیدا میکرد به نفع ما بود که آن هم به دلیل مشکلات و علتهای مختلفی که وجود داشت فروپاشید.
زمانی که مرسی ساقط شد در ایران ما شاهد دو جریان کاملاً متضاد بودیم: عدهای از خوشحالی نمیدانستند که چه کنند و عدهی دیگر از ناراحتی. |
مجری: از جناب آقای امانی تشکر میکنم. دوستان لطفاً سؤالات خود را بیان کنند.
پرسشکننده: با توجه به حوادثی که بر سر مصر بعد از اسقاط مرسی آمد و دستگیریهای فراوانی که علیه اخوان المسلین انجام شد، در حال حاضر شما چه آیندهای را برای جنبش اخوانالمسلین مصر متصور هستید و فکر میکنید که آیندهی این جنبش به چه سرانجامی خواهد رسید.
امانی: اخوانیهای در طول دورهی هشتاد سالهی خود از این تلاطمها زیاد دیدهاند؛ از اعدام رهبران خود گرفته تا از دستگیری همهی اعضا و انحلال سازمان. زمانی که ناصر بر سر حکومت آمد مشکلات عدیدهای با کمونیستهای آن زمان و بازماندگان نظام پادشاهی مصر داشت. از این رو ارتباطات خود را با اخوانیها قوی کرد و از آنها استفاده نمود تا آن دو حزب دیگر را سرکوب کرده یا قدرت آنها را مهار نماید. پس از اینکه به مقصود خود رسید، با این بهانه که اخوانیها میخواستند ناصر را ترور کنند، اعمال خصمانهای میان اخوان و ناصر به وقوع پیوست. زمانی که سادات بر سر کار آمد مدتی اخوانیها را از حصر خارج کرد. وی نیز میخواست کمونیستها و دیگران را مقداری سرکوب کند و پس از اینکه آنها را سرکوب کرد، اخوان را مجدداً محدود نمود. مبارک نیز یک سیاست کجدار و مریزی را در رابطه با آنها اعمال کرد. وی یک دوره به اخوانیها اجازه داد که به مجلس وارد شوند که در نتیجه 80 اخوانی وارد مجلس شدند. در دورهی بعد که انتخاباتی بود که بنده آن موقع در قاهره حضور داشتم، هیچ کس به اخوانیها اجازهی حضور نداد و به اعتراض آنها نیز توجه نکردند. بعد از اینکه مبارک ساقط شد، اخوان میگفت که حکومت و ریاست جمهوری را نمیخواهد، اما بعد نامزد معرفی کرد و نامزدشان رئیسجمهور شد و سپس به علت ندانمکاری که در کار اخوان صورت گرفت به این بلایا گرفتار گردیدند.
حال سؤال این است که بعد از این تلاطم اخوان به کجا رسیده و خواهد رسید. این همان منحنی صعود و افول اخوان است و اوج گرفتن اخوان ممکن است که دوباره تکرار شود. در این روزها بحثهایی پیرامون آشتی با اخوان دارد مطرح میشود. البته از این حرفها زیاد زده میشود و همیشه حقیقت ندارند. به هر حال باید در نظر بگیرید که اخوان نزدیکترین جریان اهل سنت به فکر ایرانی است؛ علیرغم مطالبی که راجع به تاکتیکهای اخوان میتوانیم احصا و ارزیابی کنیم و برشمریم که اخوانیها با ما چه کرده یا نکردهاند. اما در استراتژی اخوان نه شیعهستیزی و نه ایرانستیزی وجود ندارد. به هر حال احتمال صعود دوبارهی اخوان وجود دارد. حال اینکه کی و چگونه این امر به وقوع میپیوندد، نمیتوان پیش بینی واقعی از این امر داشت، ولی اخوان در داخل مصر قابل حذف شدن نیست، مخصوصا بعد از دورهای که روی کار آمده و هوادارانی را داشته است. چند هزار نفر در دفاع از مرسی جان خود را از دست دادهاند. بالاخره نمیتوان اینگونه تصور کرد که اخوانیها بهگونهای کنار رفتهاند که دیگر هیچ اثری از آنها باقی نخواهد ماند. اینکه آنها کی چگونه و در چه سطح و قدرتی برخواهند گشت، خیلی قابل پیشبینی نیست.
پرسشکننده: آیا این سقوط به نفع خط مقاومت تمام شد یا خیر؟
امانی: به این سؤال نمیتوان پاسخ ساده و صحیحی داد. اولاً اخوانیها صهیونیستستیز است و چنین چیزی در استراتژی آنها وجود دارد. سالیان سال آنها در زمان ملک فاروق به الخلیل و منطقهی غزه نیرو اعزام کردهاند. بنابراین آنها صهیونیستستیزی خود را اثبات کردهاند. زمانی که در ایران انقلاب اسلامی رخ داد، آنها آمدند و از آن حمایت کردند. زمانی هم که صدام به ایران حمله کرد، با این امر مخالف کردند البته ممکن است که شما مطلبی را از قول یک اخوانی بیاورید که مثلاً علیه ایران حرف زده است، اما اینها مواضع سازمانی اخوان نیست. زمانی که مرسی ساقط شد در ایران ما شاهد دو جریان کاملاً متضاد بودیم، عدهای از خوشحالی نمیدانستند که چه کنند و عدهی دیگر از ناراحتی. در سال 70 دفتر حفاظت منافع ایران در مصر طی سیاست ایران جهت ترمیم روابط خود بعد از جنگ تحمیلی بازگشایی شد. در راستای این سیاست روابط ما با یمن، اردن و مغرب (مراکش) نیز برقرار گردید. با این حال در رابطه با مصریها به واسطه ی ماجرای کمپدیوید این بحثها وجود داشت که آیا برقراری رابطه با مصر درست است یا خیر. ما مشکلاتی در این زمینه داشتیم و درست نمیدانستیم که سفیر داشته باشیم. اینگونه بود که آمدند و دفتر حفاظت از منافع را بازگشایی کردند؛ با این شرط که رؤسای دو دفتر از سطح سفیران انتخاب شوند.
در حال حاضر مردم مصر بهطور طبیعی به این فکر میکنند که حتما ایرادی در نوع کار و نگاهمان بوده است که یک سازمان هشتاد ساله نتوانسته است بیش از یک سال حکومت کند اما ایرانیها حکومتی درست کردهاند و در حالی که بهشدت تحت فشار بودهاند، الآن به جایی رسیدهاند که آمریکاییها مجبورند که با آنها مذاکره کنند. |
پرسشکننده: آیا این خواستهی صرفاً ما بود؟
امانی: خیر! خواستهی دو طرف بود. راجع به روابط سیاسی خوب است که دوستان به این نکته توجه کنند که ما چندین نوع رابطه داریم که به همهی آنها میتوان سفارت گفت. ما ساختمانی به نام سفارت داریم. در رابطه با عربستان ساختمان ما موجود است. وقتی که آن کشور در بدترین نوع شکل رابطه میخواهد همهی دیپلماتها و کارمندان تابع یک کشور را اخراج کند میگوید که شما باید 72-48 ساعت دیگر خاک این کشور را ترک کنید و خود این دیپلماتها نیز وسایل خود را جمع کرده و میروند. آن موقع یک کشور دیگر را پیدا می کنند و میگویند که این حافظ منافع ماست. آن کشور میآید و حفاظت از این ساختمان را بهعهده میگیرد، پول، آب، برق و… را میدهد، گلها را آب میدهد، نظافت میکند و از تأسیسات نگهداری میکند. این معنای حافظ منافع است. هر موقع نیز که کسی بخواهد به آن کشور برود، از آن کشور حافظ منافع ویزا میگیرد و یا به نزدیکترین کشور دارای ارتباط با طرفین میرود مانند ما و آمریکاییها. الان اگر کسی بخواهد به آمریکا برود ابتدا به دوبی میرود ویزا میگیرد و به آمریکا میرود. نوع دوم روابط این است که به شما تحت عنوان دفتر حافظ منافع اجازه میدهند که پرسنل و دیپلماتهایتان در خاک این کشور حضور داشته باشند. رابطهی ما الآن با آمریکاییها یک طرفه است. آنها در ایران دیپلمات ندارد و ساختمان آنها را نیز تسخیر کردهایم. زمانی هم که دو کشور بخواهند پیغام و پسغام بفرستند اینکار از طریق سفارت سوئیس بهعنوان حافظ منافع صورت میگیرد.
مجری: البته در حال حاضر ایمیل میفرستیم!
امانی: بله الان ایمیل میفرستند. بنده به خاطر دارم که زمانی در دفتر وزارت خارجه کار میکردم. یک شب در آنجا کشیک بودم. ساعت 6 صبح تلفنخانه وزارت خارجه زنگ خورد و مخاطب، خود را سفارت سوئیس معرفی نمود. گفت که من از طرف آمریکایی ها پیغام دارم؛ یک کشتی ما دارد از دهانه تنگه هرمز وارد خلیج فارس میشود (آن موقع اوایل کار آقای هاشمی بود)، مطلع باشید که این یک اقدام خصمانه نیست. این در روابط دیپلماتیک عرف است و نشان میدهد که یک کار عادی دارد صورت میگیرد. من به آقای ولایتی زنگ زدم که بپرسم قرار است چه اتفاقی بیفتد چون آن موقع هنوز کار را بلد نبودم و تازه وارد وزارت خارجه شده بودم. آقای ولایتی گفت که اشکالی ندارد و به دفتر آقای هاشمی زنگ بزنید. بنده به دفتر آقای هاشمی زنگ زدم و گفتم که سفارت سوئیس اینگونه پیغام داده است. کسی که پشت خط بود گفت یک ربع دیگر تماس بگیر. یک ربع دیگر تماس گرفتیم، گفتند آقای هاشمی گفته است که اشکالی ندارد اما شما از جانب آقای هاشمی نقل قول نکنید و از سوی وزارت خارجه حرف بزنید! سفارت سوئیس مجددا تماس گرفت که آیا ابلاغ لازم صورت گرفته است، گفتم که ما ابلاغ کردیم و پیام به مسئولین کشور ما رسید.
حتی اثناء جنگ ما با عراق نیز سفارتخانه ما در دورهای باز بود. این امر خیلی به سطح عداوت بستگی ندارد بلکه وابسته به تصمیمگیری و نیاز دو طرف است. ما با مصریها در ابتدای اردیبهشت سال 1358 طی دستور صریح حضرت امام (ره) قطع رابطه کردیم. کمااینکه همهی کشورهای عربی نیز با مصر قطع رابطه کردند و ما در این امر تنها نبودیم، ولی دیپلماتهای ما در این کشور حضور داشتند. سال 1363 در اواسط جنگ تحمیلی برخی از کشورهای عربی برای اینکه فشار بیشتری به ما بیاورند گفتند که ما میخواهیم روابط خود را با ایران قطع کنیم که از جمله ی آن ها مغرب، اردن، یمن و مصر بودند. عراق نیز دیپلماتهای ایرانی حاضر در این کشور را اخراج کرد. کسانی که سفیر داشتند سفیر خود و آن هایی که کاردار داشتند کاردار خود را برگرداندند. مصریها ماندهبودند که چه کنند! رفتند و دیپلماتهای حاضر در دفتر حفاظت منافع را اخراج کردند و ساختمان را تحویل سفارت سوئیس دادند. سوئیس نیز پرچم خود را در آنجا مستقر کرد که نشان از این باشد که آنجا جزئی از خاک سوئیس است و کسی حق ندارد به آن تعرض کند. سال 1369 که ایران خواست روابط را با کشورهای عربی ترمیم کند با اردن، مغرب و یمن تبادل سفرا صورت گرفت. ما میخواستیم که دوباره با مصر روابط خود را از سر بگیریم اما نه در سطح سفارت. مجدداً دفتر حفاظت منافع باز شد با این قید که روسای دفتر باید در حد سفیر باشند. آن موقع بنده 6 ماه در مصر بودم و کارهای اداری معمولی را انجام میدادم. سال 1374 نیز مجددا به قاهره رفتم البته بهعنوان نفر دوم دفتر و تا سال 1378 نیز در این کشور حضور داشتم (4 سال آنجا بودم).
انقلابهای عربی یک اتفاق بود که افتاد اما بیداری اسلامی را اینجانب اینگونه تعبیر میکنم که اسلامگرایی در نهاد تمام این انقلابها بود و این انقلابها اجازه داد که اسلامگرایان بیدار شوند. در انتخابات شما در همه جا میبینید که اسلامگراها رای آوردند و مردم به اسلامگراها رای دادند. |
دوره پراهمیتی که طی آن بنده ریاست دفتر حفاظت منافع ایران در مصر را بر عهده داشتم با سال 1388 شروع میشد. در خاطرات خود نوشتهام که سال 1388 که برای ماموریت به مصر میرفتم آن موقع به قرآن تفأل زدم، این آیه آمد که «فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِينَ». از سال 1369 تا 1388 که نزدیک به 20 سال است، همهی 6 رئیس دفتر حافظ منافع ایران در مصر همگی با یک حکومت سرِکار داشتند که همان حکومت مبارک بود. زمانی که سال 1388 بنده به مصر رفتم یکسال دیگر مبارک بر سر کار بود و در 22 بهمن 1389 حکومت مبارک ساقط شد. یک سال و 4 ماه آقای طنطاوی بر سر کار بود. او جای خود را به مرسی داد. مرسی حدود یک سال بر مصر حکومت کرد. مدت نه ماه آقای عدلی منصور رئیس بود. از نظر قانونی پس از مرسی، چون مصر رئیس مجلس نداشت، باید قاضی القضات رئیس جمهور این کشور میشد. سه ماه نیز حکومت آقای سیسی را تجربه کردم. بنابراین بنده در سومین دورهی حضور خود در مصر شاهد 5 حکومت بودم. سقوط مرسی یکی از موضوعات مهمی بود که ما در آنجا به آن مواجه بودیم. همانطور که عرض کردم یک عده در ایران از این امر خوشحال و خندان بودند و خدا را شکر میکردند که مرسی ساقط شده است که مقداری از آن نیز احساسی بود.
زمانی که مرسی بر سر کار بود تحت فشار سلفیها و تکفیریها به ایران نمیآمد و زمانی نیز که آمد گفت که فقط 4 ساعت در ایران خواهم بود و تنها میخواهم بروم تا ریاست سازمان عدم تعهد را تحویل بدهم. زمانی نیز که در ایران حضور پیدا کرد برای اینکه دل سلفی ها را به دست بیاورد به تلافی اینکه آقای احمدی نژاد در ابتدای سخنرانی خود دعای فرج را میخواند، بر ابوبکر و عمر و عثمان و علی(ع) سلام فرستاد و گفت «الصلاة و والسلام علی ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم اجمعین». از لحاظ ما خیلی مطلب مهمی نبود اما یکسری تأثیرات را روی مردم گذاشت. بنده نیز البته با این مسائل کاری ندارم و مخالفت نمیکنم. حتی در کلام رسمی حضرت آقا از واژه جناب عمر و جناب ابوبکر استفاده میشود.
مقاومت حزب الله لبنان نیز از سقوط مرسی خوشحال شده بود، اما پس از مدتی از این خوشحالی خود پشیمان شدند. تحلیل ما آن موقع این بود که حکومتی که جانشین مرسی خواهد شد مجبور است که بیشتر به عربستان و رژیم صهیونیستی باج بدهد به واسطه مشکلاتی که دارد. به عبارتی اگر مبارک یک همکاری نهچندان قوی با رژیم صهیونیستی و عربستان داشت، این حکومت جدید [السیسی] همکاری قویتری خواهد داشت.
ما نمیتوانیم بگوییم که اگر آقای مرسی کماکان بر سر کار بود دقیقا چه میشد. بنده به تجربه خود میتوانم بگویم که اگر مرسی بود، در قضایای سوریه با ما همراهتر بود. درست است که مرسی شعارهایی را علیه بشار اسد و ایران داد اما آن آمال و آرزویی که آنها در سوریه داشتند از بین رفت و آنها مجبور بودند با ما کار کنند ضمن اینکه خود این آقای مرسی در زمان خود چند کار مهم کرد که به نفع ما بود. یکی تشکیل کمیته چهارجانبه سوریه بود با حضور ایران، عربستان، مصر و ترکیه. این به نفع ما بود. این باعث شد که ما در یک محور چهار جانبه بتوانیم با ترکیهایها کار کنیم. عربستانیها از ابتدا به این کار پا ندادند، جلسه اول را شرکت کردند که جلسه میان معاونین وزرا بود و آن ها مدیر کل فرستادند و بعد از آن نیز دیگر حضور نیافتند. عربستانیها از کار مرسی خیلی ناراحت شدند که تو چطور زمانی که ما میخواهیم دست ایران را از قضایای سوریه قطع کنیم، شرایط را فراهم میکنی که ایرانیها بیایند؟! همچنین اقداماتی که مرسی در جهت جهانگردی انجام داد و همچنین سفرهایی که مقامهای دو طرف بعدا داشتند؛ اینها نشان میدهد که مرسی اگر میماند آن حدت و شدتی که در مورد سوریه داشت کاهش پیدا میکرد. این نوعی نظر کارشناسی است و مبتنی بر تجربهای است که ما از کار با اخوانیها داشتهایم.
اخوانیها یک مشکلی دارند. آنها اینگونه تصور میکنند که میتوانند با آمریکاییها بنشینند و به چیزی برسند. این مشکل فکری رهبران اخوان است که بنده هر چه به آنها گفتم و ماجرای مصدق را برای آنها تعریف کردم، اتفاقی نیفتاد. کار به جایی رسیده بود که این ها را با خطابه به آنها میگفتم. به آن ها میگفتم که مصدق نیز مانند شما فکر میکرد که میتواند برود و با آمریکاییها علیه انگلیس و شاه متحد شود و آمریکاییها را دموکرات و خوب میدانست و میان آنها و انگلیسیهای استعمارگر فرق میگذاشت. حال آنکه شاه، انگلیس و آمریکا با یکدیگر ساختند و مصدق را برکنار نمودند. |
پرسشگر: بسم الله الرحمن الرحیم، جناب آقای امانی شما به طور حتم یکی از 5 نفری هستید که تحولات اخوان را به صورت دقیق رصد میکنید. شما در میان صحبتهای خود به روابط ایران و اخوان بعد از انقلاب اسلامی ایران اشاره کردید و گفتید که آن ها از بعد از انقلاب اسلامی به ما نزدیکتر شدند. با این وجود روابط آنها با ما سال به سال کمرنگتر شد تا اینکه در نهایت در ماجرای بیداری اسلامی، مقداری تعاملات بیشتر شد و مجدداً با اشتباهات آقای مرسی کمی این مساله تحت الشعاع قرار گرفت. اخوانیها نیز در مواضع خود در عین همگرایی با ما یکسری اظهارات و سیاستهایی داشتند که واگرایانه بود. علت این واگرایی را در سالهای بعد از انقلاب در چه میبینید؟ ظاهرا در اوایل انقلاب اخوانیها هیئتی را خدمت حضرت امام (ره) میفرستند و بعدها در ماجرای جنگ تحمیلی هم، موضع همسویانهای با ایران داشتند. علت اصلی در وقوع این امر چه بود؟ احتمالا هم ما نواقصی داشتیم و هم آنها. اگر ممکن است این مسئله را برای ما باز کنید؟
امانی: این مسئله نیازمند شرح مبسوطی است. من سعی میکنم که آن را خلاصه کنم. از نظر عملی فکر تشکیل حکومت اسلامی در اهل سنت قدیمیتر از شیعه است. ممکن است که ما از نظر شیخ مفید مبحثی به نام ولایت فقیه را داشته باشیم ولی از لحاظ عملی که کسی بیاید بگوید که حکومت اسلامی تشکیل بدهیم و عملا بیاید و تشکیل سازمان دهد، اهل سنت از ما قدیمیتر هستند. شاید هم مواردی که آنها اقدام عملی در این حوزه انجام دادهاند واضحتر و شفافتر است. حتی اگر از این مسئله نیز چشمپوشی کنیم، آنها این ایده را در چند سال قبل از انقلاب اسلامی ایران مطرح کردند. مثلا یکی میگفت که رهبران سیاسی را بکشیم و خود در جای آنها قرار بگیریم، یکی مانند اخوان میگفت که ما روش تبلیغاتی و دعوتی را پیش میگیریم، یکی مانند مصطفی شکری پیشروی تکفیر و الهجره بود و میگفت اصلا این جامعه کافر است و بیایید برویم و در وسط بیابان چادر بزنیم و روابط خود را با جامعهی مصر قطع کنیم و یک جامعه نمونه اسلامی درست کنیم تا مردم از این کار ما الگو بگیرند! این نظریاتی بود که آن موقع مطرح میشد. انقلاب اسلامی ایران که پیروز شد، هنوز در میان نخبگان شیعه و سنی عداوتی وجود نداشت. جهان اهل سنت نسبت به این واقعه اینگونه واکنش نشان داد که یک جا در دنیا یک حکومتی به نام اسلام برپا شده است و از این موضوع استقبال کردند. در جهان اسلام نیز رفته رفته توجه به اسلام در اثر انقلاب اسلامی ایران شروع به رشد کرد. در اواسط جنگ بود که صدام تصمیم گرفت که اگر روی پرچم کشور خود الله اکبر بنویسد چیز خوبی است! مبارک در هنگام سخنرانیهای خود بسم الله الرحمن الرحیم نمیگفت اما بعدها فهمید که باید در ابتدا از خدا یاد کند و با نمایش اسلامگرایی بهعنوان یک برگ برنده در جوامع اسلامی اجر و قرب پیدا کند.
علیرغم همهی تلاشهای ناکامی که در جهان اهل سنت برای برپایی حکومت اسلامی یا بهقولی تطبیق شریعت اسلامی صورت گرفت، ایران خشت روی خشت، سنگ روی سنگ، آجر روی آجر گذاشت و بنای جمهوری اسلامی را به بالا برد. شاید آنها ابتدائا تصور می کردند که ایران امتداد اخوان المسلمین است، چرا که رهبر انقلاب اسلامی (حضرت آیتالله خامنهای) کتاب سید قطب را ترجمه کرده و ایرانیها در صحبتهای خود از شخصیتهای مصری یاد کردهاند. ما زمانی که میخواهیم قاری قرآن به ایران بیاوریم از مصر می آوریم. همه اینها باعث شد تا این نوع برداشت به وجود بیاید که چه بسا انقلاب اسلامی ایران امتداد فکر اخوانی است. اما رفته رفته دیدند که در عین شکست تجربههای خودشان، ایران دارد قدرت میگیرد. شما اگر سیر تحولات افکار آقای قرضاوی را مورد بررسی قرار دهید، چنین چیزی را مشاهده میکنید. البته در ایران از زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، نگاه، نگاه تقریبی بود و حکومت تلاش کرد تا تحرکات فرهنگی که به صورت خودجوش در مردم و تحت تأثیر ایدههای استعماری در عداوت با اهل سنت بود را از بین ببرد. حکومت پدیدهی جشن عمر را منسوخ کرده یا حداقل آن را کم کرد، هفته وحدت ایجاد کرد، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی ایجاد کرد و … با این وجود ما از هویت و مذهب خود دست برنداشتیم. اسم حکومت ما نیز جمهوری اسلامی و نه جمهوری شیعه بود. ما خود را جزئی از جهان اسلام میدانستیم. این بود که آهستهآهسته بهعلت سرکوب خواسته های آنها و رشد جمهوری اسلامی، نوعی حسادت در اخوانیها رشد کرد و با خود گفتند که فلان حکومت و انقلاب که ما فکر میکردیم در امتداد ماست برای خود تبدیل به قدرتی شده است. روند متشیع شدن مردم در کشورهای عربی، روندی قابل ملاحظه بود. ما هیچگونه نگاه طایفهگرایانه، شیعهگرایانه و… در داخل کشورهای اسلامی نداشتیم و این واضح بود. ما ترویج فکر انقلاب را مد نظر داشتیم نه شیعه را. البته به طبیعت حال خود وقتی که فردی در یک کشور آفریقایی میخواهد از طریق شما با اسلام آشنا شود شما کتب خود مانند نهجالبلاغه را به وی میدهید، حدیث و فرهنگ عاشورا را میدهید. البته چنین فرهنگهایی با اهل تسنن تعارض ندارد. این وهابیت و تفرقهگرایی است که میخواهد این بخش از تاریخ را مغشوش کند و گرنه همهی اهل سنت اعتقاد به اهل بیت دارند و همه اهل سنت در تفسیر آیه «قُل لا أَسئَلُكُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى» میگویند که مسلمانان باید با قربهای پیامبر مودت داشته باشند، اسمشان را با احترام یاد کنند. بنابراین هیچ تضادی بین شیعه و سنی نبود و این تنازعات مسائل جدیدی است که ساخته برخیهاست. کار به مرحلهای رسید که مسائل سیاسی وارد کار اخوانیها شد، پول عربستان نیز در این زمینه فعال شد. اعلام برائت اهل سنت و نخبههایی مانند قرضاوی علیه شیعه شروع شد. بدینترتیب گفتند که جمهوری اسلامی فرزند ما نیست و بحث اینکه شیعه مسلمان است یا نیست، کافر است یا نیست شروع شد.
مقاومت حزب الله لبنان نیز از سقوط مرسی خوشحال شده بود، اما پس از مدتی از این خوشحالی خود پشیمان شدند. تحلیل ما آن موقع این بود که حکومتی که جانشین مرسی خواهد شد مجبور است که بیشتر به عربستان و رژیم صهیونیستی باج بدهد به واسطه مشکلاتی که دارد. به عبارتی اگر مبارک یک همکاری نهچندان قوی با رژیم صهیونیستی و عربستان داشت، این حکومت جدید [السیسی] همکاری قویتری خواهد داشت. |
پرسشگر: این مسئله از چه زمانی شروع شد؟
امانی: این موضوع قبل از وقوع انقلابهای عربی شروع شد. انقلابهای عربی یک اتفاق بود که افتاد اما بیداری اسلامی را اینجانب اینگونه تعبیر میکنم که اسلامگرایی در نهاد تمام این انقلابها بود و این انقلابها اجازه داد که اسلامگرایان بیدار شوند. در انتخابات شما در همه جا میبینید که اسلامگراها رأی آوردند و مردم به اسلامگراها رأی دادند. این بیداری اسلامی در درون کشورهای اسلامی به این منجر شد که عدهای و اکثریتی از مردم عربی این ایده را مطرح کردند که حالا وقت برافراشته شدن پرچم و حکومت اهل سنت در برابر ایرانِ شیعه است. بنابراین آن عقدههایی که در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت، خود را نشان داد. این توهم در ذهن برخی اخوانیها نیز وجود داشت. آقای مرسی اولین سفر خود را به عربستان انجام داد و به ملک عبدا… گفت که شما راعی اسلام سنی هستید. راعی در اینجا به معنی پرچمدار است. البته راعی را عربها به چوپان نیز میگویند. این حرف به معنای این است که این خیل عظیم را شما پرورش دادهاید و ما حامی شما هستیم. معنای این کلام بسیار واضح است و میگوید که تو رهبر ما شو و ما نیز پای تو ایستادهایم. البته یک رابطه خاصی نیز بین حامی و راعی وجود دارد به این صورت که لازم است که از راعی به حامی پول برسد و حمایت صورت بپذیرد. مرسی میخواست تا از سوی عبدا… حمایت شود. اما در نیمهی راه مرسی متوجه شد که خلاق تصور وی که فکر میکرد ملک عبدا… خادم حرمین شریفین است و اگر اسلام سنی را به وسط بیاورد، وی دست در جیب خود کرده و درِ خزائن عربستان را برای او باز خواهد کرد، عربستان هیچ کمکی به مرسی نکرد. ما با آنها ارتباط داشتیم و وقوع این تحولات را در آنها مشاهده میکردیم. مستقیما به خودشان گفتم شما یک پرچم به نام اسلام بلند کنید، ما نیز پرچممان اسلام است. این پرچم جداگانه فایدهای ندارد. مرسی در نیمهی راه متوجه این قضایا شد و سعی کرد که یک ارتباط متوازنی را با ایران درست کند اما عمر حکومت وی کفاف نداد که این هم علتهای مختلفی داشت که البته جای پرداختن به آن اینجا نیست. بنابراین این روندی که شما در مورد آن سؤال کردید اینگونه است. آنها در ابتدا از وقوع انقلاب اسلامی استقبال کردند اما بعد از اینکه خودشان نتوانستند تبدیل به یک الگو شوند، حسادت کردند و درصدد تشدید شکافهای واقعی موجود میان اهل سنت و اهل شیعه برآمدند. عربستانیها پول زیادی خرج کردند، در نهایت حکومت اخوان ساقط شد.
در حال حاضر مردم مصر بهطور طبیعی به این فکر میکنند که حتما ایرادی در نوع کار و نگاهمان بودهاست که یک سازمان هشتاد ساله نتوانستهاست بیش از یک سال حکومت کند اما ایرانیها حکومتی درست کردهاند و در حالی که بهشدت تحت فشار بودهاند، الآن به جایی رسیدهاند که آمریکاییها مجبورند که با آنها مذاکره کنند. البته بنده در اینجا کاری به نحوه مذاکره ندارم و بحث بنده این است که ایران به مرحلهای رسیده است که آمریکایی ها نیز قدرت آن را حس میکنند. البته باید از این قدرت بهدرستی استفاده کرد. ایران اینگونه به قدرت رسیده است اما مصر تبدیل به هیچ شده است. مردم کشورهای اسلامی این اختلاف را میبینند، میسنجند و این در نگاه و عملکرد آنها مؤثر خواهد بود.
پرسشگر: شما بیشتر به نفش طرف مقابل اشاره کردید که از روی حسادت به انقلاب اسلام ایران کارهایی کرد و سپس به مسئله پول عربستان پرداختید. ولی آیا از سوی ایران کوتاهیای در برقراری ارتباطات وجود نداشت؟ بازخوانی این موارد در شرایط فعلی که مجددا روابط ما با اخوان به حدی از تنش رسیده است و شاید رنگ و بوی آن زمان را داشته باشد، میتواند مفید باشد.
امانی: اینجانب در یک جمله به این سؤال پاسخ میدهم: «ما به اخوان بدهکارنیستیم». ما هر کاری که از دستمان برآمده است برای آنها کردهایم. تا حد زیادی هم طلبکار هستیم. فردی به نام محمد عماره در میان اخوانی ها خیلی طرفدار ما بود. وی ناگهان از ما فاصله گرفت. این مسئله مربوط به 6-5 سال قبل از سقوط مرسی است. در اینجا نیز پول عربستانیها کارگر افتاده بود. منتها وی یک شخصیت ملا و دانشمند در کار خود بود. در زمان مرسی رفتم و حدود 3 ساعت با وی صحبت کردم. او به من میگفت که شما اهل سنت را کافر میدانید. من مانده بودم که چگونه باید جواب آن را بدهم. بعد هم به من میگفت که تو داری تقیه میکنی و هر چه هم که بگویی که اینگونه نیست، من قبول نمی کنم. خدا به من در آنجا کمک کرد و تحریر الوسیله حضرت امام را در قفسه کتابخانه او دیدم. به عماره گفتم که شما الحمد لله کتاب فتواهای حضرت امام را دارید. اجازه دهید که بنده از داخل این یک فتوا دربیاورم تا متوجه شوید که ما قائل به کفر شما نیستیم. وی کماکان به مخالفت خود ادامه داد! بنده به همکار بغلدستی خود گفتم که برود و کتاب را برای من بیاورد. کتاب را گرفتم و باز کردم. میدانستم که فتوای مدنظرم در باب ازدواج است. نشان دادم که بنا به فتوای امام ازدواج اهل شیعه با اهل سنت مجاز است. وی نتوانست چیزی در پاسخ من بگوید. دیگر در ازدواج که نمیتوان تقیه کرد! امام، ازدواج مرد شیعه با زن سنی را کاملاً مجاز دانسته و ازدواج زن شیعه با مرد سنی را گفته که اگر زن شیعه خوفی از مذهب خود نداشته باشد، اشکال ندارد. البته برخی از علمای شیعه این شرط را نیز برداشتهاند.
بعد از سقوط مرسی مجددا پیش آقای محمد عماره رفتم. مطلبی را به بنده گفت که فهمیدم مشکل آن ها با ما چیست و چه چیزی از ما به دل دارند. به من گفت که شما ایرانیها در زمان حملهی مغول با مغولها علیه خلافت عباسی همکاری کردید. در زمان حکومت عثمانی زمانی که آنها با اروپاییها میجنگیدند، شما رفتید و علیه عثمانیها جبههی جدیدی ایجاد کردید و به ما ضربه زدید. الآن نیز میخواهید در سقوط مرسی چنین کاری کنید. بنده به وی گفتم که اینجانب نسبت به این مواردی که شما گفتید، حرف دارم. لازم به ذکر است که اینها را اهل سنت بهعنوان یکی از اشتباهات ایرانیها مطرح میکنند. بنده به وی گفتم که ما در تعریف اینکه حکومت عباسی یا حکومت عثمانی نمایندگان اسلام بودند با شما اختلاف داریم، ولی در عین حال فرض میکنیم که آنها اینگونه بودند. شما هم میتوانید در اسلامگرایی حکومتهای همزمان با مغولها و عثمانیها شک کنید. اما بنده چیزی به شما میگویم و آن اینکه بنده را تاکنون سه بار وزارت خارجه مصر احضار کرده است به علت موضع گیری مقامات ایرانی به نفع مرسی. شما فکر میکنید ما در آن دو دوره به جهان اسلام خیانت کردهایم، فرضا قبول، اما الآن اینگونه نیست. البته اشکلاتی نیز در کار ما وجود دارد. زمانی که مرسی به اینجا آمد و اسم ابوبکر، عثمان و عمر را آورد حال یک عدهای به هم خورد. حال اگر میخواهید میتوانید این را جزو اشتباهات ما بیاورید و اگر نمیخواهید نیاورید. اما ما از لحاظ رسمی از هیچ اقدامی برای حمایت از اخوانالمسلمین کوتاهی نکردیم و زمانی نیز که مرسی ساقط شد ما سفت و سخت از طرفداران مرسی حمایت کردیم. بنده در آنجا 3 بار به خاطر صحبتهای سخنگوی وزارت خارجه خودمان، توسط وزیر خارجه مصر احضار شدم. حتی آقای روحانی در مجلس گفتهبود که به ارتش مصر میگویم مردم خود را نکشید. بالاخره این موضعی بود که ما در حمایت از اخوان المسلمین گرفتیم.
البته اخوانیها یک مشکلی دارند. آنها اینگونه تصور میکنند که میتوانند با آمریکاییها بنشینند و به چیزی برسند. این مشکل فکری رهبران اخوان است که بنده هر چه به آنها گفتم و ماجرای مصدق را برای آنها تعریف کردم، اتفاقی نیفتاد. کار به جایی رسیده بود که این ها را با خطابه به آنها میگفتم. به آن ها میگفتم که مصدق نیز مانند شما فکر میکرد که میتواند برود و با آمریکاییها علیه انگلیس و شاه متحد شود و آمریکاییها را دموکرات و خوب میدانست و میان آنها و انگلیسیهای استعمارگر فرق میگذاشت. حال آنکه شاه، انگلیس و آمریکا با یکدیگر ساختند و مصدق را برکنار نمودند. تنها احترامی که در این میان به مصدق گذاشته شد این بود که وی را نکشتند در حالی که یکسری دیگر را کشتند. در کل باید بگویم که ما به اخوانیها بدهکار نیستیم، بلکه طلبکار نیز هستیم.
