اسلام در فرانسه بعد از حملات پاریس[1]
سال 2015 که با چند حمله تروریستی برای مردم فرانسه همراه بود، به پایان رسید. بعضی از این حملات در نوع خود در تاریخ معاصر فرانسه بیسابقه بوده است. بعدازاین حملات، جامعه فرانسه به دنبال پاسخ به این سؤالات است: علل این حملات شدید تروریستی چه بوده است؟ عوامل اجرای این حملات چه کسانی بودهاند؟ در میان این پرسشها و با توجه به فضای رادیکالیِ غرب آسیا و تولد گروهی تروریستی به نام داعش، حضور مسلمانان در کشورهای اروپایی هم به مسئلهای مهم تبدیل شده است. ما در این مقاله به موضوع خواهیم پرداخت:
فرانسه بیشترین تعداد مسلمانان را در قاره اروپا (بهاستثنای روسیه) داراست؛ حدود 6 میلیون مسلمان که ازنظر تعداد دومین مذهب این کشور به شمار میرود؛ اما مهمترین نکته این است که اکثریت این افراد (مسلمانان) از طبقه جوان و فعال این کشور هستند. تاریخچه حضور این تعداد مسلمان در فرانسه برمیگردد به پایان جنگ جهانی دوم که صدها هزار کارگر از کشورهای مراکش، ترکیه و کشورهای آفریقایی برای کمک به بازسازی فرانسه وارد این کشور شدند. این افراد در این کشور ماندند و نسل جدیدی از شهروندان این کشور را به وجود آوردند. هماکنون 2500 مسجد در فرانسه به دست مسلمانان ساخته شده است.
نهادینه شدن اسلام در فرانسه به موضوع اصلیِ در حال حاضر این کشور تبدیل شده است و بسیاری از سیاستمداران و رسانهها این موضوع را در اولویت مباحث خود قرار دادهاند. مسلمانان فرانسوی علاوه بر اینکه فاقد اعتبار میان مسلمانان دیگر هستند، با دولت فرانسه هم (به علت قصد دولت به ایجاد “اسلام فرانسوی”) رابطه خوبی ندارند. این دوگانگی میان حکومت و ارتباطش با مسلمانان قبل از این حملات هم وجود داشت. یکی از پژوهشگران[2] در ژوئن 2015 اعلام کرد که فرانسه قصد دارد مسلمانان فرانسه را تحت شورای مسلمانان این کشور[3] و با همکاری الجزایر، مراکش و ترکیه سازماندهی کند. شاید بتوان گفت که علت ایجاد اسلام فرانسوی، نبودن یکصدای واحد در میان مسلمانان بود. حتی بعد از حملات شارلی ابدو، دولت تصمیم گرفت انجمنی برای گفتگو ایجاد کند. ایجاد این انجمن باوجود سکولار بودن دولت فرانسه، گامی مثبت بهحساب میآید؛ زیرا برای اولین بار این اجازه به مسلمانان داده میشود که گفتگویی آرام میان خود و دیگر مقامات داشته باشند. این انجمن سالی دو بار با نماینده نخستوزیر دیدار کرده و چند برنامه (مانند ساخت مساجد، آموزش، نظارت بر تأمین گوشت حلال و سازمان حج) را در این کشور انجام میدهند.
یکی دیگر از عوامل کلیدی در تکامل وضعیت سیاسی فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی مسئله انتخابات است. جایگاه اسلام در جوامع اروپایی و مسئله مهاجران به موضوع مهم مناظرههای سیاسی تبدیل شده است. این موضوعات در اندیشه سکولاریسم منجر به رشد نوعی از اسلام هراسی میشود. بعد از حوادث 13 نوامبر پیشنهادهایی همچون محرومیت ملی، کنترل مساجد و توقف پذیرش مهاجران شدت گرفته است.
بههرحال، پس از 13 نوامبر وضعیت جامعه مسلمانانِ فرانسه تغییر محسوسی داشته است که این تغییر در حال افزایش است. جامعه مسلمانان این کشور، بازسازی تدریجی خود را خارج از الگوهای سنتی ادامه خواهد داد. این تغییر باعث ایجاد نسل جدیدی از مسلمانان خواهد شد که همپیمان هیچ کشور خارجی بهجز مردم فرانسه نخواهد بود.
زمان نزدیک شدن ایالاتمتحده و کره شمالی[4]
درحالیکه ایالاتمتحده روابط خود را با کوبا عادی کرده، با ایران وارد توافق هستهای شده است و میانمار نیز در حال برگزاری انتخابات دموکراتیک میباشد و این منجر به انتقال صلحآمیز قدرت در این کشور خواهد شد، تنها کره شمالی یک کشور منفور و جدا از سایر کشورهای جهان باقیمانده است. راهبرد فعلی ایالاتمتحده، در قبال کره شمالی مبنی بر اینکه قبل از مذاکرات، خلع سلاح هستهای باید انجام پذیرد، جواب نداده است. درحالیکه مذاکرات متوقف شده است، حکومت کیم جونگ اون درحالتوسعه و گسترش برنامههای اتمی و موشکی خود است. به نظر میرسد زمان آن برای اوباما فرارسیده است که در آخرین سال ریاست جمهوری خود به فکر روش جدیدی برای نزدیک شدن به کره شمالی باشد. به نتیجه نرسیدن مذاکرات در دورههای طولانی نباید مانعی برای ادامه روند دیپلماسی باشد و نمیبایست در چنین مواردی به دنبال پیشرفتهای سریع و اساسی در دیپلماسی بود. اگر ایالاتمتحده همانگونه که با کره شمالی رفتار کرد، با ایران و کوبا نیز همینگونه رفتار میکرد، پیشرفتهای کنونی بههیچوجه اتفاق نمیافتاد. به نظر میرسد که تقابل با کره شمالی نیاز به راهبرد جدیدی دارد. برای دوره جدید باید دانست پیشرفت کره شمالی در برنامههای موشکی و هستهای همراه با افزایش تهدید ایالاتمتحده است. اگر اوضاع به همین منوال باشد امکان تهدید اتمی ایالاتمتحده از سوی کره شمالی وجود دارد. ایالاتمتحده میتواند اجازه دهد تا واقعه تهدید اتمی، روی دهد یا اینکه از این رویداد جلوگیری نماید. ازاینرو اگر کره شمالی تمایل به حفظ نظام خود داشته باشد باید متوجه شود که میبایست فعالیتهای اتمی و موشکی خود را محدود کند. دولت پیونگیانگ باید متوجه شود که تنها در صورت خلع سلاح اتمی است که میتواند سرمایهگذاری غرب را جذب کند و وابستگی خود را به چین کم نماید و یا به توسعه اقتصادی رضایتبخش دست یابد. پیونگیانگ باید از ایران، کوبا و میانمار بیاموزد که تعامل با ایالاتمتحده مثمرِ ثمر خواهد بود و در وجهی دیگر سببِ گشوده شدن درهای دنیا به سمت کره شمالی خواهد شد. دلیل دیگری که میبایست مذاکرات با کره شمالی آغاز شود این است که آنچه باعث شد جنگ سرد به یک فاجعه اتمی ختم نشود این است که اتحادیه جماهیر شوروی و ایالاتمتحده راهی برای ارتباط باهم داشتهاند؛ اما میان کره شمالی و ایالاتمتحده راهی برای حلوفصل منازعات از طریق گفتگو نیست و این موضوع ممکن است جنگ سرد کوچک میان این دو کشور را تبدیل به جنگ واقعی و گرم کند. زمان بهسرعت برای کره شمالی و ایالاتمتحده درگذر است: برای جلوگیری از تبدیلشدن موقعیت کنونی به بحرانی سخت. گشودن بنبست کنونی بهاحتمال زیاد پس از دوره اوباما سختتر خواهد بود و دوره بعدی، صرفنظر از اینکه چه کسی زمامدار امور خواهد شد، احتمالاً در مورد امور دفاعی و سیاست خارجی بسیار سختگیرتر خواهد بود. کره شمالی میبایست فرصت کنونی را برای برگشتن به میز مذاکره غنیمت شمارد؛ و در طرف دیگر ایالاتمتحده نیز میبایست این پیغام را به گوش دولت پیونگیانگ برساند که میتواند شریک قابل اتکایی برای کره شمالی باشد تا اینکه به این تقابل خطرناک پایان دهند.
پنج سؤال اساسی سیاست خارجی[5]
در آستانه ورود به سال 2016 میلادی مسائل زیادی وجود دارد که نیاز به تعمق دارد. مبارزه با تروریسم، آشوبها در خاورمیانه، درگیریها در آسیا و کاهش رشد اقتصاد جهانی. تمامی این مشکلات در حالی است که ما در حال مبارزه انتخاباتی برای ریاست جمهوری ایالاتمتحده هستیم. به نظر میرسد در این چالشهای انتخاباتی باید با بعضی از این چالشها روبهرو شد. بااینحال ما در حال ورود به سال 2016 میلادی هستیم و من قصد دارم به پنج سؤال اساسی درمورد سیاست خارجی ایالاتمتحده بپردازم:
1. آیا ما در آستانه یک رکود بزرگ جهانی هستیم؟ و اگر اینگونه است پیامدهای آن چیست؟
رشد دورقمی اقتصاد چین سبب رونق اقتصاد جهانی نیز شده بود و کشورهای دیگر، به دنبال مهار نیروی تخریبی اقتصاد این کشور بودند؛ اما اکنون پکن اعلام کرده است که رشد این کشور کمتر از 7 درصد خواهد بود. قیمت نفت بهشدت کاهشیافته است و این موضوع سبب تنگنایی عظیم برای کشورهای تولیدکننده نفت شده است. بانک مرکزی ایالاتمتحده نیز به دنبال افزایش نرخ بهره است و این در صورتی است که اقتصاد ایالاتمتحده هم چنان ضعیف است. اگر اوضاع به همین صورت باشد وضعیت اقتصادی جهان از این نیز بدتر خواهد شد.
2. آیا اتحادیه اروپا تغییر رویکرد خواهد داد یا اینکه به نزاعهای داخلی ادامه خواهد داد؟
بحرانهای اقتصادی، بدهیهای عظیم، بحران پناهندگان و… منطقه یورو و اتحادیه اروپا را بیشازپیش ضعیف و شکننده نشان میدهد. اگر اتحادیه اروپا به فکر حل مشکلاتش نباشد، به نظر میرسد ما در سال 2017 میلادی از انحلال این اتحادیه که یکی از مهمترین دستاوردهای جهان در دوره بعد از جنگ جهانی دوم بوده است، سخن بگوییم.
3. غافلگیری کرملین در سال 2016 میلادی برای دنیا چه خواهد بود؟
در سال 2014 میلادی روسیه، کریمه را به خاک کشور خود انضمام کرد. در سال 2015 میلادی نیز تهاجم به سوریه اتفاق افتاد. گویا ولادیمیر پوتین در پی افزایش تنشها و اختلافافکنی میان ایالاتمتحده و سایر دوستانش است. اگر اینگونه است، اقدام وی در سال 2016 میلادی چه خواهد بود؟
4. آیا ایالاتمتحده یا کشورهای دیگر راهبردی برای تعامل با ایران جدید دارند؟
توافق اتمی ایران یکی از مهمترین اتفاقات سال 2015 میلادی بود. این توافق اما اکنون به حالت متوقف درآمده است. هنگامیکه تحریمها برداشته شود ایران 100 میلیارد دلار، پول دریافت خواهد کرد. این موضوع اقتصاد ایران را بهشدت تحت تأثیر قرار خواهد داد و برای تهران راحتتر خواهد بود که دخالتهای بیجای خود را در کشورهای همسایه افزایش دهد. واشنگتن امیدوار است که توافق اتمی نهتنها روابط ایران و غرب را تغییر دهد، بلکه ماهیت ایران را نیز تغییر دهد؛ اما چه چیز میتواند تضمین کند که این روند مانع از دخالتهای بیجای ایران در کشورهای همسایه خود خواهد شد و اینکه 15 سال دیگر شاهد ایران مجهز به سلاح اتمی نخواهیم بود؟
5. اقدام ایالاتمتحده اگر چین جزیرهسازی خود را در دریای جین جنوبی شدت بخشد چه خواهد بود؟
چین ادعای مالکیت بخش اعظم دریای چین را دارد و در این دریا اقدام به ساخت جزایر مصنوعی کرده تا مالکیت خود را نشان دهد. ایالاتمتحده موضعی درباره این ادعای گسترده چین نگرفته است اما آمریکا این ادعا که محدوده 12 مایلی این جزایر نیز جزو خاک چین محسوب میشود را قاطعانه مردود اعلام کرده است. در سال گذشته نیروی نظامی ایالاتمتحده به این جزایر نزدیک شده و هر دفعه چین تنها به اعتراضهای سیاسی اکتفا کرده است اما اگر تصادفاً یا عامدانه چین شیوه دیگری را در قبال ایالاتمتحده و یا متحدانش برگزیند، آنوقت چه پیش خواهد آمد؟ آیا ایالاتمتحده و کشورهای منطقه تا زمانی که چین به روند رشد خاموش خود ادامه میدهد میبایست بیکار منتظر عواقب بعدی باشند یا اینکه میبایست به فکر راهبردی برای این موضوع بود؟
مصر: دو سال پس از مرسی[6]
کشور مصر برای ایالات متحده از اهمیت ویژهای برخوردار است، طوری که میزان سرمایهگذاری آمریکا در این کشور از سال 1948 تاکنون به 76 میلیارد دلار میرسد. از مهمترین دلایلی که چنین جایگاهی را برای مصر رقم زده است میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
• صلح حاکم میان این کشور و اسرائیل؛
• در دست داشتن کنترل کانال سوئز که از یک سو برای تجارت جهانی و از سوی دیگر برای سیاست امنیتی آمریکا از اهمیت حیاتی برخوردار است. همچنین حمایت لجستیکی از آن دسته از نیروهای آمریکایی که در خاورمیانه و شاخ آفریقا عملیات انجام میدهند از طریق همین آبراه صورت میگیرد.
با سقوط حسنی مبارک رئیسجمهور سابق مصر در فوریۀ سال 2011، امید آن میرفت که مصر گذاری بهسوی دموکراسی را پیش روی خود داشته باشد، و در زیر سایۀ چنین تحولی، مردم مصر مجالی برای مرفه زندگی کردن و حیات شرافتمندانه پیدا کنند. اما این امیدها در کمال تأسف توهمی بیش نبود.
کودتایی که به ریاستجمهوری کوتاهمدت محمد مرسی از حزب اخوان المسلمین پایان داد و ژنرال عبدالفتاح سیسی را بر کرسی قدرت نشاند، نتوانست ثبات، عزت، و دموکراسی را برای مصر به ارمغان آورد. آنچه که از آمارهای منتشر شده برمیآید این است که از زمان برکناری مرسی تاکنون حدود چهل و یک هزار مصری به زندان افتادهاند و حدود هزار نفر نیز کشتهشدهاند. بدون شک این ارقام و آمارها بدون در نظر گرفتن خشونتهای سیاسی سال 2015 کاهش چشمگیری خواهد داشت. در ضمن میبایست تعداد هفت هزار سرباز، افسر و نیروی پلیسی را که در مقابله با شورش افراطیان در شبهجزیرۀ سینا جان خود را از دست دادند، به این آمارها افزود. لازم به ذکر است که در نوامبر سال 2014، گروه جهادیِ مصریِ انصار بیتالمقدس وفاداری خود را نسبت به دولت خودخواندۀ اسلامی (داعش) علنی کرد و نام خود را به ولایت سینا تغییر داد.
چهار مسئلۀ بسیار مهمی که در مورد مصر باید به آنها توجه شود عبارت است از:
• دولت مصر ضعیف است. غالباً دیده میشود که رهبران مصر در یک سردرگمی پایانناپذیر به سر میبرند و قادر به فائق آمدن بر مشکلات سیاسی و اقتصادی چندلایۀ مصر نیستند. ناکامیهای سیسی در جایگاه ریاستجمهوری به نظر رو به افزایش است تا جایی که حتی حامیان وی را در شایستگی او برای رهبری به تردید واداشته است، چه رسد به مخالفان.
• سیسی قدرت خود را تحکیم نکرده است. از اینکه سیسی نتوانسته است بر حکومت مسلط شود نباید متعجب بود. مبارک بخش قابلتوجهی از سالهای نخست حضورش در رأس قدرت را صرف از دور خارج کردن رقیبان خود نمود. امروز در مصر میان مراکز مختلف قدرت که از جهتی رقیب یکدیگر محسوب میشوند، نوعی تنازع و کشمکش به چشم میخورد. نهاد ریاستجمهوری، شورای عالی نیروهای مسلح، نهاد اطلاعاتی کل کشور، وزارت امور داخلی و دستگاه ارشد قضایی، این مراکز قدرت را شکل میدهند.
• گفتمان سیاسی فراملی مصر درآنواحد هم بهسوی قطبی شدن و هم بهسوی افراطیگری پیش میرود. موجی که در سال 2013 در حمایت از سیسی پدید آمد درصدد آن بود که از طریق قهرمانپروری حول شخصیت رهبر جدید مصر مشروعیت نظام سیاسی را به مردم بقبولاند. این گفتمان بهتدریج توسعه پیدا کرد به وضعیتی که برای توصیف آن تنها میتوان گفت: یک «فراملیگرایی» سازشناپذیر. اصلیترین خصیصۀ این گفتمان، «غیر مصری» خواندن کسانی است که در مخالفت با کارایی سیاستها در مصرِ تحت حاکمیت سیسی سخن رانده یا در این زمینه سؤالاتی پرسیده باشند. این موج ناسیونالیسم که از عوامل برانگیخته شدن آن میتوان به زمینههایی از سوءظن و بدگمانی نسبت به توطئههای خارجی اشاره کرد، در قطبی شدن جامعۀ مصر بسیار تأثیرگذار بوده است.
• سیسی از عبرتهای دورۀ مبارک درس نگرفته است. رهبر مصر تلاش دارد تا عمدتاً با استفاده از روشهای قهرآمیز سلطۀ سیاسی مورد نظر خود را در جامعه پیاده کند. تجربه نشان داده است که اتکای بر تهدید و تطمیع ابزارهای ناکارآمدی برای ایجاد و تضمین ثبات در جامعه میباشد. از این منظر مصر جدید شباهت بسیاری به مصر قدیمی دارد؛ اما مصر جدید برخلاف مصرِ زمان مبارک که حکومتی اقتدارگرا و باثبات در آن برقرار بود، در زمان سیسی تبدیل به کشوری با حکومت اقتدارگرا اما بیثبات شده است.
با قرار دادن تحلیل فوق در کنار سرمایهگذاریهای واشنگتن در مصر، چنین سؤالی گریزناپذیر است: سیاست مناسبی که باید در ارتباط با مصر اتخاذ شود چیست؟ برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید بدانیم که آمریکا در مصر به دنبال چه چیزی است؟ سؤالی که سیاستگذاران از سال 2000 تاکنون به بحث دربارۀ آن پرداختهاند. موضوعات اصلی این بحث و گفتگوها در مورد مصر عبارت است از:
• دموکراسی
• اقتصاد
• امنیت
مسئلۀ مصر از مسائل دشوار است و حقیقتی که بر شدت این دشواری میافزاید فاصله گرفتن تدریجی واشنگتن و قاهره است. البته این پدیدهای است که حتی پیش از قیام 25 ژانويه که منجر به سقوط مبارک شد، نیز در حال وقوع بوده است. یادآور شدن این نکته به این خاطر نیست که از تیرگی روابط در آیندهای نزدیک خبر دهد، بلکه برای خاطرنشان کردن این حقیقت است که پس از جنگ سرد هرکدام از دو دولت، همانگونه که تمام جهان دستخوش تغییر شد، اولویتها و منافع غیر همسانی را برای خود اتخاذ نمودند؛ اما مصر همچنان برای آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است. لذا اقدامات زیر برای آمریکا ارزشمند خواهد بود:
• تأکید بر اصول اولیۀ تساهل، اجرای برابر قانون، سازش و عدم بهکارگیری خشونت در روابط واشنگتن با مصر؛
• سرمایهگذاری بر آیندۀ سیاسی مصر؛
• حمایت از مصر در مبارزهاش با افراطیان.[7]
سیاستگذاران در مورد مصر باید واقعگرایی را مدنظر داشته باشند. تاریخ روابط ما با مصر نشان میدهد که سرمایهگذاریهای صورت گرفته در این کشور در بیشتر موارد نتایج مطلوب ما را محقق نساخته است. بیاعتمادی میان مقامات آمریکایی و مصری نیز قابلتوجه است و اینکه قاهره درصدد جلب دوستان و حامیان جدیدی برای خود است. باوجود تمام ناکامیهایی که ممکن است در آینده به وجود آید، مصر از چنان اهمیتی برای آمریکا برخوردار است که نقاط تاریک روابط این دو کشور نمیتواند موجب دوری گزیدن آمریکا از مصر گردد.
ميراث خطرناك پادشاه نتانياهو[8]
بر اساس گفتههای نير هفتز، خبرنگار بازنشسته كه اكنون بهعنوان سخنگوي خانوادگي نتانياهو محسوب میشود، دولت اسرائيل در وضعيت بسيار بدي قرار دارد. در بيست و پنجم دسامبر هفتز در خبر نيمروزي شبکهی دو اسرائيل حاضر شد تا نسبت به بهانههای مختومه اعلام كردن پروندهی قطور خانوادهی نتانياهو (از قبيل هزینههای سفر و امكانات رفاهي منزل و باغ شخصي و …) پاسخ دهد.
هفتز میگوید كنار گذاردن نتانياهو، دولت اسرائيل را از مقادیر زيادي از داراییهای استراتژيك خود محروم خواهد کرد. تعبير “دارايي استراتژيك” به برنامههای سري هستهای اسرائيل در منطقهی ديمونا اطلاق میشود كه منابع خارجي از آن تحت عنوان “بازدارندگي هستهای” اسرائيل ياد میکنند.
حلقهی نزديك به نتانياهو معتقدند كه مردم اسرائيل میبایست خدا را بهواسطهی اعطاي اين مرد ويژه براي سروسامان دادن به وضع آنها، شكر گويند. اين “دارايي” میبایست به هر قيمتي حفظ شود و هر آنچه وي را از انجام خدمت به مردمش بازدارد میبایست از او دور نگهداشته شود. بهراستی چه كسي میتواند باوجود مسئولیت نخستوزیری، مسئولیت وزارت خارجه، ارتباطات، اقتصاد و نيز رياست حزب ليكود را بر عهده بگیرد؟ (کاری که هم اکنون نتانیاهو انجام میدهد)
بايد گفت اگر اوضاع به همين منوال ادامه يابد، نتانياهو مسئولیت وكيل مدعیالعموم را هم بر عهده میگیرد كه در اين صورت از هرگونه تحقيق و بررسي و پيگرد از سوي پليس و نهادهاي ذیربط در امان خواهد بود؛ چراكه وكيل مدعیالعموم تنها كسي است كه میتواند نخستوزیر را مورد بازپرسی قرار دهد و وي را متهم كرده يا پروندهی نخستوزیر را مختومه اعلام كند. دادگاه عالي هم تنها نهاد داراي صلاحيت براي خلع وكيل مدعیالعموم است.
نتانياهو بهطور مضحكانه اي دولت را به خاطر از دست دادن قيموميت خود در انتخاب گزینه براي مدعیالعموم- فردي همچون يهودا وين اشتاينمدعیالعموم كنوني كه ژانویهی ٢٠١٦ به كار خود پايان میدهد- موردانتقاد قرارداد. نتانياهو براي اینکه بتواند دبير کابینهاش، اويخاي مندلبليت را بهعنوان مدعیالعموم در قوهی قضائيه معرفی کند نیازمند تایید هیئتی ويژه متشكل از حقوقدانان است که مندلبلیت را بهعنوان بهترين گزینهی موجود تصدیق كنند.
در اينجا میبایست به دو نورد بهعنوانمثال اشاره كرد؛ الياكيم روبينستاينكه پس از حوادث سال ١٩٩٧ بهعنوان وكيل مدعیالعموم انتخابشده بود نتانياهو را از اتهامات وارده تبرئه كرد. ازجمله اينكه شكايت آونر امدي، از بنيامين و سارا نتانياهو به علت عدم پرداخت هزينه در ازای ارائهی خدمات حملونقل خصوصي از سوي شركتش به مدت سه سال و به مبلغ چهارصد و چهل هزار شكل (صد و ده هزار دلار) در سال ٢٠٠٠ مسكوت ماند.
بررسي ماجراي اخرون باراك و اسحاق زامير كه- هر دو وكيل مدعیالعموم مستقل بودند- به روشن شدن اين مهم كه چرا نتانياهو نهايت تلاش خود را میکند تا كسي را كه زير دِين خودش است را بهعنوان وكيل مدعیالعموم بر سرکار آورد، کمک میکند. باراك موضعي سازشناپذیر را در قبال حسابهای خانوادگي اسحاق رابين، نخستوزیر وقت، در خارج از كشور اتخاذ كرد كه به استعفاي رابين در سال ١٩٧٧ از قدرت انجاميد. همكاري و همدستی زامیر با اسحاق شامير، نخستوزیر وقت، در موردحمایت از ربايندگان اتوبوس در سال ١٩٨٤ به استعفاي آوراهام شالوم، رئيس وقت، سازمان اطلاعاتي شين بت و درنهایت به كنار گذاردن زامير از پست خويش به علت رسانهای شدن مخالفتش با نخستوزیر انجاميد.
در هر دو مورد مذكور جايگاه مدعیالعموم از حیطهی حقوقي به حیطهی شخصي افراد ورود پیداکرده است. بايد گفت كه كانديداي مدنظر نتانياهو بهراحتی مراحل انتخاب را طي میکند. نتانياهو دارايي باارزشی است اما براي اعضاي حزبش نه براي كل جامعه. او در حال نابود كردن زمینههای توافق با همسايگان و بهتبع آن منزوی كردن هرچه بيشتر اسرائيل و گسترش نفرت و ترس است. وي همهی اینها را به اسم گسترش دموكراسي- به معناي واقعي كلمه در حد نام- و با پشتوانهی شکنندهی اتحاد ٦١ نفرهي از نمايندگان كنست انجام میدهد.
[1] Nabil Ennasri, After the Paris Attacks: Islam in France, Monday 28 December 2015:
http://studies.aljazeera.net/en/reports/2015/12/20151228124414320534.htm
[2] Oliver Roy
[3] CFCM)conseil francais du culte musulman((French council of the muslim faith)
[4] Jongsoo Lee, December 31, 2015 , Time for a New Approach in U.S.-North Korea Relations:
http://blogs.cfr.org/asia/2015/12/31/time-for-a-new-approach-in-u-s-north-korea-relations/
[5] James M. Lindsay , December 31, 2015, Five Big Foreign Policy Questions for 2016 at:
http://blogs.cfr.org/lindsay/2015/12/31/five-big-foreign-policy-questions-for-2016/
[6] Steven A. Cook (Des. 16, 2015) Egypt: Two Years After Morsi[online], Council on Foreign Relations, United States, available at:
http://www.cfr.org/egypt/egypt-two-years-after-morsi/p37380?cid=rss-middleeastandnorthafrica-egypt__two_years_after_morsi-121615&utm_source=feedburner&utm_medium=feed&utm_campaign=Feed%3A+region%2Fmiddle_east+%28CFR.org+-+Regions+-+Middle+East+and+North+Africa%29
[7] در اینجا مقصود از افراطیان تروریستهای مستقر در شبهجزیرۀ سینا میباشد، نه گروههای اسلامگرای مصر.
[8] Eldar, Akiva; “King Bibi’s dangerous legacy”; December 29, 2015; Al-Monitor; Available at: