امید چندانی نداشته باشید: کردستان عراق هم بهتر از همسایگانش نیست[1]
سیاست آمریکا در عراق از دهه هفتاد تاکنون کلکسیونی از ناکامیها بوده است. لشکرکشی واشنگتن علیه صدام حسین نهتنها نظم منطقهای را به نفع ایران به هم زد بلکه به تحولاتی منجر شد که عراق را به هرجومرج امروز کشانده است. ظهور داعش تنها آخرین نمونه از این جریان است. یکی از نقاط روشن این سیاست مریض، ظهور دولت کردستان عراق بود که به نظر میرسید دموکراتیک باشد. درست است که در نگاه دیپلماتیکی، کردستان تنها یک منطقه نیمه-خودمختار محسوب میشد، ولی درواقع در همهچیز خودمختاری کامل داشت؛ از نیروی نظامی گرفته تا پرچم و واحد پول. بهمرور زمان دولت منطقهای کردستان (KRG) در بستن قراردادهای پرسود نفتی دولت مرکزی را دور میزد؛ که این قضیه موجب نارضایتی بغداد میشد.
واشنگتن رفتارهای اربیل را بااحساسی آمیخته از خوفورجا تحت نظر داشت. از طرفی کردستان تنها قسمت عراق بود که به نظر میرسید طرفدار آمریکا باشد و به ارزشهای دموکراتیک و سرمایهداری آن متعهد باشد. از طرفی اظهارات گستاخانه کردها مبنی بر استقلال، موضع رسمی آمریکا مبنی بر اینکه عراق یک کشور واحد باقیمانده را تضعیف میکرد. همچنین وجود این دولت خودمختار، بهشدت موجب نگرانی متحد عضو ناتوی آمریکا، یعنی ترکیه میشد؛ زیرا خودمختاری کردستان عراق میتوانست شروعی باشد برای تأسیس کردستان بزرگ که نهایتاً کردستان ترکیه نیز به آن ملحق میشد. مهیاکردن پناهگاه برای شبهنظامیان «پکک» نیز بر عصبانیت ترکیه میافزود و همین مسئله بارها موجب اعزام نیروهای ترکیه به داخل خاک کردستان عراق برای مبارزه با «پکک» شده است.
کردستان علیرغم این رفتارهای مشکلزا، طرفداران زیادی در آمریکا پیدا کرده است که تعداد آنها در حال افزایش است. برخی از این طرفداران معتقدند که آمریکا باید از حمایت خود از بغداد بکاهد و به رابطه خود با اربیل بیشتر تکیه کند. تعدادی از طرفداران کردستان که صریحتر هستند (اسرائیلیهای بانفوذ در واشنگتن) میگویند کردستان پس از اسرائیل دومین متحد قابلاعتماد و دموکراتیک آمریکا در خاورمیانه است. پیروزیهای نیروهای پیشمرگه نیز موجب افزایش تعداد حامیان کردستان در آمریکا شده است.
تحولات اخیر این روایت که کردستان دولتی باثبات، موفق و دموکراتیک است را زیر سؤال برده است. دولت اربیل با مشکلات مالی زیادی روبهرو شده است؛ که بخشی از آن به دلیل کاهش قیمت نفت و بخشی دیگر نیز به دلیل فساد و رانتخواری آشکار در سیستم دولتی حکومت است. با کمرنگ شدن موفقیت اقتصادی بادآورده کردستان، شهرت این دولت خودمختار بهعنوان تکیهگاه دموکراسی در منطقه نیز موردتردید قرارگرفته است. دیدبان حقوق بشر رفتارهای اخیر دولت خودمختار و مخصوصاً حزب دموکرات کردستان (KDP) که تحت رهبری مسعود بارزانی است را موردانتقاد قرارداد.
تحولات سیاسی کردستان بههیچعنوان دلگرمکننده نیست؛ مسعود بارزانی علیرغم اتمام دوره قانونی، به کار خود ادامه میدهد و بدتر از آن اینکه دولت وی سرکوب دو حزب مخالف دولت -اتحادیه میهنی کردستان (PUK) و گوران (تغییر)- را مهندسی کرده است. این سرکوب از طریق عزل و نصبهای غیرقانونی و بستن شبکههای تلویزیونی احزاب مخالف انجام میشود.
آنچه بیشتر موجب نگرانی حامیان آمریکایی کردستان شده این است که دولت خودمختار کردستان مدل دموکراسی غیر لیبرال، همچون الگوی پوتین در روسیه را پیشگرفته است که این الگو در کردستان با رانتخواری و فساد دولتی همراه شده است. خودمختاری کردستان عراق بههیچوجه ظهور یک جزیره ثبات و حکومتی دموکراتیک در این منطقه بیثبات نبوده، بلکه ظهور یک حکومت خودکامه و جهانسومی دیگر است. رهبران آمریکا برای تدوین سیاست خارجی آینده ایالاتمتحده باید با این واقعیت تلخ روبهرو شوند.
آیندۀ سلفیگری سیاسی در مصر و تونس[2]
در گذشته، جنبشهای سلفی در جهان عرب غالباً از مشارکت سیاسی خودداری مینمودند. درعوض آنها بیشتر وقت خود را به تبلیغ عقاید مذهبی سنتی خویش و مشارکت در کارهای خیر اجتماعی که با هدف تغییر ریشهای جامعه صورت میگرفت، اختصاص میدادند.
اما خیزشهای عربی ظهوریافته در سال 2011 این روند را دگرگون ساخت. با سقوط حسنی مبارک، سلفیهای مصر تصمیم بر ایجاد تعدادی حزب[3]گرفتند. همچنین پس از فروپاشی رژیم زینالعابدین بن علی در تونس، رقبای تونسی وی احزاب سلفی را شکل دادند.
حضور احزاب سلفی در فضای سیاسی مصر و تونس به روند گذار دموکراتیک[4] ارزش میبخشد. این احزاب علیرغم عقاید سنتی خود، اقدام سیاسی صلحآمیز را بهعنوان ابزاری برای ایجاد تغییر از یکسو و پرهیز از بهکارگیری خشونت از سوی دیگر پذیرفتهاند، اقدامی که امکان پیوستن بخش مهمی از جامعه را به این روند سیاسی فراهم میسازد. بهعلاوه، حضور احزاب سلفی عامل «تنوع» را به این عرصۀ سیاسی اسلامی میافزاید و چنین ادعایی که یک حزب نمایندۀ تمامی مسلمین است را دشوار میسازد.
اما دو سال گذشته برای سلفیهای مصر و تونس سالهای بسیار پرتنشی ازلحاظ سیاسی بوده است. [نقش] احزاب [در این دو سال] در عرصۀ سیاسی کمرنگ شده است. این افول همزمان شده است با محبوبیت روزافزون جنبشهای سلفی-جهادی که از به رسمیت شناختن سازوکارهای دموکراتیک بهعنوان وسیلهای برای تغییر سیاسی امتناع میورزند و درعوض، به دنبال تشکیل دولتی اسلامی از طریق درگیری مسلحانه میباشند.
اگر احزاب سلفی خواهان آناند که بهعنوان بازیگران سیاسی نقشآفرین باشند و میزان معینی از تأثیرگذاری را بر روند سیاسی حفظ کنند، به جلب اعتماد جوانان مسلمان، یافتن [راهحلی برای ایجاد] موازنهای سالم میان ساختارهای مذهبی و سیاسی و ارائۀ یک الگوی جامع حکومتی نیاز خواهند داشت.
تشکیل ارتشی برای آیندهی سوریه[5]
با در نظر گرفتن گزینههای پیش روی سیاست خارجی آمریکا در سوریه، بنا بر یکی از این نظرات سیاستگذاران و مفسران معتقدند که مداخله عامل سوم در جنگهای داخلی، بهندرت، نه همیشه، با موفقیت همراه بوده است. البته تاکنون شواهد، این نظرگاه را بهطور قطعی اثبات نکرده است. دقت نظر در تاریخچه جنگهای داخلی، نشان میدهد که در 20 درصد از این جنگها دخالت عامل سوم، بهطورمعمول موجب تسریع در خاتمهی جنگ شده است. در مورد جنگهای داخلی 20 سال اخیر، این درصد موفقیت (برای دخالت عامل سوم) افزایش داشته و از 20 درصد به 40 درصد رسیده است.
با بالا گرفتن درگیریها در سوریه و کشته شدن بیش از 250000 نفر و همچنین گسترش هرجومرج به کشورهای همسایه- و هماکنون رسیدن دامنهی آن به اروپا- ایالاتمتحده باید به تشکیل ارتشی از مخالفین که قابلیت مدیریت نبرد و درعینحال ایجاد روند مذاکرات صلح را داشته باشد، همت گمارد.
قدمبهقدم
همانطور که در سال گذشته و در تحلیلی در بروکینگز به آن اشاره کردم، مداخلهی نظامی آمریکا در جنگ داخلی سوریه نیازمند سه قدم اساسی است:
اول: ایالاتمتحده نیاز دارد تا یک بنبست نظامی در زمین نبرد ایجاد کند. ازلحاظ تاریخی، این امر میتواند از دو طریق ازجمله اشغال کشور (همانند آنچه در عراق رخ داد) یا ایجاد نیرویی که در میدان نبرد پیروز باشد و نیروی دیگر را مهار کند، به دست آید.
دوم: آمریکا نیاز به یک توافق تقسیم قدرت دارد که نشاندهندهی وزن جمعیتی واقعی از تمام ظرفیت گروههای متخاصم بوده و همچنین تضمینی برای گروههای اقلیت در پی داشته باشد.
سوم: توافق تقسیم قدرت مذکور باید با تضمینهای بلندمدتی همراه باشد که بر پابرجا بودن آن تأکید کند. ایجاد یک نیروی نظامی متعارف، با حمایتهای همهجانبه آمریکا که درنهایت میتواند بعد از جنگ بهعنوان یکنهاد دولتی مشروع ایفای نقش کند، میتواند ضمانت نیرومندی باشد.
آمریکا تمایل دارد تا بر روی گام اول بهعنوان بزرگترین مانع بر سر راه مداخلهای موفق تمرکز کند. با تمام این اوصاف، گام اول، راحتترین گام است. یک مداخله نظامی موفق، یک مداخلهی مستقیم و سرراست است؛ البته اگر موفقیتآمیز صورت گرفته و منابع موردنیاز تأمین شود. برای مثال، در عراق بسیاری از مفسرین اعتقاد داشتند که ایجاد ثبات در این کشور حداقل 10 سال زمان نیاز دارد. بااینحال تاکنون ایالاتمتحده با افزایش همکاری با قبائل سنی، این مهم را در دورهای بین 12 تا 18 ماه کسب کرده است.سختترین گام در حقیقت گام سوم است: ایجاد و حفظ ضمانتهای بلندمدت.
بهقدر کافی مستحکم
این عبارت در استراتژی آمریکا در سوریه به چه معنی است؟ پیشنهاد من این است که ما ارتشی جدید از نیروهای مخالف سوری تشکیل دهیم. این ارتش باید به میزان کافی بزرگ و با مقیاس یک نیروی نظامی متعارف باشد و همچنین خارج از سوریه تشکیل شود. این ادعا که ایالاتمتحده نمیتواند ارتش یک کشور دیگر را بسازد نامعقول است.
در حالی آمریکا قطعاً نمیتواند ارتشی معادل با ارتش خود در سوریه تشکیل دهد که وجود چنین ارتشی در سوریه لازم است: تمام گروههای متخاصم و مخالف در سوریه دارای ارتشی هستند که در بهترین حالت ارتشی متوسط است. ارتشهای بشار اسد و همچنین جبهه النصره نیز ارتشیهایی بزرگ میباشند. مطالعات دقیقتر درباره قابلیتهای تاکتیکی داعش نشان میدهد، قابلیت نظامی این گروه از سابقه بیشتری برخوردار است. نیرویی که توسط ایالاتمتحده ساخته میشود اگر تنها توسط نیروی هوای آمریکا، یگان عملیات ویژه و کمکهای اطلاعاتی تقویت شود، میتواند دیگر گروهها در این کشور را شکست دهد.
این طرح به آنچه ژنرال مارتین دمپسی و طرحی که بعدتر رئیس ستاد مشترک ارتش پیشنهاد داده بودند بسیار نزدیک است. البته دولت اوباما از این طرح دور شد که این یک اشتباه بود.
نقش سیاسی ارتش جدید سوریه
درحالیکه تشکیل یک نیروی مخالف سوری برای موفقیت بلندمدت مداخلهی آمریکا در سوریه ضروری است، آمریکا همچنین باید با شرایط سیاسی نیز کنار بیاید. این به معنی تشکیل یک نیروی متعارف نظامی باقابلیت تصرف سرزمین و همچنین ایجاد منطقهی امن در سرزمین خود و نشان دادن توانایی حفظ امنیت برای جمعیت خود است.
ایالاتمتحده باید نیرویی تشکیل داده و به آن در راه تبدیلشدن به نهادی که باقدرت و استقلال میتواند بهعنوان یک ضامن غیرسیاسی در فضای پس از جنگ سوریه عمل کند و همچنین توانایی برآمدن از عهده وظایف خود را دارد و تبدیل به ابزاری برای دیکتاتور آینده نمیشود، کمک کند.
در پایان، هیچ گزینهی سیاسیای پیش روی سوریه قرار ندارد. این امر ضروری به نظر میرسد که ما از جنگهای داخلی گذشته، برای هدایت اقدامات کنونی خود استفاده کنیم. راهحل پیشنهادی من، کوتاه، کمهزینه و ساده نیست. بلکه نیازمند سرمایهگذاری و الزامات بلندمدت است. ولی اگر بخواهید راهی را انتخاب کنید که منجر به بازگشت ثبات به سوریه و همچنین منطقه شود، این راهحل ضروری است.
آیا فرانسه و آمریکا میتوانند مبارزه علیه داعش را رهبری کنند؟[6]
ده روز پس از حملهی تروریستی به پاریس، فرانسوا اولاند، رئیسجمهور فرانسه برای گفتگو پیرامون اقدامات بعدی به واشنگتن میآید. این جنایات، همانند حمله یازده سپتامبر، حمایتهای بینالمللی را برای فرانسه به ارمغان آورده است.
احساس تهدید، همواره به همبستگی بیشتر رهبران غربی کمک کرده است. فرانسه با استناد به بند دفاع متقابل اتحادیه اروپا، از اعضای این اتحادیه خواسته است برای تقویت مبارزه با تروریسم اقدام نمایند. اولاند در پارلمان فرانسه خاطرنشان کرد: «داعش تنها دشمن فرانسه نیست، بلکه دشمن تمام کشورهای اروپا است». شورای امنیت سازمان ملل متحد طی قطعنامهای با اکثریت آرا، مجوز اقدام علیه داعش را صادر کرد و این گروه را تهدیدی بیسابقه برای صلح و امنیت دنیا بشمار آورد. حال باید دید که رؤسای جمهور فرانسه و آمریکا در دیدار آتی خود دربارهی چه موضوعی بحث خواهند کرد؟
آینده سوریه نشان میدهد که مسئلهی این کشور با توجه به جنگهای موجود و سیل آوارگان، وخیمتر خواهد شد و کار برای حل این بحران دشوارتر میشود. تا پیش از وقوع حادثهی پاریس، دولتهای غربی بهویژه آمریکا، ضرورتی برای وارد شدن مستقیم به مسئلهی سوریه نمیدیدند؛ اما حملات اخیر در پاریس، بیروت و آنکارا، دولت ایالاتمتحده را به تجدیدنظر خود و عکسالعمل نشان دادن، وادار کرد. درزمینه دیپلماتیک، دو کشور فرانسه و آمریکا در مورد مذاکرات آتی وین و نقش مخالفان سوری صحبت خواهند کرد. درزمینهی نظامی، فرانسه حملات هوایی خود را که از ده روز گذشته آغازشده است، تشدید خواهد کرد؛ تا این زمان تعداد جنگندههای فرانسوی در منطقه به 38 عدد رسیده است، 6 فروند در پایگاه امارات متحده، 6 فروند دیگر در پایگاه اردن و 26 فروند از روی ناو هواپیمابر شارل دوگل.
مؤسسات دفاعی آمریکا و فرانسه رابطهی کمی با یکدیگر دارند. در سال 2003 زمانی که دولت بوش تصمیم حمله به عراق گرفته بود، مخالفتهایی از پاریس شنیده میشد. در آن زمان جنگطلبان آمریکایی بهشدت از موضع فرانسه انتقاد کردند. ولیکن در سالهای اخیر فرانسویها به دنبال اتحاد قابلاطمینانتری با همتایان آمریکایی خود هستند. عملیات مختصر فرانسه در مالی و آفریقای مرکزی، تحسین ایالاتمتحده را به دنبال داشته است.
در عملیات اخیر، فرانسه اذعان میکند که در زمینههای شناسایی، محافظت، سوختگیری هوایی و حملونقل هوایی سنگین به کمک آمریکا نیازمند است. این همکاریها و کمکها بستگی به دیدار آتی رؤسای جمهور و تصمیمات آنها دارد.
ایالاتمتحده از گفتگوهای جدید فرانسه با روسیه نگران است. در سال گذشته فرانسه پس از جریان الحاق کریمه به روسیه، از فروش کشتیهای آبی-خاکی میسترال به روسیه خودداری کرد، اما اکنون روند متفاوت است. بعد از مداخله روسیه در سوریه، هواپیمای مسافربری روسیه در مصر توسط گروهی وابسته به داعش منفجر شد و تمام مسافران آن کشته شدند؛ روسیه برای انتقام، مدتی است که مناطق تحت کنترل داعش را بمباران میکند. اولاند پس از واشنگتن به روسیه سفر خواهد کرد، وی معتقد است که در موقعیت کنونی باید نرمش بیشتری به روسیه که خود قربانی داعش است، نشان داد؛ اما آمریکا کاملاً با احتیاط با روسیه تعامل میکند و حتی پس از مداخله روسیه در سوریه، سردرگمی و دشمنی آنها بیشتر شده است. درهرحال فرانسه، روسیه را جزئی از راهحل مسئلهی سوریه میداند.
بااینوجود، فرانسه مطمئناً به حمایت آمریکا نیاز دارد. درزمینهی همکاریهای دو کشور علاوه بر حمایت از اینترپل و سازمانهای ضد تروریستی، سازوکارهای دیگری همچون قطع حمایتهای مالی از تروریستها و افزایش همکاریهای اطلاعاتی وجود دارد. آمریکا نیز در حد فرانسه از جنایات پاریس شوکه شد و حال فرصت خوبی است تا آمریکا و فرانسه که همواره در تاریخ، قربانیان تروریست بودهاند، همکاریهای خود را افزایش دهند. اوباما گفته است که آمریکا در مبارزه با داعش اهمال نخواهد داشت و با همکاری فرانسه، جنگی را علیه داعش رهبری خواهد کرد.
ایران پس از توافق[7]
اکنون واشنگتن در مسئلهی هستهای ایران با چالشهای فراوانی روبهرو است؛ اجرایی کردن توافق هستهای از یکسو و مسائل چالشبرانگیز دیگر از سوی ایران که در ادامه ذکر خواهند شد، جزء مهمترین آنها هستند. ایران تا روز اجرای توافق فرصت دارد که به تعهدات خود عمل کند در غیر این صورت، ابتکار عمل در دست کنگره خواهد بود. ایران تعهد کرده است که مواد غنیسازی شده خود را کاهش و تلاش خود را برای ساخت سانتریفیوژ پایان دهد، توان غنیسازی پلوتونیوم را از رآکتور اراک سلب و فرآیند بازرسی را تسهیل کند، پاسخ آژانس بینالمللی انرژی اتمی را مبنی بر فعالیت نظامی گذشته خود بدهد؛ این فرآیند احتمالاً از بهار تا اواسط سال 2016 یعنی در بحبوحهی رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، به طول میانجامد.
این طبیعی است که آمریکا میبایست از اجرای صحیح توافق از سوی ایران اطمینان حاصل کند و مطمئن شود که اگر ایران زیر توافق بزند، کشورهای دیگر آمادهی تحریم دوبارهی ایران هستند و اینکه اسرائیل و متحدان عرب ایالاتمتحده از عملیاتی بودن توافقنامه خاطرجمع باشند. دولت اوباما با توجه به انتخابات پیش رو و هماهنگیهایی که باید با چین و روسیه انجام دهد، کار دشواری در پیش خواهد داشت.
علاوه بر این، ساختار امنیت ملی ایران نیز برای بهتر کردن روابط چندان رغبتی ندارد. انتخابات خبرگان رهبری و مجلس ایران هم درراه است و اصولگرایان در پی فشار برای کاهش تعداد نمایندگان معتدل در مجلس هستند. رهبر ایران اختیارات فراوانی ازجمله وتو کردن، فرماندهی نیروهای نظامی، ساختار امنیتی، قوه قضاییه و رسانه دارد. بااینوجود و با توجه به اینکه رهبر ایران نشان داده است که هیچ علاقهای برای گسترش روابط با آمریکا ندارد، آیا تلاشهای دیگر ایران مؤثر خواهد بود.
1. چالش دیگری که آمریکا با آن مواجه است، مسئلهی موشکی ایران است. ایران درزمینهی ساخت موشکهای دوربرد، سوخت جامد، کلاهکهای جدید و پهبادها بهسرعت در حال پیشرفت است. این به معنای آن است که ایالاتمتحده میبایست سیستم دفاع موشکی اسرائیل را تقویت و پایگاههای هوایی و موشکی متحدان عرب خود را توسعه دهد.
2. آمریکا باید با همراهی شورای همکاری خلیجفارس در مقابل فعالیت نیروهای نظامی ایران که از طریق جنگ نامتقارن میتوانند امنیت کشتیرانی و صادرات نفت را به خطر بیندازند، اقدامی انجام دهد. ایران در تمام ابعاد نظامی بهویژه موشکهای زمین به دریا و قایقهای تندرو پیشرفت داشته است و لازم است ایالاتمتحده به متحدان عرب خود اطمینان دهد که در خلیجفارس خواهد ماند و سلاحهای موردنیاز آنها را تأمین و آموزشهای لازم را به آنها خواهد داد. تعهد آمریکا تنها درفروش سلاح و پیگیری منافع خود نخواهد بود، بلکه به نحوی خواهد بود که در زمینههای نظامی، امنیتی و مبارزه با تروریسم از آنها حمایت کند.
3. تنشهای موجود در توافق هستهای ایران و همچنین تنش میان اوباما و نتانیاهو نباید باعث تضعیف امنیت اسرائیل شود. اوباما میبایست برنامهی حمایتی دولتهای گذشته از اسرائیل را ادامه دهد، البته در این زمان نه با تمرکز بر خطر مستقیم ایران، بلکه با توجه بر تهدیداتی که از سوی بازوهای عملیاتی ایران وجود دارد.
4. ایالاتمتحده باید نفوذِ در حال گسترش ایران در چهار کشور کلیدی لبنان، سوریه، عراق و یمن و همچنین شیعیان کشورهای خلیجفارس را زیر نظر بگیرد. باوجوداینکه ایران و آمریکا در مقابله با داعش منافع مشترکی دارند، اما نباید فراموش کنیم که انقلابِ ایران نوعی افراط گری مذهبی است که از حزبالله لبنان و رژیم اسد و گروههای نظامی شیعی حمایت میکند.
ایالاتمتحده باید با استفاده از چهار راهکار ذکرشده و همچنین رویکردی تعاملی برای برقراری ارتباط با ایران و حفظ رویکرد تحریمی، گزینههایی را برای آینده ایران ایجاد کند. ایران باید بفهمد که با همکاری با آمریکا و همسایگان عربش میتواند امنیت ملی خود را تأمین نماید. در صورت ممکن، آمریکا میخواهد تعاملات فرهنگی خود را با ایران افزایش دهد و راهی برای ایجاد رابطه با میانهروها و مردم ایران بیابد. برای این کار میتوان از مذاکره و مشوقهایی برای ایران در زمینههای چالشبرانگیز جاری استفاده کرد.
توافق هستهای نشان داد که ایران رئیسجمهور و کارشناسهایی میانهرو دارد؛ و بهوضوح معلوم شد که بخش عظیمی از مردم ایران آمریکا را شیطان بزرگ نمیدانند. ما باید تمام تلاش خود را انجام دهیم تا ایران را تغییر داده و تکاملبخشیم.
خطرات دفاعیات اسلامی: آیا واقعاً داعش ربطی به اسلام ندارد؟[8]
هر بار که داعش حملات و یا وحشیگریهایی را مرتکب میشود، مسلمانان (بهخصوص مسلمانان کشورهای غربی) به خود میلرزند. هر حملهای مانند حملات پاریس به معنای دور تازهای از محکومیت حملات از طرف مسلمانان است. انگیزه اعلام جدایی اسلام از جنایتهای دولت اسلامی (داعش) قابلدرک است؛ ما در زمانی زندگی میکنیم که مخالفت با تعصب و سرسختی مسلمانان در حال افزایش است. معمولاً بهوسیله صدور بیانیههایی اعلام میشود که «داعش ربطی به اسلام ندارد» و یا اینکه «داعش، از اسلام فقط بهعنوان دستاویز خود استفاده میکنند». جلوگیری از اتحاد اسلام و مسلمانان با افراطگرایی و افراطگرایان هدفی خوب و شایسته است.
لزوماً گفتن “کلامی با دلایل درست” به معنای درست بودن آن کلام نیست. اکثریت مسلمانان مخالف داعش و ایدئولوژی این گروه هستند؛ ولی این بدان معنا نیست که بگوییم داعش ربطی به اسلام ندارد، درحالیکه واضح است که داعش به اسلام مرتبط است!
همه محققان (مسلمان و غیرمسلمان) در حوزه “جنبشهای اسلامی” و “نقش اسلام در سیاست” لازم است بهجای “قضاوت در مورد اینکه کدام تفسیر از اسلام درست است و یا اینکه چه کسی مسلمان واقعی است و چه کسی نیست”، اسلام حقیقی را فهم کرده و توضیح دهند.
آیا داعش اسلامی است؟ این بحث ممکن است خستهکننده باشد. بااینوجود، این بحث مهم است. دفاعیات اسلامی[9] ما را به راهی هدایت میکند که شاهد نقش نزولی مذهب در سیاست هستیم؛ اگر به آشوبهای چند سال اخیر قبلِ غرب آسیا نگاه کنیم، نقش بااهمیت مذهب را در تمامی شاخههای اسلامی (چه گروههای افراطی و چه گروههای دیگر) مشاهده میکنیم. خیلی اوقات مذهب یک معامله بزرگ است. مذهب الهامبخش هواداران برای اقدام است؛ مذهب باعث تمایل به مرگ میشود (و در مورد داعش، میل به کشتن)؛ مذهب باعث تأثیر بر نتایج راهبردی و حتی تصمیمات میدان نبرد است.
در پایان، نویسنده این متن میگوید: که کار من این نیست که اسلام را خوب نشان دهم و یا اینکه استدلال کنم اسلام دین صلح است؛ بلکه واقعیت پیچیدهتر از این است. ما مجبوریم که به نتایج و یافتههای خود باوفا باشیم، حتی اگر آنها ناخوشایندِ ما باشند.
چگونه ایالاتمتحده باید به پیشرفت هند پاسخ دهد[10]
هندِ در حال ظهور، به دلیل اقتصاد، امنیت ملی و پتانسیلهایی که در حوزه سیاست جهانی برخوردار است، فرصت مهمی برای آمریکا است تا منافع ملیاش را در طول دو دهه آینده پیش ببرد. امروز کلید آیندهی هند در دست خودش است. اگر هند بتواند میزان رشد فعلی خود را که در حال حاضر حدود 7 درصد است و چهبسا به رشد پایدار دورقمی برسد، حفظ کند پتانسیل این را خواهد داشت که در طول 20 تا 30 سال آینده، همان مسیر چین را طی کرده و به یک اقتصاد ده تریلیونی دیگر تبدیل شود.
هند در موقعیت منحصربهفردی قرار دارد که حق انتخاب میتواند باعث شود که هند مشارکت مهمتری برای رشد تولید ناخالص داخلی جهان (GDP) در دهههای پیش رو داشته باشد و این امکان را فراهم آورد تا اینکه به یک شریک استراتژیک قویتری برای واشنگتن تبدیل شود. گزارشهای جدید ما نرخ بالای رشد پایدار را بهعنوان مهمترین عامل برای پیشرفت جهانی هند میداند و از دولت ایالاتمتحده خواستهشده است که حمایت بیشتری از رشد اقتصادی هند به عمل آورد.
رشد اقتصاد هند، فرصتهایی را برای شهروندان و شرکتهای هندی و همچنین برای شرکتها و سرمایهگذاران آمریکایی ایجاد میکند. بهعنوانمثال شورای تجارت هند و آمریکا، در اواخر 1990، تنها 60 نفر عضو داشته است که این مقدار کمی است و اعضای این شورا در سال 2008 به بیش از 200 نفر رسیدهاند بطوریکه این شورا امروز حدود 360 عضو دارد. تجارت دوجانبه ایالاتمتحده و هند در زمینه کالاها و خدمات از 100 میلیارد دلار- افزایش پنج برابری نسبت به 19 میلیارد دلار در سال 2000 – عبور کرده است؛ اما در مقایسه با مقیاس جهانی، 100 میلیارد دلار تنها در حدود یکششم تجارت آمریکا و چین است. اگرچه این مقایسه بهطور بالقوه بسیار مأیوسکننده است اما به فرصتهای پیشرو اشاره دارد.
هند مدتهاست که به یک کشور با آرزوهای بزرگ تبدیلشده است اما هنوز قادر به فعلیت بخشیدن به پتانسیلهای خود برای تبدیلشدن به قدرتی جهانی نیست؛ چیزی که رهبرانش- از احزاب گوناگون- امیدوارند که روزی این اتفاق خواهد افتاد. اصلاحات اقتصادی- که در سال 1991 آغازشده است- پیشرفت اولیه داشته است اما هنوز نیاز به کار بیشتری دارد. اقتصاد هند در حال حاضر بین ده اقتصاد بزرگ جهان قرار دارد اما این اقتصاد، تنها یکپنجم اقتصاد چین است. هند فقر مطلق بیش از 130 میلیون نفر را در طول دهه گذشته برطرف کرده است اما هنوز کشوری است که در جهان بیشترین تعداد افراد فقیر را در مقیاس گستردهای دارد. هند به قدرت منطقهای آسیای جنوبی تبدیلشده است اما هنوز فاصله زیادی دارد تا اینکه بتواند نقش بلند پروازانهتری نسبت به قبل درصحنه جهانی بازی کند.
بااینحال امروز هند دارای یک پنجره فرصت برای ایجاد تغییرات قابلتوجه است. نخستوزیر «نارندرا مودی» ایجاد شغل و رشد اقتصادی را بدون وعدههای رفاهی که معمولاً در سیاستهای هند ارائه میشوند، در اولویت برنامههای خود قرار داده است. وی در طول 18 ماه اول خود در این سمت، به دنبال احیای سیاست خارجی هند بوده است. او نشان داده است که تمایل دارد تا یک رابطه قویتری با ایالاتمتحده ایجاد کند.
تعمیق روابط نیازمند شکلگیری گفتوگوی اقتصادی جدی بین واشنگتن و دهلینو است- همانگونه که قرارداد هستهای غیرنظامی در دهههای گذشته روابط استراتژیکی را بین دو طرف رقم زد- واشنگتن نیاز خواهد داشت تا رویکردش را در مسیری که ایالاتمتحده را به تجارت با هند و گسترش مناسبات اقتصادی نزدیک میکند، تغییر دهد.
بهجای اینکه منتظر ماند تا هند به آستانه تعیینشده از سوی ایالاتمتحده برسد، واشنگتن و دهلینو باید نقشه راهی را بسازند تا با یکدیگر بهطرف برخی از تعهدات تجاری بزرگتر حرکت کنند. این هدف باید انعقاد یک قرارداد تجارت آزاد و یا عضویت در مشارکت ترانس پاسیفیک (TPP) که در آینده گسترش خواهد یافت، باشد. بهطوریکه همراه با یک تعهد بوده تا اینکه در آینده به این هدف برسند، سپس نقشه راه باید مراحل را مشخص کند تا اینکه هردوی آنها بتوانند در طول راه گامهای مشترکی را بردارند.
حمایت فعال برای عضویت هند در مجمع همکاری اقتصادی آسیا-اقیانوسیه بهعنوان یک سازمان غیر الزامآور که هند به دنبال پیوستن به آن است، شروع خوبی خواهد بود، جایی که پیرامون توافقنامههای بخشی و نیز خدمات بحث میشود. واشنگتن دارای تخصصهای فنی مهمی در مسائلی مانند تجدید ساختار بانک، تأمین مالی زیرساختها و یا آموزش مهارتهای شغلی است که برای اصلاحات هند میتواند مفید باشد.
البته هندیها به تاکتیک ابهام افکنی درباره باز کردن بیشتر اقتصادشان پناه بردهاند اما درعینحال خطرات گشایش اقتصادی خود را با گسترش شبکههای تقویت تجارت در حال رشد در اطراف خود، پشت سر گذاشتهاند. به این منظور سیاستمداران هند- در دولت و همچنین و در بین مخالفان- باید اجماع داخلی در میان احزاب برای رویکرد مبتنی بر بازاری آزاد ایجاد کنند بهطوریکه همه در جهت رشد اقتصاد هند همکاری نمایند. یک هند آزادتر قادر خواهد بود تا منابع خارجی موردنیاز توسعه بخش تولید بزرگتر، ایجاد شغل و ایجاد زیرساخت را جذب کند و تعداد بیشتری از مردم را از فقر بیرون آورد- چیزی که اولویت مهم تمام دولتهای هندی برای موفقیت بوده و در برنامه « مودی» جایگاهی محوری دارد.
هیچکدام از این اتفاقها آسان نخواهد بود، همانطور که تاریخ اخیر روابط هند و آمریکا نشان میدهد مطمئناً سریع نیز نخواهد بود؛ اما در جهانی که تمرکز قدرت و استبداد، تهدیدات جدیدی را برای منافع ایالاتمتحده و متحدانش به وجود آورده است، یک هند قویتر- بزرگترین دموکراسی جهان- اهمیت بیشتری برای منافع ایالاتمتحده خواهد داشت.
[1] Galen Carpenter, Ted, “Don’t be too Hopeful: Iraqi Kurdistan is No Better than Its Neighbors”, The National Interest, November 14, 2015, at:
[2] Fahmi G. (Nov. 16, 2015) The Future of Political Salafism in Egypt and Tunisia [online], Carnegie Endowment for International Peace, United States, available at:
http://carnegie-mec.org/2015/11/16/future-of-political-salafism-in-egypt-and-tunisia/ilx5
[3] مهمترین احزابی که در متن اصلی مقاله به آنها اشارهشده است، حزب «جبهۀ اصلاح» در تونس و دو حزب «نور» و «وطن» در مصر میباشند.
[4] مراحلی که برای تغییر نظام سیاسی از پادشاهی به دموکراتیک باید طی شود.
[5] Kenneth M. Pollack, Building an army for Syria’s future -November 17, – 2015 The Brookings Institution:
http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/11/17-building-an-army-for-syrias-future-pollack
[7] http://csis.org/files/publication/151116_Cordesman_Iran_after_Agreement.pdf, NOV 16, 2015, http://csis.org/publication/iran-after-agreement
[8] Shadi Hamid, The perils of Islamic apologetics: Does ISIS really have nothing to do with Islam? November 21, 2015:
www.brokings.edu/blogs/markaz/posts/2015/11/21-isis-and-islamic-apologetics-hamid
[9] Islamic apologetics
[10] Alyssa Ayres, Charles R. Kaye, Joseph S. Nye Jr., “How the U.S. Should Respond to the Rise of India,” Council of Foreign Relations — United States, November 12, 2015, At:
http://www.cfr.org/india/us-should-respond-rise-india/p37242