حملات مسکو و تماشای واشنگتن[1]
چهار سال سیاست اشتباه ایالاتمتحده در مورد سوریه باعث ایجاد نتایجی هشدارآمیز حتی فراتر از مرزهای سوریه شده است. رئیسجمهور پوتین، با سنجش شکافی که میان گفتار و اعمال دولت اوباما وجود دارد، تصمیم گرفته است که به رژیم اسد در مقابله با داعش کمک کند. او این کار را با این عقیده انجام میدهد که واکنش آمریکا به اتفاقات سوریه اساساً اشتباه بوده است. پوتین مانند سلف خود در پنجاه سال پیش، احساس ضعفی در رئیسجمهور آمریکا مشاهده میکند.
ولیکن جریان بمباران دشمنان غیرداعشیِ اسد با قضیه موشکهای کوبا یکسان نیست. حملات هوایی مسکو این سیگنال عمیق را مبنی بر تحقیر واشنگتن مخابره میکند و نشاندهندهی محاسبهی دقیق آنها در مورد اینکه آمریکا برای مقابله با روسیه هیچ کار قابلتوجهی انجام نخواهد داد، هست. دولت آمریکا هنوز این اعتقاد اشتباه را دارد که بحران سوریه در سوریه خواهد ماند.
اولین حملات هوایی روسیه نشان میدهد که این کشور برای مقابله با داعش عملیات را آغاز کرده است. داعش دشمنی با اولویت یکسان برای روسیه و اسد نیست. داعش زاییده رفتار اسد با جامعهی نخبگان سوریه است. اکنون جنگندههای روسی در حال مقابله با دشمنان واقعی اسد هستند که شامل جبهه النصرۀ وابسته به القاعده میشود. روسیه در حال عملیات در مناطقی حیاتی برای جبهه النصرۀ است که آمریکا نمیتواند به حملهی آنها به گروهی وابسته به القاعده اعتراض کند. بااینحال گزارشهای اولیه نشان میدهد که گروههای ملی سوری که توسط آمریکا حمایت میشدند، ضربات شدیدی خوردهاند.
برخی فرماندهان آمریکا در گذشته از پیوستن مخالفان اسد به داعش و النصرۀ صحبت میکردند. حملات روسیه ممکن است ازنظر غربیها بیهوده و خون ریزانه باشد، اما غیرمنطقی و دور از واقعیت هم نیست. غربیها چهار سال است که در حال تجهیز و حمایت گروههای مخالف اسد هستند. واشنگتن بهجای حمایت از گروههای ضد اسد میتوانست از گروههای ضد داعش حمایت کند. آمریکاییها در اقدامی اشتباه برخی نیروهای آموزشدیده در ترکیه را به مناطق ناامنی در سوریه اعزام کردند که پس از مدتی ناپدید شدند. معلوم است که با این سابقهی آمریکا نمیتوان پوتین را سرزنش کرد.
چالشهای روسیه فراتر از سوریه است. همانطور که در مورد اوکراین آقای پوتین غرب را چنین ارزیابی کرد که نه آنها گزینهای دارند و نه راهحلی. برخی مقامات رسمی معتقدند که روسیه اشتباه بزرگی را دارد انجام میدهد و مانند جریان اوکراین پس از وارد شدن، باید عملیات را متوقف کند؛ اما این اعتمادبهنفس روسیه باعث میشود که پوتین با شدت بیشتری قدم به جلو بردارد و روابط میان واشنگتن و مسکو نیز روزبهروز سختتر شود.
با توجه به بحران کنونی، آمریکا میبایست سیاست معمول خود را نسبت به سوریه تعلیق کند و این حملات روسیه را خطری برای صلح معرفی کند. دولت آمریکا انتخابهای چندانی در این زمینه ندارد. آنها میتوانند به این شعار خود که روسیه دارد اشتباه بزرگی انجام میدهد ادامه دهند تا روسیه با رژیم اسد و ایران همکاری کند. آنها این سناریو را دنبال میکنند که در سوریه فقط داعش مشکل اصلی است و از این طریق به دولت و رئیسجمهور آمریکا فشار وارد میکنند.
واشنگتن باید فشار خود را بر تهران و مسکو افزایش دهد تا دست از کشتار در سوریه بردارند و بدانند که اقدامات اسد باعث ایجاد داعش شده است. این تقابل ممکن است اختلاف روسیه و آمریکا را افزایش دهد و حتی برخورد به ارمغان بیاورد. واشنگتن باید فراتر از افشا کردن جنایات اسد، نقش مهم خود را در حلوفصل بحران سوریه نشان دهد. بهوضوح روابط ترکیه و آمریکا میتواند نقش مهمی داشته باشد؛ البته اگر سیاستهای داخلی ترکیه همراهی بکند. میتوان هر سه گروه اسد، داعش و النصره را حذف کرد و از ایجاد نیرو و گروه ثبات ملی سوریه حمایت کرد. منطقهی محافظتشدهی 60 درصدی را میتوان با نابودی داعش ایجاد کرد.
این وضع سوریه با خواست رئیسجمهور اوباما بوده است و وی باید از توهمات و افکار واهی خود دست بردارد. کنگره میتواند و باید به او کمک کند. اشتباهاتی در گذشته انجامشده است و اکنون گزینههای اندکی داریم؛ اما وضع از اینکه هست هم میتواند بدتر شود. در این بحران آمریکا و متحدان او باید به نجات جان سوریه اقدام کنند و از اجرای سناریوی روسیه، ایران و رژیم اسد برای این کشور جلوگیری کنند.
چرا جنگ سرد جدید با روسیه اجتنابناپذیر است؟[2]
این لحظهای حیاتی در روابط آمریکا – روسیه است. جنگ داخلی در اوکراین در حال تبدیلشدن به بنبست زیانبار متقابلی است، توافق عملی هستهای با ایران به نتیجه رسیده و روسیه حضورش را در سوریه بیشتر کرده که اگرچه خطر رویارویی با آمریکا را افزایش میدهد ولی همچنین پتانسیل همکاری علیه داعش را ایجاد میکند. قبل از اینکه دولت آمریکاییِ جنگطلبتری به قدرت برسد – و قبل از تثبیت بیشتر ضد آمریکاییها در روسیه – چهبسا این فرصتی برای واشنگتن و مسکو باشد تا از بنبست فعلیشان رهایی یابند؛ اما گمانهزنیها و شواهد حاکی از این نتیجهی جدی است که هیچیک از طرفین نمیتوانند امتیازاتشان را برای حلوفصل اختلافات فعلی خود و جلوگیری از بدتر شدن روابط محدود کنند.
تعهدات متزلزل
نگرانی اصلی کسانی که خواهان مذاکره بین ایالت متحده و روسیه هستند، این است که درحالیکه تفاوتهای جدی زیادی گریبان گیر روابط فعلی است، چهبسا افول رابطهای خصمانه بدتر باشد. همچنین استدلال میکنند که بدون ساختار امنیتیِ اروپایی برای حل برخی از بدترین نگرانیها، جنگ سرد جدیدی بین این دو گروه به وجود خواهد آمد. این رقابت مانند گذشته فراگیر نخواهد بود، ولی مستلزم همکاری در مسائل حیاتی خارج از اروپا – ازجمله ایران، داعش و سوریه- است. در مقابل آنها از چهارچوب مقبول مشترک برای نظم منطقهای بهمنظور جلوگیری از اختلافات آینده در دیگر مناطق که ناشی از فضای پس از فروپاشی شوروی است، طرفداری میکنند. توافقی بزرگ برای ساماندادن به ساختار روابط بینالمللی و منطقهای بر اساس سازش مشترک، هدف ارزشمندی است. بااینحال تردید داریم که چنین توافقی دستیافتنی باشد، زیرا مشکلات حادی در خصوص تعهدات وجود دارد. روسیه باید آمریکا و متحدانش را متقاعد کند که خواهان بازنگری بیشتر در وضع موجود نیست. آمریکا نیز باید به روسیه اثبات کند که به توافق وفادار میماند و به سیاستهای تهدیدآمیز خود بازنمیگردد.
امتیازات غیرممکن
در میان خوانشهای نظریهی چانهزنی، بیانشده که دولتها میتوانند با پذیرفتن امتیازات پرهزینه که نشانگر ارادهی آنها برای پیروی از توافق است، بر مشکلات تعهد فائق آیند. چه امتیازات فرضیای میتواند دو طرف را به پیروی از توافق بزرگ ملزم کند؟
روسیه میتواند اقداماتش در کریمه را – که واشنگتن و دیگر پایتختهای غربی آن را بهعنوان نقض آشکار حقوق و نظم بینالملل میپندارند – یا با لغو الحاق کریمه یا با استفاده از اقتصاد و دیگر وسایل برای اجبار کییف به پذیرش وضع موجود، جبران کند. ایالاتمتحده میتواند، یا با تشکیل یک سازمان امنیتی پان اروپایی با اختیارات فراتر از ناتو (همانطور که مدودف در طول دورهی ریاستجمهوریاش پیشنهاد کرد)، یا با لغو رسمی حق ناتو برای گسترش اعضا و پذیرش بیطرفی دولتهای پس از فروپاشی شوروی در مرزهای غربی روسیه؛ نگرانی روسیه از محاصره توسط ناتو را مورد ملاحظه قرار دهد.
درحالیکه این امتیازات بهطور باورپذیری باعث عملی شدن توافق میشود، معتقدیم که هزینههای سیاست داخلی جهت اجرایی کردن چنین توافقی برای رهبران دو طرف سنگین خواهد بود. هر درخواستی برای بازگرداندن کریمه به اوکراین (همانطور که بسیاری از کشورهای غربی خواهش کردند) طرح عبثی برای روسیه است و هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد. کرملین در بحث بازگشت کریمه بهقدری سرمایهگذاری کرده است که حتی امتیازات جزئی در مورد این موضوع پایههای مشروعیت نظام را متزلزل میکند (و احتمالاً حتی در معرض تهدید یک شورش استقلالطلبی قرار میگیرد).
جایگزین دیگر یعنی واداشتن اوکراین به پذیرش دوفاکتو (عملی) از دست دادن کریمه، نیز دشوار است. باوجود مقاومت شدید داخلی، سقوط هر حکومتی در کییف که این امر را بپذیرد تقریباً قطعی است. بهعلاوه با توجه به مشکلات اقتصادی کنونیِ روسیه، مسکو قادر به ارائه مشوقهای اقتصادی لازم برای جلب رضایت کییف نخواهد بود. در طرف دیگر هر امتیازی که روسیه بهوسیله آن عملاً (بهصورت دوفاکتو) سیاستهای ناتو را وتو کند، مسلماً توسط اعضای این پیمان پذیرفته نخواهد شد. گزینه متعادلتر، لغو گسترش ناتو و به رسمیت شناختن حوزهی نفوذ روسیه بر فضای پس از فروپاشی شوروی است که البته برای رهبران و مردم آمریکا غیرقابلقبول است. این امر فهم واقعگرایانهی سیاسی از روابط بینالملل را ثابت میکند که اساساً با دیدگاههای روابط بینالملل – آزادی کشورها در انتخاب متحدانشان – در تضاد است.
با توجه به اوضاع کنونی، هیچیک از دو طرف نمیتوانند خواستههای خود را برای عملی شدن توافق بزرگ محدود کنند. درنتیجه هردو در حال حاضر خود را درحرکت بهسوی جنگ سرد جدیدی میبینند که هیچکدام واقعاً آن را نمیخواهند. امیدواریم سیاستمداران هر دو طرف باشهامت و آیندهنگری لازم بر مشکلات تعهدات غلبه کرده و اثبات کنند که ما اشتباه میکردیم. ولی سخت است که با توجه به شرایط سیاسی کنونی خوشبین باشیم، درحالیکه دو طرف تحت سلطه نوعی تفکر ضد روسی و ضد آمریکایی هستند.
سوريه؛ مجالي براي بازنويسي قوانين بازي[3]
سوريه در روزهاي اخير بار ديگر به مسئلهی داغ محافل جهاني بدل شده است؛ علل اين امر افزايش روزافزون مهاجران سوریهای و ناتواني لبنان و اردن و تركيه در پذيرفتن آنان و نيز اقدام ولادیمير پوتين، رئیسجمهور روسيه در حمايت نظامي از رژيم بشار اسد و مداخلهی نظامي در سوريه- همچون ايجاد يك پايگاه هوايي در نواحي ساحلي نزديك لاذقيه در قسمت شیعهنشین سوريه به عنوان پايدارترين پايگاه مردمي بشار- بوده است. بايد گفت كه اقدام اخير پوتين اندك تلاشها و گفتگوهاي صورت گرفته ميان گروههای خارجي بر سر بحران سوريه مبني بر عقبنشینی شخص بشار اسد و استمرار بدنهی سياسي حاكم بهصورت موقتي و تا روي كار آمدن دولت جديد را ناكام گذاشت.
داعش بهعنوان تهديد اصلي؛ توافق فرا منطقهای ناکارآمد است
بازيگران خارجي در بحران سوريه يعني ایالاتمتحده، روسيه، اتحادیهی اروپا، ايران، عربستان، تركيه، امیرنشینهای خليج [فارس] و نيز اردن، همه و همه بر سر يك موضوع اتفاقنظر دارند و آنهم نابودي داعش و جلوگيري از سلطهی اين گروه بر سوريه در فضاي پس از بشار اسد است؛ اين اتفاقنظر تبديل به پايه و محملي براي روي كار آمدن دولت انتقالي شده است اما با وضعيت كنوني به نظر نمیآید كه عوامل دخيل در بحران سوريه عجلهای براي پايان دادن به کار داعش داشته باشند.
قدرتهای غربي به سركردگي امريكا تمايلي براي پرداخت هزینههای گزافِ اقدام مؤثر براي مقابله و شكست توانمندیهای نظامي و تسليحاتي داعش كه همان مداخلهی نظامي عليه اين گروه تروريستي هست را ندارند. اگرچه تلاش براي نابودي داعش تبعات مثبتي- همچون شکلگیری گفتگو با ايران و ساير بازيگراني كه در جبههی امريكا نبودند- به همراه داشته است اما ایالاتمتحدهی امريكا و همپیمانانش بيم اين را دارند كه نابودي داعش بهمثابه افزايش قدرت بشار اسد باشد.
ايران، كه داعش را مهمترین تهديد براي هژمونياش در عراق، سوريه و لبنان میداند نسبت به فعالیتهای ائتلاف عليه داعش و بهخصوص مداخلهی نظامي امريكا در مرزهاي مشترك ايران و عراق و نيز مناطقي چون منطقهی محاصرهشدهی كردها در شرق تركيه و نيز سوريه و اردن، بهشدت احساس نگراني میکند. از منظر ايرانيان، قدرتمند شدن رژيم بشار اسد، ضعف داعش و همچنین شکست گسترش راديكاليسم سني و بهخصوص گروههای جهادي چون جبهه النصرة و بازداشتن آنها از پيشروي در خاك سوريه را به دنبال خواهد داشت.
عامل مهم ديگر تركيه است كه به بهانهی داعش مواضع پ.ك.ك و كردها را در شمال عراق و شمال سوريه و حتي در داخل تركيه، موردحمله قرار میدهد. لازم است كه در اينجا به مواضع ناپايدار اردوغان در خصوص مسائل جاري در سوريه اشاره شود چراكه ترکیه هدف اصلي خود را كه سرنگون كردن بشار اسد بود را به علت مبارزهی وي با داعش، تغيير داد ضمن اينكه اردوغان هرگونه عکسالعملی را منوط به اقدام ناتو به سركردگي ایالاتمتحده دانست.
در مورد عربستان سعودي و ساير اميرنشينان خليج [فارس] بايد گفت، ايران همچنان خطرناکترین تهديد بوده و هدف اصلي، كماكان، جلوگيري از نفوذ ايران در خاورميانه و بهخصوص لبنان و عراق و سوريه است. از منظر برخي كشورهاي عربي روي كار آمدن داعش بهمراتب کمخطرتر از دو راه جايگزين ديگر يعني روي كار آمدن حكومت دستنشاندهی ايران و متحدانش چون حزبالله و يا قدرت يافتن شاخهای از اخوان المسلمين و يا گروههای سلفي جهادي است. لذا درمجموع اين حکومتهای عملگرای سني ترجیح میدهند تا با كمك نظامي و اقتصادي به گروههای جهادي و اخوان المسلمين، اين جبهه را عليه رژيم بشار اسد تقويت كنند.
نگاهي به آينده
بايد گفت كه تراژدي سوريه دو مسئله را روشن ساخت و آن اينكه دو نوع درگيري در ميان جهان اسلام وجود دارد:
1. درگيري فرقهای ميان مسلمانان كه عربستان سعودي رهبري گروه سني را بر عهده دارد و شيعه هم به رهبري ايران به كار خود ادامه میدهد.
2. درگيري دروني ميان گروههای مختلف سني كه اتفاقاً چيزي از كشمكش فوق كم ندارد. اين درگيري شامل گروههای جهادي سلفي، دولتهای تکثرگرا و اخوان المسلمين میشود.
نکتهی قابلذکر اين است كه رژيم بشار اسد و داعش، هر دو آلت دست قدرتهای بزرگتر هستند. بايد گفت كه وجود گروهي چون داعش، عناصر خارجي را از نابودسازي رژيم اسد بازمیدارد.
اما سؤال اساسي اينجا است كه آيا رژيم بشار اسد بر سرکار خواهد ماند يا نه؟
كشورهاي سني به سركردگي عربستان سعودي و به همراهي تركيه و قطر هرگونه نظري را كه مستلزم بقاي اسد ولو براي يك دورهی موقت باشد، رد میکنند. اين در حالي است كه ايران با حمايت روسيه تمام تلاش خود را صرف ابقاي اسد بر سر حكومت کرده است و حمایتهای نظامي روسيه همچنان ادامه دارد؛ تا جایی كه روسيه بهصورت مستقيم اقدام به مداخلهی نظامي كرده است. بايد گفت كه ايران تمام تلاش خود را براي حفظ اقليت شيعيِ بر سر قدرت –از مناطق ساحلي شمال تا حما و حمص و از دمشق تا مرز لبنان- انجام خواهد داد.
دستاوردها براي اسرائيل
سوريه در حال حاضر از درون تجزیهشده و هر قسمت تحت نفوذ يكي از بازيگران خارجي است. چنانكه قسمتهای ساحلي در دست روسيه، شمال سوريه و علیالخصوص مناطق کردنشین تحت نفوذ تركيه و قسمتهای مركزي از دمشق تا حمص و حلب و مرز با لبنان تحت نفوذ حزبالله و با حمايت ايران هستند. همچنين مناطق شرقي سوريه هم عرصهی كارزار نيروهاي ائتلاف جهاني عليه داعش به سركردگي ایالاتمتحدهی امريكا است.
تنها قسمتي كه از قضایا بيشتر از همه موردتوجه اسرائيل است و درگیریها و دخالت عوامل خارجي در آن بهمراتب كمتر است، همان مناطق جنوبی سوريه و بلندیهای جولان و مرزهاي لبنان است.
در ابتدا اسرائيل از اقدام روسيه مبني بر پياده كردن نيرو در سوريه شگفتزده و شوكه شد چنانكه بنيامين نتانياهو و فرماندهي نيروهاي دفاعي اسرائيل، گادي ايزنكف، بهسرعت در سفري به مسكو مراتب نگراني خود از ورود سلاحهای روسي به سوريه را به مسئولان روسيه رسانده تا از درگيري احتمالي ميان نيروهاي روسيه و اسرائيل و نيز ورود تسليحات پیشرفتهی روسي همچون موشکهای سطح به هواي اين كشور جلوگيري كنند. اين امر براي اسرائيل مسجل است كه سلاحهای فوقالذکر درنهایت به دست حزبالله لبنان میافتد. پس بنابراين وقت آن است كه اسرائيل هم بهتبع روسيه شانس خود را در بازنويسي قوانين بازي با محوريت ايران-بشاراسد-حزب الله و بر پایهی نگراني مشترك از داعش امتحان كند.
درهرحال اسرائيل میبایست بررسي دقيق تحولات سوريه و يا بهاصطلاح تغيير قوانين بازي در سوريه را در دستور كار خود قرار دهد و بايد بداند كه اين امر توازن قدرت در عرصهی داخلي و خارجي سوريه را تغيير خواهد داد؛ چنانكه بسيار محتمل است كه گروههای سلفي و جهادي به مناطق جنوبي سوريه يعني جايي كه درگيري و کشمکشهای فعال كمتر ديده میشود، رانده شوند. دولت اسرائيل میبایست راهبردهای طولانیمدت خود را در قبال مناطق شمالي و نيز مناطق جنوبي و استقرار منطقهای تحت نفوذ اسرائيل در جنوب لبنان و بلندیهای جولان و جنوب سوريه، تدوين كند.
فاجعه حج، جرقه یک طوفان آتشین برای ولیعهد عربستان و تنش جدید با ایران[4]
فاجعه حج در مکه به یک مناقشه سیاسی تلخ برای عربستان (مخصوصاً انتقامجویی ایرانیها) تبدیلشده است. سعودیها کشته شدن 769 حاجی را تائید کردهاند. بیبیسی کشته شدن 1200 نفر را گزارش کرده است. ایران نیز کشته شدن 464 شهروند خود را ادعا میکند. عربستان هم بهطور فزایندهای از اقدامات خود در کنترل حادثه دفاع میکند.
ایران، سعودیها را به بیکفایتی در این حادثه متهم کرده و گفته است که این حادثه تنها یکی از چندین حادثه حج در طی دهههای گذشته است. حسن روحانی رئیسجمهور ایران درخواست تحقیقات مستقل در مورد حادثه را کرده است. وی همچنین هشدار داده است که ایران تاکنون از زبان دیپلماتیک استفاده کرده است ولی اگر نیاز شد از زبان زور هم استفاده خواهد کرد.
ایران میداند که مشروعیت پادشاه در فعالیت کارآمد و مؤثر بهعنوان “خادمالحرمین” است. بیاعتباری سعودیها در مدیریت حج، وجهه عربستان و مشروعیتش را در جهان اسلام زیر سؤال میبرد.
وزیر کشور عربستان، محمد بن نایف مسئول امنیت حج است. سعودیها میلیاردها دلار هزینه کردهاند تا بتوانند امنیت دو میلیون حاجی را تأمین کنند. محمد بن نایف صد هزار نیروی امنیتی برای برقراری نظم بسیج کرده بود. روحانیون وهابی عربستان بلافاصله پس از حادثه وی را از هرگونه مسئولیت و مجازات مبرا دانستند. مفتی اعظم عربستان هم در بیانهای محمد بن نایف را از هر خطایی مبرا دانست و این حادثه را خواست خدا دانست و اضافه کرد که نباید وی را سرزنش کرد. ایران این استدلالها را رد کرده است، ولی بیانیههای فوق محمد بن نایف را از هر انتقادی در کشور محفوظ داشته است.
محمد بن نایف قبلاً به خاطر دستگیری المُغسل باعث عصبانیت و دشمنی ایرانیها از وی شده بود. مغسل مغز متفکر عملیات تروریستی در سال 1996 در برجهای خُبَر بود که منجر به کشته شدن 19 آمریکایی شد. این فرد از طرف ایران و گروه شیعی حزبالله حجاز حمایت میشد و بعد از اجرای عملیاتش در ایران زندگی میکرد و به طراحی عملیاتهای خرابکارانه در شبهجزیره ادامه میداد. عوامل پادشاه این فرد را در فرودگاه بیروت و درحالیکه از ایران برای شرکت در مراسم عروسی فرزندش میآمد، دستگیر کردند. مغسل اطلاعات زیادی در مورد فعالیتهای اطلاعاتی گذشته و معاصر ایران دارد. این دستگیری موفقیت چشمگیری برای محمد بن نایف و شکست سختی برای ایران بود.
بحرین، متحد عربستان اخیراً اعلام کرده است که یک کارخانه تولید بمب که با سرویس اطلاعاتی ایران مرتبط بوده را کشف کرده است که شامل یک و نیم تن مواد منفجره و بمبهای اتوماتیک بوده است. بحرین همچنین سفیر خود در تهران را نیز فراخوانده است.
روابط ایران و عربستان بحرانیتر از سالهای گذشته میشود. این دو کشور در سوریه، لبنان، عراق، بحرین و یمن اختلاف دارند. این دو قدرت منطقه در یک آغوش مرگبار قرار دارند.
آیا هواپیماهای بدون سرنشین در یمن کارایی دارند؟[5]
آمریکا استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین خود را در یمن از سال 2002 میلادی برای کشتن اعضای وابسته به القاعده یمن[6] و سازمانهایی که پیشتر از آن وجود داشتند، آغاز کرده است. در بیش از دویست حمله انجامشده، صدها یمنی که در میانشان دهها کودک و چند شهروند آمریکایی وجود دارند کشتهشدهاند. این برنامه [استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین] باعث اعتراض سازمانهای حقوق بشری و چند عضوِ سازمان ملل شده است، بااینوجود این برنامه همچنان سرِ جای خود باقیمانده است و هر دو دولتِ بوش و اوباما آن را یک موفقیتِ برای سیاستِ خارجه خودشان میدانند.
منتقدانِ این برنامه، این کار را اعدام غیرقانونی[7] و یا ترور مینامند. باوجوداینکه اختلاف عقیده در بین آکادمیها و جمعیتهای حقوق بشری وجود دارد، تعدادی از محققان استدلالهای ساختهشده توسط آمریکا را تکرار میکنند؛ این استدلالها میگوید که برای دفاع قاطعانه از خود، آمریکا میتواند این کشتارها را (مانند کارهای مجاز در جنگ) انجام دهد.
من نمیخواهم در مورد نظراتِ منتقدانِ این برنامه صحبت کنم، زیرا دوست ندارم که بگویید که من قانونی بودن این برنامه را پذیرفتهام؛ ولی من از آنهایی که میگویند این برنامه کارایی دارد میپرسم اگر دولت امریکا اعتقاد داشت که این برنامه کارایی ندارد، آیا نیازی داشت که قانونی بودن آن را توجیه کند؟ بهوسیله چه معیارهایی ما این برنامه را موفقیتآمیز میدانیم؟
شاید واضحترین معیار، کشته شدن رهبران القاعده یمن است که علی القاعده باید باعث شکست فعالیتهای آنها در یمن یا توانایی آن برای فعالیت در بیرون از یمن شده باشد. برای موافقانِ این معیار، این برنامه یک موفقیت کوتاهمدت یا حتی بیشتر است، ولی چیزی واضح نیست، چون رهبران جدید این گروه در راه هستند. فعلاً موفقیت در بیرون راندنِ رهبران القاعده یک غلو است؛ تعدادی از اعضای القاعده و حامیانش گفتهاند که این کشتارها مشکوک و اغراقآمیز است؛ این بدان خاطر است که دولت اوباما همه مردان بالغ در اطرافِ بمبارانها را نظامی میداند. دولت آمریکا نه مایل به تحقیق [در مورد این بمبارانها] است و نه این کار عملی است، مخصوصاً اینکه هماکنون یمن محل جنگ منطقهای و داخلی است. وحشتناکتر از آن اینکه، بارها اتفاق افتاده که آمریکا در مورد اهدافش مطمئن نبوده و بر اساس حدس و گمان دست به عملیات زده است.
اما من دوست دارم که بر معیارهای دیگری تمرکز کنم: اثر بلندمدت حملات هواپیماهای بدون سرنشین بر حقانیت و جذابیتِ پیام القاعده در یمن و توانایی آنها در جذب نیرو از مردم یمن. این حملات بهطور گسترده در شبکههای اجتماعی و مجازی منتشر میشود. این حملات بهشدت منفور و نگرش در مورد آمریکا هم بهطور فزایندهای منفی است. در یک بررسی که توسط یک سایت[8] در سال 2007 انجام شد، نشان میدهد که 73.5 (هفتادوسه و نیم) درصد یمنیها اعتقاددارند که مداخله آمریکا در منطقه، حمله به شهروندان آمریکا در هرکجا را توجیه میکند.
داستان این است که غرب، بهویژه آمریکا از قدرت و نفوذ مسلمان در منطقه میترسند. آمریکا بهطور منظم در سیاست منطقه دخالت میکند و از همپیمان خود، اسرائیل نیز محکم دفاع میکند. ایالاتمتحده همچنین از عربستان و دیگر سلاطین منطقه حمایت میکند، حکامی که اجازه تأسیس پایگاههای نظامی دائمی را در کشورهایشان میدهند. آمریکا بیشتر نگران نفتِ منطقه و اسرائیل است تا صدها میلیون نفری که در منطقه زیر سرکوب رژیمها و فاقد امنیت انسانی هستند. القاعده از سال 1998 تأکید کرده است که مسلمانان به تقویت تجهیزات نظامی در مقابل آمریکا و همپیمانانش در منطقه احتیاج دارند. هنوز این پیام تا حد زیادی در یمن نادیده گرفته میشود. بله درست است که آنها تعدادی نیرو در یمن جذب کردهاند (افرادی که از اینکه فرصت حضور در افغانستان برای جنگ در صف مجاهدین را ازدستدادهاند، ناراحت هستند)؛ اما حملات القاعده به دشمن خارجی در کشورشان خیلی گسترده نشده است. این سازمان برای سالهای زیادی منزوی باقیمانده است.
حاکمیت ضعیف در یمن بهعنوان تهدیدی برای گسترش القاعده است. صرفنظر از اینکه این حملات هوایی از منظر واشنگتن باارزش و قانونی است ولی مردم یمن آن را تحقیر و تمسخر حاکمیت یمن (برای توقف کردن چند حمله به منافع آمریکا) میدانند.
آمریکا کمکهای خود را به یمن از سال 1990 و بعد از رأی مخالف یمن در شورای امنیت در صدور مجوز برای حمله آمریکا به عراق (که به کویت حمله کرده بود) قطع کرده است. یمن با مشکلات بزرگ اقتصادی مواجه است. با افزایش فعالیتهای جهادی در شبهجزیره عربستان بهخصوص بعد از حمله انتحاری به ناوشکن یو اس اس کول[9] در سال 2000 کمکهای آمریکا به یمن از سر گرفته شد.
عربستان سعودی حداقل از دهه شصت میلادی و بعد از سقوط پادشاهی متوکلی، در امور داخلی یمن دخالت میکند. مداخله نظامی عربستان که با حملات هوایی از ماه مارس [فروردین] سال جاری شروعشده است، به جنگ زمینی گسترشیافته است. این پیشزمینه نیز لازم است که الآن یمن یک دولت ورشکسته[10] است. شخصی ممکن است فکر کند که حملات عربستان به یمن کمکی به القاعده نمیکند، ولی درواقع این حملات به رشد القاعده کمک میکند و فضا را برای تجدیدنظر درروشهای قبل خود مهیا میکند. این حملات هدیهای از آسمان برای القاعده است.
اگر آمریکا میخواهد القاعده یمن را تضعیف کند باید سیاستهایی که باعث خشم یمنیها میشود کم و یا متوقف کند. در دهههای گذشته افکار عمومی در مورد امریکا بدتر شده است که برای بهبود این وضع بهمراتب زمان بیشتری لازم است. استفاده از بمبارانهای هوایی بهوسیله هواپیماهای بدون سرنشین برای کشتار مردم (به گمان اینکه دشمن آمریکا هستند) و همچنین جنگ بلندمدت در برابر حوثیها، فضا را برای فعالیت القاعده بازتر میکند.
[1]FREDERIC C. HOF, Syria: Moscow Strikes, Washington Watches, Atlantic Council, OCTOBER 1, 2015, http://www.atlanticcouncil.org/blogs/menasource/syria-moscow-strikes-washington-watches
[2] Andrej Krickovic and Yuval Weber, “Why a new cold war with Russia is inevitable”, Brookings, September 30, 2015, <http://www.brookings.edu/blogs/order-from-chaos/posts/2015/09/30-new-cold-war-with-russia-krickovic-weber>
[3] Dekel, Udi; “Syria: Time to Reformulate the Rules of the Game”; September 30, 2015; The Institute for National Security Studies; Available at http://www.inss.org.il/index.aspx?id=4538&articleid=10695
[4]Bruce Riedel, The Hajj tragedy sparks a firestorm for the Saudi crown prince and new frictions with Iran, October 4, 2015, http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/10/04-saudi-mina-stampede-iran-nayef-prince-terrorism-riedel
[5] Jillian Schwedler, Is the U.S. drone program in Yemen working? September 28, 2015, http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/09/29-us-drone-program-yemen
[6] AQAP
[7] Extra-judicial executions
[8] www.arabbarometer.org
[9] Uss cole
[10] Failed state