10 ایده احمقانه برای جنگ با داعش[1]
رییسجمهور بعدی در اولین روزهای مسئولیت خود باید به قضیه داعش رسیدگی کند. در جلسه دوم از مناظرات انتخاباتی جمهوری خواهان در هفته آینده، بد نیست که از کاندیداها بپرسیم با این مشکل چه خواهند کرد و بررسی کنیم که آیا دیدگاهشان عاقلانه است یا نه.
1. استراتژی نفت محور: رونالد ترامپ از اعزام نیروهای آمریکایی و تصرف حوزههای نفتی داعش حمایت میکند چراکه آنها “منابع اصلی ثروت” این گروه تروریستی هستند.
2. باید ایمان داشته باشی: بن کارسون معتقد است که داعش پیروز میشود چراکه اعضای آن تمایل دارند برای فلسفه خود کشته شوند، هرچند که اشتباه باشد. درحالیکه “ما به خاطر درستی و صحت در مسائل سیاسی، با تمام توان در حال دور ریختن باورها و ارزشها هستیم”. اگر ما به ارزشهای آمریکای قدیم برگردیم، راه شکست داعش را خواهیم آموخت.
3. امواج خروشان: جب بوش میگوید که اوباما با خروج شتابزده نیروهای آمریکایی از عراق “اشتباه مهلکی” را مرتکب شده است. او مشاورین و مربیان بیشتری را برای کمک به نیروهای عراقی و جنگیدن کنار آنها در میدان جنگ خواهد فرستاد. در سوریه وی مخالفین میانهرو را متحد و با تعدادی از نیروهای آمریکایی حمایتشان خواهد کرد، تا بشار اسد و داعش را شکست دهند. وی همچنین برای حفاظت از شهروندان، فضای سوریه را منطقه پروازممنوع اعلام خواهد کرد.
4. درد را احساس کن: تد کروز تنها میخواهد با تهدید داعش مبنی بر”حمله به ایالاتمتحده” و “کشتن شهروندان آمریکایی” مقابله کند. که در این صورت تنها کاری که انجام میشود”پیکار هوایی طاقتفرسا برای نابودی توان داعش در سازماندهی حملات تروریستی به آمریکا” است. در غیر این صورت کروز علاقهای به نبرد در جنگ داخلی دیگران و ملتسازی بعد از جنگ ندارد.
5. جنگ نیابتی: مارکو روبیو میگوید:”شما بدون ضربه زدن به داعش در نقاطی از سوریه که کنترل آن را در دست دارند و دولت در این مناطق حتی حضور هم ندارد، نمیتوانید داعش را شکست دهید.” این ضربه باید بهصورت هوایی انجام شود ولی آمریکا انجام آن را باید به دولتهای منطقهای واگذارد تا “با حمایت نیروهای ویژه آمریکا و کمک لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا با داعش بر روی زمین مقابله شود.”
6. امواج کمتر خروشان: امواج اسکات واکر از جب بوش خروش کمتری دارند. این برنامه شامل اعمال پروازممنوع بر فراز سوریه و حضور مشاورین بیشتری در عراق است که اجازه جنگ با داعش را نیز دارند. او احتمالاً آموزش مخالفین سوریه را برای جنگ با داعش و اسد افزایش میدهد، اما برخلاف بوش قائل به حمایت زمینی نیروهای آمریکایی از آنها نیست.
7. با دوستانمان مذاکره کنیم: کارلی فیورینا معتقد است که برای ارائه برنامه مقابله داعش خیلی زود است. “تمام راههای جایگزین در مقابل ماست و اینکه متحدان ما در آنجا گفتهاند به ما کمک خواهند کرد، تنها کاری که ما میکنیم این است که این متحدان را دریابیم و از نیروی پیاده صحبت کنیم.” باید بر پیمان کمپ دیوید پایبند باشیم و “با متحدان عرب خود در مورد اینکه برای شرکت در این جنگ از ما چه میخواهند صحبت کنیم”
8. با دوستانمان مذاکره کنیم 2 : موضع جان کیسک هم مشابه کارلی فیورینا است. با دوستان عرب خود مذاکره کنیم و باهم برنامهای را تدارک ببینیم. او میداند که اعزام تعداد زیادی از نیروهای آمریکایی ازنظر سیاسی طرفداران زیادی ندارد ولی معتقد است که نهایتاً به آن مجبور خواهیم شد.
9. کردها و بمبها: مایک هاکبی میخواهد که سلاح بیشتری برای کردها بفرستد و از طرفی با بمباران، همه اهداف داعش را منهدم کند. او علاقهای به استفاده از نیروهای آمریکایی در تعداد بالا ندارد. اگر روزی بخواهیم نیروی پیاده داشته باشیم “نباید فقط نیروهای آمریکایی روی زمین بجنگند بلکه همچنین نیروهایی از عربستان سعودی، اردن و دیگر کشورها باید حضور داشته باشند”.
10. جنگ نیابتی 2: کریس کریستی به آموزش نیروهای دولتهای عربیِ دوست خواهد پرداخت “کسانی که داعش را بهمنزله تهدیدی واقعی برای موجودیت خود میدانند”. برنامه او حمایت مالی و تسلیحاتی از این کشورهاست.
آیا این برنامهها کارآمد هستند؟
هیچکدام از برنامههای بالا خواهان ارسال تعداد زیادی از نیروهای آمریکایی به عراق و سوریه برای جنگ با داعش نیستند و بیشترشان خواهان واگذاری کار به متحدان سنی و عرب ما در منطقه هستند. دو کاندیدا با استراتژی خاص هم بین پیشتازان هستند. یکی از آن دو کارسون از آمریکاییها میخواهد که به خود ایمان داشته باشند.
اما در مورد اینکه آیا این استراتژیها واقعاً کارآمد هستند یا نه باید گفت که اجازه به متحدان خود برای رسیدن به یک برنامه یا ایمان آوردن به خود، هرچند ممکن است به یک برنامه منجر شوند ولی بهخودیخود یک برنامه نیستند. پس امواج خروشان بوش و واکر و استراتژی تد کروز و استراتژی نفت محور ترامپ باقی می ماند.
استراتژی ترامپ به کار نمیآید؛ زیرا درواقع نفت منبع ثروت اصلی داعش نیست. امواج خروشان بوش و واکر جذابیت بیشتری دارد زیرا بر روی سوریه و بشار اسد متمرکز است؛ اما با فرض موفقیت برنامه بعد از آن چه خواهند کرد؟ و برنامه آنها برای اسلامگرایانی که برای رسیدن به قدرت در صورت سرنگونی بشار در رقابتاند چیست؟ این سؤالات بیجواب است.
برنامه کروز کمی معقولتر است: به داعش بیاموزیم که با آمریکا درگیر نشود؛ اما این هدف مشابه برنامه داعش است. زیرا آنها بیش از حمله به آمریکا به فکر تشکیل دولت در خاورمیانه هستند.
چگونه با داعش بجنگیم؟[2]
داعش با استفاده از توانایی خود در استفاده از شبکههای اجتماعی و انتشار فیلمهای قتلعام، توجه جهان را به سمت خود جلب کرده است. همچنین بر بخشهای وسیعی از شرق سوریه و غرب عراق نیز تسلط یافته و مرکز خلافت خود خوانده آنها در رقه سوریه واقع شده است. اوباما میگوید داعش باید ضعیف شود و نهایتاً شکست داده شود. وی ژنرال جان آلن را مأمور کرد تا ائتلافی از 60 کشور را در نبرد با داعش رهبری کند. برخی از منتقدین از اوباما میخواهند تا نیروهای آمریکایی بیشتری اعزام کند و برخی نیز معتقدند وی باید سیاست تحدید نفوذ دشمن را اجرا کند. در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری پیش رو برخی از “اعزام نیروی پیاده” حمایت میکنند. حق با آنهاست؛ ولی نیروهای پیاده باید عربهای سنی و ترکباشند، نه آمریکایی.
داعش متشکل از سه چیز است: گروه تروریستی فراملیتی، دولتی بدوی و یک ایدئولوژی سیاسی با ریشههای دینی. این گروه پس از تجاوز اشتباه آمریکا به عراق از القاعده منشعب شد و همانند القاعده به اسلامگرایان سنی منتسب است. جهاد داعش نهتنها علیه کفار است بلکه شامل شیعیان و صوفیها هم میشود؛ زیرا بر مبنای اندیشه تکفیر معتقدند که آنها مسلمان واقعی نیستند.
استفاده ماهرانه داعش از شبکههای اجتماعی وسیلهای تأثیرگذار برای جذب مسلمانانِ در اقلیت، مخصوصاً جوانان اروپا، آمریکا، آفریقا و آسیا است؛ کسانی که با هویت خود در ستیزهاند. تخمینها نشان میدهد که داعش 25هزار جنگجوی خارجی دارد که در صورت مرگ بهسرعت جایگزین میشوند.
ماهیت سهگانه داعش یک وضعیت دشوار سیاسی را پیش میآورد. در مرحله اول استفاده از قدرت نظامی برای بازپسگیری مناطق تحت تسلط داعش بسیار اهمیت دارد؛ اما اگر رد پای حضور نظامی آمریکا خیلی پررنگ باشد قدرت نرم داعش قویتر میشود. به همین دلیل است که میگوییم حضور نیروهای پیاده باید منحصر به سنیها باشد. اعزام نیروهای خارجی و شیعیان موجب قوت گرفتن ادعای داعش در مورد جنگ با کفار و جذب نیروی بیشتر میشود. به لطف حضور کردها 30درصد مناطق تحت تسلط از داعش بازپس گرفته شده است. افزایش توان سنیها نیازمند تعدیل سیاستهای فرقهای دولت شیعی عراق است.
بعد از اتفاقات لیبی و حضور داعش، اوباما به وضوح از سرنگونی بشار اسد پا پس کشید تا از تسلط داعش بر مناطق بیشتر و قتلعام غیرسنیهای سوریه جلوگیری کند؛ اما اسد خودش یکی از مؤثرترین ابزارهای جذب نیرو توسط داعش است. بسیاری از جهادگران خارجی برای کمک به سرنگونی یک علوی مستبد که سنیها را میکشد به سوریه میروند.
وظیفه دیپلماتیک آمریکا این است که حامیان اسد یعنی ایران و روسیه را قانع کند که بدون برچینی ساختارهای سوریه با کنار گذاشتن اسد موافقت کنند. اجرای منطقه پروازممنوع میتواند علاوه بر حفظ جان میلیونها بیخانمان قدرت دیپلماسی آمریکا را تقویت کند. کمکهای بشردوستانه و پناه جویان نیز موجب افزایش فوقالعاده قدرت نرم آمریکا میشود.
درست است که هزینهکرد آمریکا در استراتژی قدرت نرم علیه داعش کافی نیست اما قدرت سخت بهتنهایی راه به جایی نمیبرد و آمریکا باید مناطق تحت تسلط سایبری را نیز از چنگ داعش درآورد. این کار میتواند با پاک کردن اکانت دشمنان در شبکههای اجتماعی انجام شود.
اگر برفرض که ما داعش را شکست دادیم بازهم در چند سال آینده باید منتظر ظهور گروهی دیگر از سنیهای تندرو از آتش زیر خاکستر عقاید داعش باشیم. چنین انقلابهایی در خاورمیانه به زمان زیادی برای فروکش کردن نیازمند است. بسیاری از این بیثباتیها حاصل رقابت عربستان سنی و ایران شیعه است.
در اروپا، جنگهای مذهبی بین کاتولیکها و پروتستانها نیز قریب به یک و نیمقرن به طول انجامید و با پیمان وستفالیا در 1648 به پایان رسید. بد نیست که به خاطر آوریم در آن زمان نیز ائتلافها مرکب از چندین فرقه و مذهب بود که به دلایلی غیر از مسائل مذهبی باهم متحد شدند. در خاورمیانهی امروز نیز باید منتظر چنین ترکیبی باشیم.
گسترش حضور در سوریه، ممکن است خطرهای بزرگی را متوجه روسیه کند[3]
در ماه جولای 1972، خروج نیروهای نظامی روسیه از مصر، در دوران انور سادات، خبر از پایان دخالت نظامی جدی مسکو در منطقه میداد. اما امروزه، چهلوسه سال بعدازآن واقعه، نیروهای روسی در حال بازگشت هستند.
با توجه به مقاله نیویورکتایمز، به گفته تحلیلگران اطلاعاتی آمریکا، روسیه یک گروه نظامی پیشرفته به سوریه ارسال کرده است که مقدمات استقرار صدها نفر از مردم را در فرودگاهی نزدیک لاذقیه، فراهم کنند. این گزارش نیز در ادامهی اتهامات مشابه در هفتههای اخیر به روسیه ازجمله ارسال نیروی نظامی و جنگافزار به سوریه است. مقامات نظامی آمریکا چندی پیش اعلام کردند که روسیه اخیراً در حال انتقال هواپیماهای تکنفره و تجهیزات نظامی به سوریه است.
اینکه روسیه در درگیریهای سوریه نقش دارد، ارزش خبری ندارد چراکه امری مشخص و آشکار است. مبادلات نظامی روسیه و اسد به سالها پیش برمیگردد زمانی که شوروی و پسازآن روسیه به ساخت ایستگاه دریایی در بندر طرطوس اقدام کردهاند. مسکو اخیراً، با مقادیری از تسلیحات و کمکهای آموزشی که ولادیمیر پوتین، آنها را قابلتوجه تلقی کرده، به اسد کمک کرده است. روسیه همچنین مشغول ایفای نقش دیپلماتیک در بحران سوریه است. این کشور از سوریه در برابر تعدادی از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل که منجر به درگیری با سوریه میشود، بهوسیله وتو، دفاع کرده است. اخیراً روسیه به محور تلاشهای دیپلماتیک برای پایان دادن به درگیریها در سوریه تبدیلشده است. در همین راستا روسیه میزبان مقامات غربی و خاورمیانهای ازجمله وزیر امور خارجه آمریکا، جان کری و ژنرال قاسم سلیمانی و همچنین دو دور از گفتگوهای چندجانبه بوده است.
هدف این سیاست روسیه، تقریباً مشخص است: حمایت از رژیم اسد که چندین دهه متحد مسکو بوده و در سالهای اخیر، تبدیل به یکی از آخرین راههای نفوذ باقیمانده مسکو در خاورمیانه شده است. گرچه پوتین از رژیم اسد انتقاد کرده و اذعان داشته که این رژیم نیازمند یک روند تغییر سیاسی است، ولی صبورانه در مقابل طرحهایی ازجمله توقف حمایت از دولت اسد و جایگزینی اسد و خلع قدرت وی بهعنوان بخشی از پروژه انتقال سیاسی، ایستادگی کرده و با آنها مخالفت میکند. سلاحها، ادوات و قطعات یدکی روسیه، ماشین جنگی اسد را همچنان سرپا نگهداشته است.
مناطق حساس برای رژیم اسد، در ماههای اخیر، تحتفشار روزافزون نیروهای شورشی قرارگرفته است که این امر موجب شده تا مسکو تصمیم به افزایش حمایتهای خود بگیرد. فارغ از هرگونه مداخله نظامی مستقیم، این حرکت روسیه شاید پیامی برای شورشیان و پشتیبانان خارجی آنها برای نشان دادن عمق تعهد مسکو به رژیم اسد باشد که درنتیجه، آنها با نامیدی از اقدام نظامی، توان خود را برای پذیرفتن راهحلی که مسکو و اسد ارائه دادهاند، صرف کنند.
پوتین تصریح کرده است که کمکهای روسیه به سوریه بخشی از تلاش این کشور در قالب طرح مبارزه با تروریسم و افراطیگری است. درحالیکه انگیزه روسیه برای کمک به اسد با حضور نیروهای جهادی در طیف مخالفین سوریه، تقویتشده است، کمکهای روسیه به دمشق که قبل از ظهور داعش و جبهه النصره نیز صورت میگرفت، باعث شده است که روسیه نهتنها در برابر اسلامگرایان بلکه در مقابل تمامی مخالفین سوریه قرار بگیرد. البته، رژیم سوریه، با کمکهای روسیه، بهجای جلوگیری از گسترش نیروهای جهادی، باهدف قرار دادن مردم، تلفات مردمی بسیاری را ایجاد کرده است.
این گام اول روسیه، بهاحتمالزیاد اهداف بیشتری را به دنبال دارد. ورود نیروهای روسی در کنار نیروهای اسد، هرگونه اقدام نظامی آمریکا، ازجمله ایجاد منطقه پروازممنوع را پیچیدهتر میکند. دقیقاً مثل فروش سیستم پیشرفته موشکی اس- 300 به ایران که نهتنها تقویت نفوذ روسیه در ایران را به دنبال دارد بلکه نفوذ و گزینههای پیشروی آمریکا را در نقطهای که مسکو توقع واکنش شدیدی از سوی واشنگتن ندارد، محدود میکند.
درنهایت میتوان اینگونه گفت که الگوی رفتار جهانی انتقامجویانه و سرکشانهی اخیر روسیه، شامل مداخله نظامی هم میشود. پوتین از بازگرداندن شکوه ازیادرفتهی روسیه سخن رانده و این امر را بهخوبی در گرجستان، شبهجزیره کریمه و اوکراین از طریق افزایش رفتار تهاجمی نیروهای هوایی و دریایی خود در سراسر جهان نشان داده است. بنابراین، مداخلهی بیشازحد روسیه در خاورمیانه ریشه در گذشتهی روسیه دارد.
انگیزه روسیه از مداخله نظامی هرچه باشد، گسترش دخالت نظامی مسکو در سوریه، بهاحتمالزیاد به گزاره باخت – باخت برای روسیه و آمریکا منجر خواهد شد. برای واشنگتن، هرگونه طرح فشار نظامی بر رژیم اسد، با حضور روسیه پیچیدهتر خواهد شد و این امر با تقویت اعتمادبهنفس اسد این امکان را به وی میدهد که هرگونه راهحل دیپلماتیک خود را به آمریکا و مخالفین دولت تحمیل کند. برای روسیه نیز، افزایش دخالت نظامی، نیروهای این کشور را به هدفی برای مخالفان و نیروهای جهادی تبدیل میکند که میتواند منجر به تلفات این نیروها شود. همچنین این اقدام میتواند روسیه را متحد کشوری کند که قدرتهای منطقهای ازجمله عربستان و اسرائیل با آن دشمنی دارند.
در پی استعفای محمود عباس: چه چیز تغییر کرده است؟[4]
استعفای محمود عباس با استعفای تعدادی از مقامات سازمان آزادیبخش فلسطین[5] همراه بود. در تاریخ یکم سپتامبر 2015 وی استعفای خود را از هیئترئیسهی سازمان آزادیبخش فلسطین و نیز از ریاست فتح اعلام کرد، گرچه تاکنون هیچ زمان رسمی برای تحقق یافتن و عملی شدن این استعفا اعلامنشده است اما این حرکت، باعث شگفتی فلسطینیان نشد چراکه آنها با دید منفی به این قضیه مینگرند و این اقدام را صرفاً راهی برای افزایش نفوذ و استحکام جایگاه خود، از سوی محمود عباس میدانند.
همچون سایر مقامات سازمان آزادیبخش فلسطین و هیئت حاکمهی فلسطین، محمود عباس نیز به حیات این سازوکار وابسته است. باید گفت که آیندهی اقتصادی و سیاسی آنان وابسته به این سازمان است، امری که تاکنون باعث شده تا از تجزیهی این سازوکار (تشکیلات خودگردان) خودداری کنند؛ اما روابط خویشاوند سالاری در این نهاد امری واضح برای همگان است و ناامیدی مردم از مسئولان آن و کاهش چشمگیر حمایتهای آنان بهروشنی گواه این مدعاست. طبق نظرسنجی صورت گرفته توسط روزنامهی هاآرتص تنها شانزده درصد از محمود عباس حمایت میکنند و چیزی کمتر از این مقدار حمایت خود را از جانشینان احتمالی مطرحشده برای وی، اعلام کردند.
استعفای محمود عباس دلایل احتمالی متعددی میتواند داشته باشد؛ گذشته از کهولت سن وی (81 سال)، او بسیاری از مقبولیت عمومی خود را ازدستداده است که عموماً به خاطر ناتوانی وی در بهبود وضعیت اقتصادی فلسطینیان و دیدگاه منفی آنان نسبت به بی نتیجه بودن کشمکشهای ایجادشده در عرصهی سیاست توسط وی است. ضمن اینکه محمود عباس احساس میکند که از حساسیت جامعهی جهانی نسبت به درگیریهای اسرائیل و فلسطین کاسته شده است و این مطلب را عمدتاً به علت خواستهی جامعهی امریکا و جوامع یهودی آمریکایی مبنی بر کاهش التهابات با اسرائیل علیالخصوص پس از پروندهی هستهای ایران میداند. لذا اقدام ابومازن در اعلام استعفای خویش در جستجوی راهی برای جلبتوجه جامعهی جهانی به مسئلهی فلسطین است.
همچنین محمود عباس نگرانیهایی نسبت به پیشرفت نوار غزه و گمانهزنیها مبنی بر احتمال مذاکره میان اسرائیل و حماس و شکلگیری صلح در ازای بازسازی غزه دارد. چراکه انتشار این اخبار حتی درصورتیکه در عمل مذاکرهای میان اسرائیل و حماس شکل نگیرد باعث مطرحشدن حماس در اذهان فلسطینیان میگردد و احتمال اینکه همکاری میان فتح و این گروه شکل نگیرد و اقتدار دولت فلسطین به نوار غزه راه پیدا کند را افزایش میدهد.
استعفای محمود عباس ممکن است به انتخاب هیئترئیسهی جدید منجر شود. باید گفت که انتخاب این زمان برای استعفا امری تصادفی نیست چراکه در ماه آینده مجلس ملی فلسطین[6] برای اولین بار پس از 20 سال تشکیل جلسه خواهد داد و طبق اساسنامهی این مجلس انتخاب مسئول هیئترئیسه حتی باوجود عدم حضور اکثریت ممکن است و ازآنجاییکه بسیاری از اعضا در کرانهی غربی رود اردن زندگی نمیکنند و نمیتوانند و یا نمیخواهند در این مجلس شرکت جویند، محمود عباس از شانس بالایی برای انتخاب دوبارهی خود و یا انتخاب افراد مدنظر خود تحت لوای قانون برخوردار است.
باید گفت که کشمکشهای به وجود آمده حاکی از وجود شکافهای گسترده و عدم مقبولیت عمومی دولت فلسطین است اما اسرائیل نمیتواند نسبت به بحران به وجود آمده بیتفاوت باشد. درعینحال دخالت مستقیم در این امور بیتدبیری است. باید دانست که هرگونه تلاش آشکار اسرائیل مبنی بر حل بحران و یا دخالت در آن تأثیرات سوئی را به دنبال خواهد داشت و دخالت در امور داخلی فلسطینیان، به التهابات و کشمکشها خواهد افزود ضمن اینکه باعث به وجود آمدن انتقادات علیه رئیس فلسطینی آینده و مقبولیت وی و سازوکاری که به دنبال آن است و هرگونه تلاشی برای برقراری دوباره ارتباط با اسرائیل-که برای آن انتخابشده است- میشود.
درنهایت باید گفت اسرائیل با یک دوگانگی پیچیده در مورد ارتباط با دولت فلسطینی و سیاستها برای بازسازی غزه مواجه است. نیاز به بازسازی غزه که-یک ضرورت استراتژیک و انسانی است-که نیاز به ایجاد ارتباط و گفتگو با حماس دارد؛ از طرف دیگر این کار باعث ضعف موضع دولت فلسطین و ایجاد بازی حاصل جمع جبری صفر میان این دو گروه فلسطینی میشود.
اسرائیل میبایست بهصورت عاقلانه میان کشمکشها و نیازهای عملیاتی مانور دهد. در کنار تلاشها جهت بازسازی غزه، اسرائیل میبایست اقدامات مثبتی را در کرانهی غربی رود اردن در دستور کار خود قرار دهد که این اقدامات شامل افزایش اجازهی کار در اسرائیل و ایجاد فضای مناسبتر در این منطقه چون در دستور کار قرار دادن سیاستهای منعطفتر در منطقهی B و ایجاد پیشرفتهای صنعتی و تأسیسات در منطقهی C، است. همچنین اسرائیل میبایست فعالیتهای خود برای مقابله با یهودیان قانونشکن و گسترش فزایندهی اقدامات خشونتبارشان و تأمین امنیت داخلی را ادامه دهد.
مخمصهی فلسطینی- قسمت اول:
سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط خود را از دست میدهد[7]
نقشهی رئیس دولت فلسطینی[8] محمود عباس در تاریخ نهم سپتامبر 2015 مبنی بر ایجاد گردهمایی مجلس ملی فلسطین[9] که در جستجوی راهی برای افزایش مقبولیت و نفوذ خویش پیش از صحبت در مجمع عمومی سازمان ملل در پی آن بود، با شکست مواجه شد.
رهبری فلسطینیان همچنان به سازوکار قدیمی مبنی بر اینکه مسئلهی دولت فلسطین-نه مسئلهی خود اعراب و ازجمله فلسطینیان و آسیب دیدنشان از نظامیان تندروی شیعه و سنی و به دنبال آن سیل مهاجرتها به اروپا- مهمترین مسئلهی جهان عرب است، تکیه کرده است. متأسفانه اروپا هم در دامن زدن به این موضوع مقصر است چنانکه وزیر خارجهی اتحادیهی اروپا، فدریکا موگرینی، چنین گفت که مسئلهی فلسطین ریشهی بحران در خاورمیانه است ضمن اینکه وی در اظهارنظر دیگری در لندن گفت که حل مسئلهی فلسطین ازجمله دغدغههای شخصی من است.
رهبری فلسطینیان آنها را اسیر نگه میدارد
آنگاه که سیل مهاجرت بهسوی اروپا به راه افتاده است، دولت فلسطین فراخوانی داده است تا آوارگان و مهاجران فلسطینی جهت اسکان در کرانهی غربی رود اردن مراجعت کنند. در نگاه خوشبینانه شاید به نظر برسد که اینیک مسئلهی داخلی است و رویکردی است که برای اسکان مهاجران فلسطینی در اسرائیل [کرانهی غربی رود اردن] اتخاذشده، اما موضوع آن است که باوجود ورشکستگی آژانس کمکرسانی و کار برای آوارگان فلسطینی در خاورنزدیک، سازمان ملل[10] قصد اعطای کمکهای بینالمللی به آوارگان فلسطینی داشته که رام الله سعی در جلوگیری از رسیدن کمکها به این آوارگان دارد و در حقیقت سازمان آزادیبخش فلسطین که میبایست نمایندهی فلسطینیان باشد، سعی در اسیر نگهداشتن آنها در این وضعیت، تحت لوای اعطای حق بازگشت، دارد. لذا باید گفت درحالیکه بسیاری از نهادهای سازمان آزادیبخش فلسطین با شکست مواجه شدهاند-همچنان که این امر در عرصهی سیاسی اتفاق افتاده است- این سازمان (سازمان آزادیبخش فلسطین) ارتباط خود را با اعراب و بهطریقاولی با فلسطینیان ازدستداده است.
اروپا کافی نیست: حل بحران جهانی پناهجویان سوری[11]
آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، هفته گذشته در تصمیمی جسورانه اجازه ورود اکثر پناهندگان مستقر در مجارستان به این کشور را صادر کرد. انتظار میرود آلمان در سال جاری، 800.000 درخواست پناهندگی دریافت کند که بهطور عمده از طرف کشورهای غرب بالکان و همچنین نقاط دیگری همچون سوریه خواهند بود. همراه با ظهور نوعی اتحاد مثالزدنی در اروپا، دیگر دولتهای اروپایی نیز با افزایش ظرفیت دریافت پناهندگی کشورهای خود به استقبال پناهجویان آمدند. سوئد در یک همکاری اخلاقی با آلمان، اقدام به پذیرش بیش از 30.000 نفر از پناهجویان سوری کرده است. فرانسه قبول کرده است که 24000 نفر از پناهجویان را بپذیرد. انگلیس که تاکنون کمتر از 300 پناهجو را در خود جایداده است، در حال حاضر پذیرش 20.000 نفر از پناهجویان را در پنج سال آتی پیشنهاد کرده است.
لزوم یک عزم جدی جهانی
درهرصورت، بهاستثنای پیشنهاد انگلیس که تصریح میکند که این مکانها صرفاً برای پناهجویان سوری که در حال حاضر در اردوگاههای موجود در کشورهای همسایه سوریه مستقر هستند، قابلدسترسی خواهند بود؛ دیگر کشورهای اروپایی صرفاً به دنبال تقسیم کردن پناهجویان در اروپا هستند. البته در اینجا این سؤال مطرح میشود که: برای 4.2 میلیون نفری که بهعنوان پناهجو ثبتشدهاند و در کشورهای اردن، لبنان و ترکیه زندگی میکنند چه پیش خواهد آمد؟ اروپا باید برنامه اسکان پناهجویان را بهگونهای تنظیم کند که باعث ایجاد اتحاد بین تمامی این کشورها شود و صرفاً به یک اتحاد دوجانبه میان اروپا و کشورهای دیگر منجر نشود. سه دلیل برای این مطلب وجود دارد.
اول اینکه، نظام پناهندگی بر این درک مشترک استوارشده است که پناهندگان، مسئولیتی برای “جامعه بینالمللی” به همراه دارند، نه صرفاً مسئولیتی برای کشوری که به آن پناهنده میشوند. اسکان پناهجویان، در سه کشور، بهعنوان یکی از مظاهر همبستگی و تقسیمکار تلقی میشود. علیرغم درخواستهای متعدد “آنتونیو گوترز”- کمیسر عالی سازمان ملل درزمینهی پناهجویان- از آمریکا و اروپا مبنی بر تسهیل اسکان پناهجویان، “در اوت 2015” در این مناطق تنها بهاندازه 100.000 جایگاه برای پناهجویان وجود داشت که این مقدار کمتر از سه درصد پناهجویان سوری را شامل میشد. اروپا و آمریکا تنها 9000 پناهجوی سوری را از سال 2011 اسکان دادهاند که این رقم نسبت به کشورهای همسایه سوریه واقعاً ناچیز است.
دوم، دولتهای ملی و محلی همراه با نمایندگان مؤسسات غیردولتی در ترکیه با تمام توان خود شروع به فعالیت کردهاند تا پناهجویان را از برقراری ارتباط با قاچاقچیان انسان و به خطر انداختن زندگیشان منصرف کنند. کاملاً مشخص است که پناهجویان اهمیتی برای آنها قائل نمیشوند. تا زمانی که یک برنامه اسکان قابلاعتماد به کار گرفته نشود، مهار کردن پناهجویان، درحالیکه دیگران را مشاهده میکنند که علیرغم خطرهای زیادِ مهاجرتهای غیرقانونی، این عمل را با موفقیت انجام میدهند، روزبهروز سختتر خواهد شد. احتمالاً در بین پناهجویانی که قوانین را رعایت میکنند و دست به مهاجرت نمیزنند این احساس وجود دارد که به آنها خیانت شده است. بر مبنای گزارش نیویورکتایمز، فعالیت آوارگان عراقی برای اینکه خود را به اروپا برسانند و از مرگ نجات پیدا کنند، افزایشیافته است.
سوم، درزمانی که جامعه بینالملل به طرز ناراحتکنندهای در همکاری با پناهجویان با شکست مواجه شده است و همچنین پایان بحران سوریه با مذاکرات، یک امید واهی تلقی میشود، به کار گرفتن یک برنامه قابلاعتماد اسکان میتواند الهامبخش برخی امیدها نسبت به آینده حاکمیت بینالمللی باشد. چنین ابراز همبستگی با دولتها و جوامعی که میزبان بخش زیادی از پناهجویان هستند میتواند ادامه کار را برای این جوامع آسانتر کند. ادامه این بحران، بهعنوان یک مناقشه بر سر مقاومت سوریه و بهعنوان چشماندازی که ممکن است حتی از این هم تاریکتر شود، میتواند منجر به وقوع بحران جدید پناهجویان اروپایی شود. وجود قاچاقچیانی که احتمالاً در دور زدن تلاشهای اروپا برای تقویت مرزها بیپرواتر شدهاند، میتواند بحران اروپا را خیانتآمیزتر و پرهزینهتر از وضع فعلی کند.
سیاست داخلی: یک مشکل اساسی
بااینحال، آیا اروپا و ایالاتمتحده میتوانند چنین برنامه اسکانی را با موفقیت پشت سر بگذارند؟ با ورود ایالاتمتحده به سال برگزاری انتخابات، به نظر میرسد احساسات ضد مهاجرت بر این مسئله مسلط میشود. در منطقهای مانند آمریکا یک برنامه اسکان عظیم احتمالاً با مقاومت زیادی مواجه میشود. در ادامه بحث در بروکینگز این هفته، هیلاری کلینتون-وزیر سابق امور خارجه- پیشنهاد کرد که نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در آینده میتواند یک نشست ایدئال باشد برای ایجاد یک تلاش بینالمللی و منسجمتر که شامل طرحهای اسکان پناهجویان و همچنین کمکهای مالی به همسایگان سوریه برای پشت سر گذاشتن این بحران است. درواقع ترکیه با بیشترین تعداد پناهجویان در جایگاهی قرار دارد که میتواند این ایده را به جهان پیشنهاد دهد. مدت زیادی است که اروپا با بیگانهستیزی و سیاستهای ضد مهاجرتی دستوپنجه نرم میکند. جای تعجب نیست که اعتراضات زیادی علیه آنگلا مرکل با عنوان “سخاوت بیشازحد” شکلگرفته است. درعینحال، برخی از پیروان کلیسای کاتولیک درخواست پاپها را مبنی بر گشودن دربهای خانهها بر روی پناهجویان رد کردهاند. واضح است که جامعه جهانی هنوز این بحران را پشت سر نگذاشته است. درحالیکه پناهجویان منتظر فرصت بعدی برای به دست گرفتن اوضاع و آزمودن وحدت داخلی اروپا هستند، ممکن است یکبار دیگر جامعه جهانی قربانی سیاستهای داخلی شود.
آیا بازرسی از مراکز نظامی ایران محدود میشود[12]
اوباما از توافق ایران بهعنوان محکمترین قرارداد عدم گسترش سلاح یاد میکند و بر این عقیده است که سازمان انرژی اتمی هرکجا و هر زمان که لازم باشد، میتواند به بازرسی از ایران مبادرت ورزد. البته این سخنان با حرفهایی که وزیر انرژی و معاون امنیت ملی اوباما در ماه آوریل مبنی بر بازرسی هرکجا و هر زمان زدهاند، تفاوت دارد؛ بنابراین سخنان دولت دربارهی دسترسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی به سایتهای مشکوک هستهای ایران بیهوده بوده است. بحث اصلی بازرسیها این است که آیا بازرسان جهانی دسترسی بهموقع به تأسیسات ایران دارند.
وزیر انرژی، ارنست مونیز فرصت بیستوچهار روزهای که قرارداد به ایران تقدیم میکند را کماهمیت میداند. او میگوید: «ما با اعتمادبهنفس توانایی خود را در شناسایی بقایای هر فعالیت هستهای پس از بیستوچهار روز اعلام میکنیم. او معتقد است که وقتی فعالیتی هستهای در مکانی انجام پذیرد، از بین بردن آثار آن ممکن نیست و حتماً ما شواهدی از آن به دست خواهیم آورد.» از این لحاظ آژانس میتواند سایتهای نظامی هستهای ایران را بازرسی کند، اما اگر سایتها محدودشده باشند چه میتوان کرد.
قبل از توافق رهبر ایران، آیتالله خامنهای تأکید کردند که: «بازرسی از سایتهای نظامی ایران بههیچوجه جای بحث ندارد و از خط قرمزهای ما است.» ایشان افزودند «من اجازه نخواهم داد که بیگانگان بیایند و با دانشمندان و فرزندان عزیز و برجسته این ملت صحبت و از آنان بازجویی کنند. انتظار دارند که ما اجازه دهیم آنها با دانشمندان و محققان ما درباره یک پیشرفت اساسیِ بومی و ملی گفتوگو کنند اما مطلقاً چنین اجازهای داده نخواهد شد.»
درحالیکه پس از امضای توافق رهبر ایران در مورد دسترسیها نظری نداده است، اما اطرافیان او ساکت نماندهاند؛ بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی گفته است: «در نقشه راه هیچگونه دسترسی برای آژانس بینالمللی به سایتهای نظامی و دانشمندان هستهای وجود ندارد. ما بهصراحت مواضعمان را در این زمینه در طول مذاکرات بیان کردهایم» علی سعیدی، نماینده رهبر ایران در سپاه پاسداران گفته است: «ما به دشمن اجازه نخواهیم داد به سایتهای موشکی راهبردی ما دسترسی پیدا کند. دشمن اجازه ورود به عمق استراتژیک ما را نخواهد داشت.»
محمدجواد ظریف نیز در سخنرانی خود برای نمایندگان مجلس ایران گفت: «در مذاکرات، دسترسی به سایتهای نظامی را خط قرمز قرار داده بودیم و به تمام اهداف ایران در این زمینه دستیافتیم» علیاکبر صالحی نیز یازده روز پس از حصول توافق بیان داشت: «دسترسی بازرسان آژانس و یا هر نهاد دیگری به مراکز نظامی ایران ممنوع است» تنها چند روز قبل، سردار دهقان وزیر دفاع نیز اعلام کرد که در برنامههای ایران نیست که به آژانس اجازه دهد هر سایتی را که میخواهد دسترسی یابد.
باوجوداینکه برخی مقامات و تحلیلگران سخنان تندروهای ایران را رد میکنند؛ ولیکن آسوشیتدپرس گزارش داده است که آژانس دسترسی غیر فیزیکی به سایت پارچین را پذیرفته است و تنها به تصاویر، فیلمها و نمونههای جمعآوریشده توسط ایران اکتفا خواهد کرد.
بااینحال دولت هنوز اعتمادبهنفس خود را دارد. جان کربی، سخنگوی وزارت امور خارجه معتقد است «آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای بررسی برنامه هستهای ایران میتواند به هر چیز که نیاز باشد دسترسی داشته باشد که شامل هر سایتی درون ایران میشود، بدون هیچ استثنایی» او در پاسخ به اظهارات مقامات ایران گفت: «موارد توافق شده در برجام که کاملاً واضح است، برای ما اهمیت دارد نه برداشت طرف ایرانی. اگر ایران به تعهدات خود در برجام عمل نکند، تحریمها کاهش پیدا نمیکند؛ این موضوعی ساده است».
درحالیکه مقامات آمریکایی این توافق را محکمترین قرارداد عدم گسترش میدانند، اما باید گفت باوجود صدها ساختمان در سایت پارچین و دهها مایل مربع وسعت این مرکز و احتمال محدود کردن دسترسی بازرسان توسط ایران، این توافق میتواند بزرگترین راه گریز در تاریخ کنترل تسلیحات باشد.
پادشاه عربستان و داعش[13]
قبل از سفر پادشاه عربستان به آمریکا هم میشد اهداف وی از این سفر را پیشبینی کرد. سلمانِ 79 ساله به دنبال از بین بردن تنشهای بین آمریکا و عربستان بود. نزاعهای اخیر باعث تضعیف روابط دو کشور شده بود. علاوه بر این وی از دولت اوباما، خواستار امتیازاتی به خاطر حمایت نیمبند از توافق هستهای ایران بود. سفر پادشاه عربستان در زمانی که سنا قصد رأیگیری در مورد توقف رسیدگی به برجام را داشت، بسیار مهم ارزیابی میشود.
کنار آمدن با تفاوتها یکی از ظرافتها و هنرهای دیپلماسی است. با عصبانیتی که سعودیها از گرم شدن روابط ایران و آمریکا دارند و با اختلافهای تندوتیزی که در مورد سوریه، مصر، عراق و حمام خون به راه افتاده در خاورمیانه دارند؛ اما این بازدید به نفع شراکتِ جنونآور آمریکا با عربستان بود؛ شاید این پیچیدهترین روابطی باشد که آمریکا با یک کشور برقرار کرده است.
توماس فریدمن[14] درست قبل از رسیدن سلمان به واشنگتن، تحلیلی از این سفر در روزنامه نیویورکتایمز به چاپ رساند. وی با تعجب از مخالفت چند ژنرال بازنشسته نیروی هوایی از توافق هستهای که گفته بودند ایران حامی رادیکالیسم [افراطیگری] اسلامی در جهان است میگوید: برای ایجاد ثبات و مدرن سازی[15] دنیای عرب و جهان اسلام هیچچیزی ویرانگرتر از میلیاردها میلیارد دلاری که سعودیها از دهه 1970 میلادی برای از بین بردن پلورالیسم [تکثرگرایی] اسلامی و جایگزینی آن با وهابیتِ خشکهمقدس، ضد مدرن سازی[16]، ضد زن و ضد غرب، خرج کردهاند، نیست.
وهابیت نوعی تفکر ویرانگر و مهاجم در اکوسیستم بزرگ اسلام است؛ عواقب آنهم مهم بوده است. خطی بر کشتار داعش در عراق و حادثه 11 سپتامبر بکشید. خواهید دید که تمام این حوادث ریشه در مساجد و سازمانهای مردمنهاد تندروی عربستان دارد. فریدمن ادامه داد: آمریکاییها به دلیل اینکه به نفت سعودیها اعتیاد پیدا کردند، آنها را مورد بازخواست قرار نمیدهند؛ زیرا معتادان هرگز به فروشندگان مواد مخدر راست نمیگویند.
این خیلی آسان است؛ اگر نفت تنها منفعت حیاتی آمریکا از عربستان بود، مقابله با صادرات افراطگرایی بهمراتب آسانتر بود. چرا فریدمن و خیلیهای دیگر، اهمیت محوریِ همکاریِ ضد تروریسم در رابطه عربستان و آمریکا را فراموش کردهاند. به همین دلیل، وزیر کشور (محمد بن نایف)، بهعنوان مرد شماره 2 عربستان و معمار استراتژی ضد تروریسم، رهبر موردعلاقه آمریکا در ریاض محسوب میشود.
دوران طلایی این همکاری از سال 2009 آغاز شد؛ زمانی که تهدید تروریسم در حیات خلوت عربستان یعنی یمن گسترده شد. این همکاری از مرگ صدها آمریکایی جلوگیری کرد. بعضی از این موارد نیز معروف است؛ مانند طرح پنهانسازی بمب در کارتریج [مخزن جوهر] پرینترِ هواپیماهای آمریکایی. بدون این راهنماییها یک یا چند هواپیما ممکن بود سقوط کند.
از سال 2003 هزینههای اختصاص دادهشده برای مبارزه با تروریسم توسط سعودیها افزایشیافته است. بااینوجود هنوز یک تناقض شگفتانگیز وجود دارد. به دلیل آنکه مبالغ زیادی از سازمانهای مذهبی و مردمنهاد بزرگ عربستان به مؤسسات ترویجدهنده وهابیت (با آن نگاه خصمانه نسبت به شیعه، یهود، مسیحیت و غرب) سرازیر میشود، عربستان همچنان خاستگاه افراطگرایی باقیمانده است. این کمکهای مالی به همراه مواد برنامه درسی، جلسات وعظ، تلویزیون و ادبیات مذهبی، رادیکالیسم را در کشورهای دیگر دامن زد. درعینحال سرویسهای اطلاعاتی عربستان در تمام نقاط دنیا در حال فعالیت برای جلوگیری از تروریسمِ حاصل از این فعالیتها هستند.
ابلهانه نیست؟ کاملاً. این جنونی است که میان محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب به وجود آمده است. بدین ترتیب که خانواده پادشاهی تا زمانی میتواند حکمرانی کند که مروج وهابیت باشد. زمانی که پادشاهی با چالش مواجه میشود، پول بیشتری به نهادهای مذهبی تزریق میکند. لذا جای تعجب نیست که در طول بهار عربی میلیاردها دلار به جیب این نهاد رفته باشد.
سؤال اینجاست که چرا تاکنون آمریکا فشار مؤثرتری بر عربستان برای توقفِ حمایت از افراطگرایی که امنیت و منافع جهانی ما را تحت تأثیر قرار داده، وارد نیاورده است. چند دلیل وجود دارد. هیچ رئیسجمهوری خواهان ناراحت کردن دولتی که از زندگی آمریکایی محافظت میکند، نیست. دلیل بعدی آن است که سالخوردگان این کشور که مجاز به همه کاری هستند، آنقدر متحجرند که نمیتوانند دیگران را برای اتخاذ رویکردی متفاوت تشویق کنند.
بنابراین، پیشبینی برای بهبود روابط آمریکا و عربستان در شرایط کنونی امیدوارکننده نیست. اولویتهای دو کشور بسیار از هم دور هستند. اولویت آمریکا اجرای توافق هستهای ایران و توقف پیشروی داعش بدون اعزام نیرو است. هدف سعودیها کنترل و مهار پیشروی ایران (بهزعم آنها) در سوریه و عراق است.
در یمن، ائتلاف سعودی ضد حوثیها، بهعنوان شروعِ سیاست خارجی جدید و جسورانه عربستان است که آمریکا از آن حمایت کرده است اما در پشتصحنه آمریکا از اقدامات نظامی عربستان نگران است لذا در تلاش است، کشتار غیرنظامیان را متوقف و اهداف سعودیها را اصلاح کند.
این فقط برای یمنیها بد نیست. برای آمریکا هم بد است، چراکه گروههای تروریستی (بهویژه القاعده) در مناطق جنگی و جهادی یمن رشد کرده و در حال کسب قدرت هستند؛ چراکه با هیچ فشاری از سوی هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی مواجه نیستند. در همین حال گرچه در سوریه عربستان از داعش حمایت نمیکند؛ ولی از اینکه میبیند گروهی مانند داعش به دنبال ساقط کردن اسد و تبدیل دمشق به پایتخت دوباره اهل سنت است بسیار خوشحال است. پول زیادی از کشورهای خلیجفارس بهسوی جبهه النصره، در حال سرازیر شدن است؛ درحالیکه ائتلاف ضد داعش به رهبری آمریکا علیه خلافت خود خوانده داعش میجنگد، سهم عربستان در این مبارزه حداقلی بوده است.
بر اساس گزارشها و ارزیابیهای پنتاگون، این کشور هنوز در عراق عملیات یا مأموریت پروازی انجام نداده است. دقیقاً آن چیزی که روشن نیست همین است: شاید عربستان سعودی نمیتواند یا نمیخواهد از دولت شیعه در عراق کسب اجازه کند به این دلیل که در این کشور سفارت ندارد یا شاید نمیتواند ببیند که از دولت شیعی در بغداد حمایت میشود. در سوریه، از 119 عملیات پروازی تنها چند پرواز معدود متعلق به عربستان بوده است. در کوتاهمدت، ریاض معتقد است که مشکل افراطگرایی را بعداً میتوان حل کرد البته پسازآنکه جنگ در یمن و سوریه را به نفع خود تمام کرد و ایران را از ماجرا کنار گذاشت. آیا این سناریوها رخ خواهد داد؟ آیا شرکای هفت دههای ما (آمریکاییها علاقه دارند، سعودیها را اینگونه صدا بزنند) به نبرد علیه افراطگرایی و نهفقط محصول آن یعنی تروریسم، ملحق خواهند شد؟ روی آن حساب نکنید؛ عربستان دهههاست که از اتخاذ چنین تصمیمهایی سر باز زده است و هیچ دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم این پادشاه نمیتواند چند دهه دیگر مسیر کنونی را ادامه دهد. برای آمریکا لازم است که مانع خرابکاریهای بیشتر شود؛ بنابراین، واشنگتن همچنان رویکردی قاطع در برابر تهدید افراطیون خواهد داشت.
طوفانِ تمامعیار انسانی به یمن رسیده است[17]
پنج ماه پیش من در مقالهای نوشتم که مداخله نظامی ائتلاف ضد یمن (فقیرترین کشور منطقه غرب آسیا) به رهبری سعودیها منجر به طوفان انسانی خواهد شد. هماکنون، بهیقین این طوفان، از چیزی که تصور شده بود، ویرانگرتر شده است، بهطوریکه سازمان ملل، یمن را در درجه 3 بحران که بدترین سطح است، قرار داده است. صلیب سرخ جهانی هم اعلام کرده است که “یمن بعد از پنج ماه، مانند سوریه بعد از پنج سال است.”
تنها چند آمار میتواند سطح این فاجعه را نشان دهد. 30000 (سی هزار) تلفات که 5000 (پنج هزار) نفر از آنان کشتهشدهاند و 400 نفر از آنان کودک هستند؛ در ماه آوریل [فروردین] 60 درصد (16 میلیون) از مردم یمن به کمکهای بشردوستانه نیازمند بودند که هم اکنون این آمار به 21 میلیون نفر (80 درصد) رسیده است؛ در سال 2014 میلادی 41 درصد از مردم یمن ([10.6] ده میلیون و ششصد هزار) در ناامنی غذایی بودند که 5 میلیون نفر از آنان بهشدت نیازمند بودند؛ الآن این ارقام به ترتیب به 12.9 میلیون و 6 میلیون رسیده است. تعداد بیخانمانهای یمنی که در ماه آوریل 33000(سیصد و سی هزار) نفر بود امروزه به یکمیلیون و پانصد هزار نفر رسیده است که بیشترین آن مربوط به قسمتهای جنوبی یمن مانند عدن و ضالع است.
سازمانهای دولتی در رساندن مواد غذایی و پزشکی و همچنین آب و برق ناتوان هستند. یمن کشوری است که بیش از 90 درصد مواد غذایی خود را از خارج از کشور وارد میکند که جنگ و پیامدهای آن دسترسی به مواد غذایی را دشوار کرده است. حدود یکمیلیون و هشتصد هزار کودک یمنی (که یکمیلیون آن در همین سال اتفاق افتاده) از سوءتغذیه رنج میبرند که 500 هزار نفر از آنان در خطر سوءتغذیه شدید قرار دارند.
بیش از 15 میلیون نفر به مواد پزشکی و 20 میلیون نفر به آب شرب سالم نیاز دارند (52 درصد افزایش نسبت به سال 2014). قیمت آب بهطوری افزایشیافته که خانوادهها باید یکسوم درآمد خود را به خرید آب اختصاص دهند. درزمانی که نظام سلامت کشور مختل شده است، انواع بیماریها مثل تب دنگو شیوع یافته است؛ در عدن حدود 8000 نفر از مارس 2014 به این بیماری دچار شدهاند. در میان اینهمه وقایع تیره و تاریک، یک گروه، حدود سه میلیون و نهصد هزار کودک زیر 5 سال را در برابر بیماری فلج اطفال و 850 هزار نفر را در برابر سرخک واکسینه کرد. بااینوجود بیش از دو میلیون و ششصد هزار کودک درخطر بیماری سرخک و دو میلیون و پانصد هزار نفر درخطر بیماریهای گوارشی و تنفسی قرار دارند.
در میان هزاران مشکل سیاسی و انسانی در سالهای گذشته، یمن سخاوتمندانه از 295 هزار پناهنده که بیشتر آنها از سومالی هستند میزبانی کرده است. این پناهندگان هماکنون در حال بازگشت به سومالی هستند. وزارت کشور یمن هم تعداد پناهندگان سوریه در این کشور را 100 هزار نفر اعلام کرد. در آوریل [فروردین] کمتر از صدها یمنی به سمت جیبوتی و سومالی میرفتند؛ الآن این رقم به ده هزار نفر در جیبوتی و بیش از هزاران نفر در سومالی رسیده است. کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان[18] اعلام کرده است که از مارس 2015 حدود ده هزار پناهنده که بیشتر آنان از اتیوپی هستند وارد یمن شدهاند. (برخی از این افراد قصد عزیمت به سمت کشورهای حاشیه خلیجفارس را داشتند که با اطلاعات غلط قاچاقچیان وارد یمن شدهاند)
بر اساس گفتههای بالا، یمن هماکنون به پایان جنگ و بازگشت صلح نیازمند است؛ اگر این اتفاق نیفتد، ما با یک کشور کاملاً ویران مواجه خواهیم شد. در همین حال، یمن به کمکهای خارجی نیز نیازمند است. متأسفانه وضعیت یمن وخیم است؛ تاکنون تنها 19 درصد (298 میلیون دلار) از یک میلیارد و ششصد میلیون دلار درخواست شده از سوی سازمانهای بشردوستانه تأمینشده است. یمن بهعنوان فقیرترین عضو جامعه جهانی و جهان عرب سزاوار کمکهای بهتر از این است. با این شرایط، رسیدن به راهحل سیاسی و دریافت کمکهای مالی برای بازسازی کشور دشوار به نظر میرسد.
[1] McCants, William, “Ten silly ideas for fighting ISIS”, Brookings Institution, September 11, 2015, at:
http://www.brookings.edu/blogs/order-from-chaos/posts/2015/09/11-silly-ideas-to-fight-isis-mccants?rssid=LatestFromBrookings&utm_source=feedblitz&utm_medium=FeedBlitzRss&utm_campaign=FeedBlitzRss&utm_content=Ten+silly+ideas+for+fighting+ISIS
[2] NYE, JOSEPH, “How to Fight the Islamic State”, Project Syndicate, SEP 8, 2015, at: “https://www.project-syndicate.org/commentary/how-to-fight-the-islamic-state-by-joseph-s–nye-2015-09”
[3] Michael Singh and Jeffrey White- Expanded Syria Presence Would Carry Big Risks for Russia- Washington Institute- September 8, 2015
http://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/expanded-syria-presence-would-carry-big-risks-for-russia
[4] Michael Kobi, “Following Mahmoud Abbas’s Resignation: What Has Changed?«, The Institute for National Security Studies, September 8, 2015,available at
http://bit.ly/1LvAlnk
[5] PLO
[6] PNC
[7] Inbari Pinhas, “The Palestinian Predicament, Part 1: The PLO Loses Relevance”, Jerusalem Center for Public Affairs, September 10, 2015,available at http://bit.ly/1MowHl1
[8] PA
[9] PNC
[10] the United Nations Relief and Works Agency for Palestine Refugees in the Near East (UNRWA)
[11] Kemal Kirişci, Europe is not enough: Coping with the Syrian refugee crisis globally, brookings, September 10, 2015
http://www.brookings.edu/blogs/order-from-chaos/posts/2015/09/10-coping-with-syrian-refugees-globally-kirisci
[12] William H. Tobey, Are Iranian Military Bases Off-Limits to Inspection?, Belfer Center for Science and International Affairs, September 8, 2015, http://belfercenter.ksg.harvard.edu/publication/25710/are_iranian_military_bases_offlimits_to_inspection.html?utm_source=feedburner&utm_medium=feed&utm_campaign=Feed%253A+belfer%252Fmiddle_east+%2528Belfer+Center+for+Science+and+International+Affairs+-+Middle+East%2529
[13] Daniel Benjamin, The King and ISIS, September 10, 2015, http://www.brookings.edu/research/opinions/2015/09/10-king-salman-and-isis-benjamin
[14] Thomas Friedman
[15] Modernization
[16] Anti-modern
[17] Omer Karasapan, The perfect humanitarian storm has arrived in Yemen, September 14, 2015, http://www.brookings.edu/blogs/future-development/posts/2015/09/14-humanitarian-crisis-yemen-karasapan
[18] UNHCR