نماینده دبیرکل سازمان ملل در مورد سوریه از ایران خواسته تا در گفتگوهای ژنو 3 شرکت کند. مذاکرات ژنو 1 و 2 بدون حضور ایران و دولت بشار اسد برگزار شدهاند و نتیجه بخش ارزیابی نمیشوند. در 2 دور گذشته، ناکامی مذاکرات به دلیل نبود ایران، یک تحلیل پرطرفدار محسوب میشود. تحلیلی که امروز برای توجیه دعوت ایران مورد استفاده رسانههای بینالمللی است. آنچه روشن است عدم هر گونه تغییر در سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی است.[1] سیاستهایی که در ادوار پیشین بهانه اجتناب از حضور ایران بوده است.
پس ایران در حالی به مذاکرات سوریه فراخوانده میشود که هیچ چرخشی در سیاستهای منطقهای اش رخ نداده است. اتفاقا استحکام مواضع منطقهای ایران به حدی بوده که توانسته طرفهای غربی و عربی را قانع کند که ناگزیر از دیدن مواضع ایران در مورد سوریه هستند. تقریبا رایجترین تحلیلی که این روزها وجود دارد، همین تاکید بر پذیرش بینالمللی نقش منطقهای ایران، به ویژه از سوی آمریکا است. ضمن آنکه قدرتگیری داعش و پیشرویهای این گروه و اختلافات داخلی جبهه غربی و عربی را به عنوان مشوقهای دعوت از جمهوری اسلامی نمیتوان نادیده گرفت، اما به هر روی محرز است که این چرخش در سیاست مخالفین دولت سوریه رخ داده است. جالب اینکه مواضع منطقهای ایران تقریبا با یک تعریف کلی قابل تشخیص است؛ “ممانعت از توسعه منافع آمریکا در منطقه غرب آسیا.” در واقع اکنون نظر ایران با چنین رویکردی برای آمریکا و متحدین منطقهایاش قابل استماع شده است.
عبور از نقش بازیگر منطقهای
تا پیش از 2001 سیاست ایالات متحده در منطقه، دنباله ثباتگرایی دوران جنگ سرد بود. در این سال آن دسته از نیروهای سیاسی در ایالات متحده که قائل به بکارگیری استراتژی “خاورمیانه جدید” بودند و آن را عملی میدانستند در راس تصمیم سازی قرار گرفتند و با شعار مبارزه با تروریسم وارد منطقه شدند. سال 2003 یک نقطه عطف چشمگیر بود. در این سال آمریکا نه تنها طالبان را از قدرت برکنار کرده بود، بلکه رژیم بعثی در عراق را هم سرنگون ساخت و به سرعت از جنگ به سمت ساخت عراقی جدید تغییر جهت داد. عراق دومین بحران عمدهای بود که به نظر میرسید، سیاستهای ایالات متحده در مورد آن موفق بوده است.
اما این روند ادامه نیافت. آمریکاییها در انتظار پیروزی سوم در لبنان بودند که معلوم شد روند آنچه خاورمیانه جدید با الگو برداری از عراق اشغال شده، دانسته میشود، مدتی است با مانع مواجه شده و این مانع عمده سیاستهای ج.ا.ایران با توجه به ظرفیتهای منطقهای این کشور است. به همین خاطر آمریکا ناگزیر است تا برای پیشبرد اهداف خود، به رژیم صهیونیستی کمک کند تا یک بار برای همیشه، حزب الله را در لبنان از میان بردارد. حزب الله لبنان مهمترین متحد منطقهای ایران است. در واقع روند رخدادها در منطقه از سال 2006 به طور محسوس تغییر جهت داد و آمریکا ناکامی های قابل توجهی را تجربه کرد. نتیجه این روند، کنار رفتن نو محافظه کاران در واشنگتن و تغییرات عمده در استراتژی کلان این کشور بود.
این وضعیت مبین واقعیتهای جدیدی بود. مانند اینکه ایران دیگر یک کنشگر صرف منطقهای نیست و به یک قدرت منطقهای تبدیل شده است که میتواند از منافع خود پاسداری کند. به همین خاطر آنچه در دستور کار قرار گرفت به جای خاورمیانه جدید، تحدید نفوذ تهران بود. عمدهترین میدان این پروژه، به ویژه پس از تابستان 1388، پرونده هستهای ایران و تحریمهای فراگیر و بیرحمانهای بود که حتی تلاش میکرد، دسترسی ج.ا.ایران به داروهای مورد نیازش را نیز مسدود کند. این راهبرد قرار بود نارضایتیهای مردمی را گسترش دهد و توجه ایرانیان را به مسائل داخلی معطوف کند. لذا اکنون آنچه شیوخ حاشیه خلیج فارس را عصبانی کرده است توافق هستهای نیست، شکست استراتژی سد نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا است. [2]
روند رخدادها در منطقه از سال 2006 به طور محسوس تغییر جهت داد و آمریکا ناکامیهای قابل توجهی را تجربه کرد. نتیجه این روند، کنار رفتن نومحافظهکاران در واشنگتن و تغییرات عمده در استراتژی کلان این کشور بود. |
جنگ سوریه
بحران سوریه سال چهارم خود را میگذراند و علیرغم همه برآوردها در غرب، دولت قانونی در این کشور همچنان قدرت را در دمشق در اختیار دارد و حتی اوباما هم اذعان میکند که انتظار ندارد، اسد به این زودیها سرنگون شود. ج.ا.ایران سال هاست مهمترین متحد سوریه در منطقه است و در بحران اخیر مهمترین نقش را در سازماندهی و پشتیبانی ارتش سوریه و نیروهای مردمی در این کشور، ایفا کرده است. حمایتهای ایران از بشار اسد برای دولت او نقش حیاتی دارد[3] و تصمیم سازی در تهران، در یک سطح کلان، بحران بین المللی سوریه را از خود متاثر میکند. این موضوعی است که آمریکاییها در دیپلماسی پنهان خود در قضایای سوریه دنبال کردهاند و متحدین منطقهای خود را نیز آزردهاند.
حتی در خرداد 1394 – پس گرفتن دعوت ایران از سوی سازمان ملل – آمریکا تا پذیرش رسمی این جایگاه برای جمهوری اسلامی پیش رفت، اما ترجیح داد همچنان با متحدین منطقهایاش مدارا کند. نبرد سوریه سنگینترین زورآزمایی نیابتی با ایران است و جبهه ای از دولتهای نگران از گسترش قدرت ایران را شامل میشود.
اما روند رویدادها از سال گذشته تا کنون به گونهای بوده که پیوستن ج.ا.ایران به مذاکرات سوریه را ناگزیر کرده است. از این منظر، این دعوت یک معنای فراتر نیز دارد. آنچه تا کنون در دستور کار مذاکرات ژنو درباره سوریه بوده، تغییر حاکمیت اسد بدون هیچ پیش شرطی است. اما حضور ایران و دولت سوریه باعث می شود تا موضوع این گفتگوها صراحتا، از تغییر حاکمیت به مذاکرات صلح سوریه تبدیل شود. این تغییر در سیاست جبهه غربی- عربی، به واسطه نقش موثر قدرت ایران در منطقه رخ میدهد. با نادیده گرفتن نظر ایران و به تبع آن دولت قانونی سوریه، کاری از پیش نمیرود و این یک واقعیت آشکار است. پس عملا باید باور کرد که طرح صلح سوری- سوری جمهوری اسلامی، منطقیترین گزینه باقی مانده است و عربستان باید جاه طلبیهایش را کنترل کند.[4]
یمن و مقاومت دیپلماتیک جبهه غربی- عربی
رژیم سعودی هنوز نمیتواند بپذیرد، برای حل و فصل بحران یمن نیز که دلار های نفتیاش در آن هزینه شده، همه چیز باید یک دور از تهران عبور کند. اما درباره سوریه انتخاب دیگری برایش نمانده است. شاید ریاض ترجیح میدهد، به هزینههایش در سوریه پایان دهد تا بتواند میدان یمن را حفظ کند. این کشور همچنان تلاش میکند، نقش یک امپریالیست هژمون را در مورد یمن بازی کند. رهبران عربستان، سالهاست یمن را حیات خلوت خود میدانند و برای آن اهمیت حیاتی قائلاند. در حالی که سوریه همواره متحد ایران بوده است و در شکل گیری حزب الله نقش اساسی داشته است.[5] پس تصور آنها این خواهد بود که در چارچوب سیاست تلویحی سد نفوذ برابر ج.ا.ایران، منطقی خواهد بود اگر بخش عمدهای از نیروها از سواحل مدیترانه به دریای سرخ، عقب نشینی کنند.
عربستان در بحران یمن یک کاستی قابل توجه دارد و آن عدم وجود نیروهایی است که بتوانند در نبرد های زمینی دست بالا را داشته باشند. آن دسته از گروههایی که به عبد ربه وفادار ماندهاند، فاقد چنین قابلیتی هستند و با وجود پشتیبانی سنگین عربستان، مرتب مجبور به عقب نشینی شدهاند. جبهه سلفیها هم در یمن بسیار آسیب پذیر است و تا کنون ابدا با سوریه و عراق قابل مقایسه نیست. چه داعش و چه القاعده با وجود داشتن نیروهایی در این کشور به دلایل گوناگون مانند نگرانی شورای همکاری خلیج فارس به ویژه مقامات سعودی از توسعه تروریسم در شبه جزیره، نتوانستند پشتیبانی لازم را از این دولتها دریافت کنند. بمب گذاریهای اخیر در عربستان را میتوان در راستای تلاش این گروهها برای کاهش محافظه کاری رژیم سعودی در خصوص گروههای سلفی و تکفیری، تحلیل کرد.
عربستان امیدوار است بتواند در یمن نقش خود را تثبیت کند. واقع بینانه بودن چنین راهبردی در آینده مشخص خواهد شد. اگر نیروهای انقلاب یمن بتوانند به مقاومت خود ادامه دهند، محاصره این کشور نمیتواند در بلند مدت ادامه یابد و ائتلاف عربی به همراه متحدین غربیاش ناگزیر به اتخاذ سیاستهای ثباتگرا در خصوص این کشور خواهند بود. مسیر ثبات گرایی از گفتگو برای صلح عبور میکند و مذاکرات صلح واقعی بدون حضور ایران و نمایندگان انقلاب یمن، بی معنا خواهد بود.
در مجموع میتوان گفت روند حوادث منطقه در سالهای اخیر به گونهای بوده که نه تنها نقش ایران را به عنوان یک بازیگر منطقهای تعیین کننده، تثبیت نموده بلکه ایران را به عنوان کشوری تاثیرگذار در عرصههای فرامنطقهای معرفی کرده است. سیر حوادث به سمتی پیش میرود که این نقش و تاثیرگذاری منطقهای و فرامنطقهای افزایش خواهد یافت.
—————————————-
منابع:
Pollack, Kenneth (2015) “Iran’s regional policy after a nuclear deal” sited in:
http://www.brookings.edu/blogs/markaz/posts/2015/03/02-iran-after-a-nuclear-deal-pollack
[2] http://www.usatoday.com/story/news/nation/2014/03/31/dempsey-israel-arab-governments-shared-concerns/7115407/
[3] https://www.ctc.usma.edu/posts/irans-unwavering-support-to-assads-syria
http://www.bloomberg.com/news/articles/2014-09-16/iran-affirms-support-for-syria-s-assad-as-foes-to-get-u-s-funds
[4] برای نمونه نگاه کنید به گفتگوی جلال فیاضی با باشگاه خبرنگاران:
http://bit.ly/1GFYZDD
[5] جونید خان (1391) ” امپراتوری در مقابل ایران و سوریه: جنگ جهانی جدید برای نظم نوین جهانی؟” سیاحت غرب، شماره 108، مرداد.