در فرهنگ لغت، شيوهی زندگي يا سبك زيستن به صورت منعكسكنندهی گرايشها و ارزشهاي يك فرد يا گروه تعریف میشود. سبکهای زندگی مجموعهای از طرز تلقیها، ارزشها، شیوههای رفتار، حالتها و سلیقهها در هر چیزی را در برمیگیرد. موسیقی عامه، تلویزیون، آگهیها، همه و همه تصورها و تصویرهایی بالقوه از سبک زندگی فراهم میکنند.[1]
مفهوم سبك زندگي اولين بار در سال 1929 توسط آلفرد آدلر، روانشناس اجتماعي، مطرح شد و پس از يك دوره افول، مجدداً از سال 1961 مورد توجه انديشمندان و به خصوص جامعهشناسان قرار گرفت. چرا که جامعهی غرب برای انسجام فرهنگی خویش، خود را نیازمند به پردازش چنین مفهومی دید. تا بدانجا که مفهوم سبک زندگي مسیری شد براي تعريف ارزشها و همچنين به نشانگری برای ثروت و موقعيت اجتماعي افراد تبدیل گشت. با نگاهی کلی به سیر معنای سبک زندگی، دو برداشت کلی از ماهیت سبك زندگي میتوان داشت؛ نخست سبك زندگي، معرف ثروت و موقعيت اجتماعي افراد و شاخصي براي تعيين طبقهی اجتماعي است . در این تعبیر، سبك زندگي ملاكي براي تقسيمبندي اجتماعي مردم بر پايهی اقتصاد بود و انگلس، ماركس و لنين به آن معتقد بودند. دوم، سبك زندگي شكل اجتماعي نويني تلقي میشود که فقط در متن تغييرات فرهنگي مدرنيته و رشد فرهنگ مصرفگرايي معنا مییابد. و این تعبیر دوم، راهي است براي تعريف ارزشها و نگرشها و رفتارهاي افراد كه اهميت آن براي تحليلهاي اجتماعي روزبهروز افزايش مييابد؛ چرا که نشانگر گرایشهای اجتماعی است. در این معنا، سبك زندگي با مصرف و تمايز مرتبط است .از يك سو، مصرف از دههی ۱۹۷۰ شاخصي مهم براي فهم دنياي مدرن شده است و از سوي ديگر، مصرف حداقل در شكلي كه در جوامع مدرن غربي متجلي است، ايجادكنندهی تمايز بين سبكهاي زندگي است. لذاست که مطالعات حوزهی سبک زندگي از اين جهت اهميت دارد که شيوههاي ارتباط و پيوند اجتماعي حاصل از فرايندهاي فرهنگي و اقتصادي مدرن را آشکار ميسازد که نشان از چارچوبهای تمدن غربی دارد. از سویی سبك زندگي نوین اساساً به معاني نمادين محصولات توجه دارد؛ يعني آنچه در وراي هويت آشكار اين محصولات نهفته است. سبك زندگي اصطلاحي است كه در فرهنگ سنتي چندان كاربردي ندارد، چون ملازم با نوعي انتخاب از ميان تعداد كثيري از امكانهاي موجود است. اين رويكرد، راهي است كه به درك مدرن بودن سبكهاي زندگي و تقابل آنها با شكلبنديهاي پيشين ميانجامد.
نشانههاي گسترش سبك زندگي حاصل از جامعهی مصرفي را جامعهشناساني چون وبلن، وبر و زيمل در اوايل قرن بيستم به تصوير كشيدند. وبلن و زيمل سبک زندگي طبقهی متوسط کلانشهر را تحليل کردند. سبکي که در آن مصرفِ لباس، زيورآلات و انواع كالاهاي لوكس نقشي محوري داشت. اگر وبلن رفتارهاي تظاهري را در مصرف برمیشمارد، زيمل در تحليل مصرفگرايي جامعهی مدرن، بر مقولهاي همچون مد تأكيد دارد. به نظر وي، مصرف كالاها و ايجاد سبكهاي زندگي از سويي براي فرد هويّتبخش بوده و از سويي ديگر متمايزكننده است يعني هنگامي که تعريفهاي رسمي از انسان و همچنين معرفيها و بازنماييهاي او در فضايي اجتماعي به عادت تبديل ميشود، آن تعريفها و بازنماييها به اصل هدايتگر رفتار بدل ميشود که پر بیراه نیست، اگر وجه مشترک را در مصرف بدانیم.
به عنوان مثال «زيمل» سبك زندگي را تجسم تلاش انسان براي يافتن ارزشهاي بنيادي و فرديت برتر خود ميداند. به اعتقاد وي، فرد ميكوشد از طريق سبك زندگي، فرهنگ عينياش را به سمع ديگران برساند؛ و انسان براي معناي موردنظر خود (فرديت و برتري)، شكلها (صورتهای) رفتارياي را برميگزيند. زيمل توان چنين گزينشي را سليقه و اين اشكال به هم مرتبط را سبك زندگي مينامد.
بر مبناي تعاريف فوق خطوط كلي سبك زندگي به شرح ذيل است:
ايجاد اشكال به خصوص از هويت در فرايند مدرن شدن و استقرار آنها در حوزههاي معيني از كنش اجتماعي مثل: ذوق، سليقه، سبك زندگي و مد.
افزايش اهميت روزافزون حوزههاي كنش اجتماعي جهت ترسيم و توصيف زندگي اجتماعي در حالي كه ساير شكلهاي متمايز ساختاري بياهميتتر شدهاند.
اهميت فزايندهی سبك زندگي و هويت با اتكا به حوزهی مصرف.
هويت شخصي چيزي نيست كه در نتيجهی عضويتهاي گروهي يا تداوم كنشهاي اجتماعي فرد به او تفويض شده باشد، بلكه فرد بايد آن را به طور مداوم و روزمره ايجاد كند و در فعاليت خويش به طرز بازتابي، مورد حفاظت و پشتيباني قرار دهد.
روش زندگي فرد بخشي از سليقهی جهاني است كه ممكن است بر او تحميل شده باشد.
در سبك زندگي، فرد هويت خود را با كالا و اشياء معاوضه ميكند و از اشياء كسب هويت ميكند و به نوعي شئوارگي ميرسد.
در سبك زندگي، فرد به صورت همزمان، همساني و تفاوت خود را براساس الگوهاي مطرح رسانهاي شده دنبال ميكند.
در سبك زندگي معناي زندگي از يك ويژگي شخصي و براي خود بودن، به براي ديگران بودن تغيير مييابد.
به علت عدم ثبات و پايداري در سبك زندگي، همواره نوعي استرس و نگراني از عدم جلب توجه و مورد پسند قرار نگرفتن روان فرد را مورد هجمه قرار ميدهد.[2]
از سویی دیگر با نگاهی به این باور غالب که تمدن غربی تمدن پایان تاریخ است و توانسته است همهی ابزارها، سختافزارها، سبک زندگی و علوم زندگی خودش را تولید کند، با ظهور انقلاب اسلامی ایران، به تدریج سیری دیگر از گفتمان غالب جهانی غرب مطرح شد که در بیانات رهبر معظم انقلاب به وضوح ترسیم شده است. مراحل پنجگانهای که رهبر انقلاب در راستای دستیابی به تمدن نوین مطرح نمودهاند نشان از طرحوارهای است جهت دستیابی به تمدن اسلامی. هدف از این بحث اشاره به سوی دیگر از سیر معنایی سبک زندگی از سوی اندیشمندان غربی است و آن اشاره به سبک زندگی اسلامی با دارا بودن اهداف تمدنی است. چنان که با اشاره به تعریفی از اندیشمندان جامعه اسلامی که سبک زندگی را، مجموعهای از به هم پیوستگی الگوهای رفتاری دینی در حوزههای مختلف زندگی بشری میدانند. بنابراین میتوان ادعا کرد که تمدن، آیینهی تمامنما و برآیند سبک زندگی است. چندان که در سبک زندگي اسلامي، سبک زندگي يک فرد منظور نيست؛ بلکه منظور يک رفتار اجتماعي و جمعي است؛ و معيار مشخص است که از ديدگاه ارزشي بحث ميکنيم و ميخواهيم ببينيم که چه سبکي درست است و بايد داشته باشيم و چه سبکي غلط است و بايد از آن دوري کنيم. از آنجایی که جامعهی ما بر نظام دینی و ارزشی تکیه دارد، میباید سلوک زندگی اجتماعی و فردی بیانگر این اصول و مبانی باشد. آموزهها و تعالیم اسلام، در باب شیوه و سلوک زندگی مسلمانان احکام و قواعد کاملی دارد که رعایت این اصول و قوانین لازم و ضروری است؛ و بالتبع تعاریف و دیدگاههای اساسی در حوزهی سبک زندگی اسلامی به فراخور نگرش اسلامی آن نیز متفاوت است؛ چرا که محور نگرش، از انسان به سوی خداوند و وحدانیت بازخواهد گشت. اگر در میان اندیشمندان غربی، سبک زندگی اشاره به مصرف به معنای اعمّ آن دارد، در حوزهی سبک زندگی اسلامی مورد نظر رهبری اشاره به معنای گستردهتری از آن است که به نوعی حکایت از ساحت انسانی در امور معنوی و دنیوی است و نه تنها اشارهای باشد به حوزهی محدود مصرف در حوزهی مادیات قائم به انسان.
يكى از ابعاد پيشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبك زندگى كردن، رفتار اجتماعى، شيوهى زيستن -اينها عبارةٌ اخراى يكديگر است- اين يك بُعد مهم است؛ … ما اگر از منظر معنويت نگاه كنيم -كه هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است- بايد به سبك زندگى اهميت دهيم؛ اگر به معنويت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشيم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنيت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبك زندگى مهم است. بنابراين مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است. … اين سرآغاز و سرفصل يك بحث است.[3]