با نگاهی به تحولات صورت گرفته در جهان اسلام شاهدیم که کشورهای مختلف از دور و نزدیک برای کسب منافع، وارد صحنه شده اند. از کشورهای دموکراتیک گرفته تا کشورهای استبدادی، با استفاده از قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی و یا رسانه ای خود دست به نقش آفرینی زده اند.
از لحاظ جغرافیایی نیز کشورهای منطقه که در بطن تحولات قرار دارند با تمامی امکانات خود وارد صحنه شده اند. کشور کوچک قطر نیز یکی از این کشورهاست که با استفاده از غول رسانه ای خود و نیز قدرت اقتصادی متکی بر نفت و گاز، خود را به یک بازیگر فعال در منطقه تبدیل کرده است. این در حالی است که این کشور نیز مانند سایر کشورهای منطقه با سیستم پادشاهی و غیردموکراتیک اداره می شود.
مبانی نظری
تلاش قدرتها همواره در این زمینه بوده است تا با دستیابی به عوامل و ابزارهاي قدرت آفرین منحصر به فرد، موقعیت برتري در نظام قدرت موجود داشته باشند. در پاسخ به این سوال که در دوره هاي مختلف نظام هاي تاریخی قدرت، چه عوامل و ابزارهایی باعث ایجاد هژمونی و قدرت فائقه براي کشوري خاص در نظام قدرت شده است، نظریه پردازان به گمانه زنی هاي مختلفی دست زده اند.
گروهی موقعیت جغرافیایی،گروهی ابزارهاي ارتباطی، گروهی عوامل نظامی، گروهی ابزار اقتصادي، گروهی ابزار فرهنگی و گروهی موقعیت سیاسی را ابزار رسیدن به این منزلت فائقه ذکر کرده اند. در دیدگاه این نظریهپردازان، عرصه روابط بینالمللی عرصه رقابت بین بازیگرانی است که مایلند قدرت فائقهاي نسبت به بازیگران دیگر در عرصه بین الملل پیدا کنند[1].
سیاست خارجی کشورها تابعی از سطح قدرت آنهاست. در یک تعریف کلی، میتوان قدرت را توانایی یک بازیگر صحنه بینالمللی در استفاده از منابع محسوس و نامحسوس و امکانات برای تحت تأثیرقراردادن نتایج رویدادهای بین المللی در جهت خواستهای ملی تعریف کرد. صاحبنظران متغیرهایی چون جمعیت، مساحت و موقعیت ژئوپولیتیک، ذخایر معدنی را به عنوان منابع بالقوه قدرت؛ و متغیرهایی چون مدیریت و فناوری را عوامل بالفعل کننده قدرت ملی تلقی میکنند. منابع بالقوه و بالفعل در مجموع عوامل محسوس قدرت محسوب میشوند. عوامل محسوس توسط عوامل نامحسوس قدرت مانند رهبری، تصور ملی و حمایت مردمی افزایش، کاهش و تعدیل پیدا میکنند. امروزه با مطرح شدن نظریه قدرت نرم، عواملی چون رسانه، سینما، فرهنگ، تصمیمات و ساختار داخلی و بینالمللی در نفوذ دولتها بریکدیگر مورد توجه قرار گرفته است[2].
اگر کشورها از حیث قدرت به ابرقدرت، بزرگ، منطقهای و کوچک تقسیم شوند، طبعاً دایره نفوذ این کشورها در عرصه بینالمللی متفاوت خواهد بود. اساسا سطح قدرت هر کشور، سیاست خارجی خاصی را دیکته و هدایت میکند. باتوجه به این که قدرت پدیدهای پویاست، کشورها بسته به تغییر قدرت در هر برههای،سیاستهای خارجی متناسب با آن را دنبال میکنند[3].
در روابط سیاسی، همگان نفوذی برابر ندارند. در سیاست داخلی می توان سیاههای طولانی از تواناییها و مشخصاتی تهیه کرد که به نظر می رسد نفوذ گذاری بر تعداد زیادی از مردم و تصمیم گیریهای مهم مربوط به عامه را تا حدی ممکن می سازند. عواملی مانند پول، ثروت، اطلاعات، زمان، متحدان سیاسی، موضع رسمی و … در اینجا موثرند. اما هرکس این توانایی ها را داشته باشد نمی تواند خواستار فرمانبرداری دیگران شود. آنچه در رابطه میان منابع ونفوذ اهمیت دارد آن است که شخص این منابع را برای مقاصد سیاسیاش به کار گیرد، و در به کارگرفتن آنها مهارت داشته باشد. میزان نفوذ یک دولت بر دیگران می تواند به توانایی هایی مربوط باشد که در حمایت از هدفهای سیاست خارجی خاصی به کار میگیرد[4].
یافته ها
قطر کشوری است با 1758793 جمعیت و 11.435 كیلومترمربع مساحت که اقتصاد مبتنی بر نفت و گاز دارد. قطر به دنبال معرفی خود به عنوان بازیگر مهم در صحنه بینالمللی با وجود مساحت کم جغرافیایی آن و عرض اندام در برابر همسایگان قدرتمندی چون عربستان و ایران وترکیه است که در این راه فرصتها و توانایی هایی نیز دارد.
سیاست خارجی کشور قطر به گونه ی است که همزمان با کشورهای مختف روابط سیاسی دارد و برای این سیاست خود نیز توجیهاتی دارد. این کشور همزمان که برای ایران یک دوست است یک رقیب و تهدید نیز محسوب می شود. از یک طرف با امریکا و اسرائیل به عنوان دشمنان درجه یک جهان اسلام و ایران ارتباط نزدیک دارد و از طرف دیگر همواره خود را حامی کشورهای اسلامی و منطقه می داند.
نقش آفرینی قطر در منطقه به اشکال گوناگون بروز می کند. پشتوانه سیاست های قطر سرمایه ناشی از نفت و گاز و نیز شبکه الجزیره است.
این کشور در فلسطین با کمک های هنگفتی که به مبارزین فلسطینی می کند همواره خود را پرچمدار حمایت از فلسطینیان می داند. جداکردن مسائل سیاسی و بین المللی و بررسی موردی یک موضوع نمیتواند جواب انبوه سئوالات در مورد یک سیاست آن هم در نظام بین الملل را بدهد. بر این اساس برای بررسی اهداف و نقش آفرینی قطر بایستی مجموعه ای از رفتارها را در کنار یکدیگر مورد بررسی قرار داد.
در مورد رویکرد قطر درباره رژیم صهیونیستی این نکته قابل توجه است که قطر رويکردي سازشکارانه را با رژيم صهيونيستي در پيش گرفته است که حضور امير قطر در مراسم افتتاح شهرک صهيونيست نشين، طرح قطر براي انتقال گاز به سرزمينهاي اشغالي و … در اين چارچوب بوده است. البته در همین حال هیچ گونه سند و مدرکی مبنی بر دایر بودن دفتر و یا سازمان رسمی رژیم صهیونیستی در قطر وجود ندارد و این کشور روابط خود با رژیم صهیونیستی را در جهت برقراری صلح و حل مسئله فلسطین توجیه می کند.
اين سناريو مطرح است که قطر در غزه تلاش دارد تا چنان وانمود کند که از يک سو نگاهي جامع به مساله فلسطين دارد و از سوي ديگر با تحرکات دو جانبه به دنبال برقراري روند صلح ميباشد.
نکته مهمي که در تحرکات قطر مشاهده ميشود تحرکات اخير در قبال حماس است که با ابهامات بسياري همراه است. قطر اخيراً تحرکات مثبتي در قبال حماس داشته از آن جمله کمک ۴۵۰ ميليون دلاري براي بازسازي غزه، ارائه طرح انتقال دفتر حماس از سوريه به قطر، ارائه طرح حضور فعال حماس در روند سياسي فلسطين و … از جمله اين تحرکات است.
هر چند که اين اقدامات گامهاي مثبتي در حمايت از حماس و فلسطين عنوان شده اما در وراي آن يک نکته قابل توجه است و آن تحرکات گسترده عليه سوريه توسط قطر است. سوريهاي که محور مقاومت ميباشد حامي اصلي فلسطين است. اين سناريو مطرح است که قطر با رويکرد جذب حماس تلاش دارد تا آن را از سوريه جدا ساخته و حتي از آن در جهت مقابله با سوريه بهرهبرداري نمايد. به عبارت ديگر هدف قطر حمايت از فلسطين و حماس نميباشد بلکه توطئهاي عليه مقاومت است که در لواي حمايت صورت ميگيرد. تحرکات قطر اين ابهام را ايجاد کرده است که اگر اين کشور واقعا به دنبال حمايت از فلسطين است بايد از سياستهاي خصمانه عليه سوريه دست برداشته و به حمايت از نظام سوريه بپردازد. آنچه این موضوع را بیشتر عیان می کند حاکمیت قطر است که ایدئولوژی آن نزدیکی زیادی به سلفی گری دارد و در جهت حذف محور مقاومت تلاش خواهند کرد.
نقش نیابتی قطر در پیاده سازی اهداف و نیات استکبار را می توان از چند جهت مورد توجه قرار داد:
1- ناتواني عربستان در اجراي راهبرد آمريكا به خوبي قطر، به دلايلي مانند “روابط عربستان با آمريكا، ديدگاه منفي عربستان و وهابيت به انقلاب هاي عربي، و ترديد ملل عرب به فعاليت هاي عربستان به علت ارتباط اين فعاليت ها با طرح هاي ضد مردمي آمريكا در منطقه عربي”.
2- نبود ذهنيت منفي از قطر در افكار ملل عرب، بر خلاف عربستان.
3- نبود روابط رسمي ميان قطر و اسرائيل.[5]
این موارد می تواند در افزایش نقش نیابتی قطر در منطقه مهم باشند.
فرصتها و محدودیتهای قطر
اما راهی که کشور کوچک قطر انتخاب کرده است بسیار دشوارتر از آن است که این کشور بتواند در بلند مدت به سرانجام برساند. در این راه، این کشور فرصت ها و محدودیت هایی دارد که به صورت مختصر اشاره می شود:
1- قطر کشوری کوچک اما ثروتمند و با در آمد سرانه ٧٥ هزار دلار است که حدود سه چهارم کشورهای اروپایی است، جزء ثروتمندترین کشورهای جهان اسلام قرار دارد و با استفاده از توان مالی خود به افزایش دامنه نفوذ خود در منطقه و خارج از منطقه میپردازد..
2- این کشور با پیگیری سیاست خارجی فعال به دنبال این است که نقشی میانجیگرانه در حل مسائل منطقهای برعهده گیرد که در این راه موفقیت هایی نیز به دست آورده است.
3- دراختیار داشتن شبکه تلویزیونی “الجزیره” كه بُرد منطقهاي و بينالمللي دارد. این شبکه به نشانهاي برای کشور کوچک قطر و جهانی شدن آن تبدیل شده است.
از مهمترین مواردی که باید در بحث قدرت و روابط بین الملل مورد توجه قرار گیرد، قدرت ملی است که ترکیبی از وسعت سرزمین، جمعیت، قدرت اقتصادی، توان نظامی، تاریخ و تمدن، توان علمی و تکنولوژیکی و سایر موارد است. باتوجه به این موارد میتوان گفت که قطر بجز توان اقتصادی متکی بر نفت و گاز و شبکه رسانهای قویای که در اختیار دارد فاقد دیگر مؤلفه های قدرت میباشد ویا اینکه ضعیف است. بنابراین قطر:
1- کشوری فاقد تاریخ مشخص و متمایز است و تمدن خاصی ندارد. همچنین فاقد ملت است و مردم بومي آن استمرار تركيب جمعيتي عربستان سعودی محسوب میشوند. و حدوداً 300 هزار نفر از جمعیت این کشور بومی قطر هستند.
2- برای اداره کشور و دفاع، قدرت نظامی ملی لازم را در اختيار ندارد.
3- قطریها به لحاظ اجتماعی و مذهبی نیز استمرار مذهب و ساختار اجتماعي حاكم بر عربستان محسوب ميشوند و دومین کشور بعد از عربستان سعودی هستند که در آن گرايش وهابیت ریشه دارد و فاقد گفتمان ایدئولوژیکی قوی است.
4- شرکای صادراتی عمده قطر کشورهای ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، هند، تایلند و امارات عربی متحده هستند. شرکای وارداتی اصلی قطر نیز کشورهای آمریکا، ایتالیا، ژاپن، فرانسه، آلمان و انگلستان هستند. بنابراین بیشتر از اینکه باکشورهای منطقه و اسلامی شریک باشد با کشورهای غربی شراکت اقتصادی دارد.
5- روابط تنگاتنگ و عملی خوبی با اسرائیل دارد در این حال استدلال این کشور برقراری صلح است. این باعث ایجاد شبهه در بین مسلمانان کشورهای منطقه نسبت به نیات قطر است.
بنابراین قطر فاقد وزنهای تاثیر گذار و دارای نفوذ واقعی و درازمدت در دنیای عرب است و در حال حاضر به پشتوانه درآمدهای هنگفت خود از راه نفت وگاز در حال هزینه کردن است. چنانچه مشاهده شده است که در کشورهای مصر و یمن و سوریه اعتراضات مردمی نسبت به سیاستهای حکومت قطر صورت گرفته است. جهان اسلام دوران گذار را طی می کند و قطر در این فرصت عرض اندام کرده است و نیاز کشورهای منطقه به کمکهای مالی این کشور ثروتمند موجب مطرح شدن قطر شده است.
[1] – زرقانی، هادی(1385). رساله ارزیابی عوامل ومتغیرهای موثر بر قدرت ملی و…. ص 52
[2] – جونز، والتر (1373) منطق روابط بین الملل، ترجمه داوودحیدری، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل ص 3
[3] – امیدی، علی(1387) فصلنامه مطالعات خاورمیانه سال چهاردهم و پانزدهم شماره 4 – ص 112
[4] – کی جی هالستی(1385). ترجمه بهرام مستقیمی و مسعود طارم سری، مبانی تحلیل سیاست بین الملل ص 257
[5] – شبکه «العالم»