رضا قبادی (کارشناس- مجری): تا این لحظه 30 روز از جنگ غزه میگذرد و شاهد یورش وحشیانهی قوای رژیم صهیونیستی به باریکهی غزه و کشتار بیرحمانه زنان، کودکان و مردان بیدفاع هستیم. بحثهای زیادی پیرامون این پدیده و رخداد انجام گرفته است. مسئلهی فلسطین، مسئلهی اول جهان اسلام و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. امر مشخص آن است که طرف حساب امت اسلام و مردم فلسطین، تنها رژیم صهیونیستی و دولت اسرائیل نیست، بلکه این ایالات متحده، انگلستان و قدرتهای غربی هستند که در پشت صحنه به اسرائیل کمک میکنند. جنگ اخیر و درگیری اخیر در غزه تفاوتهای زیادی با درگیریهای قبلی اسرائیل و مردم منطقه داشت. در این جنگ مقاومت برای اولین بار دست به اقدامات آفندی زد، در زمین اسرائیل عملیات انجام داد، از سربازان صهیونیست دو اسیر گرفت، بهطور موفقیتآمیز چندین مرتبه از پهپاد استفاده کرد و تصویرهای آن در شبکههای مختلف پخش شد، شهرهای مختلف اسرائیل از جمله تلآویو، حیفا و حتی شهر نهاریا که دورترین شهر مهم اسرائیل در شمال اسرائیل است مورد اصابت موشکهای مقاومت قرار گرفت و همچنین تأسیسات هستهای دیمونا موشکباران شد. انتظار میرفت که مجامع، سازمانها و نهادهای بینالمللی از جمله دیوان بینالمللی کیفری و شورای حقوق بشر سازمان ملل ورود فعالی به این قضیه داشته باشند و از ظرفیتهای خود استفاده نمایند، اما چنین نشد. در ادامه در خدمت سه تن از اساتید هستیم: جناب آقای دکتر سیدامیر موسوی؛ رئیس مرکز مطالعات استراتژیک و روابط بینالملل، جناب آقای دکتر رضا سراج؛ کارشناس مسائل استراتژیک و راهبردی و جناب آقای دکتر محمدفرهاد کلینی؛ کارشناس مسائل راهبردی. در این نشست بنا داریم که علاوه بر جنگ غزه، بر چگونگی پیگیری حقوقی جنگ غزه در مجامع بینالمللی، راهکارهای عملیاتی نابودی اسرائیل مانند طرح رفراندومی که مقام معظم رهبری چندین بار به آن اشاره کردند و بحثهایی از این قبیل ادامه دهیم. این مباحثه را با فرمایشات جناب آقای دکتر سراج ادامه میدهیم.
دکتر سراج: اینجانب در ابتدا و پیش از ورود به بحث خود این پیروزی عظیم و غرورآفرین را به مقاومت اسلامی فلسطین، همه مسلمانان و آزادگان جهان تبریک و تهنیت عرض میکنم. از آنجایی که بحث ما ارزیابی راهبردی از جنگ غزه است، من در قسمت اول بحث خود مقدمهای را عرض خواهم نمود و بعد از آن از اساتید خود استفاده خواهم کرد. این جنگ قطعهای از یک پازل بود که به اجرا درآمد. امر مهم شناخت و ترسیم آن پازل است و بنابراین باید تصویری از آن پازل برای افکار عمومی شکل گیرد تا یک فهم راهبردی از این جنگ به وجود آید. اینجانب فکر میکنم که جنگ سوم غزه قطعهای از یک پازل بزرگ بود که ما از آن بهعنوان «مهندسی تغییر» در منطقه یاد میکنیم. این مهندسی تغییر قطعات دیگری دارد که بنده فقط آن را برشماری مینمایم. هدف از این مهندسی تغییر آن بود که هم هندسهی سیاسیِ منطقه و هم مناسبات منطقه تغییر کند. همزمانیِ جنگ غزه با پروژهی بیثباتسازیِ عراق و مذاکرات ایران و 1+5، مؤید این است که این مهندسی تغییر، یک طراحی کلان و متأثر از بازیگران سلطهگر است. اگر قطعات این پازل را کنار هم قرار دهیم، پازل مهندسی تغییر بهخوبی درک و فهم میشود. مهار ایران و وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به تغییر رفتار یکی از قطعات پازل مهندسی تغییر است که بنا بود از مذاکرات هستهای شروع گردد و سپس به موضوعات دیگر تسری داده شود. معکوسسازی بیداری اسلامی، قطعهی دوم این مهندسی تغییر میباشد. معکوسسازی پدیدهی بیداری اسلامی، حرکتی است که غربیها با همکاری کشورهای مرتجع عربی نسبت به بیداری اسلامی انجام دادند و بخشی از آن را در مصر شاهد بودیم. بیثباتسازی محور مقاومت یا محور ایران دیگر قطعهی این پازل است و شامل مناطقی میشود که ایران در آن دارای عمق استراتژیک میباشد؛ مانند سوریه و عراق. سایر قطعات پازل مهندسی تغییر را میتوان ایجاد محور عبری-عربی در منطقه، تداوم گفتگوهای سازش، به رسمیت شناخته شدن اسرائیل و ورود اسرائیل به ژئوپلتیک منطقه دانست که البته برای اینکه این پازل کامل شود حتما باید مقاومت فلسطین خلع سلاح گردد و از غزه اخراج شود. بنده فکر میکنم که در این مقدمه، میتوانیم نگاه کلانی نسبت به این مهندسی تغییر داشته باشیم و وارد تحلیلی راهبردی در خصوص جنگ سوم غزه شویم. این تصویر به ما این نکته را میفهماند که مهندسی تغییر، یک مهندسی کلانی است که آمریکاییها، برخی از کشورهای اروپایی با همکاری رژیم صهیونیستی و برخی از کشورهای عربی مشترکا در حال اجرایی کردن آن بودند و البته اتفاقاتی که تاکنون افتاده است نشان میدهد که این مهندسی تغییر با شکست مواجه شده و اثرات این شکست کمتر از شکست آمریکا در افغانستان و عراق نیست. به دنبال این شکست ما شاهد تحولات جدیدی در منطقه خواهیم بود که بنده در قسمتهای بعدی به آن اشاره خواهم نمود.
قبادی: از جناب آقای دکتر سراج تشکر میکنیم و در خدمت آقای دکتر محمدفرهاد کلینی؛ کارشناس مسائل راهبردی هستیم:
محمدفرهاد کلینی: در حقیقت جناب آقای دکتر سراج این بخش را براساس نگاه به چگونگی برآیند تحولات و خصوصا با نگاه درونمنطقهای بررسی کردند و اشاراتی کلی را در فرمایشات خویش داشتند. بنده فکر میکنم که ما چیزی در حدود یازده الی دوازده نتیجه را میتوانیم از تحولات اخیر خصوصا دفاع مردم مظلوم فلسطین در این جنگ تحمیلی که رژیم صهیونیستی آن را آغاز کرد برشماریم. اینجانب سعی میکنم که بیشتر عرایضم را نه براساس کارشناسی منطقهای؛ بلکه بیشتر از نگاه راهبردهایی که دولتهای غربی و خصوصا آمریکا نسبت به موضوع خاورمیانه و بحث جنگ 30 روزهی جدید در نظر داشتند مطرح کنم. در درجهی اول چیزی که ما شاهد آن بودیم، این بود که یک محاسبهی غلط اطلاعاتی و سیاسی توسط رژیم تلآویو منجر به این فاجعه و جنگ گردید که خوشبختانه مقاومتی که مردم فلسطین از خود نشان دادند باعث شد که آنها نتوانند به اهدافی که ترسیم کرده بودند نایل گردند. موضوع بعدی در چارچوب شکست تکنولوژیکی بود که پدافند استراتژیک رژیم صهیونیستی به آن دچار شد و آن بحث ضربهپذیر بودن و عدم کارایی سامانه گنبد آهنین بود که البته در طی بحران نیز این رژیم سعی کرد که با توجه به شرایط خود، میزان کمکهای دریافتیاش از آمریکا را از طریق کنگره افزایش دهد. موضوع بعدی، شکست سیاسی دولت نتانیاهو بود. وی نتوانست منظورات خود را به دولتهایی که همواره نقش حامی این رژیم را داشتند و به نوعی وامدار رژیم صهیونیستی بودند تحمیل کند و میان این دولتها همسوسازی نماید؛ یعنی وی از طریق لابیهایی که در آن اثر میگذاشت نتوانست که منطق جنگ خود را کاملا به دستگاه دیپلماسی غربی دیکته نماید. به همین خاطر ما شاهد نوسان مواضع کشورهای غربی در موضوع فلسطین بودیم. حتی جدا از بحث نوسان شاهد تناقضهایی در موضعگیریهای آنها نیز بودیم. موضوع بعدیِ بحث واکنشی بود که افکار عمومی جهان از خود نشان داد؛ یعنی محور چهارم این است که ملتها حتی در حوزهی کشورهای غربی جلوتر از دولتها حرکت کردند. پس پدیدههایی که در واکنشهای اجتماعی در کشورهایی همچون فرانسه، اسپانیا، حتی انگلستان شاهد آن بودیم منجر به این شد که تحولاتی را حتی در حوزهی تغییرات در دولت ایجاد کند. موضعگیری هایی که وزیر سابق خارجه فرانسه داشت و حتی امروز طی اخباری مطرح شد که معاون وزیر خارجه انگلستان با توجه به انتقاداتی که به دستگاه دیپلماسی بریتانیا داشت از پست خود مستعفی شد از جمله این تحولات است. اینها را میتوان پیامدها و نتایجی دانست که بعد از جنگ 30 روزه حتی در بخشهای حکومتی کشورهای غربی شاهد آن هستیم. موضوع دیگر، چهره رژیم صهیونیستی است؛ چهرهای که دولت صهیونیستی سعی میکرد طی آن خود را در افکار عمومی مطرح کند. نکتهی قابل توجه این است که کشور و رژیمی که تلاش میکرد خود را به عنوان تهدید ایران جلوه دهد، حتی موفق نشد در مقابل یک رزم کوچک و منطقهای مقابل فلسطینیان پیروز شود. با این وجود این رژیم چطور میتواند اینگونه عربدهکشی کند؟! متعاقبا این سؤال در افکار عمومی و مجامع بینالمللی و حتی در رژیم صهیونیستی مطرح خواهد شد و این امر میتواند بقا و تداوم دولت نتانیاهو را در مقابل سؤالهای جدی قرار دهد. بحث بعدی این است که رژیم صهیونیستی دچار یک انزوای بینالمللی شد؛ یعنی علیرغم استیلا و تمام توانی که جریان صهیونیستی بر حوزهی رسانهها و مطبوعات داشت، نتوانست بر خون کودکانی که در این جنگ ریخته شد غلبه کند و عملا یک حقخواهی خاصی را در این حوزه شاهد بودیم که چگونه تبلیغات رژیم صهیونیستی را منزوی کرد. از سوی دیگر شاهد نوعی فاصلهگیری خاص در حوزهی متحدین این رژیم بودیم. شما میبینید که دولت اوباما در این خصوص حد فاصل نقش یک حامی و یک میانجیگر را بازی کرد؛ یعنی مجبور شد که نقش حمایتی خود را کاهش داده و به عنوان یک میانجی وارد گردد. به این خاطر است که رژیم صهیونیستی موفق نشد که آمال خود را تحمیل نماید. لازم به ذکر است که زمانی که در رابطه با آمریکا صحبت میکنیم باید دقت نماییم که کدام بخش از آمریکا منظور ماست. جمهوریخواهان با توجه به اکثریتشان در کنگره سعی میکردند که کماکان از این فرصت استفاده کنند تا بتوانند خودشان را به لابی آیپک که به طور سنتی کنار دموکراتها قرار داشت نزدیک نمایند تا در انتخابات نوامبر بتوانند موفق گردند؛ یعنی براساس یک نگاه منفعتطلبانهی داخلی، جمهوریخواهان سعی کردند که به یک معنایی مواضع خود را برای جریان صهیونیستی ارزانفروشی کنند. موضوع بعدی بحث رقابت شدیدی بود که در حوزه دیپلماسی مجازی و رسانهای و دیپلماسیِ مردمیِ مجازی اتفاق افتاد. این شدتهایی که این دفعه در حوزهی فضای مجازی شاهد بودیم اصلا با دوره قبلی قابل قیاس نبود. البته شاید یک بخشی از آن مربوط به تکاملهای تکنولوژی و تکاملهای نرمافزاری بود که امروزه صورت گرفتهاست؛ یعنی نقل و انتقال پیام و تحولات از حوزهی تلویزیون به حوزههای میکروکامینیکیشن رسید یا بهعبارت دیگر از حوزهی لپتاپ به حوزهی تبفونها رسید و از تبفونها به موبایل رفت. این مسائل را تقریبا میتوان مؤثر دانست. مسئلهای که در اینجا بسیار قابل توجه است، پیروزی نرمافزاری جریان مقاومت بر نرمافزار ارتباطی حریف بود. ما شاهد بودیم که فلسطینیان حتی موفق شدند که سیستمهای تلفنی رژیم تلآویو را هک کنند و پیامهایی را در داخل اسرائیل به گوش جامعه برسانند. حتی دیدیم که بسیاری از یهودیان فلسطین اشغالی در اعتراض به جنگ به خیابانهای تلآویو آمدند و اعتراض کردند. این افراد جریان خاخامهای سنتی که مخالف صهیونیستها هستند نبودند، بلکه جوانان جدیدی بودند که منش، روش و بینش رژیم نتانیاهو را نمیپذیرفتند.
قبادی: متشکریم از جناب آقای دکتر کلینی، در خدمت جناب آقای دکتر سیدامیر موسوی هستیم تا مباحث خود را ارائه نمایند. یک وجه مشخصهای که جناب آقای دکتر موسوی دارند این است که روی مسائل منطقهای، رسانههای عربی و مسائل داخلی بین گروههای فلسطینی تسلط زیادی دارند و به یاری خدا از این تخصص ایشان نیز بهرهی کافی ببریم.
سیدامیر موسوی: بنده دو مطلب را میتوانم در مقدمه عنوان کنم. یکی اینکه حملهی اخیر رژیم صهیونیستی به غزه مقدمهی مهمی داشت و آن انتقال مرکز قدرت حماس از دمشق به دوحه بود. به نظر بنده این یک تحول بزرگ و یک مقدمه اساسی است. صهیونیستها تلاش کردند که حماس را جزو گروه سازش دربیارند و از محور مقاومت جدا نمایند تا به نوعی از شدت برخورد این گروه با رژیم صهیونیستی بکاهند و آن وارد تعاملات سیاسی منطقهای نمایند. همانطور که میدانیم قطر روابط ویژهای با رژیم صهیونیستی دارد و دارای بزرگترین پایگاه آمریکایی در منطقه میباشد. همچنین برای اینکه جایگاهی در منطقه پیدا کند، تعاملات بسیاری خطرناکی را در منطقه و در سطح بینالملل انجام میدهد. انتقال خالد مشعل از دمشق به دوحه، یک مقدمهی اساسی برای نابودی مقاومت در غزه بود. نکته دوم این است که تلاش شد که بعد از مسئلهی سوریه، گروههای مقاومت فلسطینی از جمله حماس را به نحوی از جمهوری اسلامی ایران، حزب الله و سوریه دور کنند. همه میدانند که اگر ایران و حزب الله از مقاومت دور شوند چه نتایجی در پی خواهد داشت. این امر یک عامل اساسی در مقدمهی حملهی سراسری رژیم صهیونیستی به غزه بود. صهیونیستها برای آغاز حملات خود به دنبال یک بهانه بودند که آن بهانه نیز ماجرای ربودهشدن و کشتهشدن 3 نوجوان صهیونیست بود. پلیس اسرائیل رسما اعلام کرد که حماس در این قضیه دخالتی نداشته است. این امر نشان میدهد که قضیه کاملا مشکوک است و به احتمال زیاد خود نتانیاهو این کار را انجام داده تا بهانهای برای حمله به غزه داشته باشد، زیرا که همهی شرایط حمله به غزه فراهم شده بود. بهدنبال آن جنگ با وضعیتی که همه دیدند شروع شد و اکنون یک ماه از این جنگ میگذرد. مسئولان صهیونیست قضیهی دوری حماس از جمهوری اسلامی ایران و حزب الله را به خوبی تحلیل نکردهبودند؛ چرا که قسمتهای مربوط به ارتباط با گروههای مسلح و مقاومِ غزه که در جمهوری اسلامی ایران و لبنان، سوریه و حتی عراق مستقر هستند، ارتباط مستقیم و همکاری خود را با گروه عزالدین قسام؛ شاخهی نظامی حماس با وجود تمام اختلاف نظرهایی که در این 30 سال بین جمهوری اسلامی ایران و حزب الله از یک سو و رهبریت سیاسی حماس وجود داشت ادامه دادند. این اختلافات از گذشته بوده و هنوز نیز ادامه دارد، اما ارتباطِ همکاری، کاری، آموزشی و پشتیبانی با شاخهی نظامی حماس که عزالدین قسام باشد همواره ادامه داشته است. آقای «محمد الضیف»؛ فرماندهی شاخهی نظامی حماس همواره ارتباط بسیار خوب و تنگاتنگی را با ایران داشته و دارد و محور مقاومت در منطقه توانستهاست که در عرض سه سال گذشته بهترین تکنولوژیها را به غزه منتقل کند و آموزشهای تاکتیکی و تکنولوژیهای جدید را در اختیار گروههای مقاومت فلسطین قرار دهند. همچنین یک خط تولید صنایع دفاع در غزه ایجاد شده است و اکنون میبینیم که با تمام محاصرهها، شرایط امنیتی وحملاتی که انجام میگیرد، همچنان موشک، بیسیم و وسایل دیگر از جمله هواپیماهای بدون سرنشین در غزه ساخته میشود. حتی کشورهای مقاومت و حزبالله توانستهاند تا در این یک ماه اخیر از طریق ویدئوکلوب، آموزشهای نظامی لازم را به گروههای مقاومت فلسطینی ارائه دهند و اجازه ندادند که شرایط جنگیِ رژیم صهیونیستی بر روند رو به جلوی پیشرفت نظامی مقاومت در غزه خدشه وارد کند. نکتهی دیگری که در اینجا وجود دارد این است که این جنگ پر از اولینها بود؛ یعنی برای اولین بار چند موضوع رخ داد که در اینجا بنده حدود 6 نکته به نفع مقاومت، 6 نکته به ضرر رژیم صهیونیستی و دو نقطهی شرمآور برای جهان عرب میآورم. در خصوص حماس، برای اولین بار ما شاهد بودیم که آنها از تونلهای طولانی استفاده نمودند؛ یعنی این تونلها از داخل غزه به پشت جبههی ارتش صهیونیستی ادامه داشت و مبارزان فلسطینی از طریق این تونلها از پشت به ارتش اسرائیل رژیم صهیونیستی حمله میکردند. این امر نشاندهندهی شجاعت، تکنولوژی و تاکتیک رزمی مبارزان فلسطینی است. برای اولین بار از هواپیماهای بدون سرنشین در سطحی بالاتر از محدودهی دفاعی فلسطسنیها استفاده شد؛ یعنی سه پهپاد به عمق خاک فلسطین اشغالی فرستاده شد و عکسهای خوبی نیز تهیه گردید. بدین ترتیب فلسطینیها توانستند که بعضی از هدفهای استراتژیک رژیم صهیونیستی را در شهرهای مختلف فیلمبرداری و عکسبرداری کنند و اکنون نیز شاهدیم که صهیونیستها ضررها و ضربههایی را که از طریق موشکهای شلیک شده براساس این اطلاعات متحمل شدهاند پنهان کردهاند. برای اولین بار استفاده از موشکهای دوربرد فلسطینی را شاهد بودیم که تا عمق 125 کیلومتری و فراتر از تلآویو و حیفا هم رسید. این یک تحول بزرگ بود که در مبارزهی حماس با رژیم صهیونیستی به وقوع پیوست. برای اولین بار است که حماس و گروههای مقاومت آتشبس را رد میکنند. این خیلی جالب است؛ یعنی رژیم صهیونیستی خواهش و تمنا میکند که بیایید و آتشبس را بپذیرید تا به همان شرایط آتشبسِ حدود دو سال پیش در زمان آقای مرسی برگردیم، اما فلسطینیها نپذیرفتند و شرایط جدیدی را ارائه داده و اعلام کردهاند. برای اولین بار فلسطینیها فرودگاه تلآویو را موشکباران کردند و شاهد بودیم که چه جوی در منطقه ایجاد گردید. این رخداد یک شکست بزرگ معنوی، اقتصادی و امنیتی برای رژیم صهیونیستی محسوب میشود. آخرین نکتهای که اینجانب ثبت کردهام، هککردن شبکههای تلویزیونی رژیم صهیونیستی و پخش اطلاعیههای مقاومت در تلویزیونهای رژیم صهیونیستی است. این خیلی کار بزرگی است و از نظر جنگ روانی بسیار مؤثر واقع شد. در خصوص مسائل رژیم صهیونیستی 6-5 مورد است که برای اولین بار اتفاق میافتد. اولین نکته این است که برای اولین بار ارتش رژیم صهیونیستی برای حملهی زمینی به غزه تردید جدی داشت و حدود 5-4 روز یا یک هفته طول کشید تا این حمله انجام شود و تردیدهایی جدی در این امر وجود داشت. مباحثاتی جدی در کابینهی کوچک رژیم صهیونیستی (به قول صهیونیستها کابینهی امنیتی) شکل گرفت و مدام روی آن بحث میشد، به پارلمان میرفت و مجددا در قسمت فرماندهان نظامی مورد بررسی قرار میگرفت و بدین شکل رد وبدل میگردید تا در نهایت این تصمیم را گرفتند و با ترس وارد غزه شدند. این امر قدرت نیروهای مقاومت در منطقه را نشان میدهد. دومین نکته اعتراف رسمی به خسارتهای سنگین ارتش رژیم صهیونیستی است که این نیز برای اولین بار بود که رخ میداد. قبلا به این سرعت این را نمیگفتند و سعی میکردند که آن را پنهان کنند و آن را تحت شرایط خاصی اعلام میکردند ولی این بار با اینکه آمارهایی که آنها اعلام میکردند واقعی نبود، اما در هر صورت آن را اعلام کردند: اینکه 70-60 نفر کشته شدهاند و برخی از تجهیزات نظامی تخریب گردیدهاند. برای اولین بار بود که 4 میلیون نفر صهیونیست مدتی را در پناهگاهها زندگی میکردند و تا الان نیز در برخی مناطق صهیونیستها هنوز در پناهگاه زندگی میکنند. این یک شکست بزرگ اجتماعی، سیاسی و امنیتی برای رژیم صهیونیستی است که همین امر عامل مهاجرت معکوس به خارج از این کشور شده است. برای اولین بار ارتش اسرائیل برای سرنگون کردن یک هواپیمای بدون سرنشین که مقاومت غزه به سمت فلسطین اشغالی ارسال کردهبود از موشکهای گران بها که از سامانه گنبد آهنین استفاده میکرد استفاده نمود. پیش از این، آنها این کار را با جنگنده انجام میدانند، اما الان با استفاده از این موشکهای گرانبها آن را سرنگون میکنند. این امر نشان از وحشتی دارد که در درون اسرائیل از طریق ارسال این پهپاد با نام ابابیل به وجود آمده بود. برای اولین بار مردم و شهرکنشینها با نیروهای پلیس و امنیتی رژیم صهیونیستی در خیابانها درگیر میشوند و اعتصابات و اعتراضاتی در مراکز مختلف شهرهای سرزمینهای اشغالی صورت میگیرد. همچنین برای اولین بار رژیم صهیونیستی خودش درخواست آتشبس میکند، آن هم بهصورت علنی؛ یعنی به آقای کری میگوید که اعلام کن که من درخواست کردهام و آقای کری میآید و این را اعلام میکند. بنده فکر میکنم که اینها نکات مهمی بود، اما دو نکتهای در خصوص جهان عرب وجود دارد. برای اولین بار در درگیریهای میان اعراب و رژیم صهیونیستی که حدود 60 سال و اندی از آن میگذرد، اتحادیهی عرب بیتفاوت بود؛ یعنی سابقا حتی به صورت صوری دست به کارهایی میزد، اما این دفعه میبینیم که مطلقا سکوت میکند: یک جلسه کاملا کمرنگ تشکیل شد و تمام. این یک آبروریزی بسیار بزرگ برای نظامهای سیاسی کشورهای عربی است و نشان میدهد که آنها نسبت به فلسطین کاملا بیتفاوت هستند. در گذشته انتقادات ما نسبت به رژیمهای عربی این بود که میگفتیم که آنها سازشکار و خیانتکارند؛ اما تحول جدیدی که الان رخ داد نشان از آن دارد که برای اولین بار ملتهای عرب بیخیال شدهاند و در کما به سر میبرند. این دیگر واقعا وحشتناک بود؛ یعنی به جز کشورهای خط مقاومت که اینها همیشه طرفدار مقاومت هستند؛ مانند لبنان، عراق، بحرین، یمن و… در دیگر کشورهای عربی سکوت مطلق حاکم بود؛ نه تظاهراتی و نه اعتراضی! البته استثنائا در سودان برخی از دانشجویان حرکتهایی انجام دادند اما شما میبینید که سکوت مطلقی در سایر جوامع عربی حاکم است و این یک خطر بزرگ برای جهان عرب و اسلام است. این سکوت قابل تأمل و تحمل است، اما دعا کردن برای پیروزی رژیم صهیونیستی دیگر خیلی بد است. ما در کانالهای مصری، سعودی و اماراتی میبینیم که هر شب در مساجد، ائمهی جمعه برای نابودی مقاومت و پیروزی ارتش رژیم صهیونیستی دعا میکنند و این خیلی تعجبآور است و اصلا باورکردنی نیست. سید حسن نصرالله نیز به این امر اشاره کرد و گفت که واقعا ننگ برای عرب است که در ماهواره، مسجد یا جایی بیاید و برای رژیم صهیونیستی دعای پیروزی کند. این امر نشان میدهد که ماشین تبلیغاتی رژیم صهیونیستی و عربها در این سه-چهار سال اخیر موفق بودهاند؛ یعنی شبکههای الجزیره، العربیه، بیبیسی و… رسانههای مکتوب مانند الشرقالاوسط، الحیاة، النهار لبنان، گروههای مختلف و ماهوارههای محلی که در این راستا و در خط سازش و ضد مقاومت فعالیت میکنند در سه سال و نیم یا چهار سال اخیر موفق و پیروز شدهاند و توانستهاند که اولویتهای ملتهای عرب را تغییر دهند. اکنون شما میبینید که تحرکاتی که در مناطق به نفع داعش وجود دارد خیلی بیشتر از محکومیت رژیم صهیونیستی است. این بدان معناست که اولویت ملتهای عرب درگیر شدن با یک دشمن وهمی، خیالی و ذهنی به نام خط اهل بیت، خط مقاومت یا خط جمهوری اسلامی ایران شدهاست و دربرگیرندهی رهایی و دور شدن از خط مبارزه با رژیم صهیونیستی به عنوان یک رژیمی است که میتواند دوست عربها باشد. من حدود 3 ماه پیش در یک برنامه الجزیره نیز شرکت کردهام. این برنامه میخواست ثابت کند که دشمن جهان عرب، ایران است و نه اسرائیل و متاسفانه نظرسنجی نشان داد که 92% عربها این نظر را تأیید میکنند؛ یعنی میخواستند تا به گونهای به اذهان عربها القا کنند که دشمن شما دیگر اسرائیل نیست و ایران دشمن شماست و این امر متأسفانه به خاطر جوسازیها، دروغپردازیها و متأسفانه دخالت و آز سلاطین و علمای درباری و ارائهی فتواهای غیرمنطقی، غیر دینی و غیر انسانی، در جهان عرب جا افتاده است. لذا بنده فکر میکنم ما با شرایط سختی هم از نظر معنوی و هم از نظر مالی روبرو هستیم. اینجانب عقیده دارم که اگر رژیم صهیونیستی در مسائل نظامی و امنیتی در مقابل مقاومت شکست مفتضحانهای خورد و متحمل شکست سنگینی شد، اما در خصوص جنگ روانی در جهان عرب به خاطر همراهی کشورهای عربی و پولهایی که هزینه کردند موفق و پیروز گردیده است. عربستان سعودی، قطر و برخی دیگر از کشورهای منطقه با انجام هزینههای میلیاردی وجدانها، علما، مؤسسات، نخبگان، روزنامهها و ماهوارهها را خریداری کردهاند و برای اینکه چنین جوی فراهم گردد خیلی هزینه نمودهاند. دیروز نیز مفتی عربستان سعودی فتوا صادر کرد که لعنت فرستادن بر اسرائیل حرام و همچنین تظاهرات به نفع مقاومت شرک و بدعت است. بنده فکر میکنم که تلاش اصلی تکفیریها که حضور فعالشان در کشورهای پشتیبان مقاومت؛ یعنی سوریه، لبنان و عراق است تضعیف جبههی مقاومت و جدا کردن آن از یکدیگر میباشد. اینجانب عقیده دارم که این مسئله، بحث طولانی دارد و نکاتی دیگر وجود دارد که ان شاء الله در فرصت دیگری که در حضور شما خواهیم بود بیان خواهم کرد.
قبادی: در ادامه با دو سؤال از جناب آقای سراج، شنوای فرمایشات ایشان خواهیم بود. سؤال اول این است که تأثیرات و ابعاد تحولات اخیر در منطقه و مهندسی تغییر در ایران، بهویژه مذاکرات هستهای چیست و سؤال دوم اینکه با توجه به محتمل بودن آتشبسی که بهزودی حادث میشود، تاثیرات این جنگ در معادلات منطقهای چه خواهدبود؟
دکتر سراج: اینجانب لازم میدانم که اشارهی مجددی به مقدمهای که عرض کردم بنمایم. مهم این است که ما پیوستگی این رخدادها را در منطقه به خوبی درک کنیم تا در ادامه بتوانیم از آن نتیجهی راهبردی بگیریم. این رخدادها در منطقه بهصورت زنجیروار و همافزا با یکدیگر ارتباط دارند. تحلیل غلط غربیها از انتخابات سال 92 و مناسبات داخلیِ جمهوری اسلامی ایران و برآورد اشتباه آنها از اثربخشی تحریمها بر افکار عمومی و اقتصاد ملیِ ایران جزو اشتباهات محاسباتی آنها بود. آنها فکر میکردند که تضعیف اقتصاد ملی، رنجش افکار عمومی از اثربخشی تحریمها و شکلگیری مناسبات جدید بعد از انتخابات 1392 در ایران، این کشور را به سمت تعامل راهبردی با آمریکا سوق میدهد و در نتیجه ایران در ریل تغییر رفتار قرار میگیرد. همچنین از جمله برآوردهای آنها این بود که وقتی ایران میتواند در ریل تغییر قرار گیرد، پس بیایند و بخشهای دیگر را نیز همزمان فعال کنند. در واقع یکی از ریشههای جنگ غزه همین برآورد غلط فرامنطقهای و منطقهای است. آنها سوریه را بیثبات کردهبودند و بیثباتی را در آنجا تثبیت نموده بودند. همچنین عقبهی نزدیک مقاومت را نیز تقریبا تضعیف کرده بودند. آنها این بیثباتی را از طریق جریان دستآموز تکفیری-بعثی به عراق و لبنان منتقل کردند و سپس بخشی از مقاومت را وارد فرایند گفتگوهای سازش نمودند. آنها تقریبا به این جمعبندی رسیدهبودند که این مهندسی تغییر امکانپذیر است و در نقطهی تاثیرگذاری این مهندسی تغییر، جنگ غزه را آغاز کردند. جنگ غزه همزمان با بیثباتسازی عراق شروع شد تا افکار ملتهای عرب درگیر مسئلهی عراق و تروریستهای تکفیری شود، ایران در عراق مشغول شود و همچنان در سوریه مشغول بماند و همچنین نیمنگاهی نیز به بیثباتسازیهای اخیر در لبنان داشته باشد. این برای آن است که آمریکاییها بتوانند از مسئلهی امنیتیسازی منطقه توسط تکفیریهای دستآموز و تربیتشدهی صهیونیستها و همچنین اقدام نظامی صهیونیستها به عنوان یک چماق در مذاکرات علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند. اگرچه فرصت در اینجا کم است و ما نمیتوانیم همه ریشهها را با دقت بررسی کنیم، اما این ارتباطات خیلی مهم است و با همین میزان تصویری که به مخاطبین خود ارائه میکنیم، آنها میتوانند موضوع را دنبال نمایند. اینجاست که بخش مهم پازل؛ یعنی عملیات نظامی شروع میشود. من عذرخواهی میکنم از اینکه ممکن است که از سؤال شما دور شوم اما از آنجایی که موضوع این نشست، بررسی و ارزیابی راهبردی جنگ سوم غزه است، باید بیاییم و هدفگذاریهای رژیم صهیونیستی در این جنگ اشاره کنیم. رژیم صهیونیستی بعد از انقلاب اسلامی دچار یک چالش جدی شد. اولین تأثیری که انقلاب اسلامی در ایران، شکلگیریِ مقاومت اسلامی در لبنان و سپس شکلگیری انتفاضه در بخشی از سرزمینهای اشغالی بر صهیونیستها میگذارد این است که دو گفتمان در داخل سرزمینهای اشغالی در بین صهیونیستها به وجود میآید. گفتمان «حفظمحور» و گفتمان «بسطمحور». بنابراین یک جریان پساصهیونیستی در داخل سرزمینهای اشغالی شکل میگیرد که اینها قائل میشوند که ما باید از زمینهای مقدس عدول و چشمپوشی کنیم، کرانهی باختری و غزه را رها کنیم و بیاییم و روی حفظ موجودیت اسرائیل متمرکز شویم. ما شاهد این بودیم که از دل این جریان پساصهیونیسم «کادیما» به وجود میآید و عدهای از جریانهای سیاسی در داخل سرزمینهای اشغالی متوجه این جریان میشوند و در مقابل این گفتمان پساصهیونیسم، راست افراطی به رهبری «لیکود» همچنان سعی میکردهاست که بر آرمانهای صهیونیسم تکیه داشته باشد. تا قبل از جنگ 33 روزه، گفتمان پساصهیونیسم حتی وارد قدرت هم شد و بخشی از حاکمیت رژیم صهیونیستی را در اختیار گرفت، اما پساصهیونیستها در جنگ 33 روزه، جنگ 22 روزه و جنگ 8 روزه شکست خوردند. این سه شکست مجددا اقبال را به سمت صهیونیستهای افراطی برد و اینها سعی کردند که شرایط را برای مسلط ساختن آن گفتمانِ معتقد به آرمانهای صهیونیسم که قائل به بسطمحوری بود فراهم کنند. در این جنگ نتانیاهو و راستگراهای افراطی قصد داشتند که با یک پیروزی برقآسا و زودهنگام و با توجه به اقداماتی که به عنوان بستر این پیروزی تحت عنوان مهندسیِ تغییر انجام داده بودند، مقاومت فلسطین را بهطور کامل شکست دهند. برآورد آنها این بود که در یک عملیات غافلگیرکننده و برقآسا به پیروزی برسند، گفتمان صهیونیست و آرمانگرایی صهیونیست را در حاکمیت رژیم جعلی اسرائیل حاکم کنند، یک پایگاه اجتماعی تقویتشدهای را پیدا کنند و بعد از آن در چارچوب مهندسی تغییر، تغییر را از داخل کرانهی باختری و غزه شروع نمایند. کار در این جنگ باید از کجا شروع میشد!؟ از خلع سلاح مقاومت و انهدام مقاومت باید شروع میشد. اینکه ما میبینیم 58هزار حمله در یک باریکهی کوچک علیه گروههای مقاومت شکل میگیرد نشان میدهد که هدفگذاری صهیونیستها خلع سلاح، اخراج و انهدام سلاح مقاومت بوده است. این 58 هزار حمله شامل حملههای هوایی، دریایی، توپخانهای، زمینی و پرتاب گلولههای ممنوعه بودهاست؛ گلولههایی که ابعاد آن الان دارد باز میشود که وقتی به بدن اصابت میکند، بدنها را از درون متلاشی مینماید. در این چارچوب آنها مقرر کرده بودند که غزه را به تشکیلات خودگردان تحویل دهند. مصر در این حوزه خیلی به اسرائیلیها کمک کرد تا تشکیلات خودگردان حاکم بر غزه شود و روند گفتگوهای سازش مجددا شکل بگیرد و با همکاری و هماهنگی کشورهای عربی یا همان محور عبری-عربی این گفتگوهای سازش به تشکیل یک کشور کوچک فلسطینی و به رسمیت شناخته شدن اسرائیل منجر گردد. بعد از آن نیز طبیعتا باید روابط اسرائیل با کشورهای عربی عادی میشد. اما در این جنگ یک هدفگذاری دیگر نیز تعیین کرده بودند و آن تاثیرگذاری بر روند مذاکرات ایران و 1+5 بود. ما باید به این نکته نیز دقت کنیم که چرا مذاکرات در وین متوقف شد و این مذاکرات به ماههای آینده موکول گردید. در برآورد و محاسبات غرب و رژیم صهیونیستی این بود که اسرائیل در این جنگ به پیروزی میرسد، مقاومت منهدم و خلعسلاح و از غزه اخراج میشود و یکی از برگهای برندهی ایران از دست آن خارج میگردد و آمریکاییها و غربیها با چماق امنیتیسازی منطقه توسط اسرائیل در دور بعدی مذاکرات از موضع بالا با ایران برخورد خواهند کرد. این هم یکی از هدفگذاریهای بسیار مهمی بود که در جنگ شکل گرفته است. در اینجا غلط بودن آن نگاهی در ایران که میگوید ما میتوانیم میان اسرائیلیها و آمریکاییها بازی کنیم و در مذاکرات از این شکاف استفاده نماییم اثبات میشود. اختلافات ظاهری آمریکا و اسرائیل تقسیم نقش بوده است نه شکاف. حال آیا کار به اینجا ختم میشد؟ اگر اینها در این جنگ به پیروزی میرسیدند کار به اینجا ختم نمیشد و دوباره به مسئلهی اخراج فلسطینیها از باقیماندهی سرزمین فلسطین برمیگشتند. همانطور که از لابهلای حرفهای خودشان برمیآید آنها بنا داشتند غزه را از ساکنان فلسطینی خالی کنند و فلسطینیهای غزه را به صحرای سینا منتقل نمایند و حتی در ادامه فلسطینیهای ساکن کرانهی باختری را نیز به اردن منتقل کنند و نهایتاً مسئلهی فلسطین را با عاریکردنِ آن از سکنهی فلسطینیِ حلوفصل نمایند. برای این کار اسرائیلیها از راهبرد متداول خود استفاده کردند. متداولترین راهبردی که آنها داشتند راهبرد اعمال وحشت و ایجاد رعب بود. آنها با 58هزار حمله و کشتن 1867 نفر و زخمینمودن بیش از ده هزار نفر داشتند این راهبرد را عملیاتی میکردند. شما نگاه کنید که در این عملیاتها چه کسانی کشته میشدند. بیشترین کشتهشدهها متعلق به کودکان است: 429 کودک شهید شدهاند. همچنین 243 زن و 79 سالمند نیز به شهادت رسیدهاند. این استراتژی رعب باید مقاومت را از درون عقبهی خود زمینگیر میکرد و آنها را تحت فشار قرار میداد که به خواستههای رژیم صهیونیستی تن بدهند و فشار اجتماعی، مقاومت را به یک اشتباه محاسباتی برساند. یک نکتهی دیگر که به این جنگ خیلی کمک کرد مسئلهی بهرهگیری از عملیات تکفیریها بود. تکفیریها در عراق قبل از آغاز جنگ غزه عملیات خود را شروع کردند و در واقع این عملیات مکمل پیروزی اسرائیل در جنگ غزه بوده است. در واقع برای جلوگیری از حساسیتهای افکار عمومی و مشغولسازی مقاومت و ایران، تکفیریها عملیات خود را زودتر شروع کردند تا بتوانند تضمینی برای پیروزی اسرائیل در جنگ سوم غزه باشند. شاهد بودیم که تکفیریهای دستآموز رسما بیانیه دادند و با صراحت اعلام کردند که مسئلهی آزادی قدس در اولویت ما نیست و اساسا برای ما مطرح نیست. خود این امر نشان میدهد که صهیونیستها چه ارتباط تنگاتنگی با جریانهای تکفیری داشتهاند. بنده اگر بخواهم در این قسمت از بحث یک جمعبندی عرض کنم این است که صهیونیستها در جنگ به هیچ کدام از اهدافشان نرسیدند و یک شکست بزرگ را متحمل شدند. این شکست بزرگ دارای ابعاد بسیار عمیق و گستردهای است. این شکست آنچنان مهم و گسترده و تأثیرگذار است که دامنهی این تأثیرات را بعد از این در داخل سرزمینهای اشغالی شاهد خواهیم بود. همچنین تأثیر آن را بعد از این بر انتفاضهی مردم فلسطین و مقاومت و مناسبات منطقهای شاهد خواهیم بود که بنده در قسمت بعدی حتما به آن اشاره خواهم کرد. نکتهای که به عنوان بخش پایانی این قسمت میخواهم عرض کنم این است که برای اولین بار معتقدان به آرمانهای صهیونیسم بهویژه معتقدان به زمینهای مقدس در یک رویارویی با مقاومت شکست خوردند. این پدیدهی بسیار مهمی است و تأثیر بسیار مهمی در سرزمینهای اشغالی خواهد داشت. این تأثیرات مواردی را از جمله مهاجرت معکوس و فروپاشیِ باور به صهیونیسم در بر میگیرد و مقدمهی فروپاشی صهیونیسم خواهدبود. این مسئله بهتنهایی میتواند موضوع یک نشست تحلیل راهبردی باشد. من برای اینکه از دیگر اساتید خود استفاده کنیم این قسمت از بحث خود را تمام میکنم.
قبادی: ضمن تشکر از آقای دکتر سراج، در خدمت آقای دکتر کلینی هستیم. برای بخش دوم فرمایشات ایشان، بنده تنها یک سؤال دارم: با توجه به اینکه مهمترین حامی مالی، معنوی و تسلیحاتی رژیم صهیونیستی ایالات متحده است، تأثیر شکست رژیم صهیونیستی در این جنگ بر معادلات داخلی ایالات متحده چیست؟ زیرا ما انتخابات کنگره را در چند ماه آینده در پیش داریم و بعد از آن با یک فاصلهای شاهد انتخابات ریاست جمهوری خواهیم بود.
دکتر کلینی: بنده فکر میکنم که دوستان و همکاران اینجانب در فرمایشات خود پیرامون تفسیر و تفصیل صحنه، ارزیابی خود را مطرح کردند که شامل نکات خیلی قابل توجهی بود. اجازه دهید که اینجانب برخی از اشارات را مجددا مطرح کنم. یکی این است که رفتاری که جمهوری اسلامی ایران از خود نشان داد یک رفتار شیعی نبود، بلکه رفتاری با زمینهی اخلاقی، انسانی و اسلامی بود و عملا تلاش ایران برای این بود که با حمایت معنوی خود سعی کند که نه تنها چتر حمایت خود را بر حوزهی اهل شیعه، بلکه بر حوزه اهل تسنن نشان دهد و این موضوع، موضوع بسیار قابل توجهی است. حال برخی از رژیمهای مرتجع یا بعضی چهرههای دسته دو و دسته سه در بدنهی اجتماعی این کشورها در رفتارهای خود سعی میکنند که به آسیاب دشمن آب بریزند. حساب اینها از جامعهی شریف مسلمین کاملا جداست و تذکری که آقای دکتر به آن اشاره کردند بیشتر متمرکز بر اقشار خودفروخته بود، زیرا که جامعهی اسلامی اهل سنت، جامعهای است که ادراک خود را دارد و شما میدانید که امروزه جامعهی تکفیری حتی فقهی که در خود اهل سنت است را اصلا نمیتواند بپذیرد و اساسا نگاه فقهی اهل تسنن به رفتارهای تکفیریها چیز دیگری است و طبیعتا موضوع اصلی اهل تسنن نیز موضوع اصلی جهان اسلام؛ یعنی مسئلهی سرزمینهای اشغالی است. اینجانب قصد دارم که نکتهای را در ادامهی فرمایشات جناب آقای دکتر سراج مطرح کنم و آن مربوط به شکست ایدئولوژیک رژیم صهیونیستی و آثار آن در تفکر آرماگدونیسم و تفکر بعضی از نئوکانها و کسانی که امروزه قصد دارند با محدود کردن اختیارات اوباما سیاست برگشتپذیر را در آمریکا اجرا کنند میباشد. در قسمت اول عرایض خود گفتم که ما بایستی فرض خود از آمریکا را که به کار میبریم به طور مشخص بیان کنیم. یک موقع میگویم دولت آمریکا، یک موقع میگوییم تیم اوباما، یک موقع میگوییم کلوب قدرت در آمریکا و یک موقع میگوییم حاکمیت آمریکا. به هر حال این چیزی که اکنون در درون آمریکا و حتی اروپا مشاهده میشود بیانگر مطرح شدن سؤالهایی جدی با این مضمون است که ما با چه هزینهای و برای چه باید پشت سر رژیمی قرار بگیریم که برابر با اسب بازنده است؛ یعنی حتی اگر بخواهیم براساس محاسبات سود و زیان و با توجه به نگاه اقتصادی و عملگرایانه که غربیها در سیاست و محاسبات مربوط به سیاست خارجه دارند نگاه کنیم، آنها میگویند که الان اسرائیل برای ما یک دردسر است. این موضوع یک موضوع جدی است. آنها میگویند که چرا ما باید برای رژیم صهیونیستی هزینه کنیم. آثار مهاجرت معکوس و ورشکسته شدن دولت رژیم نتانیاهو در حال خودنمایی است. شرایط حاضر نشان داده است که دولت وی مظهر یک دولت ضعیف در منطقه است و این در محاسبات راهبردی سیاستسازان و تصمیمگیران غربی ثبت گردیده است. به همین خاطر رژیم صهیونیستی حق ندارد در مسائل منطقهای به خود اجازه داوری دهد یا مثلا بخواهد در پرونده هستهای ایران خود را به عنوان یک گارانتی نظامی مطرح کند یا بخواهد که در معادلات خاورمیانه برای خود عرض اندام کند و برای این بازی تعیین خطوط و معیارسازی نماید. به همین خاطر حتی اگر ما صندلی و کرسی خود را در پاریس و لندن، مادرید و واشنگتن قرار دهیم و از آن زاویه نگاه کنیم، به نظر من صحنهی امروز واقعیتهای جدیدی را حداقل به جوامع غربی تفهیم کرد. نکتهی دیگری که در خصوص سؤالی که شما کردید مطرح میباشد این است که چه فرضی بین رژیم صهیونیستی و لابی آیپک وجود دارد؟ تصوری که معمولا سعی میشد تا ترسیم شود، این است که این تلآویو است که در حال دستور دادن به آیپک میباشد و آیپک تلفیقکنندهی قدرت رژیم صهیونیستی در جامعهی آمریکا است. این تصویر باید اصلاح شود. زمانی که نتانیاهو در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سعی کرد تا نقش آفرینی نماید، میزان تأثیری را که در ریزش آرای یهودیان علیه اوباما داشت چیزی در حدود 14% بود؛ یعنی طی شکافی که در آیپک اتفاق افتاد، تنها 14% با سیاستهای نتانیاهو موازی شدند. در آن برهه در آیپک سؤالات جدی در این باره مطرح بود. بنابراین توصیههای رژیم صهیونیستی برای آیپک الزاما قابل قبول نیست. ما اگر بخواهیم یک پدیدهای را درست بشناسیم و درست تأثیراتش را ملاحظه کنیم باید بتوانیم نقطه اثرش را پیدا کنیم؛ یعنی ما تعریفی از نیرو داریم و میگوییم که نیرو یک نقطه اثر دارد؛ یک انرژی است که باید در یک نقطه تخلیه شود و اگر میزان انرژیِ آن نقطهاثر را محاسبه کنیم، قادر خواهیم بود که به توان آن پی ببریم. این یک اصل و یک معادلهی کاملا مشخص فیزیکی است. این مسئله نشان داد که در آینده یک شکاف جدی و جدید در حوزهی صهیونیسم پدید خواهد آمد و ما شاهد ریزش، جناحبندی و شکاف در حوزهی صهیونیستی و نه الزما جامعهی یهود خواهیم بود. خواهش بنده این است که متوجه باشید که در اینجا منظور جامعهی یهود نیست. جامعهی یهود تفرق نگاه خودش را پیرامون موجودیت رژیم صهیونیستی یا تفکر هرتزلی نشان داده است. امروزه این شکاف دارد در داخل حوزهی صهیونیسم مطرح میشود. حال به بخش دیگر نگاه کنید. تأثیرات این جنگ در حوزهی کمپانیهای نظامی، شرکتهای نفتی، مدیران مالی و بازار بورس خود را نشان خواهد داد. این امر باعث میشود که محاسبات سنتی که براساس توفق و برتری نظامی رژیم صهیونیستی شکل گرفته بود تغییر پیدا کند؛ یعنی اثر خود را روی ارزش طلا خواهد گذاشت. البته این امر به تدریج خود را نشان میدهد. همانطور که میدانید حتی در جوامع یهودیِ آمریکا خیلی از جریانات هستند که نگاهشان به اسرائیل نیست، گرچه ممکن است که تضاد خود را با اسرائیل نشان ندهند؛ مانند خانوادهی راکفلرها. آنها در حوزههای یهودی هستند، اما الزاما مانند برخی از یهودیها چسبندگی آشکاری را با بحث و موضوع صهیونیسم از خود بروز نمیدهد. در اینجا باید دقت کنیم که دیگر مشکلی که دولت صهیونیستی با آن روبرو است کنترل پیامدهاست؛ یعنی جدا از بحث جنگ و اینکه پیشبینی میشود که این جنگ چیزی در حدود 5/5 میلیارد دلار برای آنها ضربهی فیزیکی داشتهاست -اگرچه ضربهی حیثیتی آن خیلی فراتر از اینهاست- باید دید که پیامدهای آتی این جنگ برای آنها چیست. نکتهی دیگری که لازم است به آن برگردم این است که امروزه اطلاق عبارت «رژیم کودککش» به اسرائیل بینالمللی است. دیگر این گونه نیست که این ادبیات در حوزهی خاورمیانه، نماز جمعهی تهران یا سخنرانی مقام معظم رهبری مطرح شود. امروزه این ادبیات فراگیر است؛ یعنی شما میبینید که همین ادبیات را وزیر خارجه سابق فرانسه استفاده میکند. اگرچه مطبوعاتی چون والاستریت، نیویورک تایمز، واشنگتنپست، هرالد یا فاینشنال همگی صفحات اول خود را از تحولات فلسطین سانسور میکردند یعنی در سرخطها اصلا به این موضوع نمیپرداختند. البته از سوی دیگر همین امر بیانگر دوگانگی و استانداردهای دوگانهای است که آنها نسبت به حقوق بشر دارند و این موضوع باعث ظهور این سؤال افشاگرانه شده است که میزان تعهد غرب به حقوق بشر چقدر است؟ آیا غرب به آن بهعنوان یک اصل فراگیر نگاه میکند؟! برژینسکی میگوید: حقوق بشر ایدئولوژی کاپیتالیسم است؛ یعنی وی وقتی در برابر کمونیسم میخواهد صحبت کند میگوید: وقتی آنها میخواهند سعی کنند تا معادله عدالت و کارگر را مطرح کنند، کاپیتالیسم نیز باید حقوق بشر را بهعنوان ایدئولوژی خود مطرح نماید. شما میبینید که در رابطه با جنگ غزه محتوای ایدئولوژی غربی مبنی بر حقوق بشر ضعف خود را نشان داد. انتخابات نوامبر، انتخابات بسیار حساسی برای آمریکا است. به عقیدهی بنده انتخابات نوامبر برای آمریکا هم تاکتیک و هم استراتژی است. ما در گذشته در منطقه شاهد این بودیم که برای اسلام لیبرالدموکراسی، اسلام آمریکایی و امثال آن تبلیغ میشد و راجع به آن بحث میگردید. ما در حال حاضر مشاهده میکنیم که بخش و جریان حرفهای و سیاستگذاران آمریکا -نه جریان سیاسی سیاستگذار- در حال تولید جریاناتی از طریق اسلام افراطی و رادیکال در منطقه هستند؛ یعنی آمریکا دیگر آن مسیری را که در گذشته از طریق اسلام لیبرال سعی میکرد تا نگاه اسلام انقلابی را خنثی کند، طی نمیکند بلکه این دفعه آمده است و در جهت لوثکردن ایدههای انقلابی با اعطای ادبیات شبهانقلابی به گروههای تکفیری مثل جریان داعش تلاش میکند تا شعار انقلابیگری را در حوزهی اهل سنت مدیریت نماید و سعی کند که این ادبیات از حوزهی حماس جابجا شود و در حوزههای دیگر قرار گیرد. این جنگ نشان داد که این مسیری که در دادن شعارهای شبهانقلابی مصنوعی به داعش و دادن پرچم انقلابیگری مصنوعی به آنها طی میشود، غلط و بینتیجه است و کماکان بحث ایدئولوژی انقلابی منطقه میتواند سنگینترین ماشینهای جنگی رژیم صهیونیستی را زمینگیر کرده و در گل فرو ببرد. همچنین پرچم اسلام انقلابی کماکان در حوزهی لبنان و فلسطین است و در جای دیگر نیست. باید به این دقت کرد که در بحث جنگ نرم در حوزهی دیپلماسی عمومی و حتی در حوزهی ساخت سیاست، آمریکاییها در یک مرحلهی خاصی هستند. آمریکا در انتخابات نوامبر نشان خواهد داد که بهسمت یک تجدیدنظر جدید میرود. به نظر من این یک نکتهی بسیار حساسی است. اتفاقاتی که طی این مدت بعد از میکروفن روشن آقای جان کری رخ داد که شاید اتفاقی هم نبود و یا بحث آشکارسازی تماس تلفنی اوباما با نتانیاهو و مطرح کردن آن در افکار عمومی مواردی است که به نظر بنده انکارناپذیر است؛ یعنی به نوعی عکس گرفتن با نتانیاهو در دنیا دیگر خیلی چیز مهمی نیست، بلکه چیز شاذی است و کراهت دارد که با او عکس بگیرند و باید از او دوری کرد. این مسئله تا حدودی وجود دارد و آنها این موضوع را میبینند. به نظر من پیامدهای این جنگ با جنگ 8 روزهی قبلی و جنگ 22 روزه کاملا متفاوت است. بنده میخواستم این را تاکید کنم که این موضوع نقطهی عطفی خواهد بود که میتواند در هندسهی ژئوپولتیک جدید در منطقه، تجدیدنظرها و بررسیهای جدیدی را به وجود بیاورد.
قبادی: خیلی متشکر هستیم از جناب آقای دکتر کلینی. بخش دوم صحبتهای دکتر موسوی را پذیرا هستیم. فقط اینجانب مقدمتا سؤالی از بخش اول صحبتهای ایشان دارم که اگر مقدور بود آن را پاسخ بدهند و بعد صحبتهای خویش را مطرح کنند. همانطور که فرمودید یکی از اولینهایی که در جنگ غزه رخ داد این است که اتحادیه عرب و دولتها سکوت کردند و تعجب برانگیزتر از آن سکوت مردم بود. علتهای این اتفاق چیست؟ یکی از آن را بحث کردید که ماشین تبلیغاتی عربی-عبری کار خود را به خوبی انجام داده است اما به نظر میآید که شاید اتفاقات دیگری نیز افتاده باشد. اگر امکان دارد این قضیه را یک مقدار بیشتر باز کنید و بعد به ادامهی صحبتهای خود بپردازید.
دکتر موسوی: البته علتهای دیگری هم وجود دارد. یکی از علتهای مؤثر در این سردی ملتهای عرب، ایجاد گرفتاریهای فراوان برای کشورهای مقاوم منطقه مثل سوریه، عراق، لیبی، یمن و لبنان است. شما اکنون میبینید که از شمال آفریقا تا منطقهی خلیج فارس ملتها به خاطر تحولات اخیری که در منطقه ایجاد شد به واقع گرفتار مسائل عجیب و غریبی شدهاند. متاسفانه از طریق عملکرد گروههای تکفیری، درگیری خونینی در همه جا از جمله در عراق، سوریه و لبنان وجود دارد. شما در شرق تونس شاهد سر بریدنهای سربازان تونسی توسط تکفیریها هستید و در درگیریهایی که در لیبی جریان دارد اتفاقات بسیار وحشتناک اتفاق میافتد و وحشیگریهای عجیب و غریبی رخ میدهد. در بحث یمن نیز میبینید که شمال این کشور گرفتاریهایی دارد و بین حوثیها و سلفیهای افراطی برخوردهایی صورت میگیرد و همچنین در جنوب این کشور گروههایی جداییطلب حضور دارند و از آن طرف نیز القاعده فعالیت میکند. همچنین در عراق درگیریهای عجیبوغریبی وجود دارد؛ بعثیها فعالیت میکنند و الان تکفیریها نیز وارد عمل شدهاند و بودجههای کلانی هم در خصوص این فعالیتهای موذیانه علیه ملتها دارد پرداخت میشود. در مصر نیز همین وضعیت وجود دارد. در مصر الان 4-3 گرفتاری مهمی وجود دارد. مصر کشوری است که موقعیتی بسیار استراتژیکی دارد و در فلسطین به صورت مستقیم اثرگذار است. یکی از مشکلات مصر حضور تکفیریها در سینا و در غرب مصر است که دارند از طریق لیبی وارد میشوند. دوم بحث برخورد با اخوان المسلمین است که به خاطر شرایطی که آقای عبدالفتاح السیسی ایجاد کرد شکل گرفت. سوم بحث بحران اقتصادی است. الان در مصر شاهد کمبود نان، روغن و شکر هستیم. در مجموع این عوامل باعث شد تا اولویتهای ملتهای عرب عوض و بدل شد. کسانی که هر روز با این گرفتاریها گریبانگیر هستند، بحث فلسطین و غزه را کمرنگ میدانند. برای عراقیها اینکه 400 کودک در غزه کشته میشوند کماهمیت است، چون در روستای «بشیر» در کرکوک، کودکهای فراوانی توسط داعش سر بریده شده یا با آویزان کردن از درخت کشتهشدند. بنابراین شرایط بدی در منطقه ایجاد شدهاست. شما میبینید که دیروز در حسکهی سوریه که منطقهای کردنشین است، داعش کشت و کشتارهایی راه انداخت. آنها کسانی که سوار بر کامیون، وانت یا اتوبوسهایی شدهبودند تا فرار کنند در جاده قتل عام کردند، البته رسانههای ما نیز خیلی مقصرند. ما این حقایق را در داخل منعکس نمیکنیم و مردم ما نیز از این وقایع بیگانه هستند. شما الان میبینید که تکفیریها آن جنایتهایی را که رژیم صهیونیستی در انجام آن ناتوان است انجام میدهند. شما میبینید مسئولان صهیونیست وقتی بچهها را در غزه میکشند آن را توجیه میکنند و میگویند که حماس موشکهای خود را در مناطق مسکونی گذاشته است و از کودکان و زنها سپر انسانی درست کرده است و عذرخواهی نیز میکند و میگوید که ما از کشتار بچهها متاسفیم و آن را به گردن حماس و مقاومت میاندازد. ولی داعشیها وقتی که سر کودکان را میبرند یا آنها را روی نردههای میدانها آویزان مینمایند، افتخار میکنند و میگویند که اینها فلان هستند و بحث مذهبی، قومی و مسائل مختلف را مطرح میکنند. در ادبیات رژیم صهیونیستی، بحث تجاوز به عنف وجود ندارد، ولی در میان تکفیریها چیزهای عجیب و غریبی دارد صورت میگیرد و تازه فعلهای آن را در اینترنت و سایتهای مختلف بهصورت علنی میگذارند و به آن افتخار نیز میکنند. اکنون نیز آنها بحث تحریف قرآن و تخریب اماکن اسلامی، مذهبی و تاریخی را مطرح کردهاند و به صورت علنی به مسائل دینی توهین میکنند. بنده فکر میکنم که رژیم صهیونیستی جرات انجام خیلی از این فعالیتها را ندارد. سید حسن نصرالله هشدار داده و گفتهبود که این داعشیها و تکفیریها دارند کارهایی میکنند که من را نگران تخریب قبةالصخرهی قدس میکند، زیرا که آنها دارند برای مسلمانان مسئلهی تخریب مساجد، مظاهر فرهنگی، آثار باستانی و مراکز مقدس دینی در اسلام و مسیحیت (کلیساها) را عادی میکنند. پس بخشی از دلایل تغییر اولویتهای ملتهای عرب به خاطر خستگی مردم از شرایط حاضر است. اما موضوع بدتر از آن، ایجاد اولویتهای انحرافی است که روی آن خیلی کار شدهاند. رسانهها اصلا افکار عمومی منطقهی عربی را جابجا کردهاند؛ یعنی آنها نشانه را از بحث فلسطین به بحث اختلافات مذهبی و خطر نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه بردهاند. در رسانههای عربی این امر در حال بزرگنمایی است و متاسفانه جا افتادهاست. به همین دلیل در زمان مبارک شاهد بودیم که کوچکترین اتفاق در فلسطین در آنجا بازتاب داشت و تظاهرات صورت میگرفت. نهتنها در مصر بلکه در الجزایر، اردن و سایر کشورها نیز همین گونه بود. اردن پر از نیروهای انقلابی است، اما این کشور با وجود اینکه اخوان المسلمین در آنجا حضور فعالی دارد، اما باز میبینیم که حمایت از مردم فلسطین در آنجا کمرنگ است. دیگر نکتهی مهمی که در جریان جنگ غزه پیش آمد، ظهور دو محور در این درگیریها بود که به نظر میرسید که به ظاهر دارند با یکدیگر مبارزه میکنند: یکی محور قطر-ترکیه و دیگری محور مصر-عربستان سعودی. این دو در ظاهر دو خط متفاوت هستند که به نظر بنده از یک سرچشمه آب میخورند و هدایت شده از یک اتاق فکر جهت ایجاد بیثباتی در منطقه هستند. برای این بیثباتی لازم است که دو قسمت ضد اخوان و طرفدار اخوان فعال گردند. الان همین شرایط در لیبی هم هست. میگویند که سرلشگر حفتر توسط رژیم سعودی و مصر پشتیبانی میشود، و گروههای اسلامگرا توسط ترکیه و قطر. اکنون در فلسطین نیز همین وضعیت شکل گرفته است. شما میبینید که دو پیشنهاد مشخص برای آتشبس در غزه ارائه شد: یکی توسط مصر، عربستان سعودی و دولت خودگردان و دیگری توسط ترکیه، قطر و حماس. به جز حماس و دولت خودگردان، هر 4 کشور یعنی هم محور سعودی-مصر و هم محور ترکیه-قطر با رژیم صهیونیستی ارتباط مستقیم دارند. پس آنها دلشان برای مردم غزه نسوخته است و دل آنها برای فلسطینیها نمیتپد که بیایند کمک کنند، بلکه اینها به خاطر مسائل خودشان و بحث اخوان المسلمین است که جلو آمدهاند و نه بحث فلسطین. لذا شما میبینید که قطر تلاش میکند که پیشنهاد خود را جا بیندازد و برای این کار به فرانسه رفته و اجلاسی برگزار کردهاند که یک اجلاس بینالمللی بود. با این حال مصر با توجه به پشتیبانی عربستان سعودی اجازهی توفق این کار را نداد و الان پیشنهاد مصر در قاهره در حال بررسی است. در این حین یک محور سوم جدی وارد میدان شد و آن محور جمهوری اسلامی ایران با نامهی سردار سلیمانی بود. زمانی که سردار سلیمانی این نامه را نشر داد، شرایط فلسطین را واقعا دگرگون کرد و شرایط جدیدی را ایجاد نمود. دو نکته مهم در نامهی سردار قاسمی مطرح شد که بنده فکر میکنم که آیندهی مبارزهی فلسطینیان با رژیم صهیونیستی را ترسیم کرده است و به خاطر این نامه مسائل فلسطین دیگر به روش سنتی سابق مورد بررسی قرار نخواهد گرفت. اول اینکه در محور اول نامه، کار اساسی و سرنوشتساز را از دست رهبران سیاسی خارج کرد و در اختیار فرماندهان میدانی قرار داد. این یک نکتهی بسیار مهم بود. اکنون فرماندهان میدانی مقاومت در غزه صاحبنظر هستند که شرایط آتشبس چه باشد. دیگر مانند قبل نیست که آقای خالد مشعل برود و کار را ببندد و به غزه ارائه دهد که آن را اجرا کنند. دوم اینکه دیگر فقط این فرماندهان عزالدین قسام نیستند که باید در توافق آتشبش شرکت داشته باشند بلکه همهی گروهها باید توافق کنند. لذا سردار سلیمانی در نامهی خود از همه اسم برد؛ هم از گروههای مسلح و مقاومی که تابع حماس هستند، هم جهاد اسلامی و هم گروههای صلاحالدین و… این یک حرکت مهم است و از این به بعد یک گروه نمیتواند بهصورت انفرادی نظرش را تحمیل کند، بلکه همگی باید متفقالقول باشند. لذا بنده فکر میکنم که شرایط جدیدی ایجاد شدهاست. به همین دلیل درست است که هیئتی که از قاهره برای بررسی بحث آتشبس اعلام آمادگی کرده است از طرف دولت خودگردان رفته است ولی هیئتی که تشکیل دادند از همه فرماندهان گروههای مقاوم و مبارز در غزه بودند. در مجموع 6 گروه شرکت کردند و از هر گروه نیز 4-3 نفر؛ از جمله نمایندگان این گروهها در تهران. پس یک شرایط جدید در فلسطین ایجاد شد و بنده فکر میکنم که همین وضعیت از این به بعد دنبال خواهدشد و دیگر مانند قبل که 3-2 نفر بروند و سازش کنند و شرایط را بپذیرند و به دیگران تحمیل کنند، نخواهدبود. بحثی که در انتها میخواهم به آن اشاره کنم این است که اگر ما شاهد یک آتشبسی باشیم، شرایط مهمی در منطقه رخ خواهد داد؛ یعنی پسلرزههایی که به وجود خواهدآمد بسیار مهم و حائز اهمیت است. شما میبینید که اسرائیل و کشورهای عربیِ همپیمان و متحد آن بعد از شکست 2006م در جنگ اسرائیل و حزبالله، از محور مقاومت در منطقه انتقامهای مهمی گرفتند که از جملهی آن به جنگ سوریه میتوان اشاره داشت، چرا که رئیس جمهور و مردم این کشور به لبنانیها پناه دادند و به مقاومت اسلامی در لبنان کمک کردند. الان نیز به نظر بنده همین طور است و رژیم صهیونیستی از برخی از گروههای منطقه از جمله حزبالله لبنان انتقامهای مهمی خواهدگرفت. در عرسال؛ جایی که در مرز شرقی لبنان است، یک گروه داعشی حضور داشت و گروههای تکفیری دیگری نیز در کوههای قلمون مخفی شدهبودند. کوههای القلمون بین سوریه و لبنان قرار دارد و آنها در آن منطقه مخفی شده بودند و برای حمله به لبنان آماده بودند. اینها میخواستند که همان کاری را که در موصل انجام دادند در لبنان انجام دهند؛ یعنی میخواستند که دولت لبنان را ساقط کنند و یک خلافت اسلامی در لبنان ایجاد نمایند و حزب الله را به طور کامل خلع سلاح کرده و یک برخورد خونین در ضاحیه جنوبی و جنوب رودخانه اللیتانی که نزدیک به مرز رژیم اشغالگر قدس است شکل دهند. این امر دو هدف داشت که یکی خنثی کردن و از بین بردن حزب الله و دوم امنیت دادن به رژیم صهیونیستی بود که تکفیریها واقعا ثابت کردهاند که هم از نظر فکری و هم از نظر عمل، کاری به رژیم صهیونیستی ندارند و میتوانند به این رژیم کمک نمایند. این را با توجه به شرایطی که در جنوب سوریه رخ داد و اسرائیلیها به گروههای تروریستی و مجروحین آنها از جمله گروه النصره و تروریستهای تندرو کمک کردند میتوان دریافت. جلوگیری از عملیات تکفیریها در لبنان واقعا مهم بود که خوشبختانه ارتش لبنان و حزب الله این نقشه را فاش کرده و متوجه آن شدند و لذا قبل از حملهی داعش و النصره به لبنان خودشان به آنجا حمله کردند که الان حملهی سراسری ارتش لبنان به آنجا را شاهدیم. لذا میتوانیم بگوییم که این قضیه خنثی شد، اما خطر آن رفع نخواهد شد. حتی به نظر بنده با توجه به اینکه رئیس جمهوری در لبنان انتخاب نمیشود و پارلمان لبنان مشکل پیدا کرده است و همچنین بحث دولت لبنان، تقریبا میتوانیم بگوییم که وضعیت سیاسی در لبنان کاملا به بنبست رسیده است. یک ضربالمثل عراقی است که میگوید «قبل از اینکه شما را بهعنوان شام بخورند، شما را برای ناهار میل بفرمایند». این نکتهای مهم است که قبل از اینکه آنها شروع به یک کار بزرگ نمایند این کارها را انجام دهند. البته خبرهای مهمی نیز از مراکش و عمان به دست آمده است. در مراکش و عمان جلسات بسیار مهمی بین «سعد حریری» و «بندر بن سلطان» و گروههای مختلف ضد مقاومت در منطقه و سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی برای تدارک چنین کاری در لبنان انجام شده است. آنها میخواهند تا کودتایی در لبنان انجام دهند که علیه حزب الله باشد تا گروه تندروی 14 مارس در لبنان قدرت پیدا کند و با رژیم صهیونیستی سازش نماید. لذا بنده فکر میکنم که نیروهای مقاومت در لبنان باید یک فکر اساسی کنند و در یک حرکت پیشقدمانه وارد شوند و اجازه ندهند که آنها کاری انجام دهند. بنده فکر میکنم که شرایط در هفتهها و ماههای آینده، شرایط خاصی خواهد بود و ممکن است که تقویت داعش در عراق و حملات شدیدتر این گروه در دمشق و سوریه صورت بگیرد و اتفاقاتی نیز در مصر رخ دهد. نکتهای که اینجانب میتوانم در اینجا اشاره کنم این است که همه این تحرکات در رصد گروه مقاومت و کشورهای همراه مقاومت است؛ یعنی هیچ چیزی پنهان نیست و بحمدالله همه چیز در کشف است و مورد توجه قرار دارد. لذا بنده بعید میدانم که آنها بتوانند در آینده به اهدافشان برسند.
قبادی: خیلی متشکر هستیم از جناب آقای دکتر موسوی. بخش پایانی را بهطور مختصر در خدمت اساتید هستیم تا از فرمایشات خود جمعبندی داشتهباشند. در اینجا بحثی در صحبتهای آقای دکتر موسوی مطرح شد که آقای دکتر کلینی نیز به آن اشاره داشتند و اگر امکان دارد آقای دکتر سراج نیز به آن اشاره داشته باشند: از منظر کلان و راهبردی و با توجه به پسلرزههای آتی در حوزهی جنگ نرم، آیا رژیم صهیونیستی توانسته است تا در عملیات روانی بر افکار عمومیِ مردم منطقه پیروز شود یا خیر؟
دکتر سراج: من در خلال عرایضم توضیح دادم که رژیم صهیونیستی برای پیروزی در این جنگ باید قبل از آن، پیروزی بر افکاری عمومی را به دست میآورد و البته آنها توانستند تا انحراف در افکار عمومی را به وسیلهی تکفیریها شکل دهند تا بعد از آن بتوانند در فلسطین دست به نسلکشی بزنند. آنها در این قسمت از جنگ روانی آن هم به کمک دستگاهها و رسانههای عربی تا حدی موفق بودند. اما مطمئن باشید که خیلی سریع افکار عمومی، خود را در منطقه پیدا خواهد کرد و متوجه میشود که تکفیریها امتداد صهیونیستها بودند و خود این یک پیروزی برای معتقدان به اسلام سیاسی خواهد بود؛ یعنی با برملا شدن امتداد تکفیریها و صهیونیستها که در این جنگ نمایان شد، مردم منطقه از آنها رویگردان خواهند شد و مجددا به مسئلهی اول جهان اسلام که مسئلهی قدس است توجه و اهتمام خواهند داشت. البته این امر به معنای این نیست که بگوییم یک بیعملی در جهان عرب و جهان اسلام رقم خورده است، خیر! با خفقان، سانسور و سرکوب فعلا توانستهاند که موقتا سرپوشی روی مسئله بگذارند، اما این امر تداوم نخواهد داشت. در این جنگ آن چه که مسلم است این است که مقاومت به پیروزی رسید. این را خود صهیونیستها دارند اذعان میکنند و میگویند که مقاومت هوا را بر ما بست، زمین را ناامن کرد، شهرها تقریباً تعطیل شد، 4 میلیون نفر از صهیونیستها در طول این یک ماه در پناهگاهها زندگی کردند و در فاصله 40 کیلومتری غزه تمام کارخانهها تعطیل شدند. این یعنی اینکه مقاومت در این جنگ به پیروزی رسید. اما شکستهایی که متوجه صهیونیستها شد را تیتروار عرض میکنم. اولین شکست و مهمترین شکست فروپاشی اعتقادی-آرمانی در جامعهی صهیونیستی است و از اینجا به بعد گفتمان پساصهیونیست تقویت خواهدشد و تأثیرات خیلی مهمی در آینده در مناسبات داخلی رژیم جعلی اسرائیل خواهدگذاشت. اسرائیلیها در این جنگ افکار عمومی را به ویژه در غرب از دست دادند. افکار عمومی جهانی خیلی علیه اسرائیل شد. رسانههای اجتماعی در این بین خیلی تأثیرگذار بودند. رژیم صهیونیستی در واقع با یک چالش جدی مواجه شده است و باید دکترینهای نظامی خود را تغییر دهد. تا الان مقاومت را در برابر خودش در حالت پدافندی میدید، اما اکنون مقاومت تبدیل به یک جریان هوشمند آفندی شدهاست، بنابراین رژیم صهیونیستی باید دکترین نظامی و تجهیزات خود را تغییر دهد. این امر به مفهوم تغییرات بیسابقه در سازمان رزم و ماشین جنگی رژیم صهیونیستی خواهدبود. در عملیات نظامی زمینی از اینجا به بعد رژیم صهیونیستی حتما زمینگیر خواهد شد و دچار تردید در انجام عملیات زمینی خواهد بود. اسرائیلیها دچار اشتباه محاسباتی شدند و این به نوعی پشت دست داغ شدنی بود که برایشان حادث شد. آنها نسبت به حجم، بعد و تداوم عملیات آتشباری دچار اشتباه محاسباتی شدند. نکتهی دیگری که میتوانیم به هوشمندی مقاومت اضافه کنیم این است که مقاومت علیرغم اینکه متحمل 58هزار حمله شد، هوشمندانه همه برنامههای خود را رو نکرد. مقاومت سلاحهای استراتژیکتری دارد که وقتی لازم باشد رو میکند. وقتی این حد از سلاحهایش اثربخش بود نیازی ندید که بیش از این سلاحهای راهبردیتر خود را رو کند. رژیم صهیونیستی همانطور که دکتر کلینی اشاره کردند، دچار یک غافلگیری و یک شکست اطلاعاتی شد. این رژیم باید برود و سرویسهای اطلاعاتی خود را بازسازی کند و ببیند که چرا آنها نتوانستند این تبعات را برآورد کنند. رژیم صهیونیستی راه آمده را به عقب برگشت و مقاومت خیلی منسجم شد، در حالی که پیش از مقاومت فلسطین یا یک بخشی از آن را وارد گفتگوهای سازش کرده بودند. چالش بسیار جدی که پس از این رژیم صهیونیستی با آن مواجه میشود، انتفاضه و مسلح شدن در کرانهی باختری است. این امر در کنار فروپاشی اعتقادی و آرمانی، رژیم صهیونیستی را در حالت احتزار قرار خواهد داد. در رابطه با ناکارآمدیِ گنبد آهنین، روزنامهی صهیونیستی هاآرتص اشاره کرد که از هر هفت موشک شلیک شده به سمت فلسطین اشغالی، گنبد آهنین توانسته است که یک عدد از آن را بزند و به همین خاطر اوباما، دستور کمک 225 میلیون دلاری را به اسرائیل امضا کرد که این نقص را بتوانند برطرف کند. در این جنگ ما شاهد بودیم که برای اولین بار تهدید عملی و بیسابقهای متوجه تلآویو و مراکز حیاتی آن شد و بهطور همزمان همهی مراکز حیاتی رژیم صهیونیستی زیر آتشباری مقاومت قرار گرفت. ما شاهد عملیات موفق پدافندی در دل جریان مقاومت بودیم، خسارتهای اقتصادی جبرانناپذیری متوجه رژیم صهیونیستی بهویژه در بخش گردشگری شد، امنیت روانی میان صهیونیستها از بین رفت و کارآمدی گفتمان مقاومت برای بار دیگر به اثبات رسید. اینها دستاوردهایی برای مقاومت و تبعاتی برای رژیم صهیونیستی بود. تیتروار عرض میکنم که تأثیرات این جنگ بر مناسبات منطقهای و بینالمللی همانند یک نقطهی عزیمت و یک پیچی در دل پیچ تاریخی است. این جنگ مانند یک مبدا است؛ یعنی همانند عام الفیل که یک مبدا شد، پیروزی مقاومت در این جنگ سیروزه نیز یک نقطهی عطف و عزیمتی برای محاسباتی است که بعد از این شکل میگیرد. در فلسطین ما به محاق رفتن جریان سازش، گسترش مقاومت به کرانهی باختری و انتفاضه را خواهیم داشت. در بین کشورهای عربی، سرخوردگی کشورهایی که با اسرائیل همکاری کردند بهویژه عربستان و مصر و از طرف دیگر قطر و امارات را خواهیم داشت. اینها به طور حتم هزینهی سنگینی خواهند داد. در محور غربی رسوایی که برای دولتها غربی به وجود آمد بعد از این گریبان آنها را خواهد گرفت. در خود آمریکا، آمریکاییها با دست خود، خود را در دور آیندهی مذاکرات با ایران خلع سلاح کردند. آمریکاییها سعی کردند که از چماق صهیونیستها در برابر تفکر غلطی که طی آن فکر میکرد، اسرائیل منطقه را امنیتی میکند و ما باید برای جلوگیری از امنیتی کردن منطقه با آمریکاییها تعامل راهبردی کنیم استفاده نمایند، اما آمریکاییها در این جنگ خود را خلع سلاح کردند و این چماق از دست آن ها خارج شد و ما در دور جدید مذاکرات، با آمریکایی مذاکره خواهیم کرد که این چماق را در اختیار ندارد و حتما دستگاه دیپلماسی و دیپلماتهای هوشمند ما این را فهم میکنند و در دور جدید مذاکرات از این برگهای برندهی خود علیه جریان سلطه استفاده خواهندنمود. من معتقدم که رژیم صهیونیستی متحمل آنچنان خساراتی شده است که تا مدتها باید برود و خود را بازسازی کند. چرخهای بیداری اسلامی که آمریکاییها و غربیها سعی میکردند تا آن را به عقب برگردانند، مجددا به سمت جلو حرکت خواهدکرد. بیداری مستضعفان یکی از پیامدهایی است که روند آن بعد از این جنگ تسریع خواهد شد. یکی از مباحثی که باید به آن اشاره کرد این بود که اساسا ما این جنگ را نباید یک جنگ در جغرافیای محدود بدانیم. این جنگ، جنگی است که جغرافیای زمینی آن محدود، ولی جغرافیای ذهنی آن نامحدود است. به همین خاطر شما باید یکی از تأثیرات این جنگ را در فضای داخلی ایران ببینید. در فضای داخلی، شما استحکام گفتمان انقلاب اسلامی و تجلی آن را در ارادهی مردم در روز قدس دیدید. آن کسانی که شکاف بین گفتمان انقلاب اسلامی و افکار عمومی را در داخل به انتظار نشسته بودند، دچار افسردگی و پریشاناحوالی شدند. آن کسانی که شعار نه غزه نه لبنان را سردادند و سعی میکردند که آن را در فضای داخلیِ کشور تسری بدهند دچار یک روسیاهی و ننگ و در واقع یک اشتباه تاریخی شدند. جنگ غزه بار دیگر همبستگی و دلبستگی مردم به آرمانهای انقلاب را آشکار کرد و نشان داد که فتنهگرها که همان سربازان اسرائیل در داخل ایران هستند، چه قدر با افکار عمومی فاصله دارند. بعد از این خیلی راجع به تبعات، دستاوردها و تاثیرات این جنگ باید بحث کنیم. من بهعنوان آخرین نکته عرض میکنم که تازه کار مجموعههایی مثل اندیشکدهی راهبردی تبیین و حوزههای رسانهای انقلاب اسلامی شروع شده است و نباید موضوع را رها کنند. پیوستگیِ آمریکا با رژیم صهیونیستی باید در دستور کار روشنگری و آگاهی بخشی قرار گیرد. امتداد تکفیریها برای رسیدن اسرائیل به پیروزیِ زودهنگام و خنثیسازی و مشغولسازیِ افکار عمومی برای اینکه اسرائیل با خیال راحت بتواند نسلکشی کند، باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا افکار عمومی نتایجی را از آن به دست بیاورند. تشکر میکنم و عذرخواهی میکنم از اینکه وقت شما را گرفتم.
قبادی: تشکر میکنیم از جناب آقای دکتر سراج و در خدمت آقای دکتر کلینی برای جمعبندی فرمایشاتشان هستیم.
دکتر کلینی: اینجانب خیلی صحبت نمیکنم و تنها چند نکته میگویم تا چنانچه که فرصت شد دوستان با دقت راجع به آن بپردازند. جمعبندی اساسا برای استفاده در آینده به کار میرود و برای این است که ما بتوانیم سیاستها یا رفتارهای خود را تنظیم کنیم. اگر جمعبندی برای نگاه آیندهپژوهانه باشد، باید متکی بر دادههای مناسب باشد. اگر این دادهها مناسب بود این امر تکنیک و فکر ما را برای جمعبندی قویتر میکند، ولی در صورتی که این جمعبندی متکی بر دادهها نباشد، ناخودآگاه تبدیل به یکسری آرمانها که فراتر از واقعیت است میگردد؛ یعنی ما باید بتوانیم حدفاصل حقیقت و واقعیت را درست ببینیم و جمعبندی کنیم. همانطور که اشاره کردند، بنده میخواهم در یک کلام بگویم که در حال حاضر به نظر میرسد که رژیم صهیونیستی دچار یک آشفتگی شده و به نظر من این آشفتگی ادامه خواهد داشت. این امر اثرات خود را روی پیوستگی این رژیم با غرب نیز خواهد گذاشت. درست است که بحث وامداری غرب به رژیم صهیونیستی از بعد از جنگ جهانی دوم حتی روند حقوقی و تثبیتشدهای را داشته است، ولی امروزه دارد یک نقطه و یک آستانه فرار شکل میگیرد؛ یعنی بحث جدا کردن سهم غرب از رژیم صهیونیستی کلید خواهد خورد و به تدریج بخش حمایتی از این رژیم تضعیف خواهد شد. عرض کردم که ما وقتی میگوییم که آمریکا، باید بگوییم که کدام آمریکا!؟ وقتی ما درباره آمریکا صحبت میکنیم مطمئنا راجع به کاستاریکا یا قطر صحبت نمیکنیم، راجع به آمریکایی صحبت میکنیم که در عرصهی بینالمللی نقشهایی را دارد بازی میکند و سعی میکند که برای خود نقش برتر را قائل باشد؛ سعی میکند که چین را مهار کند و سعی میکند که روسیه و بازیگران جدید را مدیریت کند. به هر حال در میزان تعهداتی که آمریکا و اروپا به رژیم صهیونیستی داشتهاند تغییراتی ایجاد خواهد شد. بعد از جنگ جهانی دوم، سیاست خارجی آمریکا آتلانتیکگرا بود و در اروپا ضربان خود را میزد. به تدریج و بعد از تشکیل رژیم صهیونیستی، برجسته شدن نقش انرژی در معادلات و بحث چگونگی انحصار امنیتی، دیدیم که آمریکا اولویت سیاست خارجی خود را وارد خاورمیانه کرد و امروزه میبینیم که آمریکاییها تلاش میکنند که بدون از دست دادن برخی از موقعیتهایشان در خاورمیانه خود را جابجا کنند و در قلب آسیا بنشینند و به سمت اقیانوس آرام بروند، چون میگویند که کل تجارت و اقتصاد جهان به آسیا منتقل شده است و در نتیجه ضروری است که آمریکا نقش خود را در آنجا افزایش دهد. به همین خاطر آمریکا سعی نمیکند که از منطقه خارج شود، بلکه سعی میکند که حضور خود را در منطقه هوشمند و چابک نماید و سعی میکند که با یک اصل کمهزینگی، قدرت خود را توزیع نماید. بنابراین امروزه آمریکا مدیریت بر چندجانبهگرایی را جایگزین هژمون کرده است. تاکید میکنم که منظور مدیریت بر چندجانبهگرایی است نه مدیریت چندجانبهگرایی. در گذشته آمریکا، اسرائیلمحور بود و بر اساس محور اسرائیل بازی میکرد ولی امروزه مجبور میشود که بخشی از سیاستهای خود را توزیع کند؛ مثلا در بحث میانجیگری شما میبینید که همزمان که مصر میآید و فهرستی از طرح آتشبس میدهد، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن میگوید که نگاه ما به ترکیه است و ترکیه باید نقش بازی کند؛ یعنی آمریکا در منطقه خاورمیانه سعی میکند که با اضلاع منطقهای بازی نماید. اینجانب یک جمعبندی کوتاه خواهم کرد. رژیم صهیونیستی در آینده دچار یک آشفتگی خواهد شد، این آشفتگی در پیوستگی این رژیم با غرب اثر خواهد کرد و در آمیختگی صهیونیسم و ترکیب رژیم صهیونیستی و آیپک در درون آمریکا وارد یک محیط بغرنج خواهدشد.
قبادی: خیلی تشکر میکنم از جناب دکتر کلینی. در خدمت جناب دکتر موسوی هستیم برای جمعبندی نهایی فرمایشات ایشان.
دکتر موسوی: در جمعبندی آخر سه نکته را باید خدمت شما عرض میکنم. نکتهی اول این است که در جنگ 30 روزه غزه که ان شاءالله امروز روز آخر آن باشد، یک نکته برای همه مشخص شد که جبههی استکبار جهانی گستاخانه حمایتی علنی از جنایتکاران رژیم صهیونیستی انجام دادند. متاسفانه حتی دبیر کل سازمان ملل؛ آقای بانکیمون خیلی علنی از این رژیم حمایت کرد و اصلا توجه نداشت که در غزه کودککشی و جنایت رخ داده است. این باعث میشود که ما به فکر طرحی باشیم که باید یک جبههی مقاومت در منطقه تشکیل شود و همهی گروههای مقاومت و کشورهای حامی مقاومت شورایی تشکیل دهند و علنا، واضحا و بینا از یکدیگر پشتیبانی کنند تا دیگر رودربایستی نباشد. مثلا همانطور که در نامهی آقای سردار سلیمانی آمده است، بقیه هم همین طور موضعگیری کنند. حماس از این نترسد که به نفع جمهوری اسلامی حرف بزند. تا الان آنها جرات نمیکردند و تا همین امروز و بعد از یک ماه از همهی مسائلی که ما دیدیم جرات نمیکنند که اسم ایران را نه در خارج (دوحه) و نه در داخل فلسطین بر زبان بیاورند. جهاد اسلامی، حزب الله، عراق و سوریه دیگر باید یک همپیمانی علنی ایجاد کنند، چون جبههی باطل و حتی کشورهای عربی و ترکیه علنا از یکدیگر حمایت کردند، پس چرا ما این قدر رودربایستی داشته باشیم و محافظهکارانه برخورد کنیم. ما باید مثل یک جبههی مشخص در حمایت از جبههی مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی رفتار کنیم. در رابطه با بحث سکوت، ما بیشتر سکوت ملتهای عرب را داشتیم، چون رژیمهای عربی سکوت نکردند، بلکه همکاری کردند. لذا در اینجا میتوان از رسانههای داخلی ما نیز خرده گرفت، چرا که مکررا میگویند که رژیمهای عربی سکوت کردهاند، اما آنها سکوت نکردهاند، بلکه رژیم صهیونیستی را برای حمله به غزه و ادامهی حمله به غزه تشویق نمودهاند. من فکر میکنم که در آیندهی نزدیک، ملتهای عرب هم علیه رژیم صهیونیستی و هم علیه تکفیریها یک حرکت مختارگونه و توبهکننده از خود نشان دهند. من فکر میکنم که در آینده شاهد یک حرکت مختارگونه خواهیم بود و این نیاز به تلاش همهجانبهی رسانههای انقلابی و طرفدار مقاومت دارد.
قبادی: تشکر میکنم از جناب آقای دکتر موسوی و از همه اساتید و بینندگان محترم شبکهی تلویزیونی اینترنتی آرمان و شبکه اجتماعی افسران و جلسه را در اینجا به پایان میرسانیم.