اندیشکده راهبردی تبیین – یکی از مهمترین تحولات منطقهای در هفتههای گذشته انتشار خبر احتمال شکلگیری اتحادیه خلیجفارس است که با سفر «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان به کشورهای حاشیه خلیجفارس و قرار گرفتن در دستور کار کنفرانس شورای همکاری خلیجفارس، مطرح گردیده است. ارتقای همکاریها، طرح اتحاد دوجانبه عربستان و بحرین، طرح ایجاد سامانه دفاع موشکی و نهایتا ایجاد اتحادیه خلیجفارس از جمله موضوعاتی است که در سالهای اخیر به ویژه از سوی عربستان و بحرین مطرح شده بود. با توجه به اهمیت این موضع در صحنه رقابتهای منطقهای، این پرسش مطرح میشود که؛ اصولا طرح اتحادیه خلیج فارس دارای چه اهداف، ابعاد و ز مینههایی است؟
1-روند تاریخی همکاری های عربی در خلیج فارس
مطالعهی روند تاریخی نشان میدهد کشورهای عربی در منطقه خلیجفارس، اقدام به تشکیل سازمانهایی منطقهای برای ایجاد محملی برای دیپلماسی چندجانبه و اتخاذ سیاستهای خارجی همگرا نمودهاند که در این میان میتوان به شورای همکاری خلیج فارس اشاره نمود. اعلام موجودیت این شورا در فوریه 1981 برآیند تلاشهای شش کشور عربستان سعودی، بحرین، کویت، امارات عربی متحده، قطر و عمان برای حفظ امنیت دستهجمعی و به ویژه مقابله با انقلاب اسلامی ایران بود. حمایت سیاسی و مالی اعضای شورای همکاری از عراق در طول جنگ تحمیلی و همچنین پشتیبانی این کشورها از ادعای ارضی امارات در مورد جزایر سهگانه ایرانی، تقابل با جمهوري اسلامي در تحولات منطقهای به عنوان عوامل مهم در استمرار حیات شورای همکاری مطرح ميباشد. چه اینکه گفته میشود در جنگ تحمیلی علیه ایران: عربستان سعودی، همراه با کویت و دیگر دولتهای عرب خلیجفارس نزدیک به 50 میلیارد دلار به صورت وام و کمک یکجانبه در اختیار عراق گذاشتند.
در حوزه امنیتی نیز هرچند شورای همکاری خلیجفارس در نوامبر 1982 طرح نيروي دفاعي مشترك با نام «نيروهاي سپر جزيره» را تصویب نمود، اما عملاً حضور ناوگان دریایی آمریکا در خلیج فارس به عنوان اصلیترین ترتیبات امنیتی برای این کشورها مطرح است. لذا پایگاه پنجم دریایی در بحرین، دو پایگاه نظامی در کویت، دو پایگاه نظامی دیگر در عمان، یک پایگاه هوایی، انبار اسلحه و دفتر فرماندهی مرکزی منطقهای آمریکا در قطر قرار دارد. (Abdulghafar، 2014). روند فوق نشان میدهد که کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس تلاش میکنند با نزدیکی بیشتر به یکدیگر و مهمتر از آن نزدیکی امنیتی به آمریکا، به پیشرفتهایی در مناسبات دیپلماسی چندجانبه خود دست یابند. طرح موضوع ارتقا شورای همکاری به یک اتحادیه نیز میتواند در این فرایند مورد بررسی قرار گیرد.
2-هدفگذاری اتحادیه در سطوح سه گانه تحلیل
طرح موضوع تشکیل اتحادیه خلیجفارس با توجه به اهمیت راهبردی منطقه خلیجفارس و همچنین اوجگیری رقابتها در صحنه ژئوپلتیک منطقه دارای ابعاد گوناگونی است که برای مطالعه بهتر میتوان آن را در سه سطح داخلی کشورهای عربی، سطح منطقهای و سطح بینالمللی تبیین نمود.
سطح داخلی: در سطح داخلی، همچنان که مشخص است کشورهای عربستان و بحرین همواره بیشترین تأکید را بر ارتقای روابط در حوزه حاشیه جنوبی خلیجفارس دارند. موضوع اخیر تشکیل اتحادیه نیز عمدتاً از سوی این دو کشور طرح گردیده است. عربستان به دلیل وسعت سرزمینی، منابع عظیم نفتی، موقعیت ژئوپولیتیک و جایگاه مذهبی در جهان اسلام و همچنین پیوندهای راهبردی با نظام سلطه، رویکرد قیممآبانه نسبت به کشورهای عربی و سنی مذهب و به ویژه در حوزه خلیجفارس دارد. متقابلاً بحرین ضعیفترین حلقه در میان کشورهای حاشیه خلیجفارس است که به ویژه با بحران عدم مشروعیت خاندان حاکم آل خلیفه مواجه است. این کشور براساس نظریه «شکنندگی داخلی» مهمترین تهدید خود را جمهوری اسلامی ایران میداند. لذا برای مقابله با این تهدید میزبان ناوگان پنجم نیروی دریایی امریکا در منطقه است و به همین دلیل ايالات متحده آمريكا كشور بحرين را به عنوان «متحد اصلي خارج از ناتو» انتخاب كرده است (Katzman، 2011).
از سوی دیگر بحرین برای تامین امنیت داخلی خود نیز به عربستان وابسته است. به گونهای که پس از آغاز جنبش اعتراضی در بحرین در فوریه ۲۰۱۱، عربستان سعودی که موجودیت آل خلیفه را در منطقه در خطر میدید، نیروهای خود را تحت عنوان توافقنامه نیروهای سپر جزیره برای مداخله در بحرین اعزام کرد. پس از چندین ماه از این رویداد مجلس نمایندگان بحرین طرح مربوط به پذیرش کنفدرالیسم شورای همکاری خلیجفارس و اتحادیه دوجانبه مورد توافق این کشور با عربستان سعودی، در چهار محور امنیت، دفاع، اقتصاد، و امور خارجی را تصویب کرد. (کرمی، ۱۳٩۱).
سطح منطقهای؛ دومین سطح تحلیل رویداد فوق به سطح منطقهای مربوط میشود. در حوزه منطقهای غرب آسیا از مقطع اشغال عراق در سال 2003 و به ویژه پس از تحولات انقلابهای عربی رقابتهای منطقهای تشدید و شکل هویتی نیز به خود گرفته است. در این میان سعودی به عنوان اصلیترین رقیب ژئوپلتیک و ایدئولوژیک برای جمهوری اسلامی، بیشترین تلاشها را برای ایجاد توازن با ایران، عمدتا به شکل نیابتی و غیر مستقیم در قالب سیاستهای پیشدستانه و تهاجمیتر ملک سلمان صورت داده است. (Schenker، 2016) تیم جدید سیاسی و امنیتی ریاض به دنبال خروج از حالت سکون سنتی خود، فعال کردن ظرفیتهای بازیگری عربستان و ابتکار عمل منطقهای در رقابت با ایران است. لذا تلاش فزایندهای از سوی ریاض جهت ایجاد جبهه سنی در برابر ایران با حضور بازیگران دیگری نظیر ترکیه، اردن، مصر و حتی حماس برای مقابله با ایران صورت گرفته است. (Rafi Sheikh، 2015)
اما روند تحولات بحران در سوریه به ویژه دست برتر دولت بشار اسد و آزادی حلب و همچنین عراق با دفع داعش و بازپسگیری رمادی، تکریت، تشکیل دولت در لبنان و … نشان داد که سعودی نمیتواند جبهه سنی علیه ایران را وارد مرحله اجرائی جدیدی نماید و صرفا میتواند از حمایت تبلیغاتی برخی کشورها برخوردار باشد. حتی کشورهای موثر منطقه از همکاری با سعودی در ائتلاف عربی علیه یمن شانه خالی کردند. حضور امارات در جنگ یمن نیز در مقطعی منجر به تشدید اختلافات سعودی با این کشور بر سر منافع طرفین در یمن و نیروهای نیابتی آنها گردید. مصر به دلیل حمایت از موضع روسیه در جنگ سوریه و همچنین ترکیه نیز به سبب تلقی مشارکت داشتن عربستان در کودتای تابستان گذشته این کشور، روابط خود را سعودی تنزل دادهاند. لذا عملاً سعودی در رقابتهای منطقهای نتوانست اجماعی موثر بر علیه ایران ایجاد نماید بنابراین مجددا به سوی کشورهای حاشیه خلیجفارس متمایل گردیده است.
سطح بینالملل؛ در سطح بینالملل باید به وضعیت چینش قدرت و مولفههای ساختار قطبی نظام بینالملل توجه نمود. یکی از ویژگیهاي اصلی نظم پساجنگ سرد (و به ویژه پسا 11سپتامبر)، این است که یکی از عوامل تعیین کننده و اصلی نظم موجود، مربوط به نقش محوري ایالات متحده آمریکا؛ تمایل و تلاش این کشور برای حفظ نظم «هژمونیک» در نظام بین الملل معاصر است. (Brooks & Wohlforth، 2001: 34). بر این اساس آمریکا همواره رویکردی مبتنی بر سلطه را در منطقه غرب آسیا پیگیری کرده است. متقابلاً بسیاری از کشورهای منطقه از جمله کشورهای حاشیه خلیجفارس، وابستگی امنیتی به قدرت هژمون برای بقای خود را برگزیدهاند. در این چارچوب آمریکا برای حفظ موازنه قدرت در خلیجفارس و جلوگیری از نقش قدرت رقیب یعنی ایران بایستی خود وارد صحنه امنیتی شود. بر این مبنا است که بازدارندگی جدید ایران بر مبنای «ایجاد چتر امنیتی» برای کشورهای عربی منطقه مطرح می شود (Landler، 2010). اما واقعیت آن است که آمریکا پس از ناکامی در جنگ عراق در سال 2003 دیگر توان راهبردی لازم برای تداوم هژمونی نظامی خود را در منطقه در اختیار ندارد. در واقع طبق راهبرد جدید آمریکا از کشورهای متحد خود در منطقه میخواهد که کمتر انتظار حضور نظامی آمریکا را داشته باشند و برعکس قابلیتهای دفاعی خود را بهبود بخشند و سهم بیشتری از بار مسئولیت منطقه را بر عهده بگیرند ( Saab & pavel، 2015). به همین دلیل آمریکا تلاش میکند نشان دهد در دوران پسا برجام در برابر تهدید ایران از کشورهای عربی حمایت میکند، اما در عمل هیچ گونه تغییر چشمگیری در سیاستهای منطقهای خود به ویژه در زمینه توافق امنیتی جدید با دولتهای شورای همکاری خلیجفارس، اعلام نمیکند. در واقع آمریکا در نظم جدید بینالملل صرفا میتواند یک همکار امنیتی برای کشورهای عربی باشد و نه یک تضمین کننده امنیت.
لذا حرکت به سوی تقویت مناسبات داخلی سیاسی، امنیتی و نظامی در میان کشورهای حاشیه خلیجفارس البته با همکاری آمریکا به عنوان راهبرد اصلی این کشورها مطرح میشود. به همین دلیل همچنان که مرکز «امنیت نوین آمریکا»؛ تشکیل یک نیروی ضربت مشترک چندملیتی عرب با هدف مقابله با خطرهای غیرمتعارف ایران به ویژه از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و ایجاد یک مرکز مشترک اطلاعاتی به منظور مقابله با قابلیتهای نامتقارن آن را پیشنهاد کرده است (7: 2015،Goldenberg & other). بر این مبنا تشکیل اتحادیه خلیجفارس ضمن تقویت فرایندهای همگرایی منطقهای به عنوان یک الگوی جدید و کارامد در نظام بینالملل، میتواند در راستای شرایط ساختاری نظام بینالملل و آغاز دوران افول هژمونی آمریکا نیز تلقی شود. به ویژه اینکه با روی کار آمدن ترامپ تردیدها در مورد ادامه تعهدات سیاسی و امنیتی آمریکا به متحدان پیشین خود بیشتر شده است.
3-روندهای امتناعی تشکیل اتحادیه
روندهای داخلی، منطقهای و بینالملل که در بالا تشریح شد همگی شرایط امکان تشکیل «اتحادیه خلیجفارس» در مقابل امتناع را تقویت میکند. اما واقعیت آن است که بنمایههای سیاسی، امنیتی، نظامی و … در کشورهای فوق برای پیگیری روند تشکیل اتحادیه وجود ندارد. کشورهایی که به دنبال فرایندهای منطقهگرایی حرکت میکنند باید دارای ظرفیتهای متعددی باشند که در مورد کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس به نظر نمیرسد این ظرفیتها به طور مطلوبی وجود داشته باشد.
در حوزه دفاعی و امنیتی علیرغم خریدهای گسترده تسلیحاتی و برنامهریزی برای حوزههای دفاعی مشترک اما عواملی مانند «ناتوانی در تشکیل ساختار مؤثر برای فرماندهی، برنامهریزی نیروها، حمایت پدافندی»، «عدم وحدت ملی، استفاده از تأسیسات مشترک، وابستگی واقعی به آمریکا»، «انطباق ضعیف با نبردهای نامتقارن/چریکی»، «مشکلات در آموزشها و مانورهای مقیاس بزرگ»، «مشکلات در همکاری مشترک»، و «عدم گسترش متوازن نیروها: عدم کیفیت و ثبات نیروی انسانی» را از جمله واقعیتهایی میداند که توان نظامی کشورهای عربی منطقه خلیج فارس را تضعیف میکند. (Cordesman، 2012: 202).
از نظر سیاسی کشورهای حاشیه خلیجفارس هرچند به نظر میرسد در تهدید انگاری از ایران مشابهت دارند، اما در عمده مسائل سیاسی منطقهای دچار اختلافات سیاسی گستردهای نیز هستند. اغلب کشورهای جنوب خلیجفارس در ردهبندی پنجگانه دولتها، جزء دولتهای کوچک- از منظر وسعت سرزمینی و میزان جمعیت در حد پایینی قرار دارند و از نظر عناصر و معیارهای قدرت، فاقد ظرفیتها و توانمندیهای بالا هستند- طبقهبندی میشوند و تنها عربستان سعودی را میتوان در جرگه دولتها یا قدرتهای متوسط محسوب کرد. در میان این کشورها، قطر دارای گرایشات اخوانی است و لذا بیشترین همکاریهای سیاسی را با ترکیه و مصر (در دوران مرسی) صورت داده و جنگ داخلی لیبی ناشی از مداخلهجویی شدید قطر و تبدیلِ قدرت مالی آن به نفوذ سیاسی است. (Moniquet، 2013: 12) در این میان سوریه حوزه همکاری مشترک سعودی و قطر بوده است، اما دو کشور درباره مصر و به طور کلی شبکه جهانی اخوان المسلمین دچار اختلاف اساسی هستند. لذا عربستان به سرعت نسبت به عزم برتریجویانه قطر در شورای همکاری و ایفای نقش یک کشور محور و حامی انقلابهای عربی واکنش نشان داد و آن را تهدیدی علیه سلطنت سعودی به شمار آورد.
امارات بیشترین پیوستگی سیاسی را با سعودی نشان میدهد به ویژه اینکه به عنوان تنها کشور عربی در کنار عربستان نیروی نظامی زمینی وارد صحنه میدانی یمن نمود. با این حال حاکمیت امارات نیز نسبت به بلندپروازی سعودی و همچنین تشدید سلطهگری سعودی در حوزه شبه جزیره عربستان نگران است. در مورد کویت نیز علیرغم نفوذ سعودی و ساختارهای وهابی در این کشور، اما به نظر نمیرسد مشی محافظه کارانه کویت در مناسبات منطقهای این کشور را به اتحادیهای که احتمالاً هدفگذاری اصلی آن تقابل با ایران و یا حتی در مراحل بعدی عراق و … است بکشاند. ضمن پررنگ بودن اختلافات سیاسی و رقابت جهت کسب جایگاه نخست در اتحادیه مذکور در صورت تشکیل، اعضا به شکل سنتی در ترسیم مرزهای جغرافیایی خود به ویژه مرزهای دریایی دچار اختلاف هستند. بسیاری از مرزهای زمینی و دریایی مانند مرز؛ عربستان- امارات، قطر-عربستان و … همچنان مورد مناقشه است.
از طرف دیگر کشورهای حاشیه خلیجفارس متاثر از روندها و شرایط نوین جهانی، با امواج خواست دموکراتیزه شدن، چالشهای مشروعیت و مسأله اصلاحات سیاسی داخلی روبرو هستند. در این شرایط شورای همکاری خلیج فارس به عنوان نهادی برای سرکوب خواستهای سیاسی شهروندان این کشورها بدل شده است. در این وضعیت سیاسی رویکرد قطر جهت آزادسازی جریان اطلاعات و افزایش بازیگری منطقهای خود با استفاده از قدرت رسانههایی چون شبکه الجزیره اختلافات بسیاری را در کشورهای فوق سبب گردیده است. (مرادی، 1393).
جمعبندی
گسترش همکاریها و ارتقای مناسبات به سطحی بالاتر از جمله مسائلی بوده است که در چند سال اخیر در شورای همکاری خلیجفارس و به ویژه از سوی عربستان و بحرین مطرح میشود. در این مقاله تلاش گردید در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی، اهداف و پیش زمینههای این موضوع بررسی شود. در این میان گرایشات سیاسی هژمونگرایانه سعودی و امنیتجوی بحرین، در کنار ایجاد محور عربی جدید علیه جمهوری اسلامی ایران در شرایطی که نظام بینالملل به جهت عدم توانایی آمریکا در تداوم نقش هژمون خود دچار تحول شده است، از جمله روندهای امکانی تشکیل اتحادیه منطقهای خلیجفارس است. با این حال همچنان قطببندیهای داخلی میان این کشورها وجود دارد، تعارضات سیاسی، امنیتی میان کشورهای حامی طرح نیز بسیار است. همچنین این کشورها ظرفیت لازم را برای تشکیل یک اتحادیه منطقهای ندارند چه اینکه؛ اقتصادهای عمدتاً تک محصولی اعضا، اختلافات سیاسی برای کسب رهبری اعراب، عدم همگراییهای اعضا، اختلافات مرزی، عدم توانایی فنی و مدیریتی پیشبرد همکاریهای نظامی و … از ویژگی تمامی کشورهای مذکور است.
منابع:
– کرمی، كامران (1391)، «اتحاد عربستان و بحرین: اتحادیه ای دو جانبه یا سلطه یکجانبه»، مرکز بین المللی مطالعات صلح
– برای مطالعه بیشتر ر.ک: محمد گلی«موازنه سازی داخلی و خارجی علیه ایران؛ راهبرد دولت های حاشیه خلیج فارس»، منتشر شده در اندیشکده راهبردی تبیین، 30 آذر 95، بازیابی در:
– مرادی، عبداله (1393)، «چرخه واگرایی-همگرایی در شورای همکاری خلیج فارس»، منتشر شده در اندیشکده راهبردی تبیین، 19 آذر 93، بازیابی در:
– Abdul ghafar, Muhammad (2014), “Regional and international strategy for gulf security: A Perspective on the Driving Forces of Strategic Conflict and the Regional Response”, Bahrain Center for Strategic, Sep 2014
– Brooks, S. and et. al. (2001). “Power, Globalization and the End of the Cold War: Reevaluating a Landmark Case for Ideas”. International Security. Vol 25, No3.
– Cordesman, Anthony H (2014), “The Gulf Military Balance”, CSIS: Center for Strategic and International Studies
– Goldenberg, Ilan & other (2015), “After The Joint Comprehensive Plan Of Action: A Game Plan for the United States”, Center for a New American Security, October2015
– Katzman, Kenneth (2011),”Bahrain: Reform, Security, and U.S. Policy”, Congressional Research Service, www.crs.gov.
– Landler, Mark (2010),” Clinton raises U.S. concerns of Military Power in Iran “, New York Times , February 15 .
– Moniquet, Claude (2013), “The involvement of Salafism/Wahhabism in the support and supply of Arms To Rebel Groups Around The World”, Directorate-General for External Policies of the Union, June/ 2013
– Rafi Sheikh, Salman (2015), “Unholy Alliance between Saudi Arabia and Israel. A US-Iran Nuclear Deal Would Trigger Regional Political Re-alignments”, Global Research, March 29, 2015.
– Saab, bilal & barry pavel (2015), After Balance: Future US Defense Strategy and Force Posture in the Gulf, Atlantic Council.
– Schenker, David (2016), “The Shift in Saudi Foreign Policy”, The Washington Institute for Near East Policy,10 February2016