اندیشکده راهبردی تبیین- غرب آسیا منطقهای منازعهآمیز محسوب میشود که طی دهههای گذشته همواره در معرض جنگ، آشوب، انقلاب و خشونت قرار داشته است. به همین دلیل با وجود تولید ادبیات نظری و ارائه راهکارهای عملی گوناگون برای کاهش منازعات در این منطقه، غرب آسیا همچنان در حصار منازعات گوناگون و در سطوح مختلف قرار دارد. طی ماههای اخیر اما برخی نشانهها حاکی از تمایل طرفهای منطقهای و فرامنطقهای به کاهش منازعات و حل و فصل برخی پروندهها در غرب آسیاست. پرسش اساسی اینکه این تمایلات تا چه اندازه پایدار و راهبردی است و آیا میتوان از آغاز دوران افول منازعات در غرب آسیا سخن گفت.
منازعه در غرب آسیا؛ تداوم یا گسست
دو دهه نخست هزاره سوم میلادی برای غرب آسیا، دوران ناآرام و پرتنشی بود. حمله آمریکا به عراق، جنگهای 22 و 33 روزه، تحولات موسوم به بهار عربی، جنگ داخلی در سوریه، بحران یمن، شکاف در شورای همکاری خلیج فارس و سایر تحولات سیاسی و میدانی، سالهای منازعهآلودی را برای این منطقه رقم زد. دوران ریاستجمهوری ترامپ و کارزار فشار حداکثری علیه ایران نیز ازجمله عواملی بود که تنشها در منطقه را افزایش داد و تأثیراتی در تحولات لبنان، عراق و حتی سوریه برجا گذاشت.
با وجود این و تقریباً از روزهای پایانی حضور ترامپ در کاخ سفید و با آغاز ریاستجمهوری بایدن، روندهای جدیدی در غرب آسیا شکل گرفت که به نظر میرسد متأثر از برداشت بازیگران منطقهای نسبت به رویکرد واشنگتن در قبال تحولات منطقه است. پایان حصر قطر و آغاز گفتوگو میان محور ترکیه و قطر با عربستان، امارات و مصر، برگزاری چند دور مذاکره میان تهران و ریاض و بروز برخی نشانهها درباره عادیسازی پرونده سوریه ازجمله تحولات مهم ماههای اخیر بوده است.
این تحولات اگرچه اثرات مقطعی و کوتاهی در برخی پروندهها مانند یمن و لبنان داشته اما امیدها برای کاهش تنش و حرکت در مسیر همکاریهای منطقهای را افزایش داده است. پرسش اساسی اما این است که آیا تحولات اخیر به معنای افول دوران منازعه در غرب آسیاست یا اینکه باید آن را صرفاً دورخیز بازیگران منطقهای برای تداوم و حتی تقویت رفتار منازعهآمیزشان قلمداد کرد؟
پاسخ به این پرسش چندان ساده نیست. ازمنظر مدیریت بحرانهای بینالمللی تا زمانی که یک منازعه وارد مرحله دگرگونسازی[1] نشده و ریشههای بروز و ظهور آن از بین نرفته باشد، میتوان انتظار اوجگیری دوباره آن را داشت. با چنین رویکردی، تقریباً هیچکدام از منازعات اساسی در غرب آسیا به پایان نرسیده است. چهاینکه به نظر میرسد منطقه حتی در وضعیت حل و فصل منازعات[2] نیز به سر نمیبرد و فضای کلی موجود، مدیریت منازعات[3] است. هماکنون پرونده یمن، سوریه، لبنان و عراق به عنوان مهمترین موضوعات منطقهای در وضعیت مدیریت منازعات قرار دارد. اگرچه به نظر میرسد نقش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای در این پروندهها سازندهتر از سالهای گذشته است.
از منظر توازن قوای بازیگران منطقهای، برداشت برخی ازجمله عربستان و ترکیه نسبت به سیاستهای آمریکا در غرب آسیا با ابهام و عدم قطعیتهایی روبهرو شده که نتیجه آن حداقل تاکنون نزدیکی این کشورها در وهله نخست به بازیگران فرامنطقهای یعنی چین و روسیه بوده است. بنابراین به نظر میرسد از نتایج رویکرد ابهامآمیز آمریکا در منطقه غرب آسیا طی سالهای اخیر، گسترش روابط بازیگران منطقهای با قدرتهای سنتی مانند روسیه و فرانسه و قدرتهای نوظهوری نظیر چین و هند محسوب میشود که در توسعه همکاریهای سیاسی، اقتصادی و نظامی طرفین محسوس است. علاوه بر این و در سطحی محدود میتوان نزدیکی برخی بازیگران منطقهای ازجمله عربستان و امارات به ایران را حداقل در سطح تاکتیکی تاحدودی از نتایج تحولات در کاخ سفید ارزیابی کرد.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
غرب آسیا اگرچه به استقبال کاهش مداخله آمریکا رفته، اما تمایل به رهبری غیر مستقیم و از راه دور واشنگتن در حمایت از متحدان منطقهای همچنان تداوم خواهد داشت. این تمایل به رهبری احتمالا در ابعاد گوناگون و البته به شیوههای نوینی تداوم خواهد داشت. در سوی دیگر هنوز مشخص نیست خلأ احتمالی آینده با کدام بازیگر/بازیگران پر خواهد شد، اما روسیه، چین و در مرحله بعد فرانسه نامزدهای ایفای نقش مؤثرتر در این منطقه هستند. مسئله اساسی این است که آیا برآیند اراده بازیگران فرامنطقهای به سمت حمایت از دولتهای ملی، کاهش مداخله در مسائل داخلی کشورها، مبارزه مشترک با مسئله تروریسم و حمایت واقعی از همکاریهای منطقهای حرکت خواهد کرد یا خیر؟
نتیجهگیری
تجربیات سالهای اخیر نشان میدهد روابط منازعهآمیز میان بازیگران منطقهای رهاوردی جمعی نخواهد داشت و سیاستهای یکسونگرانه پاسخگوی مطلوبیتهای متنوع در این منطقه نخواهد بود. حداقل، جنگ در سوریه و یمن دو تجربه متفاوت پیش پای جهانیان قرار داد. مورد نخست، نمادی از ناتوانی بازیگران خارجی در سرنگونی یک دولت ملی بود و مورد دوم، نشانهای از ناتوانی یک بازیگر خارجی خودمحور در محو یک جریان ریشهدار داخلی. اینکه چنین نشانههایی تا چه میزان مانع از تکرار تجربه تلخ دو دهه اخیر در غرب آسیا شود، چندان روشن نیست، اما تاریخ سرشار از تکرار شکستهای از پیش آزموده شده است.
پی نوشت ها
[1] conflict transformation
[2] conflict resolution
[3] conflict management