اندیشکده راهبردی تبیین طی نشستی با دعوت از آقای ابراهیم متقی، استاد علوم سیاسی و رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به ارزیابی زمینهها و ویژگیهای مواجهه ایران و آمریکا پس از انقلاب اسلامی پرداخت.
آقای متقی ریشه منازعه ایران و آمریکا را سالهای پیش از انقلاب اسلامی دانسته و گفت: « تحلیل من این است که مواجهه از سال 1332 یعنی کودتای 28 مرداد شکل گرفت. در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، مقامات ایرانی احساس میکردند که امریکا نیروی سوم است. نخبگان ایرانی همواره گرایش به نیروی سوم داشتند. به این دلیل که در قرن 19 ائتلاف انگلیس و روسیه را در رابطه با ایران دیده بودند. ایران به همان اندازهای که تفکرش ضد انگلیس است، ضد روس هم است. نمونۀ آن در فضای اجتماعی ایران وجود دارد که رویکرد نسبت به روسیه انتقادی است و تاریخ این را نشان داده است: دوران قرن 19، اوایل قرن 20، زمان مصدق و کودتای 28 مرداد، زمان نهضت امام خمینی در سال 1342. آمریکا در تفکر دولت مصدق نیروی سوم بود. در سال 1907 با تقسیم ایران مخالفت کرد. در سال 1915 با تقسیم ایران مخالفت کرد. در سال 1919 با قرارداد وثوقالدوله با عنوان قرارداد تحت الحمایگی مخالفت کرد. مستشارهای اقتصادیاش را فرستاد. مستشارهای نظامیاش را فرستاد، مستشارهای انتظامیاش را فرستاد. اما باید توجه داشت که در تفکر آمریکایی، عضو وزارت خارجه هم باید اطلاعاتی باشد. نمونهاش ویلیام برنز است که در کتاب خاطراتش توضیح داده است. اولین مأموریت خارج از کشور او در اردن بوده است. مأموریتهای ویژهای را در رابطه با روابط آمریکا و عراق عهدهدار شده است. زمانی که جوان بوده یک کارمند سفارت بوده است ولی پوشش سیآیای در آنجا.»
استاد دانشگاه تهران در مورد تفکیک میدان و دیپلماسی نیز گفته است: « این انگارهای که ما تفکیک کنیم حوزه میدان و حوزه دیپلماسی را، حوزه کار تبلیغ، حوزه آرمان و حوزه علم را، جواب نمیدهد. دیپلماسی زمانی معنا پیدا میکند که تابعی از قدرت باشد. power چیست؟ power یک وضعیتی است که قدرت موسع دارد.»
دکتر متقی معتقد است که ذات یک قدرت بزرگ مانند آمریکا این است که، سیاستهای تهاجمی دارد. آمریکا حتی نسبت به متحدانش نیز سیاستهای ضرورتاً همگرایانهای ندارد. دیپلماسی و مذاکره در سیاست خارجی آمریکا نیز ابزاری برای نیل برای منافع ملی و کسب اعتماد طرف مقابل است. ولی نهایتاً منافع آمریکا برای آنها اولویت دارد و با رویکرد تهاجمی درصدد مقابله با دیگران هستند. نه فقط در ارتباط با ایران بلکه نگرش آمریکا به همه بازیگران، ناشی از ذات جهانگرایانهای است که درصدد هژمونی بر آن هستند. از آنجا که نگرش ایرانی به سیاست خارجی نیز برگرفته از رویکرد فرامنطقهای است همکاری میان دو بازیگر دشوار است. حال آنکه جوامع عربی چنین نگرشی ندارند و راحتتر با آمریکا به همکاری پرداختهاند. زیرا آمریکا حتی با متحدانی مانند شاه، مبارک، بنعلی و دیگران نیز همدلانه و همکاریجویانه رفتار نکرده است. استثناگرایی آمریکایی یکی از عواملی است که با روحیۀ تسلیمناپذیر ایرانی در تعارض است.
آقای متقی در ادامه گفت: امریکا یک نوع اتنوسنتریزم[1] دارد. ذات اجتماعیشان خودمحور است، خودشان را قبله عالم میدانند. این استثناگرایی آمریکایی یکی از عواملی است که با روحیۀ ایرانی در تعارض است. گراهام فولر میگوید که رویکرد ایران جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی با روح ایرانی تطبیقپذیری بیشتری دارد.
رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران همچنین به تأثیر پویاییهای انقلاب پرداخت. به باور وی هر انقلابی به طور طبیعی با حامین حکومت پیشین مواجههای تقابلی خواهد داشت. زیرا برای تسلط بر سیاست داخلی باید با نیروها، ساختارها، راهبردها و فرهنگهای حکومت پیشین و حامیانش مقابله کند. در این فضا، حمایتهای آمریکا از حکومت شاه و نقش آن در تأسیس و تقویت ساواک، بر نارضایتی نیروهای انقلابی از دولت مستقر در واشنگتن افزود. همان طور که جیمز بیل در کتاب عقاب و شیر میگوید ادراک آمریکاییها نسبت به ایرانیها یک ادراک برتریجویانه هست و این حق ایرانیها است که در برابر آنها مقاومت کنند. بعد از انقلاب نیز امریکاییها از الگوها و سازوکارهای مبتنی بر پذیرش ساخت قدرت در ایران استفاده نکردند. در بیانیه پس از انقلاب نیز نه از شناسایی انقلاب اسلامی بلکه از شناسایی ایران به مثابه یک کشور، سخن گفتند. یعنی برای آنها فرقی نمیکند که جمهوری اسلامی باشد یا حکومت شاه. اقدامات براندازانه آمریکا مانند طراحی کودتای نقاب(معروف به نوژه) و سپس افشای آن از طریق عواملشان برای تضعیف نیروی هوایی ایران در آستانه جنگ، بر ضدیت دو کشور افزود.
دکتر متقی در این رابطه افزود: « امریکا بعد از انقلاب ایران و بعد از جنگ به دنبال این بود که یک دولت ضعیف[2] ایجاد کند. این دولت ضعیف مشروعیتش در داخل کاهش پیدا کند، هراسش هم در خارج افزایش پیدا کند. وقتی که مشروعیت او در داخل کاهش پیدا کند، آمریکا در بین احزاب سیاسی جایگاه دارد، در فضای اجتماعی و در بین نخبگان جایگاه دارد. افزایش هراس در بیرون منجر به این میشود که شکلی از موازنۀ تهدید به وجود آید. موازنۀ تهدید منجر به این میشود که کشورهای عربی به سمت آمریکا و به سمت اسرائیل گرایش بیشتری پیدا کنند. آمریکاییها سامانه پاتریوت را به عربستانیها میفروشند بعد انصارالله میآید آرامکو را میزند. وقتی این سامانه نمیتواند حملات را به خوبی خنثی کند. بنابراین یک سامانۀ جدید موشکی به او میفروشند. سامانۀ جدید موشک تاد است.»
آقای متقی با ذکر این نکته که سیاست آمریکا در قبال ایران مبتنی بر مهار بوده است، معتقد است مواجهه آمریکا با ایران از ابتدای انقلاب تاکنون به ترتیب از چهار الگوی رفتاری پیروی کرده است: جنگ نیابتی؛ ادغام در بازار اقتصادی جهان، آشوبهای سیاسی و اجتماعی مانند کوی دانشگاه 78 و فتنه 88 و نهایتاً تحریمهای اقتصادی شکننده. در دوره اوباما مهار از طریق تعامل بوده و در دوره ترامپ از طریق تحریمهای مخرب.
به باور وی، در داخل ساخت سیاسی آمریکا نسبت به ایران یک اجماع نظر نسبی وجود دارد. تفاوتها در تاکتیکهاست. مثلاً ترامپ تحریمهای شکننده را به تحریمهای مخرب یا نابودگر ارتقا میدهد. زیرا سیاستش را از تغییر رفتار به تغییر ساختار متحول کرده است. مانند اوباما درصدد تغییر رفتار ایران از طریق ادغام در بازارهای اقتصادی نیست. اکنون بایدن نیز درصدد شکلگیری کنشی مبتنی بر یک نوع الگوهای ادغام یعنی کنش همکاریجویانه، تاکتیکی و مرحلهای است.
دکتر متقی با بیان اینکه تفاوتی میان حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه در قبال ایران وجود ندارد، هدف هر دو حزب را یکی دانست: ایران بدون مشروعیت و شکننده در داخل و همراه با هراس در فضای بیرون. بنابراین ایرانی نمیخواهند که نابود شود. ایرانی میخواهند که هر زمانی که خواستند بتوانند از طریق فضای اجتماعی در داخل کشور، تغییر رژیم را انجام بدهند.
استاد دانشگاه تهران به سیاست آمریکا در داخل ایران پرداخت و گفت: «نکتهای که وجود دارد این هست که حوزۀ کنش سیاسی ایالات متحده در داخل ایران بیشتر مبتنی بر شبکۀ نفوذ است. سه سطح شبکۀ نفوذ وجود دارد: شبکۀ نفوذ نخبگان؛ شبکۀ نفود فضای اجتماعی ایران؛ و شبکۀ نفوذ نیروهای عملیاتی یا تکنیکی یا میدانی. اینها با همدیگر مبادله میکنند. هدف اصلیشان این هست که ساخت قدرت در ایران متلاطم و متشنج باشد. پاسخ به این وضعیت، راهبرد انسجام است. دوگانه میدان و دیپلماسی، در واقع شکاف درون ساختار را در راستای اهداف آمریکا در داخل، افزایش میدهد. میدان و دیپلماسی، هر دو در یک ظرف و در یک ساختار مکمل یکدیگر هستند. جمعگرایی و جلوگیری از شکاف سیاسی و اجتماعی، راهبردی است که رهبری انقلاب نیز در برابر راهبرد آمریکا مد نظر قرار داده و دنبال میکنند. افزایش انسجام و یکپارچگی در میان نیروهای داخلی، اقشار اجتماعی، نسل جوان و دیگران، سیاست رهبری یا همان جذب حداکثری است. بنابراین بحث امریکا امروز این است ایران به عنوان تهدید منطقهای باقی بماند. حالا با یک تهدید منطقهای هم میشود برخورد کرد یا میشود آن را ادغام کرد. توصیه به عربستان برای بهبود روابط با ایران از همین جا نشأت میگیرد.»
دکتر متقی در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: «درباره نقش روسیه و چین در سیاست امریکا علیه ایران باید توجه کرد که هیچیک از این دو درصدد اتحاد با ایران نخواهند بود. چین با ایران همکاری میکند. روسیه با ایران ائتلاف میکند. ولی بدون هماهنگی با آمریکا نخواهند بود. به همین دلیل است که روسیه ایران را عضو ناظر شانگهای میداند. ما اگر عضو شانگهای میشویم باید پیمانهای بینالمللی دیگر را هم بپذیریم. همین عضویت ایران در شانگهای با سیاست ادغام بایدن، هماهنگ است. چون ایران را به فضای بینالمللی متعهد میکند. شوروی نیز بر اساس سیاست ادغام یا ویروس هلسینکی متلاشی شد. آمریکا نه درصدد رویارویی نظامی با ایران است و نه میخواهد که ایران قدرت بالایی در منطقه داشته باشد. چین و روسیه نیز همین را میخواهند. بازی بزرگی که در قرن نوزدهم با دوگانه روسیه و بریتانیا در جریان بود الان با محوریت اعضای دائم شورای امنیت در جریان است.
آقای متقی در پایان گفت: «راهبرد اوباما در برجام این بود که بازه زمانی این قرارداد به میزانی طولانی شود که فرصت برای ادغام ایران فراهم باشد ولی ایران نپذیرفت. برای ایران، تداوم پرونده هستهای از این منظر که مانع ورود غرب به پروندههای دفاعی و منطقهای میشود، مزیت دارد. در این خصوص باید گفت که اعتمادی به چین و روسیه نیز نیست. پس ایران باید مؤلفههای افزایش قدرت را در دستور کار خود قرار بدهد.»
پی نوشت
[1] ethnocentrism
[2] weak state