اندیشکده راهبردی تبیین- در نگاه اولیه «اقتدار در روابط بینالملل» به دلیل فقدان حاکمیت یکپارچه و ماهیت آنارشیک محیط بینالمللی، یک مفهوم نامتجانس و حتی متناقض به نظر میآید. اما تحلیل سیاست خارجی کشورهای تاثیرگذار در سطوح منطقهای و بینالمللی، نشان از اهمیت مفهوم اقتدار در روابط بینالملل و کاربست آن در سیاست خارجی دارد. درک صحیح از اقتدار در صحنه بینالمللی میتواند به تنظیم و اجرای یک سیاست خارجی موفق و مؤثر در سطوح منطقهای و بینالمللی منتهی شود. در این چارچوب برخورداری از یک سیاست خارجی مقتدرانه برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک بازیگر فعال منطقهای و بینالمللی از اهمیتی مضاعف برخوردار است. در این مطلب تلاش میشود ضمن بررسی مفهوم اقتدار در روابط بینالملل و جوانب آن، توصیههایی عملی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ارائه شود.
اقتدار و روابط بینالملل
در چارچوب مبتنی بر دولتملت وستفالیایی، نظام بینالملل ماهیتی آنارشیک یا هرجومرجگونه دارد. این واقعیت مطلقا به معنی نبود عنصر «نظم» در روابط بینالملل نیست. بلکه صرفاً ناظر بر فقدان گونه «سلسله مراتبی از نظم» است که در محیطهای سیاسی داخلی مشاهده میشود. لذا بازیگران در پهنه سیاست بینالملل مبتنی بر الگوهای متعدد، متفاوت و بعضاً متناقضی رفتار میکنند که میتوان «نظم» متناسب با آنها را استخراج کرد.
«اقتدار» یک مفهوم مرتبط با «نظم» در عرصه بینالمللی است و به صورت مستقیم به روابط میان بازیگران مربوط میشود. به این اعتبار اقتدار یک مفهوم «رابطهای» است. تعریف مرسوم و معمول از قدرتکه همان تاثیرگذاری «الف» بر «ب» بگونهای است که «ب» اقدام مورد نظر «الف» را انجام بدهد (یا ندهد). اگر این تعریف مبنا قرار گیرد، میتوان در چارچوب این فرآیند به تحلیل روابط بازیگران عرصه بینالمللی نیز پرداخت.
در حقیقت اقتدار، میزان مشروعیت قدرت تاثیرگذاری بازیگر «الف» بر بازیگر «ب» یا مجموعهای از بازیگران است. نگرش دیگر بازیگران بر قدرت و تاثیرگذاری بازیگر «الف»، مستقیماً به مشروعیت و نهایتاً به اقتدار آن بازیگر مربوط میشود. نکته ای که وجود دارد اینکه اقتدار یک بازیگر علاوه بر «ویژگیهای منفرد» به «جایگاهی» که نسبت به سایر بازیگران در آن قرار دارد، وابسته است.
به عنوان مثال همراهی سه کشور «بریتانیا»، «استرالیا» و «لهستان» با ایالات متحده آمریکا در جریان حمله به عراق در سال 2003 چگونه قابل تحلیل است؟ آیا این همراهی «آگاهانه» و «داوطلبانه» بوده، یا این کشورها با وجود عدم تمایل، مجبور به همراهی با ایالات متحده آمریکا شدند؟ پاسخ به این سوالات میزان بهرهمندی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا از عنصر «اقتدار»، دست کم در آن اتفاق مشخص را تبیین می کند. آنچه که مسلم است یک سیاست خارجی مقتدرانه، توانایی همراهسازی آگاهانه و داوطلبانه دیگر کشورها و بازیگران مؤثر را دارد. این همراهسازی در قالب یک طیف اتفاق میافتد و سه حالت را در بر می گیرد؛
اول، اقتدار به معنی «تسلط»: مفهوم اولیه و سخت اقتدار، به معنی تسلط بر دیگران است. این تسلط میتواند ماهیتی سیاسی، اقتصادی و یا نظامی داشته باشد. اقتدار در معنی تسلط اگرچه پیروی «آگاهانه» دیگران را در پی دارد، اما «داوطلبانه» نیست. به این دلیل این نوع از اقتدار شکنندگی بسیار بالایی داشته و استمرار آن در بلند مدت با چالش مواجه است.
دوم، اقتدار به مثابه «قرارداد»: مفهوم دیگری از اقتدار بر مبنای قرارداد وجود دارد که تعهدات قراردادی مبنای پیروی از یک یا چند بازیگر است. در این مفهوم درجات بالاتری از عناصر «داوطلبانه» و «آگاهانه» بودن را میتوان شناسایی کرد. به عنوان مثال همراهی کشورهای عضو ناتو با ایالات متحده آمریکا در لشگرکشی به افغانستان در سال 2001 را میتوان در این چارچوب دید.
سوم، اقتدار به مفهوم «اقناع»: سومین و مهمترین نوع از اقتدار، بر مبنای «اقناع» است که نسبت به «اقتدار به معنی تسلط»، یک تبیین «نرم» از اقتدار است. در اقتدار به عنوان اقناع شکل کاملی از عناصر «آگاهی» و «داوطلبی» در همراهی با یک بازیگر مشاهده میشود. به عنوان نمونه میتوان به توان همراهسازی «کوبا» در سازمان ملل متحد اشاره کرد که هر ساله قطعنامه پیشنهادی این کشور در محکومیت تحریمهای ضدکوبایی ایالات متحده آمریکا با رای بسیار بالایی و حتی با همراهی کشورهای غربی در سازمان ملل متحد تصویب میشود.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr2', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr2", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
الزامات سیاست خارجی مقتدارنه
برخورداری از اقتدار در سیاست خارجی به معنی توانایی واداشتن یک یا چند بازیگر به انجام یا عدم انجام یک فعل مشخص است. هر اندازه این توانمندی متکی بر مفهوم اقناعی از اقتدار باشد، پایدارتر و موثرتر خواهد بود. بصورت کلی سه ویژگی عمده سیاست خارجی مقتدرانه را میتوان در موارد زیر بیان کرد؛
الف – چندجانبهگرایی: تمرکز و بهرهمندی از الگوهای کنش چندجانبه، یکی از موثرترین ابزارهای همراهسازی آگاهانه و داوطلبانه دیگر بازیگران برای همراهی با تصمیمات حوزه سیاست خارجی است. بدیهی است که کنش چندجانبه در بستر مذاکره و چانهزنی اتفاق میافتد. در این فرآیند توقعات و انتظارات بازیگران همگرا شده و حول موضوعات دستور کار، اجماع حاصل میشود. شکلدهی به ترتیبات چندجانبه مانند نهادها، سازمانها، توافقات و معاهدهها از الزامات بهرهگیری از الگوهای کنش چندجانبه است.
ب – اطمینانبخشی: اطمینانبخشی به معنی ایجاد اعتماد در میان متحدان و دیگر بازیگران و واداشتن دیگران به همراهی با تصمیمات و اقدامات سیاست خارجی به گونهای آگاهانه و داوطلبانه است. این امر نیازمند ایجاد اطمینان نسبت به مقاصد و نیات بازیگر کنشگر است. در این راستا بهرهگیری از سازوکارهای اطمینانبخش لازم و ضروری است.
ج – رویکرد مفاهمهای: اتخاذ رویکرد مفاهمهای ایجاب میکند یک بازیگر که خواهان همراهسازی دیگر بازیگران است، آنها را در چارچوبهای جداگانه و منحصربفرد خود ببیند و انتظارات متناسب و معمولی از آنها داشته باشد. ارزیابی از بازیگران مختلف با یک مقیاس، نه مطلوب و نه ممکن است. زیرا هر یک دارای تفاوتها و توانمندیهای جداگانهای هستند و انتظارات متفاوتی دارند. فهم شرایط دقیق هر بازیگر و تنظیم انتظارات از او ضروری است.
توصیه هایی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
اگر سیاست خارجی را مجموعهای از اقدامات، تصمیمات و جهتگیریها در عرصه خارجی بدانیم، همراهسازی دیگر کشورها در سطح منطقهای و فرامنطقهای با این مجموعه، مستلزم بهرهمندی از یک سیاست خارجی مقتدرانه میباشد. در این چارچوب اقدامات مشخصی را میتوان برای شکلدهی و تقویت یک سیاست خارجی مقتدرانه دنبال کرد. از جمله؛
- نهادگرایی: نهادگرایی واجد هر دو بُعد مشارکت فعال در نهادهای بینالمللی موجود و اقدام در جهت ایجاد و شکلدهی به نهادهای جدید در سطوح منطقهای و بینالمللی است. نهادگرایی زیرساخت چندجانبهگرایی در عرصه سیاست خارجی است. ایران میتواند در موضوعاتی که با دیگر بازیگران همسویی وجود دارد، اقدام به تشکیل نهادهای بینالمللی مرتبط کند. به عنوان مثال تشکیل اتحادیه کشورهای تحت تحریم ایالات متحده آمریکا با مشارکت کشورهایی شامل چین، روسیه، ونزوئلا و کوبا میتواند یک گام عملیاتی باشد.
[phps] if ( get_post_meta($post->ID, 'stitr3', true) ) : [/phps] [quote align="left"] [phps] echo get_post_meta($post->ID, "stitr3", true);[/phps] [/quote] [phps] endif; [/phps]
- تقویت قدرت نسبی: اقتدار در سیاست خارجی بیش و پیش از هر چیز به موقعیتی که یک بازیگر نشبت به سایر بازیگران دارد وابسته است. از این جهت ارتقای قدرت نسبی در حوزه های سیاسی، دیپلماتیک، اقتصادی و نظامی عامل تقویتکننده سیاست خارجی مقتدرانه محسوب میشود. در این بین هر اندازه ارتقای قدرت به اتکای توانمندیهای ذاتی بازیگر باشد و از وابستگی به دیگر بازیگران پرهیز شود، اثربخشی آن نیز بیشتر خواهد بود.
- بهرهگیری از ادبیات بینالمللی: هر اندازه در بیان مواضع و تبیین جهتگیریها از ادبیات بینالمللی بهره گرفته شود، برای عموم جامعه بینالمللی قابل فهم و همراهی خواهد بود. به عنوان مثال طرح موضوع «حمایت از مستضعفین» در قالب «حمایت از جنبشهای آزادیبخش» نه تنها آن را برای عموم جامعه بینالمللی قابل فهم میکند، بلکه امکان بهرهمندی از سازوکارهای حقوقی و چندجانبه را نیز مهیا میسازد.
- حفظ انسجام هویتی: اینکه «دیگران» چه تصوری از «ما» دارند، تاثیر برجستهای بر سطح اقتدار در سیاست خارجی به ویژه در معنای اقناعی آن دارد. جمهوری اسلامی ایران باید بر ارائه یک تعریف مشخص و شفاف از خود به عنوان یک بازیگر تعاملگرای ضد نظام سلطه تاکید داشته باشد. این رویکرد موجب انسجام هویتی و ارتقای توان اقناعسازی میشود.
نتیجه اینکه اقتدار در سیاست خارجی محصول بهرهگیری از فرآیندهای چندجانبه، اطمینانبخش و مفاهمهای است. برخورداری از یک سیاست خارجی مقتدرانه برای جمهوری اسلامی ایران مستلزم اتخاذ رویکردهای مشخصی از جمله «نهادگرایی»، «تقویت قدرت نسبی»، «بهرهگیری از ادبیات بینالمللی» و «حفظ انسجام هویتی» است.