آیا ایران میتواند بدون اسد دوام بیاورد؟[1]
دیدار پوتین با رهبر ایران آیتالله خامنهای این گمانهزنی را به وجود آورده است که دو کشور در حال تراز کردن سیاستهای خود درباره آینده سوریه هستند. سؤال کلیدی همیشه در مورد سرنوشت بشار اسد بوده است. دیدار پوتین از تهران حاوی یک پیام مهم است، اینکه حصول توافق بدون همکاری با ایران غیرممکن است. همکاری با ایران هم قطعاً به معنای بقای اسد است. خط قرمز ایران همواره عدم اجبار اسد به کنارهگیری و اجازه نامزد شدن وی در انتخابات فرآیند گذار، بوده است. در هر انتخاباتی که در ماههای آینده برگزار شود، اسد شانس زیادی برای پیروزی دارد، زیرا رژیم به راحتی در مناطق تحت تسلط خود تقلب میکند و علاوه بر آن حدود نیمی از جمعیت سوریه بیخانمان هستند و از کشور خارجشدهاند. بدون شک ایران برای رسیدن به این گزینه خواهد جنگید.
اما اگر روسیه، ایران را مجبور کند که با کنار گذاشتن اسد موافقت کند، چه رخ خواهد داد؟ این مسئله، چشماندازی وحشتناک برای آیتالله خامنهای و نیروهای سپاه پاسداران خواهد بود. ایران باید گزینهای را پیدا کند که موردقبول بازیگران داخلی سوریه شامل ارتش، وزارت اطلاعات، اقلیتهای دینی و سنیهای حامی اسد باشد. در حال حاضر تنها بشار اسد موردقبول این بازیگران است و هر نامزدی غیر از اسد، بعید است که بتواند بین گروههای مختلف اتحاد ایجاد کرده و از جنگ داخلی جلوگیری کند. اسد از شروع درگیریها در سال 2011 همواره در معرض ترور بوده است و تهران بدون شک گزینههای جانشین وی را بررسی کرده است.
اما ایران چه کسی را برای سوریه بدون اسد قبول خواهد کرد؟
1. یک نفر از حلقه داخلی اسد
ظاهراً ایران این گزینه را به بقیه گزینهها ترجیح میدهد، اما مشکل این است که چه کسی را انتخاب کنیم. رژیم بعث مستقر در دمشق برای انتقال قدرت به یک جانشین طراحی نشده است. حتی با شروع جنگهای داخلی، حکومت روی حذف رقبای بالقوه متمرکز شده است. برخی رهبران ایران معتقدند که هیچکس بهجز اسد برای در دست گرفتن قدرت مناسب نیست. آنها به این نکته که چنین فردی بههیچوجه موردقبول مخالفین سوری نیست، اهمیت نمیدهند.
2. کاندیدای توافقی از یکی از اقلیتهای کشور
یک رهبر علوی دیگر، یا یک رهبر مسیحی یا دروزی موردقبول برخی قدرتهای جهانی همچون روسیه است. ایران علیرغم آنکه متحد نزدیک اسد به شمار میرود، تأثیر کمی روی سایر اقلیتهای سوری دارد و تلاش میکند با دیگر خانوادههای قدرتمند علوی کار کند.
3. یکی از افسران سنی ارتش سوریه
این نیز میتواند یکی از گزینههای موردقبول روسیه باشد. باور این نکته که ایرانیها یا علویها به چنین فردی اعتماد کنند سخت است.
4. نظام شورایی
این گزینهای است که میتواند موجب تمرکززدایی قدرت و تقسیم آن بین نظامیانی شود که هرکدام نماینده یکی از گروههای اصلی حاضر در سوریه هستند. این گزینه تنها زمانی انجام میشود که ایران اطمینان حاصل کند، روند تصمیمگیری گروه مطابق میلش خواهد بود.
5. «ایرانی کردن» سوریه
ایران با بسیج 150 هزار نیروی محلی تغییرات بسیاری در ارتش سوریه به وجود آورده است. ایران همچنین نیروی نظامی بینظیری را با ترکیب سپاه پاسداران، حزبالله لبنان، نیروهای سوری و نظامیان شیعه خارجی از سراسر منطقه، ایجاد کرده است. تهران با تلاشهایی که در سالهای اخیر انجام داده، امیدوار است هرکسی که با نام «رییسجمهور» سر کار میآید، تحت سلطه سازمانی امنیتی خواهد بود که شدیداً در مقابل تهران پاسخگوست.
با این حال، هیچیک از این گزینهها توان غلبه بر اسد را ندارد.
سیاستهای دخالت محور روسیه در خاورمیانه که جدیداً اتخاذ کرده، تغییری بنیادین در ژئوپولتیک این کشور است، تغییری که بیش از همه به نفع ایران خواهد بود. البته ایرانیها میترسند که تصمیمات سیاسی در دمشق توسط روسیه گرفته شود و این کشور منافع کلیدی ایران را نادیده بگیرد.
ایران همیشه تمام احتمالات را بررسی میکند و در حال حاضر هم احتمالاً در پی برنامهریزی برای سوریه بعد از اسد است، هرچند این کار بسیار سخت خواهد بود. ایران اگر دارای نقشه جایگزین (پلن B) باشد، این نقشه احتمالاً تمام گزینههای فوق را مدنظر قرار داده است:
1- ادامه جنگ روی زمین برای بهبود شرایط رژیم
2- همکاری با روسیه در یافتن نامزدی که هم مورد تائید ارتش باشد و هم جامعه علویان
3- جلوگیری از ظهور رهبری که بیشازحد محبوب یا قوی باشد و بتواند در آینده ایران را از سوریه بیرون کند.
4- ایران با تهدید به برهم زدن هر توافق خارج از توافق وین در پی آن است که اطمینان حاصل کند در فرآیند گذار سیاسی از حق وتو برخوردار خواهد بود.
5- مهمتر از همه؛ تمرکز بر ساخت سرویس اطلاعاتی و ارتش «ایرانی شده» که تضمینکننده آزادی عمل برای سپاه و حزبالله و همچنین مقاومت طولانیمدت در برابر کشورهای غربی، اسرائیل و عربستان باشد.
نگرانی بعدی اسرائیل[2]
اسرائیل پس از شکست در جلوگیری از توافق هستهای، بر افزایش حضور نیروهای نظامی ایران در سوریه متمرکز شده است. پس از تجهیز حزبالله، اکنون چیزی در حدود 1000 تا 1500 نیروی ایرانی در سوریه حضور مستقیم دارند و این مسئله به اعتقاد اکثریت موافقین و مخالفین نتانیاهو، تهدیدی جدی برای اسرائیل است.
درست است که نیروهای سپاه پاسداران در حال حاضر مشغول جنگ با مخالفین متعدد سوری و داعش هستند، ولی یکی از درسهایی که اسرائیلیها از جنگ یوم کیپور (جنگ رمضان) گرفتهاند این است که: «تنها به آرایش جنگی و خط مقدم دشمن نگاه نکن، بلکه به مقاصد و نیاتش دقت کن.» در مورد ایران، نه تنها افراطیهای این کشور از حذف اسرائیل صحبت میکنند، بلکه نیروهایشان نیز کمکم در حال نزدیک شدن به مرزهای اسرائیل هستند. در ژانویه امسال چندین عضو بلندپایه سپاه پاسداران و حزبالله، ازجمله پسر عماد مغنیه در حین شناسایی در منطقه جولان در اثر حملات هوایی اسرائیل کشته شدند.
اسرائیل برای مقابله با نیروهای سپاه پاسداران در سوریه دو رویکرد اتخاذ کرده است که مورد اول رویکردی جدید است.
رویکرد اول اینکه؛ اسرائیل تلاش کرد در سوریه با پوتین همکاری کند و نیروهای روسی را محترم بشمارد. مهمترین نکته در دیدار پوتین و نتانیاهو در سپتامبر این است که اگر اسرائیل حتی احساس کند که نیروهای سپاه پاسداران یا نیروهای وفادار به آنها تهدیدی برای مواضع اسرائیل محسوب میشوند، به آنها حمله خواهد کرد. البته اسرائیل با تبادل اطلاعات با روسیه به تسلط این کشور بر مرز هوایی سوریه و مناطق ممنوعه احترام میگذارد و بدین طریق از درگیری احتمالی بین نیروهای دو کشور جلوگیری میکند. این مسئله اصلیترین دلیل افتتاح خط تلفن قرمز میان اسرائیل و روسیه است که اخیراً انجام شد. از یک جهت اعزام نیروهای روسی برای اسرائیل خوب بوده است؛ زیرا پیش از این قدرتمندترین نیروهای خارجی حاضر در سوریه نیروهای سپاه پاسداران تحت امر قاسم سلیمانی بودند؛ اما اکنون پشت سر نیروهای پوتین ایستادهاند و این مسئله بدین معناست که دیگر نمیتوانند اقداماتی تحریکآمیز انجام دهند که منجر به جنگ شود. همانطور که محرم اسرار پوتین به رویترز گفت: «پوتین در این شرایط نمیخواهد روابطش را با اسرائیل بر هم بزند و با حزبالله و ایرانی که با اسرائیل درگیر میشوند، مهربان باشد». این رویکرد عقلانی است؛ پوتین از سپاه پاسداران میخواهد که بهجای تحریک اسرائیل، روی جنگ با مخالفین اسد متمرکز شود.
رویکرد دوم اسرائیل این است که مطمئن شود مهمات پیشرفته از سوریه به لبنان منتقل نمیشود. این رویکرد چیز جدیدی نیست و ادامه سیاستهای قبلی اسرائیل است که طی این سیاست بارها کاروانهای حمل سلاح از سوریه به لبنان را بمباران کرده است.
در مورد سوریه سیاست اسرائیل و عربستان با هم منطبق است، هردوی آنها خواستار خروج نیروهای سپاه پاسداران از سوریه هستند. از خوششانسیهای اسرائیل این است که برخلاف مذاکرات هستهای اکنون سعودیها حاضرند با اسرائیل بر سر موضوع سوریه مذاکره کنند. در مورد روابط اسرائیل و دولت اوباما باید گفت که نتانیاهو تلاش میکند با استفاده از ابراز ناخرسندی از توافق هستهای، کمک نظامی بیشتری از آمریکا دریافت کند. بنا به گزارشها، اسرائیل از آمریکا خواسته تا کمکهای نظامیاش را از 3 میلیارد دلار به 5 میلیارد دلار افزایش دهد. مابقی سیاستهای نتانیاهو در قبال آمریکا این است که بنشیند و امیدوار باشد که دموکراتها در انتخابات شکست بخورند؛ زیرا اسرائیل تحمل بر سر کار آمدن یک دموکرات دیگر را ندارد، هرچند این دموکرات هیلاری کلینتونی باشد که به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، روابط نزدیکی با اسرائیل دارد.
چه حقیقتی پشت مشاجره عراق و ترکیه وجود دارد؟[3]
در بین مخالفت بینالمللی بیسابقه با ترکیه، جنگی میان شیعیان، سنیها و کردهای عراقی در جریان است.3 دسامبر خبری مبنی بر ورود نیروهای نظامی ترکیه تا 100 کیلومتری عمق عراق و استقرار آنها در روستای باشیقا، موجب افزوده شدن موردی دیگر به مباحث پیچیدهای شد که ترکیه تاکنون درگیر آن بوده است. چه نیتی پشت ارسال این تعداد نیرو بوده است؟ چه کسی در عراق از ورود نیروهای ترکیه حمایت میکند؟ باوجود اعتراضات گسترده در عراق مبنی اینکه ترکیه قوانین بینالمللی را نقض کرده است، گروه اعزامی ترکیه چگونه میتواند در خاک عراق باقی بماند؟
باشیقا، در 20 کیلومتری شمال موصل قرار دارد و در آینده میتوان برای بیرون کردن نیروهای داعش از موصل از این پایگاه استفاده کرد. ترکیه که سابقاً یک قدرت امپراتوری بوده است، آشنایی نزدیکی و ارتباط با قبایل عراقی دارد. این ارتباط در قالب ساختاری دینی-نژادی است که پایههای مدیریت حکومت عثمانی را تشکیل میداد و پس از اشغال عراق تقریباً از دید آمریکا دور ماند. همچنین ترکیه قدرتی اقتصادی است و میتواند به مردم کردستان عراق کمک کند تا توسعه و شکوفایی را تجربه کنند. منافع مشترک اقتصادی اربیل و ترکیه، به تغییری مهم در روابط ترکیه و کردهای عراق منجر شده است.
سالها کردهای عراق یکی از دشمنان خطرناک آنکارا تصور میشدند، زیرا ترکیه درگیر مهار و شکست کردهای خودش بود. حدود 5 سال پیش همهچیز عوض شد و کردستان به یکی از متحدین نزدیک ترکیه تبدیل شد تا جایی که اردوغان و بارزانی در سال 2013 سخنرانی مشترک برگزار کردند. امروز بعد از دو سال، بارزانی یکی از معدود رهبران عراقی است که از حضور نظامی ترکیه در عراق حمایت میکند. رهبران کرد میگویند که ترکیه در آموزش نیروهای پیشمرگه به آنها کمک کرده است. درگیری بین نیروهای کرد، سنی، شیعه و دولت بغداد بر سر ادعای مالکیت موصل پس از آزادی آن است. ترکیه معتقد است که حضور نظامیاش در عراق یک عامل ثباتبخش به شمار میرود.
پس از افتادن سنجار به دست کردهای تحت پشتیبانی هوایی آمریکا، حالا همه چشمها به آینده موصل دوخته شده است. آینده موصل و استقرار نیروهای ترکیه در نزدیکی آن، احتمالاً یکی از مباحثی بوده است که در دیدار دوروزه بارزانی از آنکارا مطرح شده است. این سفر بارزانی به ترکیه، در راستای بازدید از کشورهای حاشیه خلیجفارس دیدار وی با ملک سلمان بوده است و به دنبال آن است که جبههای سنی، متشکل از نیروهای کردی-عربی در موصل تشکیل دهد. این برنامه دقیقاً با فعالیتهای ترکیه در باشیقا همخوانی دارد. واسطه نیروهای ترکیه، درواقع یک کرد نیست، ولی یکی از رهبران وفادار سنی، «اثیل النجیفی» است. وی رهبری حشد الوطنی که یک نیروی نظامی سنی است را در اختیار دارد.
این فرماندار سابق استان نینوا، همان کسی است که محل استقرار نیروهای ترکیه که احتمالاً دارای 600 نیروی نظامی است را بنا کرد. اثیل النجیفی برادر اسامه نجیفی سخنگوی پارلمان و معاون رییسجمهور سابق و دارای خانوادهای پرنفوذ است. چنین تحلیلی و احتمال چنین اتحادی با مشاهده اصرار ترکیه بر حضور در عراق و مخالفت عبادی با هر توافقی که استقلال کشورش را خدشهدار میکند، قوت میگیرد. روابط ترکیه و دولت مرکزی تحت رهبری شیعیان عراق از گذشته به دلایلی چون اختلافات فرقهای، سرد بوده است.
در این قضیه هردو طرف به شدت عصبانیاند و سوءتفاهم بسیاری بین آنها وجود دارد. دو تن از بالاترین مقامات ترکیه 10 دسامبر به عراق سفر کردند تا به مکانیزمی برای حل اختلاف برسند. در عوض حیدر العبادی به سازمان ملل رجوع کرد و اردوغان در چرخشی صد و هشتاد درجهای گفت که مسئولین عراق صداقت ندارند. اگرچه فردای آن روز داوود اوغلو از تمایل ترکیه برای رسیدن به توافق صحبت کرد. حرفهای او احتمالاً به خاطر گفتگوی تلفنی وی با جو بایدن معاون رییسجمهوری آمریکاست. صبح دوشنبه 14 دسامبر، تعدادی از نیروهای ترکیه عقبنشینی کردند. به گفته یکی از فرماندهان پیشمرگه که نمیخواست اسمش فاش شود، این عقبنشینی نمایشی بوده است و از 600 نظامی ترک، 450 تن هنوز در باشیقا مستقر هستند. 150 نفری که از اردوگاه خارجشدهاند نیز در نقطهای دیگر از شمال عراق مستقر خواهند شد. پسازاین مشاجرات، احتمالاً برنامههای خارج کردن داعش از موصل شکست خورده است و توافقی بین گروههای مختلف برای تسخیر موصل وجود ندارد.
جان کری: اسد باقی میماند[4]
جان کری این هفته در مسکو گفت: «ایالاتمتحده و متحدان آن به دنبال تغییر رژیم در سوریه نیستند» این خبر که کاخ سفید را بهطور کامل در کنار جبهه حامیان اسد ازجمله روسیه و ایران قرار داده است، تعجب بسیاری را برانگیخته است. دیگران بر این باورند که این بار دومی است که کاخ سفید از تحمیل خطوط قرمز خود عاجز شده است. درست مثل زمانی که رئیسجمهور اوباما گفته بود که اگر اسد از سلاح شیمیایی استفاده کند، ممکن است وی نظر خود را تغییر دهد و در اوت 2011 خاطرنشان کرده بود که اسد باید کنار گذاشته شود. با این مبنا، هنگامیکه بشار اسد دست به کشتار 100000 نفر زد، سیاست کاخ سفید کاملاً واضح بود.
اجماع هر دو حزب بر این مسئله سیاست خارجی را به یاد بیاورید که حتی اعضای ارشد کابینه اوباما، برکنار کردن بشار از قدرت را به وی توصیه کردند اما رئیسجمهور از قبول آن خودداری کرد. اولویت سیاست خارجی اوباما دستیابی به توافق هستهای با ایران بود و از این هراس داشت که بر عهده گیری نقشی فعال در سرنگونی اسد، احتمال دارد ایران را از میز مذاکره دور کند. درازای طرح ناقص اقدام مشترک، کاخ سفید اجازه داد تا اسد جنگ بزرگی را در خاورمیانه به راه اندازد که ایران را در مرز تعدادی از متحدان آمریکا در منطقه قرار داده و همچنین به روسیه این فرصت را بدهد تا موقعیت خود در شرق مدیترانه را تقویت کند و همچنین بحران پناهندگان نیز ثبات اروپا را به مخاطره اندازد. از دیدگاه اوباما تمام اینها در راستای منافع آمریکا است.
به گفته جان کری، روسیه و آمریکا اساساً نگاه مشترکی به سوریه دارند. چندین سال است که آمریکا خود را پشت روسیه پنهان کرده است. بااینکه آمریکا به خاطر جلوگیری از حمله نظامی به رژیم اسد، روسیه را در سازمان ملل متحد و جاهای دیگر سرزنش میکند، ولی واقعیت این است که اوباما در طرحی هماهنگ از روسها برای جلوگیری از اجماع علیه سوریه استفاده میکند. مقامات دولتی، رژیم اسد و متحدان آن را برای حملات آنها، جنایات جنگی، شکنجه، قتل، کشتارجمعی، استفاده از سلاحهای شیمیایی در برابر غیرنظامیان محکوم میکنند. یاوهسراییهای آنها در سازمان ملل، خشونتهای اجتماعی، نشر اکاذیب و اخبار دروغ، نشاندهندهی همدستی کاخ سفید در جرائم اسد است. حال همهچیز آشکارشده است، با اظهارات کری میتوان گفت که کاخ سفید درنهایت به آن اقرار کرده است.
درواقع میتوان گفت این روند متعلق به اوباما است و قطعاً لکهای سیاه بر میراث او خواهد بود. سرنوشت توافق هستهای که وی آن را بر سرنگونی اسد اولویت بخشید بسیار مبهم است. شاید، اگر بهاندازه اوباما خوشبین باشم، برنامه جامع اقدام مشترک منجر به روی کار آمدن میانهروها در ایران میشود که این امر بازهم به پایداری ماشین کشتار اسد منجر خواهد شد. شاید هم توافق هستهای همانگونه که اوباما توضیح داده بهسادگی منجر به عدم گریز هستهای ایران در طی 15 سال شود؛ اما بازهم هیچ پیشبینی برای سوریه وجود ندارد. آمار و ارقام بسیار ساده است. تعداد کشتهها و زخمیها و آوارگان مردم سوریه در پی جنگ اسد، حقایق تلخی هستند.
پیامدهای استراتژیک این اقدام دولت مشخص است. ایران و حزبالله در تلاش خواهند بود تا جبهه دومی را در برابر اسرائیل در بلندیهای جولان بگشایند. برخلاف نیمقرن سیاست خاورمیانهای آمریکا، کاخ سفید به روسیه اجازه میدهد که نفوذ خود را در منطقه بگستراند. در ائتلاف ساختگی در برابر دولت اسلامی (داعش)، کاخ سفید یکی از شاخههای حزب کارگران کردستان را نیز به خدمت گرفته است که با ترکیه، یکی از اعضای ناتو، در جنگ است. منافع متحدان سنتی آمریکا در خلیجفارس که توسط عربستان رهبری میشود، قربانی طرحهای توسعهطلبانه ایران میشود. اکثریت سنی منطقه مخالف محور مقاومت ایرانی هستند که کاخ سفید با طرح جامع اقدام مشترک، آن را تقویت کرده است؛ اما همانطور که من (نویسنده) گفتم، اکنون جان کری همهچیز را روشن کرده است. حال زمان آشکار شدن بیشتر است.
سال بعد، زمانی که اوباما دفتر کار خود را ترک میکند، جنگ سوریه تمام نشده است. درواقع، به نظر میرسد این بحران در طول چهار سال بهآرامی بروز بیشتری داشته است تا جایی که بازیگران بیشتری را مانند روسیه درگیر کرده است و ممکن است حتی وخیمتر شود. وخیمتر حتی تا جایی که تبدیل به مهمترین بحران انسانی قرن شده و ضربهای بزرگ به منافع آمریکا و متحدان ما در خاورمیانه و همچنین اروپا وارد آورد.
آشکار شدن بیشتر از طریق موقعیت و فرصت دولتمردان و حامیان آنها که میتوانند توجه افکار عمومی و قانونگذاران و همچنین کاندیداهای ریاست جمهوری را نسبت به بحران پناهندگان و جنگ که میتواند تهدیدی برای امنیت آمریکا باشد، جلب کنند. گام بعدی این است که چگونه باید بحران پناهندگان را متوقف کنیم. آیا هنوز ایجاد منطقه حائل یا منطقه پروازممنوع ممکن است؟ آیا میتوان به تعامل با پوتین که هواپیمای روسی را به سوریه فرستاده امید داشت یا اینکه باید او را از صحنه دور کرده یا حتی او را شکست داد؟
آشکار شدن بیشتر همچنین به معنای آشکار کردن گزینههایی است که نامزدهای جمهوریخواه پیش روی خوددارند. سناتور تد کروز و سناتور رند پائول معتقدند که بقای اسد بر قدرت بهتر از جایگزین آن یعنی داعش است. بسیار بعید به نظر میرسد که داعش همانند اسد و ایران و پوتین قادر به مدیریت سوریه باشد. گذشته از این ایجاد جایگزین وظیفه رئیسجمهور نیست. رئیسجمهور بعدی باید برنامههایی برای بحران سوریه داشته باشد. این برنامهها مربوط به ملتسازی یا انزواطلبی نیست. این برنامهها در موردحفاظت از منافع آمریکا با متحدان خود است. این برنامهها باید در مورد احیا و بازگرداندن رهبری آمریکا در جهان باشد.
ما فقط میتوانیم دولت اسلامی را مهار کنیم نه اینکه با بازگشت به عصر حجر آن را بمباران کنیم[5]
امروز برای حل بحران دولت اسلامی و جلوگیری از انتشار خطر آن در سایر کشورها باید تلاشهای زیادی صورت گیرد. تجربه چندین ساله مبارزه در افغانستان و عراق نشان میدهد که در پی جلوگیری از حملات تروریستی مانند حملات پاریس باید از روش سرکوب و مهار دولت اسلامی بهره ببریم.
تحلیلها درباره اعزام نیرو توسط آمریکا به مناطق درگیر با دولت اسلامی مختلف است. لشکرکشیهای مختلف در لیبی و عراق و افغانستان به ما ثابت میکند که لزوماً بحران با به زیر آوردن پرچم دولت اسلامی در رقه به پایان نخواهد رسید. تجربه نشان میدهد گماشتن یک دولت ضعیف بهجای دولت ساقطشده باعث ایجاد هرجومرج در آینده خواهد شد کما اینکه دولت اسلامی در مناطقی که دولت در لیبی ضعیف عمل میکند جانشینان خود را مستقر ساخته است.
ازاینرو باید به این نکته توجه داشت که مشکل اصلی امروز تصرف رقه نیست چالش اصلی چیز دیگری است که در ادامه خواهد آمد. امروز بسیاری در خود آمریکا برای هر هزار شهروند، بیست نیروی امنیتی تجویز میکنند اما برای حل مشکل باید کار دیگری کنیم. ما باید به چالشهای سوریه بپردازیم که بسیار دشوارتر از مسائل دولت اسلامی در عراق و از تصرف رقه مهمتر هستند.
مسئله دیگر مربوط به این است که ما باید برای حل بحران بر متحدان محلی تکیه داشته باشیم اما تجربه نشان میدهد که در این نوع اتحادها نتیجه دلخواه بهطور کامل به دست نخواهد آمد. مشکل اساسی در اینجا عدم هماهنگی بین منافع آمریکا و متحدانش در منطقه است. امروز این ابهام در عراق و سوریه وجود دارد که آیا متحدان حاضر هستند برای منافع آمریکا وارد جنگ تنگاتنگ شهری با دولت اسلامی شوند. امروز هر یک از متحدان منطقهای آمریکا اولویتهای خود را دارند و هیچیک شکست دادن دولت اسلامی را بهعنوان اولویت اول خود نمیدانند. تجربه نشان میدهد که ما نمیتوانیم از متحدان چنین انتظاری داشته باشیم. تجربه لشکرکشی به افغانستان در سال 2001 جالبتوجه است. آمریکا و متحدانش در آن برهه از زمان به اتحاد مثالزدنی در زمینه بیرون کردن طالبان از کابل رسیدند و به موفقیتهایی دست یافتند؛ اما امروز پس از خروج آمریکا از آن مناطق و اتمام مأموریت ناتو نیروهای افغان در حال از دست دادن سرزمینها هستند. درحالیکه آمریکا آنها را آموزش داد تا بتوانند از سرزمینها دفاع کنند.
متحدین آمریکا در منطقه ابتدا در پی شکست رقبای سیاسی خود هستند نه اجرای سیاستهای آمریکا. این مسئله باعث تضعیف اثر تلاشهای آمریکا برای مبارزه با تروریسم در منطقه خواهد شد. امروز بسیاری بر این باورند که ما دوباره قیامی همچون قیام سال 2007 در عراق- که به قیام الانبار معروف شد – را خواهیم دید؛ اما آن قیام بهطور وحشیانهای موردحمله قرار گرفت و فقط به این دلیل باقی ماند که نیروهای آمریکا از قیامکنندگان حمایت کردند. امروز دولت اسلامی حداقل به همان اندازه نسبت به سنیهایی که علیه او قیام کنند خشن برخورد خواهد کرد و طبعاً دیگر آن قیام اتفاق نخواهد افتاد.
بههرحال با 20000 نیروی آمریکایی نمیتوان آن چیزی را که منتقدین میگویند محقق ساخت بلکه حداقل به 100000 نیرو نیازمند هستیم؛ اما ما حاضر به پرداخت چنین هزینهای نیستیم لذا ما به دنبال حل مسئله نیستیم و تنها کاری که از دست ما برمیآید مدیریت بحران از طریق مهار و سرکوب دولت اسلامی است.
گزینه نهایی برای حل بحران، مهار دولت اسلامی است تا زمانی که خودبهخود از درون ساقط شود. این امر دور از انتظار نیست زیرا قلمرو دولت اسلامی به دلیل فعالیت کم اقتصادی کم رونق است. تولید نفت در سطح پایینی قرار دارد زیرا بسیاری از ابزارهای تولید بمبارانشدهاند و در ضمن ضعف مدیریت نیز مزید بر علت این مشکل است. از طرف دیگر مردمی که بتوانند از قلمرو دولت اسلامی فرار میکنند درنتیجه نیروی انسانی آنها نیز رو به کاهش دارد. تجربه نیز بیانگر این مسئله است که دولت اسلامی قادر به ادامه رشد اقتصادی نیست. پس گزینهای که برای آمریکا باقی میماند بستن گلوگاههای اقتصادی دولت اسلامی است گر چند این کار منتج به زجر بیشازپیش انسانهای بیگناهی شود که در این مناطق توسط دولت اسلامی محبوس شدهاند.
اقدامات آمریکا در صحرای سینا در مقابله با داعش[6]
آمریکا برای مقابله با رشد خطر دولت اسلامی (داعش)، نیروهای خود در مصر و صحرای سینا را افزایش میدهد. پنتاگون گزارش داده که حداقل 75 نیرو برای حمایت از 600 نیروی چندملیتی آمریکا به آنها اضافه خواهند شد. تصمیم بر افزایش شمار نیروهای آمریکایی به خاطر حملهای بود که در سپتامبر به نیروهای مستقر در صحرای سینا انجام شد. این حادثه بیانگر تغییراتی است که در منطقه عملیاتی نیروهای آمریکایی به وجود آمده، ازجمله قیامهایی که داعش رهبری آنها را بر عهده دارد. حوادث اخیر باعث تجدیدنظر درباره نیروهای چندملیتی و اهداف آنان شده است. این نیروها برای دور جدید روابط بین اسرائیل و مصر بهعنوان دو متحد آمریکا در منطقه و نظارت بر فعالیتهای نظامی آن دو در صحرای سینا بودند. این نیروها بهعنوان ناظران صلح غیرمسلح در آن منطقه حضور دارند. مأموریت آنها برای جنگ طراحی نشده است درصورتیکه امروزه ناخواسته وارد جنگی میشوند که با چالشهای مربوط به داعش قابل انطباق است. امروز حضور نیروهای مصری در صحرای سینا محدودیتهای معاهده 1979 را شکسته است. نظارتهای روزمره آنان بر مناطق فعالیت نیروهای آمریکا خارج از محدوده است. درنتیجه نیروهای چندملیتی امروز در عوض نظارت بر پایبندی دو طرف معاهده بر تعهدات، وارد عملیاتهای جنگی در جهت حفظ نیروهای خود میشوند. شرایط متغیر، امروز واشنگتن را وادار به پرداختن به مسائلی ساخته که مربوط به حفاظت از نیروهای چندملیتی میشود. آمریکا در تابستان گذشته وارد مذاکرات داخلی باهدف کاهش تعداد نیروهای مستقر در منطقه سینا شد تا بتواند از نیروهای خود بهویژه در کمپ شمالی محافظت کند.
رسیدن به اجماع در میان دوازده کشوری که تشکیلدهنده نیروهای چندملیتی هستند چالشی در کنار چالش بزرگ دیگر یعنی کسب رضایت دو طرف مصری و اسرائیلی است. اسرائیل امروز یک همکار برای مصر درزمینهی مقابله با شورشیان در صحرای سینا به شمار میآید به طریقی که داعش طی یک ویدیو آنها را تهدید به حمله کرده است. مقامات اسرائیل معتقدند که نیروهای چندملیتی هدف اصلی داعش در منطقه نیستند.
بههرحال آمریکا باید آماده پیامدهای درافتادن با داعش باشد و کم کردن نیروها در منطقه علیرغم تقاضای مصر و اسرائیل برای تداوم وضع موجود مهم به شمار میآید. طبعاً آمریکا نمیخواهد قضیه ولایت سینا در منطقه و غزه و حتی بخشهایی از مصر گسترش یابد. این موارد گزینههای پیش روی آمریکا در رابطه تنگاتنگ با خواستههای متحدانش است پس آمریکا باید بر تعداد نیروها بیفزاید و امیدوار باشد که این عملش منجر به آیندهای بهتر برای داعش نشود.
سیاستهای فعالانهی اسرائيل در حوزهی درياي مديترانه[7]
در سالهای اخير شاهد پیشرفتهای قابلتوجه در عرصههای سياسي، نظامي و استراتژيك –و در آیندهی نهچندان دور در عرصهی اقتصادي- اسرائيل بودهایم. بايد گفت كه بررسیها نشاندهنده اين است كه رويكرد كشورهاي همسایهی اسرائيل نسبت به آن از پیشرفتهایی برخوردار بوده است.
نمونههای اين بهبود روابط از مصر در جنوب گرفته تا يونان در شمال قابلمشاهده و رهگیری است. نكته اينجاست كه كشورهاي مذكور دریافتهاند كه [ارتباط] با اسرائيل خود موجب نيل به اهداف [ملي] اين كشورها میشود. البته بايد گفت كه بحث فوق وراي التهابات فلسطيني-اسرائيلي و بهخصوص منطقهی مشکلزای نوار غزه و نيز درگیریهای عربي-اسرائيلي خصوصاً لبنان و سوريه است.
در مورد مصر بايد گفت شرايط بحرانزدهی داخلي و اقتصاد ضعيف اين كشور ازجمله مهمترین مشوقهای اين كشور براي گسترش ارتباط و همكاري با اسرائيل است. ذكر اين نكته ضروري است كه اين همكاري ازلحاظ امنيتي مشكلاتي را به دنبال خواهد داشت كه عمدهی آنها ناشي از درگيري اين كشور با تروريسم داخلي و خارجي- بهخصوص در مورد صحراي سينا- است. چنانكه قدرت دادن به دولت محلي مصر در جهت بيرون راندن تروريسم از مرزهاي اين كشور در راستای منافع ملي دولت اسرائيل است. گذشته از اینها مصر و اسرائيل دیدگاههای مشتركي دربارهی نوار غزه دارند. مصر و اسرائيل میبایست براي جلوگيري از گسترش تروريسم از نوار غزه و دستیابی به توافق اقتصادي و زيرساختي مشترك در منطقهی غزه دست يابند. ضمن اينكه مصر میبایست تا آماده شدن منابع گازي خود، منبع جايگزيني براي رفع نياز خود بيابد و منابع گازي اسرائيلي و تجهيزات اسرائيلي استخراج گاز [در مصر] بهصورت گسترده به اقتصاد اسرائيل و عرصههای اقتصادي در حوزهی گاز ملي كمك شاياني میکند. همكاري مصر و اسرائيل موجب بهرهبرداری بيشتر از منابع گاز طبيعي در منطقهی اقتصادي غزه میگردد.
با توجه به افزايش روزافزون اهميت اين منطقهی دريايي، اهميت قبرس بهعنوان نزدیکترین جزيره نيز افزایشیافته است. بنيامين نتانياهو، در رأس دولت، دو بار- در سال ٢٠١٢ و ٢٠١٣- از قبرس ديدن كرد. مسئلهی گاز طبيعي هستهی اصلي اين گفتگوها را تشكيل میداد، چراكه شرکتهای اسرائيلي بخشي از تجهيزات موردنیاز در بلوك ١٢ آبهای قبرس را در اختیاردارند. علاوه بر توافقنامه اسرائيل و قبرس بر سر استفاده از گاز طبيعي در آبهای دو كشور، قبرس- به علت نزديكي با مشتريان اين منبع انرژي در حوزهی مدیترانه همچون مصر، حكومت خودگردان فلسطين، لبنان و اسرائيل- نقشي اساسي درزمینه سازي انتقال گاز بر عهده دارد. ضمن اينكه رئيسجمهور قبرس، نيخوس آناستاسيادس، در جريان ديدارش با نتانياهو از گفتگوها با طرف اسرائيلي بر سر مسئلهی تأمین برق خبر داد. اتحادیهی اروپا بر ايجاد اتحادي براي توليد برق با مشاركت يونان، قبرس و اسرائيل تأکید كرد كه در صورت تحقق اين مهم برق با توان دو هزار مگاوات و به طول هزار و پانصد و هشتاد كيلومتر از طريق کابلهایی در بستر اقيانوس انتقال داده میشود. با توجه به اينكه پروژهی مذكور ازجمله برنامههای مهم اتحادیهی اروپا است، شركت قبرسي مجري تحقيق و برنامهریزی براي عملي كردن اين پروژه اجازههای لازم را از اتحادیهی اروپا كسب كرده است. مسئلهی ديگر كه ازجمله ديگر برنامههای مهم اتحادیهی اروپا به شمار میرود، انتقال گاز از طريق خط لوله قبرس به يونان است.
ديدار اخير رئیسجمهور يونان، الکسیس تسيپراس، از جنبهی ديگري از سیاستهای منطقهای اسرائيل پرده برداشت. وي در حالي بهعنوان رهبر جناح چپ در يونان به اسرائيل سفر كرد كه فشارهاي زيادي از سوي اتحادیهی اروپا بر اسرائيل مبني بر برچسبزنی بر كالاهاي توليد کرانهی غربي رود اردن و انتقادات عليه اين كشور مبني بر نحوهی برخورد با فلسطينيان و موج حملهی فلسطينيان به اسرائیلیها وجود دارد. در سالهای اخير، اسرائيل و يونان همکاریهای امنيتي گستردهای را به نمايش گذاشتهاند؛ چنانكه تنها در سال ٢٠١٥ نيروي هوايي اسرائيل رزمايش گستردهای را با نيروي هوايي يونان با شركت انواع جتهای جنگنده، بالگردهای تهاجمي و هواپيماهاي جاسوسي انجام داد و وزير دفاع يونان از انجام رزمايش گسترده با حضور اسرائيل، قبرس، يونان و احتمالاً مصر خبر داد. بايد گفت كه سفر تسيپراس به اسرائيل به تحكيم روابط سهجانبه كمك میکند. همچنين قرار است رؤساي سه كشور در هفتهی آتي با يكديگر ديدار داشته باشند و ديدارهاي ساير مقامات دولتي از مهمترین برنامههای سال ٢٠١٦ خواهد بود.
اگرچه قبرس و يونان از اعضاي مهم اتحادیهی اروپا محسوب نمیشوند، اما اين اتحادیه براي اجماع بر سر مسائل بینالمللی و امنيتي نياز به رأی اين دو كشور دارد؛ امري كه موجب ايجاد توازن قوا ميان اين جبهه و كشورهاي قدرتمند اتحادیهی اروپا شده است. براي درك رويكرد اين دو كشور در قبال اسرائيل توجه به دو بازيگر بینالمللی ضروري به نظر میرسد و آن تركيه و ایالاتمتحدهی امريكا هستند. بايد گفت پس از تضعيف روابط تركيه-اسرائيل، روابط سهجانبهی اسرائيل، يونان، قبرس پررنگتر شده است و اسرائيل رابطه با دو كشور يونان و قبرس را راهي براي كاهش ضررهاي تضعيف روابط با آنكارا میداند. ضمناً اين نكته كه تركيه سعي در تخريب همکاریهای اسرائيل-ناتو دارد نيز بهنوبهی خود به اهميت يافتن بیشازپیش روابط نظامي و امنيتي اسرائيل با كشورهاي حوزهی مديترانه منجر شده است.
قبرس و يونان و- تا حدي- اسرائيل میبایست نگران اهميت يافتن تركيه در نظرگاه اروپا باشند. اين مهم به علت نقش تركيه در جنگ سوريه و بهخصوص جلوگيري از سيل مهاجران سوري از طريق خاك و آبهای اين كشور ایجادشده است. چنانكه در ديدار بيست و نهم نوامبر نمایندهی اتحادیهی اروپا و رئیسجمهور تركيه بر اين نقش آنكارا در ازای تسريع در گفتگوها مبني بر پيوستن اين كشور به اتحادیهی اروپا تأکید شد. لازم به يادآوري است كه اين مذاكرات رسماً از سال ٢٠٠٤-٢٠٠٥ آغاز شد، اما به علل مختلفي ازجمله عدم رعايت حقوق بشر و آزادي رسانهها در تركيه و علیالخصوص عدم تمايل اتحادیهی اروپا مبني بر پيوستن يك كشور مسلمان به اين كنفدراسيون، عملاً با مشكل مواجه شده است. درعینحال، مذاكرات نیمهی دسامبر و تسريع آن در ربع اول سال ٢٠١٦، تركيه را به پيوستن به اتحادیهی اروپا اميدوار ساخته است. طبق سازوكار در نظر گرفته در بيست و نهم نوامبر ٢٠١٥، قرار شده است كه ازسرگیری مذاكرات فوق بدون در نظر گرفتن پیشداوریهای اعضاي اتحادیهی اروپا صورت گیرد. ضمن اينكه همهی كشورهاي عضو اين كنفدراسيون حق وتو داشته و افكار عمومي در تحقق اين امر نقش بسزايي دارند. کوتاهسخن اينكه تسريع گفتگوها در حال حاضر به نفع هر دو طرف است: از منظر اتحادیهی اروپا، تركيه به همكاري با اين اتحاديه گردن مینهد و از منظر تركيه هم اين كشور اهميت خود را علیالخصوص در عرصهی داخلي به اثبات میرساند.
بااینوجود اسرائيل همچنان میبایست به تلاشهای خود براي ترميم روابط با آنكارا و ادامهی نقش خود بهعنوان بازيگري تأثیرگذار ادامه دهد. بايد گفت كه تأثیر تركيه در ميان مسلمانان –علیرغم خواستهی اسرائيل- بسيار زياد است. ضمناً شكي نيست كه تركيه در شكل دادن آیندهی سوريه نقشي اساسي دارد همچنين اين كشور ازلحاظ اقتصادي براي اسرائيل از اهميت بسياري برخوردار است؛ نهتنها به خاطر روابط تجاري گسترده دو كشور، بلكه بهاینعلت كه تركيه بهمثابه پلي براي انتقال سوخت به اسرائيل از كشورهاي مركزي آسيا عمل میکند. حتي اگر بحران اخير ایجادشده ميان تركيه و روسيه حل شود، تركيه همچنان بر سر راه روسيه باقي خواهد ماند، كه اين خود به قرابت بيشتر اسرائيل [به تركيه] خواهد انجاميد. بايد گفت علیرغم ارتباط گسترده اسرائيل با روسيه، اسرائيل خواهان كاهش تأثیر روسيه در منطقه است. مسئلهی ديگر در مورد ارتباط تركيه-اسرائيل، ايجاد تعادل در ارتباط با اين كشور و ارتباط با دو كشور يونان و قبرس و حتي مصر است چراكه روابط اين كشورها با تركيه در وضعيت بحراني قرار دارد.
درنهایت بايد گفت اين عرصهی سياست خارجي پويا است كه هر بازيگري در تلاش براي حفظ دایرهی [منافع] استراتژيك خود است.
چالش ترور در اروپا[8]
کشتار خیابانی 13 نوامبر پاریس به دست افراد مسلح داعش، اتحادیه اروپا را به شوک فروبرد. حملات تروریستی پاریس درست زمانی رخ داد که اروپا درگیر بحران پناهندگان بود و نفوذ چند تروریست در سیل صدها هزار پناهنده به مرزهای اروپا امر ناممکنی نیست. این قضیه افرادی را که هجوم پناهندگان به سمت اروپا را تهدیدی برای هویت اروپایی میدانستند به استدلالی نسبتاً قوی رهنمون میسازد.
اروپا ناچار است راهکاری برای دفاع هر چهبهتر از حیات خود برگزیند؛ که باید سه اصل را دربر داشته باشد:
1- دفاع از آزادی
2- اطمینان از برابری جوامع مسلمان
3- بهبود تدابیر امنیتی اتحادیه اروپا ازجمله تبادل اطلاعات و دفاع از مرزهای خارجی
آیا اروپا در مقابله با داعش موفقتر از آمریکا در مواجهه با القاعده عمل خواهد کرد؟
چهارده سال پس از حادثه یازده سپتامبر و چهار سال پس از مرگ بنلادن، القاعده همچنان پابرجاست و در کشورهای منطقه نظیر سوریه، یمن، لیبی و … ریشه دوانیده است. طی هفتههای گذشته داعش با تقلید از تاکتیک حمله از راه دور القاعده حملاتی را در پاریس انجام داد و زنگ هشدار گسترش تروریسم را به صدا درآورد. در این رابطه باید دید واکنش اروپا به رخدادهای پاریس چیست. آیا در راستای تقویت امنیت داخلی به سمت یکپارچه کردن خدمات امنیتی و یا حتی ایجاد یک آژانس امنیتی مشترک میروند؟ آیا سرویس مرزی مشترک ایجاد میکنند؟
در کل ساختار واکنش اروپا باید دارای ابعادی باشد که برای دستیابی به آنها میتوان از موفقیتها و اشتباهات و در کل تجربه آمریکا در مبارزه با تروریسم استفاده کرد. اروپا برای بهرهبرداری از تجربه آمریکا باید به شناسایی شباهتها و تفاوتهای تهدیدات بپردازد. آنچه ریسک و احتمال فعالیتهای تروریستی در اروپا را نسبت به آمریکا افزایش میدهد عدم برخورداری از عایق اقیانوسی است. یک تفاوت اساسی و مهم این است که برخلاف آمریکا این اعمال خشونتآمیز در پاریس بیشتر توسط تروریستهای محلی مدیریت و اجرا میگردد؛ که دلیل آن را میتوان در تفاوتهای تاریخی این دو و وجود سنتهای انقلابی خشونتآمیز در تاریخ اروپا جستوجو کرد. هرچند گروههای مختلفی که در اروپا از روشهای خشونتآمیز استفاده میکردند پس از قرن 19 کمکم در سنتهای خود تجدیدنظر کردند اما در این میان یک گروه حاضر نشد ایدئولوژی انقلاب جهانی را کنار بگذارد و آنیک انشعاب از اسلام رادیکال بود که همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدهد. تفاوت دیگری که در این میان به چشم میخورد بحث تحصیلات تروریستها است. تروریستهای سال 2015 برخلاف خلبانهای حادثه 11 سپتامبر عموماً تحصیلات چندانی ندارند، اینها بیشتر به اراذلواوباشی شباهت دارند که عموماً در یک مقطع از زندگی با شکست مواجه شدهاند و به همین دلیل جذب اعمال خشونتآمیز میشود. بنابراین، اصول مذهبی جایگاه کمتری در جذب تروریستها دارد.
در مبارزه با داعش باید مراقب باشیم که نتیجه هرگونه اقدام مستقیم علیه آنها در صورت شکست، ایجاد هالهای از شکستناپذیری است که میتواند جاذبهای ایجاد کند و مسبب جذب بیشتر نیروها گردد. اما دولتهای اروپایی نیز نیاز به اطمینان دارند و نمیتوانند از اقدامات نظامی پرهیز کنند. نکتهای که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که این توهم ایجاد نشود که این حملات پاسخ نهایی بوده است. تروریسم اولین و مهمترین چالش نیروهای امنیتی و پلیس است. پس از حادثه 11 سپتامبر آمریکا مدعی پیروزی در مقابله با تروریسم شد اما هنوز سالیانه تعداد بیشماری از افراد توسط حملات مسلحانه در آمریکا کشته میشوند اما هیچیک از آنها تروریستی قلمداد نمیگردند. آمریکا پس از ناکامی شگرف سال 2001 در حادثه 11 سپتامبر، برای جلوگیری از تکرار چنین حملاتی یک شبکه امنیتی منسجم مبتنی بر اطلاعات گسترده و نظارت الکترونیک ایجاد کرد. اروپا باید هرچه سریعتر نسبت به رفع شکافهای موجود در شبکه اشتراک اطلاعات اقدام نماید. همچنین باید تلاش آمریکا مبنی بر نظارت جمعی بررسی شود که آیا برای جلوگیری از اقدامات تروریستی امری حیاتی است یا تنها محدودکننده آزادیهای مدنی برای نتایجی نامشخص است.
به نظر میرسد اولاند (رئیسجمهور فرانسه) حق دارد با هرگونه تلاش در راستای تفکیک شهروندان بر اساس مذهب مخالفت کند، زیرا داعش بر اساس قطبیسازی جوامع کار خود را پیش میبرد. درهرصورت اولاند و سایر رهبران همعقیدهاش با چالشی سیاسی از جانب گروههای راست افراطی مواجه شدهاند. هرچند برقراری امنیت کامل و صددرصدی امری ناممکن است اما اگر اروپا در عین احترام به حقوق مدنی در داخل، نسبت به کنترل مؤثر مرزهایش حساسیت نشان دهد و چارهای برای آن بیندیشد میتواند روزهای امنتری را برای خود رقم بزند. برای تحقق این امر (کنترل مؤثر مرزها) اتحادیه اروپا باید جلسهای با این محوریت تشکیل دهند تا مخالفان بهانهای نداشته باشند. البته نباید انتظار داشت این اتفاق یکشبه به سرانجام رسد بلکه برای به ثمر نشستن چنین طرحهایی گذر چندین سال موردنیاز است. در این مدت اروپا برای حفظ امنیت در داخل مرزها و همچنین در راستای حفظ آزادیهای مدنی که از اصول مهم تلقی میشود باید راهکارهای موقتی را اتخاذ نماید، مثل ایجاد محدودیتهای خاص در مورد برخی مرزها و یا بررسی مدارک شهروندان غیراروپایی.
رویارویی با چالش داعش در خاورمیانه بهویژه در سوریه که محل تمرکز آنها است از طریق حملات هوایی و یا کمک به نیروهای محلی به نظر بهترین راهکار برای زمینگیر کردن داعش بشمار میآید. البته عملیاتهای نظامی باید بهدقت کالیبره (درجهبندی) شده باشند زیرا در غیر این صورت میتواند تبدیل به بهانهای برای مظلومنمایی داعش گردد که درنتیجه آن میتوانند کمکهای بیشتری نسبت به قبل دریافت کنند. ظاهراً به نظر اولاند اگر ائتلافی علیه داعش ایجاد شود و نیروهای اسد نیز در آن مشارکت داشته باشند میتواند با واکنش سنیهایی مواجه شود که شر اسد را بیشتر از داعش میدانند. مبارزات جدید در اروپا نیاز به تمرکز بر روی راهحلهای سیاسی برای برطرف کردن ریشهای مسائل دارد. این راهکارها مخصوصاً در مناطقی مثل سوریه که داعش در آنها قدرتنمایی میکند و قصد دارد خلافت خود را در آنها برپا کند باید دنبال شوند.
چگونه بهار عربی به فاجعه عربی تبدیل شد؟[9]
پنج سال پیش محمد بوعزیز، دستفروشی تونسی، پرداخت 7 دلار رشوه را رد کرد و به خاطر تحقیر شدن اقدام به خودسوزی کرد؛ این آغاز شورشی بزرگ بود که امروزه به نام بهار عربی شناخته میشود. در طول چهارده ماه سران کشورهای تونس، مصر، لیبی و یمن (که مجموع حکومت همه آنها 117 سال بوده است) سرنگون شدند. رئیسجمهور سوریه نیز [بهزعم نویسنده] برای بقا به جنگ با مردم خود مشغول است. پنج سال بعد، هزینهها و پیامدهای این انقلاب، جهان را شگفتزده کرده است:
تونس که موفقترین کشور در انتقال قدرت بود امروزه به بزرگترین تولیدکننده جنگجو برای داعش (حداقل 3000 نفر) تبدیلشده است. افراطگرایان این کشور سه عملیات تروریستی بزرگ را امسال انجام دادهاند؛ کشتن 12 عضو از گارد ریاست جمهوری و دو حمله به گردشگران اروپایی (که باعث افت اقتصاد گردشگری این کشور شد) به دست این افراد صورت گرفته است.
لیبی یکی از ثروتمندترین کشورهای آفریقایی است؛ کشوری که منابع کافی نفت برای جمعیت اندکِ 6 میلیونی خود دارد. در ابتدا اعتقاد بر این بود که این کشور بدون نیاز به کمک مالی خارجی، دوران گذار به دموکراسی را طی خواهد کرد؛ اما این کشور وارد جنگ داخلی شد و نیروهای نظامی که در طول هشت ماه مبارزه با معمر قذافی به وجود آمده بودند در حال رقابت بر سر قدرت و منابع نفتی هستند. وزیر نفت این کشور نیز در ماه مارس [اسفند سال گذشته] هشدار داده بود که لیبی در آستانه ورشکستگی است و احتمال تبدیلشدن این کشور به سومالی دوم وجود دارد. این هفته نیز گروههای رقیب برای تشکیل دولت وحدت ملی وارد مذاکره شدهاند. در همین حال داعش، لیبی را بهعنوان اولین مستعمره خود در اختیار گرفته است و مناطقی را در این کشور در اختیار دارد.
یمن نیز درگیر تنش سیاسی، فرقهای و قبیله است. مذاکرات صلح در سوییس در حال برگزاری است، اما داعش و القاعده یمن که حضور خود را در ماههای اخیر در این کشور گسترش دادهاند، به این مذاکرات توجهی ندارند. 80 درصد از جمعیت 26 میلیونی یمن به آب بهداشتی دسترسی ندارند و وابسته به کمکهای خارجی هستند.
در سوریه، جنگ بین دولت و شبهنظامیان باعث کشته شدن بیش از 250 هزار نفر و آوارگی میلیونها نفر شده است. این بحران به بدترین بحران انسانی بعد از جنگ جهانی دوم تبدیلشده است. داعش حدود یکسوم از خاک سوریه را در سال گذشته تصرف کرده است و پایتخت «خلافتِ خود خوانده» خود را شهر رقه قرار داده است. تخریب بعضی از شهرهای سوریه که از قدیمیترین شهرهای جهان است، باعث خسارت تقریبی 200 میلیارد دلاری شده است. صندوق بینالمللی پول پیشبینی کرده است که سوریه برای بازگشت به سطح اقتصادی قبل از جنگ باید رشد سهدرصدی را در طول 20 آینده داشته باشد؛ البته درصورتیکه جنگ الآن به پایان رسد [20 سال عقب ماندن سوریه].
یکی از مهمترین تصمیمهای باراک اوباما در سال 2011، قطع حمایت طولانیمدت از دولت استبدادی حسنی مبارک بود. بااینحال وضعیت کنونی مصر بدتر از دوران مبارک شده است؛ گزارش سالانه حقوق بشر حکایت از آن دارد که دولت عبدالفتاح سیسی مرتکب قتلهای غیرقانونی، شکنجه، سرکوب آزادیهای مدنی، قاچاق انسان و محدودیت در آزادی مذهبی شده است. همچنین نیروهای امنیتی این کشور نیز از مصونیت قضایی برخوردار شدهاند؛ هزاران نفر نیز در اعتراضات مسالمتجویانه دستگیرشدهاند. بااینوجود آمریکا یک و نیم میلیارد دلار به مصر کمک کرده است که بیشتر آن کمک نظامی بوده است. رشد فزاینده داعش در این کشور و بهخصوص در استان سینا (داعش مسئولیت سرنگونی هواپیمای روسی با بیش از 200 مسافر را بر عهده گرفت) نیز مشکل دیگر این کشور است. بله عدم پرداخت 7 دلار رشوه جرقه این اتفاقات را زد.
ارزیابی سیاستهای دو فرزندی دولت چین[10]
در ماه اکتبر حزب کمونیستی حاکم چین پایان سیاستهای تکفرزندی در این کشور را اعلام کرد. این سیاستها از سال 1979 میلادی همواره موردانتقاد مدافعان حقوق بشر قرار میگرفته است. این قانون جدید به کسانی که ازدواجکردهاند اجازه میدهد که دو فرزند داشته باشند. در واکنش به این قانون بسیاری در چین خرسند شدند. انگیزه برای این تغییر بیشتر برای مسائل اقتصادی بوده تا اینکه دولت چین به فکر مسائل حقوق بشری باشد. برای نیل به اهداف رهبران حزب برای افزایش جمعیت، به نظر میرسد تغییر سیاست تکفرزندی بسیار دیر اتفاق افتاده است. سیاست جدید دو فرزندی را بهتر است آخرین گام در مسیر تعادل سیاسی دانست تا اینکه آن را تصمیمی ناگهانی برای ابطال بهحساب آوریم. سیاستهای مربوط به خانواده دولت چین هیچگاه قطعی نبوده است. حتی درزمانی که سیاست تکفرزندی حاکم بود بسیاری از زوجها میتوانستند فرزند دوم نیز داشته باشند و از سال 2013 میلادی که نگرانیهای مربوط به مسائل جمعیتی رو به افزایش بود قوانین مربوط به فرزندآوری مقداری تغییر کرد. بااینکه سیاست یک فرزندی برای جلوگیری از افزایش نسبت جمعیت کهنسال در این کشور تغییر کرده است اما گذشته نهچندان دور نشان میدهد که خاتمه دادن به سیاستهای تکفرزندی بعید است باعث افزایش جمعیت شود. برای مثال بااینکه این قانون در سال 2013 میلادی تغییر کرده بود اما در موارد بسیار نادری خانوادهها تصمیم گرفتند که بیش از یک فرزند داشته باشند. در سال 2014 میلادی 11 میلیون نفر واجد شرایط داشتنِ دو فرزند بودند اما تنها یکمیلیون از این خانوادهها دارای فرزند دوم شده بودند. برای بسیاری نگرانی از این موضوع وجود داشت که هزینههای فرزند دوم بسیار بالاست. حتی اگر قانون جدید سبب افزایش چشمگیر باروری در این چند سال شود کارشناسان معتقدند که نمیتواند چالش جمعیتی که پکن با آن روبهرو است را جبران کند. بااینحال، مقامات امیدوارند که این قانون بتواند خلأ نیروی کار را پر کرده، مصرفکنندگان را افزایش داده و منجر به ارتقا سطح اقتصاد این کشور شود. لکن هرگونه ثمره و سود رشد جمعیت بیست سال بعد نتیجه میدهد و خلأ عظیمی را برای دهههای پیش رو بین تقاضا و منابع نیروی کار ایجاد میکند. احمقانه به نظر میرسد که تغییر سیاست تکفرزندی تأثیر شگرفی بر جمعیت چین نخواهد گذاشت. انجام این کار منجر به نادیده گرفتن درد و رنجهایی که توسط شهروندان چینی تحمل شده است، میشود. بسیاری از زنان، از طرف دولت مجبور به عقیمسازی و سقطجنین اجباری میشدند. حقوق این زنان بهصورت وحشیانهای نقض میشد. مطمئن باشید که این قانون جدید ربطی به حقوق بشر ندارد و تنها به خاطر اهداف اقتصادی بوده است و همین قانون دو فرزندی نیز همان نگرانیهای سابق درباره حقوق بشر را به دنبال خواهد داشت. اگرچه همچنان تأثیر تغییر قانون تکفرزندی در چین برای ما آشکارنشده است ولی این تغییر درنتیجه اجرای این سیاست در دهههای گذشته بوده است. عدهای کارشناسان معتقدند زوال جمعیتی چین مربوط به این قانون نیست بلکه از عوامل دیگری مانند افزایش زنان تحصیلکرده نشأتگرفته است. درنهایت آنچه برای همگان آشکار هست این است که اگرچه قانون تکفرزندی الغا شد اما درد و رنج کسانی که از حقوق ابتدایی خود محروم شدند التیام نیافته است.
اولویتهای پیشگیری برای چالشهای ایالاتمتحده[11]
شورای روابط خارجی هرساله برای مشخص کردن اولویتهای سیاست در ایالاتمتحده اقدام به برگزاری نظرسنجی میان کارشناسان و خبرگان درزمینهی سیاست میکند. طبق نظرسنجی اخیر اولویتهای سیاست برای ایالاتمتحده در سال 2016 میلادی بهصورت زیر میباشد:
1. تشدید جنگ داخلی در سوریه
2. حمله ناگهانی در داخل ایالاتمتحده و یا حمله به یکی از همپیمانان این کشور
3. حمله گسترده رایانهای به زیرساختهای آسیبپذیر ایالاتمتحده
4. بحران شدید در مقابل کره شمالی
6. ادامه مشکلات سیاسی در کشور لیبی
7. افزایش درگیریها میان فلسطینیها و اسرائیل
8. تشدید خشونت سیاسی در ترکیه
9. گسترش بیثباتی سیاسی در مصر
10. افزایش خشونت و بیثباتی سیاسی در افغانستان
11. ادامه مشکلات در عراق به دلیل گسترش سرزمینی توسط داعش و خشونتهای در حال گسترش در میان شیعه و سنی
در سال 2015 میلادی شاهد پیشبینی بیثباتی سیاسی در نیجریه به سبب فعالیتهای بوکو حرام و جنگهایی در اوکراین شرقی و مواجهه نظامی در دریای جنوبی چین بودیم که در سال 2016 از احتمال کمتری برخوردار شدند.
[1] McInnis, J. Matthew ,“Could Iran Live Without Assad?”, December 1, 2015, The National Interest, at:
http://nationalinterest.org/blog/the-buzz/could-iran-live-without-assad-14478
[2] Javedanfar, Meir, ” Israel’s next worry”, December 2015, Chatham House, at:
https://www.chathamhouse.org/publication/twt/middle-east-2016-israel-s-next-worry
[3] Barchard, David, “What’s behind the Iraq-Turkey spat?”, Monday 14 December, at:
http://www.middleeasteye.net/columns/whats-behind-iraq-turkey-spat-717084444
[4] Kerry: Assad Stays – Lee Smith – December 17th, – 2015Hudson Institute:
http://www.hudson.org/research/12029-kerry-assad-stays
[5] Here’s why we can only contain the Islamic State, not bomb it back to the Stone Age – Stephen Biddle and Jacob Shapiro – December 1:
https://www.washingtonpost.com/news/monkey-cage/wp/2015/12/01/heres-why-we-can-only-contain-the-islamic-state-not-bomb-it-back-to-the-stone-age/
[6] U.S. Forces in Sinai Ripe Pickings for Islamic State- Geoffrey Aronson- Dec 15, 2015:
http://www.mei.edu/content/at/us-forces-sinai-ripe-pickings-islamic-state
[7] Eran, Oded; “Active Israeli Policy in the Mediterranean Basin”; December 6, 2015; The Institute for National Security Studies; Available at:
http://www.inss.org.il/index.aspx?id=4538&articleid=11045
[8] Jean-Marie Guéhenno,Europe’s terror challenge, December 2015:
https://www.chathamhouse.org/publication/twt/after-paris-europe-s-challenge
[9] Robin Wright, How the Arab Spring Became the Arab Cataclysm, December 15, 2015:
http://www.newyorker.com/news/news-desk/arab-spring-became-arab-cataclysm
[10] Rachel B.Volgestein, Assessing China’s two-child policy, 15 December 2015, at:
http://www.cfr.org/children/assessing-chinas-two-child-policy/p37387
[11] Preventive Priorities Survey: 2016, at:
http://www.cfr.org/conflict-assessment/preventive-priorities-survey-2016/p37364