جنایات رژیم صهیونیستی در نوار غزه در پرتوی سکوت مجامع جهانی هر روز ابعاد جدیدتری به خود میگیرد. از زمان تأسیس رژیم جعلی اسرائیل در سال 1948م برای حل مسئلهی اعراب و اسرائیل- بهخصوص مسئلهی فلسطین- همواره دو راهبرد مطرح بوده است: مقاومت و سازش. اکنون پس از گذشت 66 سال از شروع این بحران به خوبی میتوان دستاوردهای این دو جریان را بررسی و قضاوت معقول و منصفانهای نسبت به آن داشت.
رهبر معظم انقلاب در اول مرداد سال جاری و در اجتماع دانشجویان، درباره این دو راهبرد و ترجیح خط مقاومت بر خط سازش فرمودند: «تا زمانی که به یاری پروردگار، این رژیم سنگدل و آدمکش نابود شود مقاومت قاطع و مسلحانهی فلسطینیها و گسترش آن به کرانهی باختری، تنها راه مقابله با این رژیم وحشی است. فقط در صورت برخورد مقتدرانهی فلسطینیها، احتمال کوتاه آمدن آنها وجود دارد. صهیونیستها فقط زبان قدرت را می فهمند. با توجه به همین واقعیات، ما معتقدیم کرانهی باختری نیز باید مانند غزه مسلح شود و کسانی که علاقهمند به سرنوشت فلسطین هستند، در این زمینه فعالیت کنند تا رنج و محنت مردم فلسطین، در پرتوی دست قدرتمند آنها و ضعف دشمن صهیونیست کاهش یابد».
اما چرا مقاومت تنها راهحل مسئلهی فلسطین است؟ مروری اجمالی بر تاریخچهی سازش اعراب و اسرائیل و ارزیابی مقایسهایِ آن با دستاوردهای جبههی مقاومت در مقابل رژیم اسرائیل، به خوبی این گزاره را ثابت میکند که چرا رهبر معظم انقلاب اصرار دارند که کرانهی باختری نیز باید مثل غزه مسلح شود.
از زمان اشغال فلسطین توسط یهودیان صهیونیست، اعراب برای بازپسگیری سرزمینهای اشغالی، سه جنگ مهم را به راه انداختند: جنگ 1948م؛ یک روز پس از تاسیس رژیم صهیونیستی، جنگ شش روزه 1967م و جنگ رمضان 1973م. به دلیل خیانت برخی رهبران کشورهای عربی، فقدان مشروعیت و مقبولیت و ناتوانی حکام عرب منطقه در کسب پشتوانهی مردمی و نیز بهسبب ضعف نظامی، اطلاعاتی و عدم اتحاد و انسجام داخلی، اعراب در این جنگها شکست خوردند. اعراب بعد از این جنگها، سطح نزاع خود را از «موجودیت اسرائیل» به «مرزهای اسرائیل» کاهش دادند. بهعلاوه با شکست اعراب در این جنگها، تلاشهایی موازی نیز برای سازش اعراب و اسرائیل شکل گرفت که به اختصار به برخی از مهمترینِ این مذاکرات اشاره میشود:
1. طرح صلح «راجرز» و طرح «سادات» (1970-1972م)؛
2. پیمان «کمپ دیوید» (1978م)؛
3. کنفرانس «مادرید» ( 1991م)؛
4. پیمان «اسلو» ( 1993م)؛
5. توافقنامهی موقت (1995م)؛
6. توافقنامهی «هبرون» (1997م)؛
7. يادداشت تفاهم رودخانهی «واي» (1998م)؛
8. يادداشت «شرم الشيخ اول» (1999م)؛
9. مذاكرات «كمپ ديويد 2» (2000م)؛
10. پيشنهاد «كلينتون» و مذاكرات «طابا» (2001م)؛
11. اجلاس «بيروت» و «طرح صلح عربي» (2002م)؛
12. «نقشهی راه صلح» (2002م)؛
13. پيمان غير رسمي «ژنو» (2003م)؛
14. اجلاس «شرم الشيخ دوم» (2005م)؛
15. مذاكرات سالهاي 2007 تا 2009م (در طول تقريباً دو سال از دسامبر سال 2006م تا اواسط سپتامبر 2008م، «ايهود اولمرت» و «محمود عباس» 36 بار با يكديگر ديدار كردند و مذاكراتی در سطوح پايين نیز برگزار شد).
16. كنفرانس «آناپوليس» (2007م).
17. «مذاكرات مستقيم» (2010م).
18. مذاکرات 2013م.
19. مذاکرات 2014م.
اکنون در سال 2014م و پس از 19 دور مذاکرات رسمی و صدها دور مذاکرات فرعی و جانبیِ اعراب و اسرائیل در آمریکا، اروپا و خاورمیانه به جرأت میتوان گفت که جریان سازش تاکنون هیچگونه دستاورد چشمگیری نداشتهاست؛ رژیم اسرائیل به مرزهای سال 1967م برنگشته است، تکلیف 5 میلیون فلسطینی که از خانه و کاشانهی خود آواره شدهاند، هنوز مشخص نیست و رژیم صهیونیستی در این زمینه کوچکترین نرمشی نشان نداده است. همچنین اسرائیل شهرکسازی را متوقف نکرده و اعلام نموده است که شهرکهای یهودینشین جدیدی در مناطق اشغالی خواهدساخت. از دیگر سو رژیم اسرائیل، اسرای دربند فلسطینی را نیز آزاد نکرده است. بعد از گذشت این دورههای طولانی مذاکره، هنوز حتی دولت مستقل فلسطینی تشکیل نشده است. بهعلاوه اسرائیل به تجاوزگری خود علیه سایر کشورهای عربی مثل سوریه و لبنان پایان نداده و کشتار و سرکوب فلسطینیها را در نوار غزه و کرانهی باختری متوقف نکرده است. حوادث غمبار اخیر در غزه و کرانهی باختری و کشتار و سرکوب وحشیانهی فلسطینیها توسط رژیم اسرائیل خود بهخوبی نشان میدهد که مذاکرات طولانیِ سازش هیچ دستاوردی در درجهی نخست برای ملت فلسطین و در وهلهی دوم برای اعراب نداشته است.
نگاهی به نقشهی سرزمین فلسطین از سال 1946 تا 2000م به خوبی نشاندهندهی ناکارآمدی راهحل سازش در این سالیان درازِ مذاکرات علنی و پنهانی است.
حال میتوان نگاهی گذرا به دستاوردهای جریان مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی انداخت و در یک ارزیابی مقایسهای، به این سؤال پاسخ داد که چرا مقاومت تنها راه است؟
با شکست ناسیونالیسم عربی در مقابل رژیم صهیونیستی و شروع مذاکرات علنی و مخفیانهی دولتهای عرب با رژیم صهیونیستی از سال 1967م به بعد، پرچم مقاومت از دست این دولتها خارج شد و به دست گروههای مقاومت افتاد (1). در این سالها به دلیل هژمونیِ سنگین ایدئولوژیِ مقاومت چپگرایانه که شوروی به شدت مدافع آن بود، سازمانهایی مثل «الفتح» و سایر گروههای رادیکال و چپگرا شکل گرفتند. مقاومت مسلحانهی این گروهها در دههی 60 و 70 میلادی اگر چه ارزشمند بود، ولی دستاورد چندانی به همراه نداشت. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، علنیشدن ضعفهای مارکسیسم و همچنین شکست ناسیونالیسم عربی، دوران تازهای از مبارزه علیه اشغالگری رژیم صهونیستی شکل گرفت. ویژگیِ اصلی این دوران جدید، تشکیل گروههای مبارز اسلامی مثل «جهاد اسلامی» و «حماس» در درون سرزمینهای اشغالی، «حزب الله» و جنبش «امل» در لبنان و تبدیل حرکتهای چریکی محدود به یک حرکت عمومیِ اعتراضی و گسترده با پشتوانهی قویِ مردمی است که نمود عینیِ آن را میتوان در انتفاضهی ملت فلسطین دید. در سال 2006م و در جریان انتخابات پارلمانی فلسطین، 61% مردم این سرزمین به جریان مقاومت رأی داده و این به وضوح گویای این است که اکثریت مردم فلسطین بر این باورند که مقاومت تنها راه است. محبوبیت حزب الله در کشور لبنان و محبوبیت شدید «سید حسن نصرالله» در جهان عرب که به خصوص بعد از جنگ 33روزه افزایش یافت (2) نیز نشان میدهد که جهان عرب و افکار عمومیِ مردم خاورمیانه تا چه اندازه به گزینهی مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی اعتقاد دارند و معتقدند که میز مذاکره راه حل مسئلهی فلسطین نیست.
ارزیابی بسیار مختصرِ دستاوردهای خط مقاومت؛ از حماس و جهاد اسلامی در فلسطین گرفته تا حزب الله در سرزمین لبنان (3) در مقابل خط سازش به خوبی نشانگر این مسئله است که کدام راه درست است:
1- عقبنشینی رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان پس از 18 سال اشغالگری (2000م) (4)؛
2- عقبنشینی رژیم صهیونیستی از داخل نوار غزه و واگذاری آن به حماس از روی ناچاری (2005م)؛
3- عقبنشینی کامل رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در سال 2005م؛
4- شکست خفتبار اسرائیل در جنگ 33 روزه از حزب الله لبنان و پایان افسانهی شکستناپذیریِ ارتش این رژیم و کشیدهشدن جنگ به عمق خاک سرزمینهای اشغالی (2006م) (5)؛
5- شکست رژیم صهیونیستی در جنگ 22 روزهی غزه (2008م)؛
6- شکست رژیم اسرائیل در جنگ هشت روزهی غزه و قبول آتشبس (2012م)؛
7- یکیدیگر از دستاوردهای بزرگ جبههی مقاومت و انتفاضهی ملت فلسطین در مقابل رژیم صهیونیستی را باید توقف مهاجرت یهودیان به سرزمینهای اشغالی و شروع فرایند مهاجرت معکوس عنوان کرد که به دلیل نبود امنیت جانی و فروپاشی چتر دفاعی اسرائیل؛ موسوم به گنبد آهنین به دنبال اصابت موشکهای حماس و حزبالله به عمق شهرهای یهودینشین اتفاق افتاده است. به این امر باید بحران اقتصادی را نیز اضافه کرد که به دلیل بیثباتیِ اقتصادی و نبود امنیت سرمایهگذاری در سرزمینهای اشغالی بهدنبال جنگهای پیدرپی اخیر بهوجود آمده است (6).
به این فهرست باید شکست رژیم صهیونیستی در جنگ رمضان 2014م را نیز اضافه کرد، چرا که رژیم اسرائیل تاکنون و پس از گذشت چند هفته از شروع این جنگِ وحشیانه و نابرابر، غیر از کشتار زنان و کودکان و غیر نظامیان هیچ دستاوردی نداشته و در مقابل گروههای مقاومت با موشکهای خود سرتاسر سرزمینهای اشغالی را آماج حملات موشکی خود کردهاند و در جنگ زمینی نیز آمار کشتههای سربازان اسرائیلی روز به روز در حال افزایش است. دستاوردهای مقاومت و سازش در مقابل دیدگان اعراب و جهان اسلام و همه دوستداران و علاقهمندان به حل مسئله فلسطین قرار دارد و با توجه به این دستاوردها به خوبی میتوان به این مسئله پی برد که چرا مقام معظم رهبری اصرار دارند که کرانهی باختری نیز باید مثل نوار غزه مسلح شود.
—————————————-
منابع:
1. Graham E. Fuller, The Hizballah-Iran Connection: Model for Sunni Resistance, THE WASHINGTON QUARTERLY, WINTER 2006-07
2. همان.
3. آمارها نشان ميدهد كه عمليات نظامي موفقيتآميز حزبالله در طول دو دههی اشغال جنوب لبنان، سالانه بين 23-22 كشته و شمار زيادي زخمي و اسير در ميان ارتش رژيم صهيونيستي بر جا ميگذاشت. متوسط تعداد عمليات نظامي حزبالله در فاصلهی سالهاي 68 تا 70م بالغ بر 292 مورد، سالهاي 71 تا 73م بالغ بر 465 مورد و در فاصلهی سالهاي 74 تا 76م بالغ بر 936 مورد بوده است. تنها در سال 78م به دليل مقاومت مبارزان حزبالله 36 نظاميِ اسرائيلي كشته و 64 نفر زخمي و دو نفر ديگر به اسارت گرفته شدند. به طور كلي آمار تلفات اسرائيل در طول 18 سال اشغال جنوب لبنان بالغ بر 1200 كشته بود.
4. سرهنگ «نوام بن تسفي» يكي از فرماندهان ارتش صهيونيستي با اشاره به شكست اسرائيل در جنوب لبنان میگوید ما در بيست و پنجم ماه مه سال 2000م از جنوب لبنان عقبنشيني نكرديم، بلكه فرار كرديم. تسفي آخرين افسر صهيونيستي بود كه فرماندهي منطقهی «غربي» در جنوب لبنان (منطقهی بنت جبيل) را عهدهدار بود. وي اعتراف میکند: توصيف صحيح خروج 10 سال قبل نظاميان صهيونيستي از جنوب لبنان كلمه «فرار» است. اين روزنامه به نقل از تسفي نوشت: «خروج ما از جنوب لبنان عقبنشيني و تاكتيك نبود، بلكه فرار از اين منطقه بود نه كمتر نه بيشتر. ما فرار كرديم و خودروها، ابزار آلات و تجهيزات جنگي را پشت سر خود در منطقهی خروجي «باب فاطمه» رها كرديم و در چنين موقعي حقارت شامل حال اسرائيليها شد».
5. مركز فرانسوي «محور منطق» یا “axis of logic” كه در ايالت «ماساچوست» آمريكا فعاليت ميكند، با انتشار گزارشي رسمي از دولت فرانسه كه در 300صفحه منتشر شد، ابعاد محرمانهاي از اسرار جنگ 33روزه و خسارات خيرهكنندهی رژيم صهيونيستي در اين جنگ را فاش كرد.اين گزارش به آمار خيرهكنندهی تلفات و خسارات رژيم صهيونيستي در جريان اين جنگ اشاره ميكند و سانسور خبري شديد اين رژيم را در انتشار اخبار تلفات نيروهاي خودي برملا مينمايد. بر اساس اين گزارش رسمي، در اين جنگ 230 صهيونيست به هلاكت رسيده و بيش از 70 نفر زخمي شدهاند. اين در حالي است كه اسرائيل آمار تلفات اين جنگ را 119 نفر ذكر كرده بود.همچنين تعداد 160 تانك متعلق به اسرائيل منهدم شدهاند كه 65 دستگاه از آنها به طور كامل از بين رفته است. 38 دستگاه از اين تانكها نيز از نوع «مركاوا»بودند كه اسرائيل ادعا ميكرد اين تانكها غيرقابلانهدام هستند.تنها در ناوشكن ساعر كه توسط نيروهاي حزبالله منهدم شد بيش از 24صهيونيست به هلاكت رسيدهاند كه اسرائيل اين رقم را چهار تن اعلام كرده بود.اين گزارش در ادامه به خسارات نيروهاي حزبالله ميپردازد و آن را از طریق منابعي نظير سازمان ملل و دولت لبنان مورد بررسي قرار ميدهد. بر اساس اين آمار، 50 مبارز از نيروهاي حزبالله در جريان اين جنگ به شهات رسيدهاند.
6. «حازم ابوشنب»؛ كارشناس امور صهيونيستي در این باره میگوید كه وضعيت نابسامان و ناامن منطقه كه نتيجهی جنگ ميان صهيونيستها و فلسطينيان است، بحرانهاي زيادي را در درون جامعهی صهيونيستي خلق كرده و پديدهی مهاجرت معكوس نيز يكي از اين بحرانهاست كه در نتيجهی وحشت صهيونيستها از نبود امنيت و اوضاع بغرنج اقتصادي به وجود آمده است. جامعهی صهيونيستي در طول انتفاضه الاقصي شاهد ركود بيسابقهی اقتصادي بود كه همين امر بر همهی جوانب زندگي صهيونيستها تاثير گذاشت و در كنار آن نیز آنها همچنان در ترس و وحشت زندگي ميكنند كه اين امر به روند مهاجرت معكوس شدت بخشيده و اكنون به خصوص پس از جنگ لبنان صهيونيستها احساس ميكنند كه ديگر امنيت ندارند.