دستاوردهای استقامت ایران در برابر نظام سلطه

تحولات جدید سیاسی-‌امنیتی و ژئوپلیتیک، ساختار قدرت و سیاست را در خاورمیانه به نفع ایران تغییر داده و همین امر، آثار و عواقبی منفی بر منافع استراتژیک آمریکا در منطقه، متحدان منطقه‌ای آن در جهان عرب و موقعیت رژیم صهیونیستی داشته‌ است.

اندیشکده راهبردی تبیین «ما البته درک می‌کنیم چرا آمریکایی‌ها این روزها باز مجدداً مسئله‌ی مذاکره را هی تکرار می‌کنند، هی می‌گویند پشت سر هم به زبان‌های گوناگون؛ ما می‌فهمیم علت چیست. به قول خود آمریکایی‌ها، سیاست خاورمیانه‌ای آن‌ها دچار شکست شده. آمریکا در سیاست‌های خود در این منطقه، دچار شکست است. احتیاج دارند به اینکه یک برگ برنده‌ای را به قول خودهاشان رو کنند؛ این برگ برنده از نظر آن‌ها عبارت است از اینکه: نظام جمهوری اسلامیِ انقلابیِ مردمی را، بکشانند پای میز مذاکره؛ به این احتیاج دارند. می‌خواهند به دنیا اعلام کنند که ما حُسن نیت داریم. … چهره‌ی آمریکا نه فقط در ایران، در منطقه شناخته شده‌است؛ ملت‌ها به آمریکا سوء ظن دارند و این سوء ظن قرائن متعددی برای آن‌ها دارد، ملت ایران هم دست آمریکا را خوانده است» (بيانات رهبر فرزانه‌ی انقلاب در دیدار فرماندهان و جمعی از کارکنان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ايران، 19/11/1391).

 

مقدمه

در دهه‌های اخیر منطقه‌ی خاورمیانه، به عرصه‌ای برای رقابت استراتژیک جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا بدل شده‌است. به‌طور روشن اهمیت این منطقه را در جهت‌گیری‌های این دو دولت می‌توان مشاهده نمود. از چندین دهه‌ی پیش اهمیت راهبردی این منطقه برای سیاست‌گذاران و سران کاخ سفید روشن شده‌بود و مسئله‌ی اهمیت انرژی برای مصرف‌کنندگان غربی، اهمیت ژئوپلتیک منطقه به‌عنوان لولای سه قاره و کانون حمل‌ونقل تجاری و نیز اهمیت ژئوکالچرال این منطقه به‌عنوان مهد تمدن‌ها و ادیان و از همه مهم‌تر وجود اکثریت مسلمان به‌عنوان مهم‌ترین مانع در برابر گسترش قلمروی نفوذ تمدن لیبرال، موجب گردید که در کلان‌راهبردهای ایالات متحده‌ی امریکا و به‌طور کلی دول غربی، از توجه به این منطقه غفلت نگردد. از دیگر سو اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران به‌عنوان گسترش گفتمان انقلاب اسلامی که از آن تحت عنوان اسلام ناب محمدی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یاد می‌شود، در اولین نگاه به منطقه‌ای چشم دوخته‌است که خاستگاه این تفکر بوده و آن منطقه‌ی جنوب غرب آسیا و آفریقای عربی است. همچنین اهمیت ژئواستراتژیک محیط پیرامونی جمهوری اسلامی ایران از منظر امنیت ملی ایجاب می‌نماید که با بسط قدرت نرم خود در کشورهای همسایه و پیرامونی، امنیت ملی خود را در بیرون از مرزهای خود تأمین نماید.

از سویی راهبرد امریکا پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 در لشکر‌کشیِ نظامی به منطقه، تأثیرات قابل توجهی بر نگرش افکار عمومی ملت‌های منطقه گذاشته‌است که این مسئله به دلیل حافظه‌ی تاریخی مردم منطقه و نیز اطلاع از تقابل راهبردی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده امریکا، به‌طور همزمان بر میزان قدرت نرم ج.ا.ا. در منطقه اثرگذار خواهدبود. در ادامه کوشیده خواهدشد تا با بررسی علمی، تأثیرات روابط این دو کشور بر قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران مورد مطالعه قرار گیرد.

 

قدرت نرم چیست؟

آن چه از فحوای کلمات اندیشمندان در توضیح واژه‌ی نسبتاً جدید «قدرت نرم» برمی‌آید این است که قدرت نرم، محصول و برآیند تصویرسازی مثبت، ارائه‌ی چهره‌ی موجه از خود، کسب اعتبار در افکار عمومی داخلی و خارجی، قدرت تأثیرگذاری غیرمستقیم توأم با رضایت بر دیگران، اراده‌ی دیگران را تابع اراده‌ی خویش ساختن و مؤلفه‌هایی از این سنخ است. این قدرت معمولاً در مقابل قدرت نظامی و تسلیحاتی و در مواردی قدرت اقتصادی و به‌عبارتی قدرت سخت و خشن به کار می‌رود.[1]

قدرت نرم نه زور است و نه پول؛ در قدرت نرم به روی ذهنیت‌ها سرمایه‌گذاری می‌شود و از جذابیت برای ایجاد اشتراک بین ارزش‌ها و از الزام و وظیفه‌ی همکاری برای رسیدن به همه‌ی خواست‌ها سود می‌جوید. قدرت نرم به آن دسته از قابلیت‌ها و توانایی‌هایی اطلاق می‌شود که با به‌کارگیری ابزاری چون فرهنگ، آرمان و یا ارزش‌های اخلاقی به صورت غیرمستقیم بر منافع یا رفتارهای دیگران اثر می‌گذارد. هدف قدرت نرم تأثیرگذاری بر افکار عمومی خارج و داخل کشور می‌باشد.

 

پیشینه‌ی تاریخی رقابت سیاسی ایران و آمریکا در خاورمیانه

در زمان وقوع حادثه 11 سپتامبر، نومحافظه‌‌کارانی که در صحنه‌ی سیاسی آمریکا بر سر قدرت بوده و مسئولیت طراحی، مدیریت و اجرای دکترین امنیت ملی در این دوره را بر عهده داشتند، در گفتار از گفتمان اشاعه‌ی «آزادی» ، «لیبرالیسم» و «دموکراسی» (قدرت نرم) بهره جسته‌اند، اما در عمل به منظور به اجرا درآوردن این گفتمان از نیروهای مسلح (قدرت سخت) استفاده نمودند. آمریکا ایران را یکی از کانون‌های اصلی پرورش تروریسم  بین‌المللی معرفی نمود و ایران را در لیست کشورهای تروریستی قرار داد و بعد از آن بود که در سخنرانی سالیانه رئیس جمهور آمریکا در 92 ژانویه 2002، بوش این کشور را به‌عنوان یکی از اضلاع مثلث «محور شرارت» معرفی کرد.[2]

جمهوری اسلامی ایران نیز در تداوم نگاه انقلابی خویش، آمریکا را همچنان به‌عنوان «شیطان بزرگ» می‌داند. بر این اساس و به اقتضای رویکرد آرمان‌گرای خود، سیاست خارجی جمهوری اسلامی در تقابل نظری و عملی با رویکرد واقع‌گرای سیاست خارجی ایالات متحده قرار گرفته‌است. در سیر نزولی این تقابل ایدئولوژیک، به‌منظور دفع رویکردهای تقابلی آمریکا، ایران از ظرفیت‌های قدرت نرم خود و ژئوپلیتیک شیعه استفاده نموده‌است.

 

وضعیت قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی به دلایل عدیده‌ای که به برخی از آن‌ها در زیر اشاره خواهد شد، زمینه‌ها و شرایط لازم را برای کسب قدرت معنوی و ارتقای نصاب محبوبیت خود در میان کشورهای منطقه فراهم ساخته‌است. دیپلماسی فعال کشور در چند سال اخیر به اتخاذ، احیا و تثبیت سیاست‌های خاصی دامن زده‌است که مجموعاً به خروج کشور از انزوا و تصویرسازی مثبت از آن در افکار عمومی بین‌المللی و زدودن برخی ابهامات و در یک کلام کسب هژمونی فرهنگی کمک شایانی کرده است. برخی از این سیاست‌ها عبارتند از:

تلاش در جهت:

ـ  کسب موقعیت برتر به‌عنوان بزرگ‌ترین کشور منطقه با پیشینه و غنای تاریخی کهن و موقعیت استراتژیک.

–  تبدیل‌شدن به نماد مبارزه با آمریکا و صهیونیسم در منطقه.

ـ  اتحاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام.

ـ  ایجاد درهم‌آمیختگی‌های فرهنگی، اقتصادی و دینی وسیع با بسیاری از کشورهای منطقه.

ـ  محکومیت مستمر اسرائیل به‌عنوان کانون شرارت در منطقه.

ـ  احقاق حقوق ملت مظلوم فلسطین.

ـ  مخالفت صریح با حضور نیروهای فرامنطقه‌ای در منطقه.

ـ  تحرک جدی در برخورد با اهانت‌های دشمنان به اسلام هم‌چون قضیه‌ی سلمان رشدی.

لازم به ذکر است که جمهوری اسلامی به دلیل طرح برخی اتهامات به‌ویژه از سوی امریکا هم‌چون: تلاش برای صدور انقلاب اسلامی به سایر کشورهای اسلامی، حمایت از جریانات افراطی و تندروانه، حمایت از تروریسم، دشمنی قاطع با اسرائیل، نقض حقوق بشر، حمایت جدی از حزب اللّه و انتفاضه‌ی ملت فلسطین، تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی، دامن‌زدن به برخی اختلافات تاریخی میان مسلمین، انتقام‌گیری به خاطر جنگ هشت ساله با عراق به‌ویژه از کشورهای کمک‌کننده به عراق، مالکیت عدوانی بر جزایر سه‌گانه‌ی مورد ادعای امارات، تلاش در جهت احراز رهبری جهان اسلام، نامشروع نمایاندن برخی حاکمیت‌های موجود در جهان اسلام، تلاش در جهت تضعیف موقعیت امریکا در منطقه و مسایلی از این دست، همواره در تحقق این هدف؛ یعنی کسب و ارتقای قدرت و اعتبار معنوی با مشکلات و موانعی جدی مواجه بوده‌است و در این راه هزینه‌های سنگینی متحمل شده است، اما روند موفقیت کشور در کسب این مهم همواره صعودی بوده است.[3]

در سال‌های اخیر تهران تلاش داشته‌است تا از جمهوری اسلامی یک نماد موفق مقاومت و استقلال بسازد و بدین طریق پتانسیل‌های استقلال‌طلبی را در منطقه تقویت کند که این سیاست در تحکیم پایه‌های قدرت نرم ایران بسیار مؤثر بوده است.[4] بنابراین جمهوری اسلامی ایران توانسته است با استقلال‌طلبی و مقاومت در برابر مداخلات قدرت‌های غربی و در عین حال رشد اقتصادی و فنی (با وجود محدودیت‌های بین‌المللی)، توجه و حمایت بسیاری از ناظران را به خود، به مثابه‌ی یکی از نمونه‌های موفق بهره‌گیری از قدرت نرم در تعامل با کشورهای منطقه‌ی خاورمیانه، جلب نماید.

در این راستا، تحولات جدید سیاسی-‌امنیتی و ژئوپلیتیک، ساختار قدرت و سیاست را در خاورمیانه به نفع ایران تغییر داده و همین امر، آثار و عواقبی منفی بر منافع استراتژیک آمریکا در منطقه، متحدان منطقه‌ای آن در جهان عرب و موقعیت رژیم صهیونیستی داشته‌است. افزایش نقش و اهمیت تأثیرگذاری ایران در خاورمیانه بعد از حوادث 11 سپتامبر و بحران عراق، در درجه‌ی اول به افزایش روزافزون اهمیت مسائل خاورمیانه در نظام امنیت بین‌الملل بازمی‌گردد. به همین نسبت و در درجه‌ی دوم، ایران به دلیل برخورداری از یک رشته ویژگی‌های طبیعی ژئوپلیتیک از یک سو و ساخت فرهنگی، مذهبی و تاریخی قدرت و سیاست از سوی دیگر، به‌عنوان مهم‌ترین کشور تأثیرگذار بر مسائل خاورمیانه حائز اهمیت می‌گردد.[5]

لذا به‌طور کلی باید توجه داشت که جمهوری اسلامی ایران گرچه از حیث قدرت سخت‌افزاری در جایگاه نسبتاً پایین‌تری نسبت به ایالات متحده قرار دارد، اما شواهد عینی نشان می‌دهد که موقعیت معنوی و فرهنگی و به اصطلاح قدرت نرم ایران در منطقه رو به فزونی نهاده و در حال تبدیل شدن به یک قطب فرهنگی مؤثر در منطقه است.

«مایکل یافی» در خصوص وضعیت امنیتی ایران چنین می‌نویسد: «با تشکیل یک دولت جدید حاکم در عراق که توجه خود را بر انتخابات دموکراتیک، بازسازی، توسعه‌ی اقتصادی و ثبات داخلی متمرکز کرده است، این کشور دیگر قادر به استقرار یک ارتش چهار صد هزار نفری برای مقابله با هژمونی ایران نیست. در این میان ایران در محاصره‌ی کشورهای متمایل به ایالات متحده آمریکا و همچنین تحت نظارت دقیق جهانی بر برنامه‌های هسته‌ای‌اش قرار گرفته است. از سوی دیگر، دولت‌های جنوب خلیج فارس که دیگر با تهدید قریب‌الوقوع شمال (عراق) مواجه نیستند، می‌توانند انرژی خود را صرف حل‌و‌فصل سایر تهدیدات بالقوه منطقه‌ای مثل ایران، غیر قابل پیش‌بینی و… کنند. … در منطقه‌ی خلیج فارس، ایران بیش از سایر کشورها تحت تأثیر سقوط رژیم صدام قرار گرفته‌است (البته غیر از خود عراق). برای ایران، تهدید قریب‌الوقوع صدام چه با تسلیحات کشتار جمعی یا بدون آن از بین رفته است. همچنین سقوط رژیم صدام یکی از انگیزه‌های (بهانه‌های) ایران برای توسعه‌ی سلاح‌های کشتار جمعی را از بین برده‌است. تا همین اواخر، عراق میزبان گروه‌های مخالف رژیم تهران هم بوده‌است، اما از این به بعد و در چند سال آینده، ارتش آمریکا به جای صدام تمایلات سلطه‌جویانه ایران را مهار خواهد کرد».[6]

با توجه به گفته‌های مایکل یافی در خصوص وضعیت امنیتی ایران در منطقه می‌توان این مسئله را دریافت که ایران با توجه به تهدیدات امنیتی که از سوی کشورهای منطقه و قدرت‌های فرامنطقه‌ای مانند آمریکا، امنیت ملی آن را تهدید می‌کند، با حمایت از نظام‌های سیاسی مخالف سیاست‌های ایالات متحده و اسرائیل در منطقه و تقویت گروه‌های مقاومت فلسطینی، لبنانی، عراقی و افغانی در خاک این سرزمین‌ها در واقع با پیگیری استراتژی «گسترش مرزهای امنیتی»، درصدد است تا خطرات امنیتی بالقوه را از مرزهای جغرافیای خود دور نگه دارد و با وسعت دادن دامنه درگیری در کشورهای منطقه از برخورد مستقیم با قدرت ایالات متحده پرهیز کند. نظام جمهوری اسلامی ایران تا زمانی که بتواند مرز درگیری را در عراق، لبنان و فلسطین اشغالی پوشش‌دهد و از نزدیک‌شدن ایالات متحده به مرزهای جغرافیایی خود جلوگیری نماید، می‌تواند تا حدودی امنیت نسبی را در مرزهای خود در کوتاه‌ترین مدت ایجاد کند.

با توجه به روندی که در خاورمیانه قابل مشاهده است، می‌توان عینیت اجرای این استراتژی را در منطقه توسط ایران مشاهده کرد. نظام جمهوری اسلامی ایران هر زمان که تهدیدات و فشارهای خارجی نسبت به آن افزایش می‌یابد، با گسترش حمایت‌ها و تقویت مادی و معنوی نیروهای مخالف و تندرو در منطقه چنان ارتش ایالات متحده را در چند نقطه درگیر می‌کند که مسأله‌ی حمله نظامی به ایران، تحریم‌های اقتصادی و نظامی و فشارهای سیاسی مسکوت گذاشته می‌شود و یا به طور جدی دنبال نمی‌شود.

در واقع حمایت‌های سیاسی ایران از گروه‌های درگیر در منطقه نه بر اساس مصلحت امت اسلامی (آن‌گونه که در بیانیه‌های رسمی اعلام می‌کند) بلکه بر اساس منافع و امنیت ملی صورت می‌گیرد. ایران تا زمانی که وسعت مرزهای امنیتی خود را به شکل کنونی بتواند حفظ کند، قادر خواهد بود امنیت ملی خود را تضمین نماید. با شکست نیروهای مورد حمایت ایران در منطقه، مرز امنیتی ایران تا مرزهای جغرافیایی این کشور عقب‌نشینی می‌کند و خطر مواجهه‌ی مستقیم با ایالات متحده، ایران را به طور جدی مورد تهدید قرار خواهد داد.

نظام جمهوری اسلامی ایران با حضور در لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و فلسطین اشغالی در اصل آمریکا را درمنطقه‌های امنیتی درگیر کرده است و با وسعت‌دادن مرز امنیتی خود در این مناطق، امکان تقسیم‌بندی امنیتی مناطق را به شکل جداگانه و مستقل برای ایالات متحده در جهت کنترل بهتر کشورهای منطقه غیر‌ممکن کرده است. بر اساس این رویکرد، نقش‌آفرینی ایران در چارچوب منافع ملی و در جهت ایجاد امنیت در دامنه‌ی نفوذ و فرصت‌سازی در صحنه‌ی منطقه‌ای و جهانی صورت می‌گیرد.

تداوم ریشه‌های فعلی درگیری میان ایران و آمریکا را می‌توان در نتیجه‌ی تقویت «روابط مبتنی بر تهدید متقابل» تعریف کرد که بر این اساس دو طرف، افزایش نقش‌آفرینی، نفوذ و فرصت‌سازی را برای یکدیگر در سطح منطقه‌ای به معنای تهدید علیه منافع یکدیگر فرض‌کرده و سعی در جلوگیری از آن دارند. به‌عبارت دیگر، ایران به‌دلیل ویژگی‌های خاص خود، به‌طور طبیعی خواهان نقش‌آفرینی به گونه‌ای متناسب با قدرت و  شأن خود در سطح منطقه می‌باشد. در این روند، جمهوری اسلامی ایران افزایش نفوذ و حضور آمریکا در سیستم‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی منطقه را تهدیدی مستقیم برای کشور و افزایش نقش و جایگاه منطقه‌ای خود تلقی می‌کند. در مقابل، آمریکا نیز افزایش نفوذ ایران را در منطقه با توجه به سابقه‌ی سیاست و ماهیت ضدسلطه و ضدآمریکایی نظام جمهوری اسلامی ایران، تهدیدی علیه منافع ملی خود در جهت دسترسی به استراتژی درازمدت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی خود در منطقه در نظر می‌گیرد.[7]

با توجه به آنچه که گفته شد، به نظر استراتژیست‌های ایرانی، پیروی از رویکرد گسترش مرز امنیتی باعث می‌شود که یکی از دغدغه‌های اصلی استراتژیست‌های آمریکایی به هنگام طراحی استراتژی جنگ علیه کشور، گسترش دامنه‌ی جنگ به خارج از دایره و محیط تعریف شده و مشخص شده‌ی اولیه باشد، زیرا امکانات کشور (آمریکا) یا کشورهای حمله‌کننده (آمریکا و متحدانش) با توان واکنشی «محیط هدف» اندازه‌گیری و فراهم می‌شود. از نظر این گروه، اصل جلوگیری از به‌هم‌پیوستگی جغرافیای آمریکا یا کانون‌های بحران آنقدر اهمیت دارد که ایالات متحده‌ی آمریکا برای پرهیز از وقوع به‌هم‌پیوستگیِ محیط‌های بحرانی به ضرورت مذاکره‌ی مستقیم با دو عامل پیرامونی عراق یعنی ایران و سوریه تن داده‌است.

بنابراین، در صورت حمله‌ی نظامی آمریکا به ایران، فرضیه‌ی به‌هم‌پیوستگی جغرافیایی محیط‌های بحرانی شکل می‌گیرد و بحران به سادگی از افغانستان تا مرزهای عراق و اردن و در مجاورت محیط استراتژیک اسرائیل، امکان تحرک پیدا می‌کند که دامنه، حجم و محیط جغرافیاییِ این سه منطقه به قاره‌ی اروپا نزدیک است و امکان درگیری اروپا در بحران را ایجاد می‌کند.

روزنامه‌ی «نیویورک تایمز»، در گزارشی تحلیلی از ابزارهای بازدارندگی ایران در شرایط وقوع جنگ احتمالی در خصوص گسترش بحران در سطح منطقه می‌نویسد: «اگر تقابل هسته‌ای ایران حساس شود، این کشور می‌تواند در کنار نفوذی که در عراق و افغانستان از آن برخوردار است، به جانشینان خود در لبنان تکیه کند یا از نفت به‌عنوان سلاح خود بهره جوید. ایرانی‌ها می‌توانند از لبنان و از طریق حزب اللّه، برای واکنش به اقدامات آمریکا و اسرائیل و تلافیِ آن استفاده کنند. این امر می‌تواند با حمله به مرزهای آن‌ها [اسرائیل و کشورهای متحد با آمریکا] انجام گیرد (New York Times, 2006).

شیمون پرز، نخست‌وزیر سابق اسرائیل نیز با تشریح قدرت منطقه‌ای ایران معتقد است که در صورتی که هرگونه حمله‌ای علیه ایران صورت گیرد، این کشور سعی خواهد کرد از برگ‌های برنده خود در منطقه از جمله حزب اللّه استفاده کند و منطقه را با چالش‌های اساسی روبرو سازد که در صورت عینیت یافتن آن، ما باید تاوان سختی در برابر آن بپردازیم (Haarets, 2006 ).

ایران توانسته با افزایش قدرت چانه‌زنی خود توسط حمایت از گروه‌ها و جنبش‌های اسلام‌گرا در سطح منطقه و آسیب رساندن به دشمن از طریق روش‌های غیرمستقیم، مرز امنیتی خود را تا مرزهای اسرائیل گسترش داده و از برخورد مستقیم با آمریکا بپرهیزد

از منظر دیگر ژئوپلیتیک شیعه (Shia Geo-politics)، تجلی سیاسی ژئوپلیتیک قومی و فرهنگی با دو جغرافیای عربی و ایرانی است که باید به آن‌ها بخش‌هایی از جهان ترک و هندی را نیز اضافه کرد. تنها در ایران، مذهب شیعه حکومت رسمی دارد و بقیه‌ی نقاط به ایران می‌نگرند. از نظر ژئوپلتیکی، فروپاشی رژیم بعث عراق، قومیت‌ها و مذاهب را در این کشور از بند محدودیت‌ها آزاد کرده و آن‌ها را در خط مقدم صحنه‌ی سیاسی عراق قرار داد. اهمیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه، ریشه در حمایت از شیعیان عراق، لبنان، افغانستان، عربستان سعودی، بحرین، و گسترش نفوذ آن‌ها دارد که این امر متقابلاً تعارض شدیدی را با منافع دولت‌های عرب سنی در پی دارد.

بر اساس مطلب مذکور، ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پس از سقوط رژیم عراق، ادامه‌ی سیاست سنتی این کشور در منطقه یعنی حفظ قدرت و نفوذ و جلوگیری از هرگونه تهدید و تعرض از جانب رقبایی چون روسیه، ترکیه، عربستان سعودی، آمریکا و غیره می‌باشد.

آنچه در این رویکرد مد نظر است، مسأله‌ی اتحاد شیعه و همکاری با جوامع اسلامی می‌باشد که در این زمینه می‌توان اهمیت وجه ایدئولوژیک سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را به خوبی مشاهده کرد.

بر اساس این رویکرد، ایران در نوار مرزی دارای اقلیت‌های قومی و مذهبی می‌باشد و از نظر موقعیت ژئوپلیتیک خود را در محاصره‌ی اعراب سنی می‌بیند. حساسیت کشورهای عرب منطقه که اعتقاداتشان بر پایه‌ی تعصبات بنیادگرایانه‌ی سنی استوار است، به این علت است که جمعیت شیعه در این کشورها در مناطق نفت‌خیز ساکن هستند و به‌علت نزدیکی این مناطق به مرزهای ایران، هراس از شورش جمعیت شیعه (که اکثراً تحت فشار و محرومیت اقتصادی و اجتماعی از سوی حکومت‌های سنی قرار دارند) بر اثر تحریکات ایران و تمایل این گروه اقلیت شیعه به پیوستن به مرکز قدرت شیعی در منطقه یعنی ایران، باعث موضع‌گیری منفی از سوی این کشورها نسبت به ایران شده‌است.

برای نمونه می‌توان به استان‌های شرقی عربستان سعودی اشاره کرد که جمعیت شیعه‌ی آن در مناطق نفت‌خیز ساکن هستند و توجه این اقلیت شیعه به تحولات اخیر عراق و قدرت‌گیری شیعیان در این کشور، باعث نگرانی عمیق مسئولین سعودی شده‌است، زیرا این امر با منافع ایدئولوژیک، ژئوپلیتیک و امنیت ملی آن‌ها در تضاد است (بر اساس دکترین مذهبی وهابیت، شیعیان دشمنان اسلام به شمار می‌آیند).این مسئله باعث رقابت ایران با دیگر کشورهای عربی بر سر به‌دست‌گیری قدرت نفوذ در عراق شده‌است، زیرا در صورت نفوذ ایران در میان شیعیان عراق، احتمال شورش در میان جمعیت شیعه در کشورهای دیگر عربی برای به‌دست آوردن حقوق شهروندی شایسته افزایش می‌یابد.

عراق به‌علت آن‌ که مهد تشیع است و اماکن مذهبی شیعه در آن قرار دارد و اکثریت جمعیت عراق را شیعیان تشکیل می‌دهد و به‌علت آن که در زمان حکومت بعث، اقلیت سنی بر اکثریت شیعه سلطه داشتند و این امر باعث بروز شورش میان شیعیان و کردها می‌شد و همچنین به‌علت آنکه اکثریت شیعیان مهاجر در سال‌های حکومت بعث در ایران سکونت داشتند و ایران در سال‌های گذشته از جنبش‌ها و حرکت‌های معارض با حکومت بعث در داخل و خارج عراق حمایت می‌کرد (مانند حزب الدعوه عراق و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق)، دارای پیوندهای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی عمیقی با اکثریت جمعیت شیعه‌ی این کشور است و از نفوذ بالایی در میان این گروه برخوردار می‌باشد و این مسئله به‌شدت کشورهای عربی منطقه را که مخالف تشیع هستند نگران کرده است.

«اگوست ریچارد نورتون Austus Richard Norton» و همکارانش در مقاله‌ای تحت عنوان «ارزیابی گفته‌های بوش جهت ایجاد تغییر در خاور‌میانه Evaluating the Bush Menu for change in the Middle East»، علت حضور فعال ایران در صحنه‌ی انتخابات عراق را این‌گونه بیان می‌کنند: «رهبران محافظه‌کار ایران می‌دانند که انتخابات عراق فراخوان آزادی در ایران است. وضعیت کردها، سکولارها، دموکرات‌ها، سنی‌ها و اقلیت‌های دیگر در پارلمان عراق، شرایط مناسبی برای شیوخ ایران ایجاد نکرده است. ایران صرفاً به این علت از انتخابات عراق پشتیبانی کرد چرا که می‌خواست اطمینان حاصل کند که گروه‌هایی که از آن‌ها پشتیبانی می‌کند مثل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، به قدرت خواهند رسید».[8]

 

میزان اثرگذاری قدرت نرم آمریکا و ایران در کشورهای خاورمیانه

میزان اثربخشی قدرت نرم یک بازیگر به‌شدت به‌وجود مفسران و پذیرندگان علاقه‌مند آن در کشور یا کشورهای هدف وابسته است، زیرا جاذبه غالباً تأثیری پراکنده دارد و به جای یک اقدام مشخص و محسوس، یک نفوذ کلی را پدید می‌آورد. کارآمدی قدرت نرم اعمال‌شده را می‌توان با افکارسنجی و بررسی دیدگاه شهروندان آن منطقه یا کشور در مورد میزان محبوبیت کشورِ به‌کارگیرنده‌ی مؤلفه‌های نرم‌افزاری قدرت یا میزان اعتماد آنان به رهبرانش، مورد محاسبه قرار داد. جوزف نای نیز با وجود تشخیص محدودیت‌های نظرسنجی‌های عمومی، آن‌ها را یک تخمین اولیه‌ی مناسب از میزان جذابیت یک کشور و هزینه‌های ناشی از سیاست‌های غیرمردمی می‌داند (Nye, 2004). بنابراین در مجموع، نظر شهروندان کشورها یا مناطق، مبنای محاسبه‌ی میزان اثربخشی و کارآمدی اعمال مؤلفه‌های نرم‌افزاری قدرت هر دولتی خواهد بود.

اهداف قدرت نرم وزارت خارجه و سازمان توسعه‌ی بین‌المللی آمریکا در خصوص دیپلماسی، کمک‌های مالیِ خارجی، برنامه‌های تبادلی و شبیه آن، شگرف و بزرگ هستند و اهداف به ظاهر صحیحی را دنبال می‌کنند و از سوی دیگر، قدرت سخت اهداف نادرستی را پی می‌گیرد، اما آنچه از شواهد و مدارک پیداست، قدرت سخت نسبت به قدرت نرم تأثیر بیشتری در پیشبرد اهداف آمریکا داشته است، لذا مشاهده می‌شود که نظرسنجی‌های صورت‌گرفته از مردم منطقه و دنیا نشان می‌دهد که دولت آمریکا نتوانسته است محبوبیت آمریکا را میان مردم منطقه افزایش دهد، بلکه این محبوبیت به پایین‌ترین میزان کاهش پیدا کرده است.

«هیلاری لورت» در مقاله‌ای در پایگاه تحلیلی «ریس فور ایران»، نوشته‌است که «نگرش اعراب، 2011» آخرین نظرسنجی عمومی است که توسط «مؤسسه‌ی بین‌المللی زوگبی» و به سفارش «بنیاد مؤسسه‌ی عربی‌ـ‌آمریکایی» انجام گرفته است. این نظرسنجی نشان می‌دهد که دولت اوباما کارکردی واقعاً فضاحت‌بار در عرصه‌ی خاورمیانه داشته‌است. به‌طور مشخص‌تر، نتایج نظرسنجی در کشورهای مصر، اردن، لبنان، مراکش، عربستان سعودی و امارات متحده‌ی عربی بیان‌کننده‌ی 3 نقطه‌ی تاریک ذیل (سه‌گانه‌ی نامطلوب برای آمریکا) در سیاست خارجی آمریکا نسبت به اعراب است:

1. سقوط محبوبیت: اولین خبر ناگوار، کاهش محبوبیت آمریکا میان اعراب، درست پس از نشستن باراک اوباما بر مسند ریاست جمهوری، است. میزان محبوبیت آمریکا میان مردم مصر در حال حاضر به 5 درصد رسیده است، در حالی که این محبوبیت قبل از سال 2009 به 30 درصد رسیده بود و دولت بوش هر ساله آن را ارتقا می‌داد. در حقیقت در اکثر کشورهای عربی (به جز عربستان) میزان محبوبیت آمریکا نسبت به آخرین روزهای تصدی جرج بوش کاهش یافته است.

2. ناامید شدن امید طرفداران سابق آمریکا: هر فرد عرب که فکر می‌کرد با انتخاب اوباما به ریاست جمهوری آمریکا، دستگاه سیاست خارجی آمریکا شیوه‌ی بهتری را در خاورمیانه پیش می‌گیرد، در حال حاضر دیگر چنین امید و آرزویی ندارد. به نظر اعراب، حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه، امروز همانند حضور اشغالگران اسرائیلی در فلسطین است و این دو بزرگ‌ترین تهدید برای ثبات خاورمیانه هستند. در اکثر کشورهای عربی، میزان محبوبیت شخص اوباما از محبوبیت بوش در روزهای آخر ریاست جمهوری پایین‌تر است.

3. جدا شدن ملت‌های عرب از روشن‌فکرنماهای غرب‌پرست: ملت‌های عرب منطقه (برخلاف اعراب روشن‌فکر) با نظر دولت‌های خود و البته تبلیغات آمریکا مخالف‌اند و ایران را تهدید برای ثبات منطقه نمی‌دانند. میان آیتم‌های تهدیدکننده‌ی امنیت و ثبات منطقه، عرب‌های شرکت‌کننده در نظرسنجی، کم‌ترین رأی را به ایران دادند و تنها مردم عربستان بودند که دخالت‌های ایران را در منطقه، در تضاد با ثبات خاورمیانه می‌دانستند.

علاوه بر این، در نظرسنجی «نگرش اعراب، 2011»، افراد شرکت‌کننده باید از میان دو عبارت «فعالیت‌های ایران در راستای امنیت و ثبات در جهان عرب است» و «فعالیت‌های آمریکا در راستای امنیت و ثبات در جهان عرب است»، یکی را انتخاب می‌کردند که به غیر از مردم عربستان سعودی، همه‌ی ملت‌های عرب گزینه‌ی یک، یعنی ایران، را انتخاب کردند. در اکثر کشورها، تفاوت فاحشی میان محبوبیت ایران و آمریکا نزد ملت آن کشور وجود داشت؛ به گونه‌ای که مثلاً در لبنان 57 درصد مردم، ایران را کشوری با کارکرد خارجی مثبت می‌دانستند، در حالی که تنها 16 درصد از شرکت‌کنندگان لبنانی چنین نظری نسبت به آمریکا داشتند. در مصر، کفه‌ی ترازو با نسبت 32 به 10 به سود ایران سنگین بود. شبکه‌ی خبری پرس‌تی‌وی ایران نیز نتایج نظرسنجی «نگرش اعراب، 2011» را تحت پوشش خبری قرار داد و به نظرسنجی دیگری اشاره کرد که در ماه ژوئن سال جاری در آلمان انجام گرفته بود و در آن 45 درصد از شرکت‌کنندگان در مقابل 25 درصد بقیه، آمریکا را در مقایسه با ایران خطر بزرگ‌تری برای صلح جهانی دانسته بودند. نتیجه‌ی این نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد: «قدرت نرم و دیپلماسی عمومی آمریکا» موفق نبوده است.[9]

در همین راستا، بی‌بی‌سی با همکاریِ مؤسسه‌ی گلوپ اسکن و مرکز تحقیق در زمینه‌های مشترک، طی سال‌های 2006 تا 2009 م. اقدام به طرح و اجرای یک نظرسنجی از شهروندان حدود 60 کشور جهان، پیرامون نفوذ و تأثیر مثبت برخی از مهم‌ترین کشورهای جهان در زمینه‌ی مسائل منطقه‌ای و بین‌المللی کرده‌است که داده‌های آن برای جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده‌ی آمریکا در کشورهای خاورمیانه به شرح ذیل است:

به طور میانگین، بیش از نیمی (58 درصد) از کشورهایی که در نظرسنجی سال‌های 2008 و 2009 م. شرکت داشته‌اند، نفوذ ایران را در جامعه‌ی جهانی تأیید کرده‌اند، گرچه ممکن است برخی آن را برای منافع خویش مثبت ارزیابی نکرده‌باشند. برای مثال، 15 کشور نظر منفی نسبت به ایران دارند و هند دیدگاهی مثبت دارد. ایران در 5 کشور دیگر 50 درصد مثبت و 50 درصد منفی است. این نظرسنجی حاکی از میزانی پیشرفت از سال 2008 است، زیرا در آن سال 17 کشور اساساً دیدگاهی منفی نسبت به ایران ابراز داشتند، اما به نسبت سال 2008، اکنون در 5 کشور دیدگاه منفی در خصوص ایران رشد قابل توجهی داشته است. دیدگاه مصر به ایران از مثبت به منفی تغییر یافته و دیدگاه منفی نیز افزایش یافته است. در مقابل، دیدگاه مثبت ترک‌ها به ایران افزایش قابل توجهی داشته و دیدگاه منفی آن‌ها نیز کاهش یافته است.

به‌طور میانگین، دیدگاه جهان به نفوذ آمریکا در سال 2009 م. با روی کار آمدن دولت اوباما، به نسبت سال 2008 و دولت بوش، تا حدی بهبود یافته است؛ گرچه بیشتر کشورها به طور برجسته‌ای نسبت به دولت آمریکا دیدگاهی منفی داشته و دارند. در 12 کشور به‌وضوح دیدگاه نسبت به آمریکا منفی است، در حالی که در 6 کشور از این 12 کشور، تمایل به سمت مثبت و در 2 کشور نیز نسبت 50-50 برقرار است. سال گذشته تنها 5 کشور نظر مثبتی نسبت به ایالات متحده داشتند و نظر 15 کشور کاملاً منفی بود.

در حالت کلی باید اشاره کرد که در بُعد منطقه‌ای، راهبرد قدرت نرم ایران در قبال کشورهای همسایه تاکنون به‌طور عمده مبتنی بر بهره‌گیری و تأکید بر اشتراکات مذهبی، تاریخی و فرهنگی بوده است. به‌همین سبب، همگرایی اسلامی و شیعی کشورهای منطقه با جمهوری اسلامی ایران، به مثابه‌ی عوامل طبیعی افزایش قدرت ایران، بیشترین نقش را در منطقه ایفا می‌کند. در حالی که ایالات متحده برنامه‌های بلندمدتی را برای تغییر سیاست‌های فکری و فرهنگی منطقه‌ی خاورمیانه تدوین کرده و به کار بسته است. حادثه‌ی 11 سپتامبر جایگاه نوینی به بحث نرم‌افزارگرایی در سیاست منطقه‌ای ایالات متحده بخشید و بر اساس آن، مهندسی ساختاری جوامع خاورمیانه‌ای در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در دستور کار راهبردپردازان آمریکایی قرار گرفت. البته با توجه به گذشته‌ی این کشور و نیز ویژگی‌های منطقه‌ که حاکی از روند تغییر سیاست‌های غرب‌گرایانه‌ی رهبران منطقه‌ای است، پیش‌بینی می‌شود که سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا همچنان از تجلی راهبردی و سخت‌افزاری برخوردار خواهد بود. با وجود این، شعارهای جدید در سطح هیئت حاکمه‌ی آمریکا و حضور اوباما در کاخ سفید، باعث رشد نسبی نفوذ ایالات متحده در منطقه شده‌است. مقایسه‌ی داده‌های مربوط به میزان نفوذ مثبت آمریکا، طی سال‌های ریاست جمهوری بوش، با سال 2009 و در ابتدای زمامداری اوباما، تغییر معناداری را در تمامی این شاخص‌ها نشان می‌دهد، اما محبوبیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه حتی با حضور اوباما در کاخ سفید همچنان رو به افزایش است (هرسیج و تویسرکانی، 1388، 187 تا 196).

همچنین نظر سنجیِ صورت گرفته توسط مرکز پژوهش‌ها و مطالعات سیاسی عرب (مستقر در دوحه) در ماه آوریل 2012 نشان داد که تنها بخش کمی از شهروندان جهان عرب مخالف برنامه‌ی هسته‌ای ایران هستند و این کشور را تهدیدی برای امنیت خود می‌دانند. به‌عنوان مثال، تنها 5 درصد پاسخ دهندگان ایران را تهدید دانسته بودند. در حالی‌که 22 درصد آن‌ها آمریکا و 51 درصد نیز اسراییل را مهم‌ترین تهدید امنیتی خود قلمداد کرده بودند. نکته جالب توجه اینکه در عربستان که در برخی حوزه‌ها با ایران دچار تنش است، تنها 8 درصد شهروندان این کشور ایران را تهدیدی برای خود می‌دانند (Doha Institute, 2012).

واقعیت افزایش قدرت نرم ایران در برابر فشارهای آمریکا چیزی نیست که از اذهان تحلیلگران بین‌المللی پنهان بماند. «استفن والت» استاد برجسته‌ی دانشگاه هاروارد و پژوهشگر روابط بین‌الملل در یادداشتی در فارین پالیسی، نسبت به پیامدها و خطرات حمله‌ی احتمالی به ایران هشدار داده است. والت در این یادداشت می‌نویسد: «اگر شما هم جزء آن دسته از افرادی هستید که موافق حمله به ایران هستید، کافی است برای چند لحظه به حوادث هفته‌ی اخیر در خاورمیانه بیندیشید. اگر پخش احمقانه‌ی یک فیلم موهن توانسته موجب بروز احساسات شدید ضدآمریکایی در سرتاسر خاورمیانه شود؛ تصور کنید که حمله‌ی آمریکا و اسراییل به ایران چه پیامدهایی را در پی خواهد داشت. البته این موضوع را باید مورد توجه قرار داد که برخی رهبران عرب نیز نگرانی‌هایی در خصوص برنامه‌ی هسته‌ای ایران دارند، اما هیچ‌گاه خواستار تعیین خط قرمز برای ایران و یا آغاز جنگ پیشگیرانه علیه تهران نیستند. نکته‌ی مهم‌تر آن‌که افکار عمومی جهان عرب نیز هیچ‌گونه نگرانی در خصوص برنامه‌ی هسته‌ای ایران ندارند و آن را مانعی بر سر راه تقویت سلطه‌ی نظامی آمریکا و تسلیحات هسته‌ای اسراییل می‌دانند. اگر چنانچه اسراییل و آمریکا تصمیم به حمله‌ی نظامی علیه ایران بگیرند، این اقدام آن‌ها به مثابه جلوه‌ای دیگر از دشمنی غرب با ایران و تلاش برای تثبیت سلطه‌ی آمریکا بر منطقه خاورمیانه تلقی خواهد شد. به همین خاطر افکار عمومی منطقه به‌شدت علیه امریکا بسیج خواهد شد و دولت‌ها نیز ناچار به همراهی با شهروندان خود خواهند شد».[10]

لذا توسل گاه‌و‌بی‌گاه ایالات متحده‌ی آمریکا به قدرت سخت و نیروهای نظامی نشان‌دهنده‌ی این است که علی‌رغم ادعاهای این کشور و نظر مساعد اکثریت محققان حوزه‌ی قدرت نرم و دیپلماسی عمومی، آمریکا نتوانسته است منویّات سیاست خارجی خود را به گونه‌ای مناسب، از رهگذر توسل به این ابعاد نوین قدرت، تحقق بخشد. در سوی دیگر این جریان، جمهوری اسلامی ایران، با در اختیار گرفتن ظرفیت‌های گسترده‌ی نرم‌افزاری خود، از رهگذر قدرت نرم و دیپلماسی عمومی، توانسته است روزبه‌روز بر نفوذ و اعتبار خود در منطقه‌ی خاورمیانه بیفزاید.

اندیشکده‌ی «امریکن‌اینترپرایز» و موسسه‌ی «مطالعات جنگ» به‌طور مشترک گزارشی تحت عنوان «نفوذ جمهوری اسلامی ایران در شرق مدیترانه، مصر، عراق و افغانستان» به قلم نویسندگان «فردریک دبلیو. کاگان»، «احمد مجیدیار»، «دانیله پلتکا» و «ماریسا کوچران سولیوان» منتشر کرد. نویسندگان در این گزارش تحقیق پیرامون نفوذ منطقه‌ای ایران را از سال 2007 آغاز نمودند. بر اساس این گزارش جمهوری اسلامی ایران از سال 2008 راهبرد منسجم قدرت نرم را در سراسر حوزه‌ی نفوذ خویش دنبال نموده و برای پیشبرد دستور کار خویش از ابزارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی بهره گرفته‌است. در این گزارش به ارزیابی نفوذ جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه ظرف چند سال اخیر پرداخته و آمده است:  «ایالات متحده‌ی آمریکا، متحدان و شرکایش در منطقه و فراتر از آن نه تنها باید راهبرد و نفوذ منطقه‌ای ایران را درک نمایند، بلکه راهبرد منسجمی را توسعه بخشند که با اتکا بر آن بتوانند با جمهوری اسلامی مقابله کنند. با توجه به قدرت نسبی اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک طرفین، برای آمریکا و متحدانش غیرقابل قبول است که اجازه دهند ایران در این حوزه‌ها به چنین پیشرفتی دست یابد. تا آنجا که بتوان قدرت نرم را جایگزین قدرت سخت نمود یا از آن برای تقویت و افزایش کارآمدی قدرت سخت بهره گرفت، از لحاظ امنیت ملی آمریکا، توسعه‌ی راهبرد منسجم نفوذ در قبال خاورمیانه یک ضرورت به شمار می‌رود».[11]

«رایان کروکر» سفیر آمریکا در عراق نیز چند سال پیش، خروج آمریکا از عراق را پیروزی ایران دانست. وی در توجیه حضور آمریکا در عراق تأکید کرد: «بی‌شک در چنین سناریویی ایران برنده خواهدبود و نفوذ خود را بر منابع و احتمالاً خاک عراق، استحکام خواهد بخشید» (Ryan, 2007).

در آوریل 2008 «مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌المللی» در واشنگتن، گزارشی را با عنوان «قدرت نرم ایران بیانگر واقعیت‌های تلخ [برای آمریکا]» منتشر کرد و در آن نوشت: «در حالی که دیپلماسی عمومی واشنگتن در حال پژمردن است، … جمهوری اسلامی ایران روی غلتک افتاده است. این کشور در حال بهره‌بردن از ابزارهایی رو به گسترش برای ایجاد حسن نیت و همچنین تشکیل اتحادهای استراتژیک در جهان اسلام و فراتر از آن است…».[12]

«انستیتو خاورمیانه» در دانشگاه تفنگداران دریایی آمریکا (مارین کورپس) طی گزارشی به قلم «مایکل آیزنشتات» (مدیر برنامه مطالعات امنیتی و نظامی در انستیتو واشنگتن) نوشت: «واشنگتن تمایل داشته‌است بر دارایی‌های قدرت سخت ایران تمرکز داشته‌باشد. این در حالی است که قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران ممکن است ابزار کارآمدتری برای پیشبرد نفوذ ایران در خاورمیانه باشد. لازم است که آمریکا توجه بیشتری به مقابله با قدرت نرم ایران داشته‌باشد. تمایل واشنگتن این بوده که بر دارایی‌های قدرت سخت ایران که از نظر آمریکا دارای ارزش است متمرکز باشد نه دارایی‌هایی که برای ایران در یک جنگ آینده ارزشمند است. از این رو آمریکا منابع زیادی را به تقویت دفاع در برابر زرادخانه موشکی ایران اختصاص داده، اما فاقد ابزار لازم برای مقابله با نیروهای دیگر ایران است».[13]

هم‌چنین پیش‌تر از این، مؤسسه‌ی سلطنتی «چتم هاوس» انگلیس که متشکل از 17 محقق برجسته‌ی انگلیسی است در ارزیابی از قدرت ایران و آمریکا پیش‌بینی کرده‌است که قدرت نرم ایران حرف آخر را خواهدزد. این مؤسسه در گزارش خود تأکید کرده که: «سیر تحولات خاورمیانه نشان می‌دهد که آمریکا قدرت رقابت خود با ایران را از دست داده‌است. در حالی که موج نفرت عمومی از تصمیمات، عملکرد و سیاست او در کشورهای اسلامی و عربی رو به افزایش است، ایران محبوبیت و دامنه‌ی نفوذ خود در منطقه را گسترش داده است».[14]

 

ارزیابی و تجزیه و تحلیل

با توجه به آنچه از داده‌ها و یافته‌های مراکز پژوهشی و تحلیل گران ارائه شد، به‌خوبی وجود همبستگی میان گرایش‌های ضدآمریکایی در مردم منطقه و نوع نگاه آنان به جمهوری اسلامی ایران قابل مشاهده‌است. به‌همان‌گونه واضح است که افزایش تنفر عمومی مردم منطقه از ایالات متحده‌ی آمریکا، خصوصاً در یک دهه‌ی اخیر به‌طور روشنی موجب افزایش نگرش مثبت آن‌ها به دولت‌های مخالف آمریکا، خصوصاً جمهوری اسلامی ایران شده است. این امر نشان می‌دهد که «روابط ایران و امریکا» از نوع خصمانه به‌عنوان متغیر مستقل، به‌سبب وجود متغیر تعدیل کننده یعنی «گرایش‌های ضد امریکایی در ایران و منطقه» موجب ارتقای مثبت نگرش افکار عمومی منطقه نسبت به دولت ایران شده و عملاً تا حدودی ج.ا.ا. توانسته‌است جایگاه خود را به‌عنوان نماد استکبارستیزی و ضدیت با ایالات متحده‌ی آمریکا در افکار عمومی منطقه تثبیت نماید.

از این رو قدرت نرم منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران رو به بهبود گذاشته است. این در حالی بود که اگر روابط ایران و آمریکا رو به بهبود می‌گذاشت، به تدریج ایران نیز در افکار عمومی به عنوان یکی از دول حاضر در مدار غرب تصور می‌شد و نه‌تنها چنین افزایش منزلتی را نمی‌شد انتظار داشت، بلکه کاهش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران با کاهش قدرت نرم آمریکا در منطقه همبستگیِ تقریبی پیدا می‌نمود.یعنی به دلایل وجود احساسات ضدآمریکایی در منطقه، وجود و تداوم حاکمیت گفتمان ضداستکباری در ایران، موجب ارتقا و افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران شده است.

 این مسئله در بیانات رهبر معظم انقلاب نیز بارها مورد تأکید قرار گرفته‌است: «نکته‌ی دوم برای این ‌که مذاکره‌ی با ایران برای امریکا اهمیت دارد، این است که حرکت جمهوری اسلامی و ملت ایران موجب شد که احساسات اسلامی در هر گوشه‌ی دنیا بیدار شود؛ در آسیا، در آفریقا و حتّی در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامی خودشان را سرِ دست گیرند و مبارزه‌ای را به نحوی شروع کنند. بعضی از این مبارزات، مبارزات سیاسی با دولت‌هاست. بعضی از این مبارزات، مبارزات اصلاحی است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه‌ی این‌ها، از این قلّه‌ی جمهوری اسلامی و امام و این ملت، سرازیر شده‌اند. من کسانی را در دنیای اسلام می‌شناسم و اطّلاع دارم که مذهب اهل‌بیت را بدون هیچ‌گونه تبلیغی، فقط برای خاطر قضایای جنگ قبول کردند. همین که شما جوانان، شما جانبازان، شما ایثارگران به میدان جنگ می‌رفتید و این خبرها در دنیا به همین شکل منتشر می‌شد، همین که مادران آن‌طور شجاعانه می‌ایستادند و آن شجاعت‌ها را به خرج می‌دادند، عدّه‌ای را در دنیا مسلمان کرد، عدّه‌ای از مسلمانان را شیعه کرد، عدّه‌ی بیشتری را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ایران کرد و احساسات اسلامی بروز کرد. در حقیقت، قطب همه‌ی این‌ها، ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی است. اگر جمهوری اسلامی با امریکا پشت میز مذاکره بنشیند، امریکاییها خیالشان از این جهت راحت می‌شود، به هر جایی در دنیا می‌گویند: شما برای چه تلاش می‌کنید؟ شما که مثل ایران نخواهید شد، به پای ایران که نخواهید رسید! هر چه بشوید، یک ملت و یک نظام و آن شکوه و شجاعت را که پیدا نخواهید کرد. آن‌ها هم بالاخره مجبور شدند و این‌جا پای میز مذاکره آمدند؛ شما دیگر چه می‌گویید؟! یعنی با تسلیم ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران به نشستن پای میز مذاکره با امریکا، خیال امریکا از بسیاری از این مبارزات دنیای اسلام آسوده خواهد شد. این‌ها می‌خواهند با شایعه‌ی مذاکره‌ی جمهوری اسلامی – که بگویند جمهوری اسلامی تسلیم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد کنار بیاید و با ما مذاکره کند – این‌طور وانمود کنند که در این مصاف، بالاخره قطب اسلامی شکست خورد و مجبور به عقب‌نشینی شد و قطب استکبار در این مصاف پیروز گردید. می‌خواهند این را تفهیم کنند که دشمن پیروز شده و اسلام مجبور به عقب‌نشینی شده‌است. می‌خواهند بگویند که اسلام انقلابی از حرف‌هایش گذشت و برگشت. می‌خواهند بگویند همه‌ی این حرف‌ها در طول این نوزده سال – ده سال اول که امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند- به گوشه‌ای گذاشته شد، به دست فراموشی سپرده شد و همه‌ی این حرف‌ها تخطئه گردید؛ چون امام بارها فرموده بودند که ما با دشمن کنار نمی‌آییم و تسلیم دشمن نمی‌شویم. این شایعات برای این هدف است که آن گذشته را تخطئه کند. بالاخره امریکا از این‌که شایع شود جمهوری اسلامی تسلیم شده‌است تا با امریکا مذاکره کند و پشت میز مذاکره بنشیند – یعنی از حرف‌ها و ادّعاهای خود نسبت به استکبار دست بردارد – بیشترین استفاده را می‌کند. این جنجال تبلیغاتی برای این است».[15]

همچنین معظم‌له می‌فرمایند: «رابطه و مذاکره، برای ملت ایران و برای نهضت جهانی مضّر است. اولین ضرر این است که امریکایی‌ها با ورود در این میدان، این‌طور تفهیم خواهند کرد که جمهوری اسلامی از همه‌ی حرف‌های دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرف‌نظر کرده و گذشته است. اوّلین چیزی که امریکایی‌ها ادّعا می‌کنند، این است. اوّلین مطلبی که در دنیا شایع می‌کنند، این است که انقلاب اسلامی تمام شد و پایان گرفت؛ کمااین‌که هنوز هیچ چیز نشده، همین حرف‌ها را زمزمه می‌کنند! همین دو، سه روز قبل از این، تلکسی دیدم که رئیس یکی از دولت‌های آفریقایی -که چند روز قبل از این، یکی از مسؤولان ما حرفی را علیه آن دولت بر زبان رانده بود- مصاحبه کرده و گفته است که بله، ایران مدّتی ادّعا می‌کرد که با امریکا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور می‌کند برای این‌که بتواند با امریکا دست دوستی بدهد! هنوز هیچ‌چیز نشده، این‌طور می‌گویند! در دنیا، تبلیغات و شایعات علیه ملت ایران و علیه جمهوری اسلامی و علیه دولت فضا را پُر خواهد کرد که این‌ها از انقلاب برگشتند. این‌ها آبروی انقلاب را در دنیا در پیش مستضعفان خواهد برد، دل‌ها را مردّد خواهد کرد، نهضت جهانی اسلامی را دچار افول خواهد کرد، استقلال ملت ایران را از دست او خواهد گرفت» (همان).

به تعبیر رهبر فرزانه‌ی انقلاب «امریکا می‌گوید: «بیایید مذاکره کنیم.» نمی‌گوید: «بیایید رابطه برقرار کنیم». مذاکره یعنی چه؟ یعنی آن پیوندی را که جمهوری اسلامی قطع کرد و برید و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانه‌ی ملت‌های دنیا به این نظام جلب شود، این را دو مرتبه برقرار کند. یعنی در درجه‌ی اوّل، یک ضربه‌ی نمایان به جمهوری اسلامی بزنند؛ و از آن‌جا که تبلیغات هم در دست آن‌هاست، در دنیا منعکس کنند که «جمهوری اسلامی، از حرف‌هایش برگشت!» به چه دلیل؟ به این دلیل که نشسته است و با امریکا مذاکره می‌کند. آن‌وقت، یک یأس عمومی در تمام ملت‌ها در آسیا و در آفریقا و در کشورهای گوناگون و در خود اروپا و در خود امریکا به‌وجود ‌آید. ملت‌هایی که امید پیدا کرده‌اند؛ مسلمانان و حتی بعضی غیرمسلمانان ناامید شوند؛ و آن چهره‌ی با صلابت امام بزرگوارمان، که روی جمهوری اسلامی را پوشانده و آن‌ها را وادار به حرکت می‌کرده است، مخدوش گردد؛ و بگویند: «نه آقا! جمهوری اسلامی هم توبه کرد!» یا بگویند: «چون امام رفت، جمهوری اسلامی ایران توبه کرد!»[16]

ایشان تصریح می‌نمایند: «مخالفت امریکا با جمهوری اسلامی، به خاطر اسلام است. چیزی که آن‌ها از آن احساس خطر می‌کنند، اسلام است. این اسلام، امروز در کشورها و ملت‌های مسلمان، تجدید حیات کرده‌است. در پایگاه اسلام که جمهوری اسلامی است، دشمن هر چه بتواند خرابکاری کند، خواهدکرد. هر چه بتواند این کشور و این ملت را از اهداف اسلامی دور نگه دارد، تلاش خودش را خواهد کرد تا ملت‌های دیگر، به پیمودن راه اسلام تشویق نشوند. امروز، اسلام در اروپا، در آفریقا، در آسیا و در همه‌ی دنیا ظهور و بروز ویژه‌ای دارد. مسلمانان احساس حیات دوباره‌ای می‌کنند و این، به شدت، استکبار و به‌خصوص رژیم امریکا را می‌ترساند. لذا آن‌ها هم می‌خواهند با اسلام مبارزه کنند. تشخیصشان این است که یکی از راه‌های مبارزه با اسلام، مبارزه با جمهوری اسلامی ایران است. می‌گویند «ما می‌خواهیم با جمهوری اسلامی رابطه داشته باشیم». اما این حرف دروغ است؛ یعنی رابطه‌ی سالم نمی‌خواهند؛ رابطه‌ی توأم با تحمیل می‌خواهند؛ رابطه‌ی همراه با استکبار می‌خواهند؛ رابطه به معنای رابطه‌ی امریکا با رژیم‌های منحط و فاسد می‌خواهند. امروز رژیم آمریکا چاره‌ای ندارد که این مطلب را اظهار کند».[17]

 

نتیجه‌گیری

 در این پژوهش تلاش گردید با بررسی مفاهیم قدرت نرم و نیز پیشینه‌ی رابطه‌ی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده‌ی آمریکا و رقابت راهبردی این دو دولت در منطقه‌ی خاورمیانه، بر روی تأثیرات این رقابت و رابطه در قدرت نرم منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران مطالعه انجام پذیرد.

همان‌گونه که بررسی گردید با توجه به نوع ماهیت رابطه‌ی کنونی ایران و آمریکا و خصوصاً تداوم رابطه‌ی خصمانه در چند ساله‌ی اخیر و تقارن آن با رویکرد نظامی ایالات متحده در منطقه که با لشکر کشی نظامی و تشدید موج احساسات ضدآمریکایی در افکار عمومی ملت‌های منطقه همراه شده است، روشن است که نگرش کلی و ذهنی افکار عمومی منطقه نسبت به ایران در شاخصه‌ی ضدیت با آمریکا افزایش یافته‌است.

همچنین با توجه به کیفیت و شدت وحدت احساسات ضدآمریکایی در منطقه، وجود قدرتی به‌عنوان عامل توازن قوا در برابر محور غربی، خود موجب افزایش گرایش مثبت نسبت به جمهوری اسلامی ایران شده‌است. علاوه بر این‌ها احساس نگرانی در سیاستمداران و اندیشه‌وران غربی در خصوص اقتدار و افزایش قدرت نرم ایران خود نیز یکی از شواهد برای تصدیق این مدعاست.

با توجه به آن چه اشاره شد، می‌توان گفت وجود و تداوم روابط خصمانه‌ی ایران و آمریکا، موجب ارتقا و افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه شده است.

—————————————-

فهرست منابع:

1.   برزگر، کیهان (1385) .«تضاد نقش‌ها: بررسی ریشه‌های منازعه ایران و آمریکا بعد از حوادث 11 سپتامبر»، فصلنامه راهبرد، شماره 93، پائیز.

2.   برزگر، کیهان، (1387) «ایران، خاورمیانه و امنیت بین‌الملل»، فصل‌نامه‌ی سیاست خارجی، سال بیست‌ودوم، شماره‌ی 3، پاییز 1387، صص 654 و 655.

3.   بیکی، مهدی (1389) «قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران؛ مطالعه‌ی موردی لبنان»، با مقدمه‌ی دکتر محمد باقر خرمشاد، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق (علیه‌السلام) ، ص 12.

4.   پایگاه «اشراف»

5.   حسین هرسیج و مجتبی تویسرکانی، (1388) «مقایسه‌ی میزان قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده‌ی آمریکا در خاورمیانه» ، دانش سیاسی، سال پنجم، شماره‌ی اول، بهار و تابستان 1388، پیشین، ص 187 تا 196.

6.   خبرگزاری مهر

7.   خبرگزاری فارس، (1390) «برای سنجش قدرت نرم آمریکا در خاورمیانه کافی است از مردم منطقه سؤال شود»

8.   روزنامه‌ی کیهان، (1389) «تفاوت رویکرد ملت‌ها به رؤسای جمهور ایران و آمریکا»، سه شنبه 18 آبان 1389، شماره 19785، ص 14.

9.   روزنامه‌ی کیهان، (1390)، «ایران رقیبی نامتعارف برای آمریکاست»، چهارشنبه 16 شهریور 1390، شماره 20017، ص 2.

10. سریع القلم، محمود (1381)، «عراق جدید، خاورمیانه جدید:پی آمدهای نظری برای ایران»، فصلنامه‌ی مطالعات خاورمیانه، شماره‌ی 4، سال نهم، زمستان.

11. شرف‌الدین، سید حسین، (1384) قدرت نرم آمریکا و ایران، مجله علوم سیاسی، پاییز 1384، شماره 31، ص 49 تا 58.

12. قنبرلو، عبدالله، (1390) «الگوهای قدرت نرم در خاورمیانه»، فصلنامه‌ی علمی‌ـ‌تخصصی مطالعات قدرت نرم، سال اول، شماره‌ی اول، پاییز 1390، ص 22.

13. کاظمی، علی‌اصغر (1369)، «نقش قدرت در جامعه و روابط بین‌الملل»، (نشر قومس) ، ص 138.

14. کریمخانی، احد، (1390)، «وحشت آمریکا و آل‌سعود از قدرت‌یابی شیعیان یمن»، سایت مشرق

15. محمدی، منوچهر (1387) «منابع قدرت نرم، سرمایه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی ایران»، مجله‌ی پانزده خرداد، تابستان 1387، شماره 16، ص 17 تا 44.

16. معین الدینی، سید جواد و ابوالحسن شیرازی، حبیب الله، (1387)، «فضای سیاسی خاورمیانه و نگرش‌های تعامل یا تقابل جویانه آمریکا و ایران»، مجله مطالعات سیاسی، پاییز 1387، شماره 1، ص 61 تا 94.

17. نای، جوزف، (1382)، «مزایای قدرت نرم»، همشهری دیپلماتیک، تیر ماه، شماره‌ی 56.

18. نای، جوزف (1383)آ ، «قدرت نرم»، ترجمه‌ی محمود عسگری، فصل‌نامه‌ی راهبرد دفاعی، سال دوم، شماره 6، زمستان،163-147.

19. نای، جوزف (1383) ب، «کاربرد قدرت نرم»، ترجمه: سید رضا میرطاهر.

20. نای، جوزف (1387)، «قدرت نرم و ابزارهای موفقیت در سیاست بین‌الملل»، ترجمه‌ی سیدمحمد روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران: دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)، ص 100.

Doha institute, 2012  .21

22. Haarets, 2006:  www. haarets. Com, 09/20/2006

23. Mowlana, Hamid, 1986, “Global Information and world Communication”, First Edition , Sage Publications, London , New Frontiers in International Relations.

24. Newyourktimes, 2006: www.newyourktimes.com, 2006/9/8

25.  Nye, Jiseph s. jr , 2007, Power in world Politecs.Ed “Notes on a Soft power Reseatch Agenda”, Felix Berenskoetter and M.J.Williams.Riutledge.

26.  Ryan C. Crocker, U.S. Ambassador to the Republic of Iraq, Joint Hearing of the U.S. House of Representatives Committee on Foreign Affairs and the Committee on Armed Services, September 10, 2007:

27.  walt , 2012: http: //walt. foreignpolicy. com

[1] نای، 1387، 100

[2] سریع القلم، 1381، 41

[3] شرف‌الدین، 1384، ص 49 تا 58

[4] قنبرلو، 1390، 22

[5] برزگر، 1387، ص 654 و 655

[6] یافی، 1383، ص 154 و 155 به نقل از معین الدینی و ابوالحسن شیرازی، 1387، ص 61 تا 94

[7] برزگر، 1385، 146 و 147

[8] معین الدینی و ابوالحسن شیرازی، 1387، ص 61 تا 94

[9] خبرگزاری فارس، گزارش پایگاه ریس فور ایران درباره قدرت نرم آمریکا،27/4/1390

[10] فارین پالیسی، به نقل از خبرگزاری مهر، 1391

[11] پایگاه اشراف،1391

[12] روزنامه کیهان، 1389

[13] روزنامه کیهان، 1390

[14] به نقل از کریمخانی، 1390

[15] بیانات در خطبه های نمازجمعه، 26/10/1376

[16] بیانات در جمع دانشجویان و دانش آموزان، 26/8/1372

[17] بیانات در خطبه های نمازجمعه، 7/1/1371

ارسال دیدگاه