اندیشکده راهبردی تبیین – یکی از نتایج اصلی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تغییر در معادلات قدرت و مناسبت بینالملل به گونهای بود که سبب گشودن جبههای جدید در رقابتهای جهانی بود که با شعار اساسی «نه شرقی-نه غربی» چارچوب حاکم بر روابط جهانی را به چالش کشید و حتی با فروپاشی بلوک شرق ، حاکمیت هژمونیک نظام سلطه و استکبار جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا را به رسمیت نشناخت. با گذشت بیش از سه دهه از عمر نظام اسلامی، عرصه مواجهه جمهوری اسلامی ایران با نظام سلطه روز به روز گسترش یافته است و تحلیل وضعیت موجود و برآوردی از تحولات آینده نشانگر آن است که با مرور زمان کفه قدرت ج.ا.ا در حال سنگین تر شدن بوده و روند افول سلطه امریکا هرچه بیشتر شتاب گرفته است.
در سالهای اخیر منازعه ایران و آمریکا مورد توجه بسیاری از تحلیلگران مسائل استراتژیک بینالملل قرار گرفته است و بسیاری از آنان این عرصه را به سان میدان رقابتی میدانند که به دقایق پایانی خود نزدیک میشود. با این تفاصیل و با تأملی در روندهای افت و خیز رقبا و حریفان این آوردگاه میتوان تا حدودی نتایج بازی خصوصاً در راند آخر آن را پیش بینی نمود. با این حال تحلیل وضعیت موجود و ارائه برآوردی از آینده نیازمند مداقّه بیشتری است که در ادامه کوشیده خواهد شد به بررسی و تحلیل آن پرداخته شود.
آیا در فینال بازی هستیم؟
ایالات متحده آمریکا به عنوان بازیگری که پیش از این رقیب دیرین خود یعنی «اتحاد جماهیر شوروی» را با بهره گیری از منازعه نرم به زانو درآورده و از عرصه رقابت خارج کرده بود، در پیشبرد هژمونی خود بر جهان که در قالب «نظم نوین جهانی» دنبال میشد، تنها یک مانع در برابر خود میدید و آن جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت بود که باعث اخلال در تفوق نظام سلطه بر راهبردیترین نقطه جهان – یعنی خاورمیانه – میشد. بازیگر قدرتمند پس از یک دهه مواجهه سخت و نیمه سخت بازیگر جدید، در آخرین دهه سده بیستم و آغازین دهه هزاره سوم، بهره گیری از قدرت نرم در قالبهای تحریم، تهدید، بی ثبات سازی، نفوذ و استحاله و … دنبال نمود و پایستگی ملت ایران بر اصول انقلابی و خط مشی مبتنی بر اسلام ناب، بیش از پیش شکست سناریوی نظام سلطه را نمایان میساخت .
اکنون پس از یک دهه از اجرای سناریوهایی همچون لشکر کشی آمریکا به منطقه و اشغال عراق و افغانستان، ارائه طرحهایی چون «خاورمیانه بزرگ» و سپس «خاورمیانه جدید»، تقویت محور سازش و تضعیف محور مقاومت، منزوی سازی کشورهای مستقل و … جغرافیای سیاسی خاورمیانه نتایجی را نشان میدهد که با اهداف آمریکا فاصله قابل توجهی دارد.
سیر سریع تحولات نشانگر بروز وضعیتی است که در آن علائم نزدیک شدن به گام پایانی این رقابت به وضوح دیده میشود. در نگاه راهبردپردازان غربی برخی از ویژگیهای این موقعیت زمانی قابل تأمل عبارت اند:
1- وضعیت بازیگر غربی: بازیگر غربی که در طول سی سال مخاصمه همیشه در موضع فعال بوده است اکنون گریبانگیر چالشهای درونی و بیرونی است. بحران فراگیر و بدخیم اقتصادی، افزایش اعتراضات مردمی، نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (2012) و … در کنار افول هژمونی و اقتدار بینالمللی و تضعیف همپیمانان اروپایی و نیز سقوط وابستگان منطقهای، همه و همه قدرت بازیگری ایالات متحده آمریکا را به چالش کشیده است.
2- بازی با همه مهرهها: به تحقیق میتوان گفت تا کنون تمامی راهبردهای شناخته شده در مواجهه با ج.ا.ا. بهکارگیری شدهاند و به تعبیری بیشتر مهرههای بازی سوختهاند. در چنین شرایطی آخرین راهبردی که از آن میتوان به «برگ برنده» و یا «آخرین تیر ترکش» تعبیر نمود، آخرین امید غربیهاست. در مقابل ج.ا.ا. نشان داده است که هنوز برگهای رو نشده بسیاری برای این مواجهه دارد. رهبر معظم انقلاب نیز در تبیین این مهم میفرمایند: «تیرهای موجود در ترکش استکبار علیه شما مردم تمام شده. هرچه میتوانستند، ضربه زدند؛ هرچه داشتند و به عقلشان رسیده، فعالیت کردند؛ این تیرهای آخر است. باید بایستید؛ باید به توفیق الهی، به فضل الهی، اراده و عزم خود را به رخ دشمن بکشید تا بفهمد که در مقابل این ملت نمیتواند مقاومت کند.»[1]
3- دومینوی بیداری اسلامی: بروز موجی از تحولات پی در پی در منطقه در چارچوب «بیداری اسلامی» که تأثیرات امواج آن حتی به خیابانهای اروپا و آمریکا –به عنوان عقبه راهبردی غرب- کشیده شد، بر پیچیدهتر شدن شرایط برای بازیگر غربی افزوده است به گونهای که اولاً تحلیل شرایط پیش رو را ناممکن ساخته است و ثانیاً ادامه این روند میتوان عرصه را برای غرب تنگ تر نماید. در چنین شرایطی «مهار سریع بیداری اسلامی» در کوتاه مدت برای غربی ها حیاتی مینماید.
4- فشار فزاینده بر روی رژیم صهیونیستی: در شرایط کنونی حفظ رژیم صهیونیستی به عنوان کانون منطقهای نظام سلطه و نیز امید کانونهای صهیونیسم مسیحی و فراماسونری برای تحقق اهداف شیطانی خود بسیار حیاتی است و این در حالی است که فشارهای بیرونی و چالشهای درونی این رژیم را تا لبه پرتگاه فروپاشی پیش برده است و نجات این رژیم از بحران کنونی در کوتاه مدت در دستور کار نظام سلطه قرارگرفته است.
این مسئله با گونهای برای سران رژیم صهیونیستی حاد شده است که در مورد آن لب به اعتراف گشودهاند. نتانیاهو نخست وزیر رژیم اسرائیل که اویل سال گذشته پیش در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه گفته بود: «بهار اعراب، ممکن است به زمستان ایرانی بینجامد» این سخن خود را با وحشتی مضاعف در مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2011، تکرار کرد و نشان داد هراس وی از بیداری اسلامی متأثر از ایران ادامه دارد. وی با اشاره به تحولات کشورهای عربی در منطقه و تقاضای فلسطین برای عضویت دایم کشور مستقل فلسطینی در سازمان ملل هشدار داد، “بهار عربی” میتواند به “زمستان ایرانی” تبدیل شود و به روی کار آمدن دولتهای اسلامگرا -مشابه ج.ا.ا.- منجر شود. نخستوزیر افراطی رژیم اسرائیل از نیاز کشورش به عمق استراتژیک گفت و درحالیکه کشورش همیشه به تهدید و جنگ افروزی اشتغال داشته، ادامه داد، اسرائیل کشوری بسیار کوچک است و باید نیازهای امنیتیاش تأمین شود.[2]
5- عبور پیچ تاریخی انقلاب اسلامی: امروزه قدرت روز افزون ج.ا.ا. در مقابل افول هژمونی نظام سلطه سبب شده است که گفتمان «انقلاب اسلامی» علاوه بر آن که در داخل مرزهای ایران تثبیت یافته و در حال اعتلاست، در عین حال مرزهای جغرافیایی را درنوردیده و در بستر «بیداری اسلامی» موجب گسترش عمق راهبردی ج.ا.ا شده است. در چنین شرایطی میتوان تصور نمود ایران در روند «انقلاب اسلامی» در حال عبور از «پیچ تاریخی» خویش است که نشانههای آن هم برای ملت ایران و هم بازیگر مقابل روشن شده است.
برای مثال یک اندیشکده اطلاعاتی آمریکایی «استراتفور» معتقد است خروج نیروهای آمریکایی از عراق و افزایش گستره نفوذ ایران در منطقه، باعث نگرانی آمریکا و اسرائیل از تغییر موازنه قدرت در خلیج فارس شده است. این موسسه در مقالهای به قلم «جورج فرایدمن» با ابراز نگرانی در مورد تبدیل شدن ج.ا.ا. به «قدرت منطقهای» تصریح میکند: «هدف تهران گسترش از کار افتادگی آمریکا و در عین حال استفاده از فرصتهایی است که خروج آمریکا از عراق ایجاد کرده است. ایران همزمان خواستار ایجاد گستره نفوذ منسجمی است که آمریکا برای حفظ رضایت ائتلاف خود مبنی بر تأمین پایدار نفت و درگیریهای محدود در منطقه، باید خود را با آن تطبیق دهد. ایران برای دستیابی به این هدف، راهبردی دو سویه را دنبال میکند. اولین راهبرد اجتناب از هرگونه حرکت ناگهانی است تا رویهها راه معمول خود را طی کنند. دومین راهبرد جلب توجه به سوی برنامه هستهای است که باعث میشود آمریکا سیاست کره شمالی خود را در ایران نیز به کار گیرد. اگر برنامه هستهای ایران موجب حمله هوایی اسرائیل شود، ایران میتواند از این امر نیز به نفع خود استفاده کند. ایرانیان میدانند که در اختیار داشتن سلاح هستهای خطرناک است، اما داشتن برنامه هستهای امری مفید است. اما نکته مهم برنامه هستهای نیست. این برنامه فقط ابزاری برای منحرف کردن توجهات از چیزی است که در حقیقت در حال رخ دادن است – تغییر در موازنه قدرت در خاور میانه.»[3]
این مسئله تا حدی برای غربی ها واضح شده است که زیبیگنیو برژینسکی ، تحلیلگر استراتژیک و مشاور رئیس جمهور سابق آمریکا ، با تاکید بر لازمه تغییر سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، خواستار تمرکز آمریکا بر ایجاد روابط دیپلماتیک با ایران شده و تصریح مینماید: «جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی در ایجاد ثبات در کشورهای افغانستان و عراق بازی میکند و از این رو «آمریکا به ایران نیاز دارد.»[4]
رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنهای در تبیین شرایط کنونی جمهوری اسلامی میفرمایند: «دنیا در حال یک پیچ تاریخی است. ملت عزیز ما، ملتهای مسلمان، امت عظیم اسلامی، میتوانند نقش ایفاء کنند. اینجاست که اسلام، تعالیم اسلام، روش اسلام به کار نیاز مردم دنیا میآید؛ و اینجاست که نظام جمهوری اسلامی میتواند الگو بودن خودش را برای همهی مردم دنیا اثبات کند.»[5]
معظم له هم چنین در این پیچ تاریخی در جمع جوانان جهان اسلام چنین تشریح نمودند: «امروز تاریخ جهان، تاریخ بشریت، بر سر یک پیچ بزرگ تاریخی است. دوران جدیدی در همهی عالم دارد آغاز میشود. نشانهی بزرگ و واضح این دوران عبارت است از توجه به خدای متعال و استمداد از قدرت لایزال الهی و تکیهی به وحی. بشریت از مکاتب و ایدئولوژیهای مادی عبور کرده است. امروز نه مارکسیسم جاذبه دارد، نه لیبرالدموکراسی غرب جاذبه دارد – میبینید در مهد لیبرالدموکراسی غرب، در آمریکا، در اروپا چه خبر است؛ اعتراف میکنند به شکست – نه ناسیونالیستهای سکولار جاذبهای دارند. امروز در میان امت اسلامی، بیشترین جاذبه متعلق است به اسلام، به قرآن، به مکتب وحی؛ که خدای متعال وعده داده است که مکتب الهی و وحی الهی و اسلام عزیز میتواند بشر را سعادتمند کند. این یک پدیدهی بسیار مبارک و بسیار مهم و پرمعنایی است. امروز در کشورهای اسلامی علیه دیکتاتوریهای وابسته قیام شده است؛ این مقدمهای است برای قیام علیه دیکتاتوری جهانی و دیکتاتوری بینالمللی، که عبارت است از دیکتاتوری شبکهی فاسد و خبیث صهیونیستی و قدرتهای استکباری. امروز استبداد بینالمللی و دیکتاتوری بینالمللی متجسم است در دیکتاتوری آمریکا و پیروان آمریکا و شبکهی شیطانی و خطرناک صهیونیستی. امروز اینها با روشهای مختلف و با ابزارهای گوناگون در همهی دنیا دارند دیکتاتوری میکنند. آنچه شما در مصر انجام دادید، در تونس انجام دادید، در لیبی انجام دادید، در یمن دارید انجام میدهید، در بحرین دارید انجام میدهید، در کشورهای دیگر انگیزهی آن به شدت به وجود آمده است، جزئی از مبارزهى با اين ديكتاتورى خطرناك و مضرى است كه دو قرن است دارد بشريت را فشار میدهد. اين پيچ تاريخىاى كه گفتم، عبارت است از تحول از سيطرهى چنين ديكتاتورىاى به آزادى ملتها و حاكميت ارزشهای معنوى و الهى؛ اين پيش خواهد آمد؛ استبعاد نكنيد. اين وعدهى الهى است كه «و لينصرنّ اللَّه من ينصره» خداى متعال تأكيد میکند كه اگر او را نصرت كرديد، شما را نصرت خواهد كرد.»[6]
در چنین شرایطی طبیعی است که بازیگر غربی تمام تلاش خود را معطوف به آن نماید که در کوتاهترین زمان ممکن مانع از قدرت گرفتن حریف شود و این بدان معنا خواهد بود که احتمالاً در افق زمانی نزدیک غرب آخرین برگهای بازی خود را رو خواهد کرد.
راهبردهای بازیگر غربی
مرکز سابان[7] در ماه ژوئن سال 2009 میلادی (تیرماه 1388 و زمانی که هنوز شعلههای فتنه آمریکایی 88 مشتعل بود) طی گزارشی ۱۶۰ صفحهای تحت عنوان «کدام راه به سمت ایران؟»[8]، 9 سناریو و گزینه را برای برخورد واشنگتن با تهران بررسی و معرفی نمود گزارش مذکور که دستاورد تلاشهای فکری یک تیم شش نفره آمریکایی- صهیونیستی به نامهای «كنت ام پولاك» مدير سابان، «مارتين اينديك» سفير اسبق آمريكا در سرزمینهای اشغالي، «دانيل ال.باي من»، «سوزان مالوني»، «مايكل اي.اهانلون»، «بوروس ريدل» بود، شامل ۲ گزینه دیپلماتیک ۳ گزینه نظامی، ۳ گزینه تغییر حکومت و یک گزینه نهایی (شامل ۴ بخش) میشد. مطالعه این راهبرد چندوجهی که تنها بخشی از آن در فتنه 88 پیاده شده، میتواند از راهبرد آتی آمریکا در مواجهه با ج.ا.ا. رمزگشایی نماید.
سناریوهای بدیل و همزمان پیشنهادی این مرکز عبارت اند از:
الف) گزینههای دیپلماتیک
1- نسخه بازسازی شده استراتژی چماق و هویج بوش
هدف از اجرای این سیاست، قانع کردن دولت جمهوری اسلامی برای تغییر رفتار خود نسبت به مسائل حساس و مهم برای آمریکا است. که در صورت اقناع ایران به منتفی کردن برنامههای هستهای خود و حمایت از جنبشهای حماس و حزب الله لبنان، مشوقهایی نظیر تکنولوژی هستهای و رآکتورهای آب سبک، موافقت با ورود ایران به سازمان تجارت جهانی، آزاد نمودن داراییهای ایران در آمریکا و رفع تحریمهای اقتصادی داده میشودو اگر ایران نپذیرد، مجازاتهایی سنگین نظیر تضعیف اقتصاد نفتی به وسیله شورای امنیت سازمان ملل اعمال میگردد. پایین آوردن هزینههای آمریکا با توجه به بحران اقتصادی موجود در غرب و پیچیدگی درونی سیاست در ایران از محاسن و معایب این خط مشی بیان شده است.
2- روش حذف چماق و فربه کردن هویج
مرکز سابان با اشاره به اینکه تهدید موجب انسجام ایرانیان از حیث ملی گرایی میگردد، هدف از این سیاست را تغییر رفتار ایران از طریق تعامل و تشویق بیان کرده که ایجاد رابطه و تعامل با ایران، تأثیرگذاری و سپس تغییر رفتار را از نتایج مفید این روش برشمرده است. این مرکز روی کار آمدن اصولگرایان در ایران موجب نفی لیبرالیزاسیون در فضای عمومی کشور دانسته و تصریح کرده است که در ادامه برنامه تعامل باید یا احمدی نژاد را دور زد یا وی را به درون میدان برنامه کشاند، سپس مشوقهایی در حوزههای هستهای، استراتژیک و اقتصادی به ایران داده شود. در ادامه میافزاید که هیچ تضمینی برای ممانعت از دستیابی هستهای ایران و عدم حمایت از گروههای مبارز فلسطینی و لبنانی وجود ندارد و شنیده نشدن هیچ پیام محکمی از سوی رهبر انقلاب ایران برای مذاکره با آمریکا به عنوان یکی از معایب این طرح بیان شده است.
ب) گزینههای نظامی
سابان نقص اساسی گزینههای دیپلماتیک را در نیازمند بودن به همکاری ایران، و عامل زور را تنها گزینهای میداند که به طور یک جانبه از سوی آمریکا امکان بهکارگیری دارد.
1- تهاجم
هدف از این سیاست، ساقط کردن حکومت ایران، خرد کردن قدرت نظامی و نابودی برنامه هستهای آن میباشد. اما به دلیل مشکلات ارتش آمریکا در عراق و افغانستان، هزینههای سنگین جنگ و پراکنده بودن نیروهای آمریکایی، اکنون تمایل به انتخاب این راهکار وجود ندارد. موسسه سابان گرفتن بهانه از ایران را برای حمله، از الزامات تحریک، عدم اجازه همسایگان ایران به استفاده از خاک خود و تصرف بندری در ایران را از مشکلات و الزامات دیپلماتیک، نیاز به نیرویی ویژه و فارسی زبان را از الزامات نظامی، نیاز به حدود ۴/۱ میلیون نفر در حد ۲ درصد از کل جمعیت ایران را از الزامات اشغال و در نهایت نیاز به حمایت اکثریت مردم آمریکا از این اقدام را از الزامات سیاسی تهاجم میداند. این سناریو تحت کنترل همه جانبه آمریکا بوده و نیازی به همکاریهای بینالمللی ندارد و به یکباره کلیه مشکلات واشنگتن را درباره ایران حل میکند. اما حجم و استعداد واکنش نظامی تهران قابل برآورد نبوده و اعتبار آمریکا را در منطقه و جهان مخدوش میکند.
2- شبیه سازی اسیراک
این گزینه حمله هوایی آمریکا به تأسیسات اتمی ایران را به مانند حمله اسرائیل به تأسیسات اتمی عراق مطرح میکند که هدف از آن نابودسازی برنامه هستهای ایران است. این مرکز همکاری کشورهای منطقه را از الزامات نظامی و حمایت همسایگان ایران و مخدوش نشدن وجهه آمریکا در منطقه را از الزامات دیپلماتیک این گزینه بیان میکند. تعویق چند ساله برنامه اتمی ایران و ناچیز بودن تلفات آمریکا از محاسن این روش و قویتر شدن حکومت ایران و گسترش تنفر جهانی از آمریکا از معایب این استراتژی برشمرده شده است.
3- واگذاری به رژیم صهیونیستی
سابان هدف این گزینه پیشنهادی را نابودی تأسیسات اتمی ایران به وسیله تشویق اسرائیل به حمله نظامی عنوان کرده است. که نتانیاهو مسئول این حمله باشد نه اوباما. او در هر صورت پای واشنگتن به میان میآید و مقصر نیز شناخته میشود.
ج) گزینههای تغییر حکومت
1- انقلاب مخملی
نویسندگان این گزارش حمایت گسترده آمریکا از انقلاب مخملی در ایران را مناسبترین راه برای تغییر حکومت جمهوری اسلامی میدانند که هدف از آن براندازی رژیم ایران و در نهایت ایجاد حکومتی با بیشترین همراهی با منافع آمریکا میباشد. البته عدم توانایی حکومت ایران در برخورد قهرآمیز با انقلاب مخملی بعید به نظر رسیده است. این مرکز، چگونگی جرقه اولیه برای وقوع انقلاب را مبهم و حادث شدن آن را منوط به پیدایش رهبران محلی میداند. حمایت از اپوزیسیون ایرانی، رهبران محلی مناسب و اطلاعات دقیق و بی نظیر از الزامات این گزینه بیان شده است. هزینه کمتر و فایده بیشتر نسبت به تهاجم نظامی، تضعیف حکومت ایران و تغییر رفتار آن از محاسن این سیاست و سنگر سازیهای خوب ایران برای ممانعت از انقلاب مخملی، مشخص نبودن نتایج و تنفر بیشتر مردم ایران از آمریکا از معایب آن عنوان شده است.
2- الهام بخشیدن به شورش ها
سابان براندازی حکومت جمهوری اسلامی ایران و ایجاد اهرم فشار هنگام مذاکره از طریق حمایت از شورشهای قومی و گروههای اپوزیسیون را هدف این گزینه میداند. البته اذعان دارد که احتمال براندازی از این طریق ضعیف است و منتج به واکنش خطرناک ایران به دلیل قوت نیروهای عملیات نامتقارن میشود.
3- کودتا
موسسه سابان با بیان مشکل بودن تحریک مردم ایران برای انجام یک انقلاب، هدف این گزینه را حمایت از کودتای نظامی علیه ایران و سپس استقرار دولتی در ایران با بیشتر هماهنگی با منافع آمریکا عنوان کرده که نیازمند اطلاعات هوشمند قابل ملاحظهای میباشد. این گزارش، شانس احتمال کودتای نظامی را به دلیل مهندسی ویژه نیروهای نظامی ایران و فراگیری دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آن، بسیار ضعیف بیان کرده است.
د) تحدید ایران
این مرکز، تحدید (محدودسازی) را پیش فرض سیاست آمریکا در قبال ایران در سی سال گذشته میداند و میافزاید: ایران امروز در معادلات خاورمیانه نسبت به تمامی زمانهای پس از انقلاب اسلامی قویتر میباشد. و اذعان میدارد که سیاست تحدید ایران شکست خورده اما آخرین و سادهترین گزینه پیش روی آمریکاست. هدف از اعمال این گزینه از نظر نظامی، ممانعت از رفتار تهاجمی ایران، از نظر دیپلماتیک، ممانعت از بدست آوردن هم پیمان توسط ایران و از نظر اقتصادی، تضعیف اقتصاد نفتی ایران میباشد. این نویسندگان تصریح کردهاند که مشکل اصلی قبولاندن تحریمهای اقتصادی ممکن علیه ایران به اتحادیه اروپا. روسیه، چین، هند و کشورهای آسیای شرقی است.
مرکز سابان در نهایت چنین نتیجه میگیرد:
– هیچ کدام از سیاست ها در قبال ایران، شانس موفقیت بالایی ندارد.
– هیچ گزینهای تمام منافع ملی آمریکا را با هزینه کم و حداقل ریسک تأمین نمیکند.
– پیشنهاد تحلیلگران این مرکز یکپارچه سازی گزینههای متفاوت و تلفیق آنها با یکدیگر است.
با مروری بر این گزارش راهبردی که از استراتژیکترین سناریوپردازهای بازیگر غربی تا کنون بوده است، و تطبیق لایههای گوناگون این مجموعه با شرایط روز و آینده کوتاه مدت میتوان تصور نمود که سناریوی چند وجهی و تلفیق یافته از پیشنهادهای 9 گانه این مرکز در دستور کار دشمن قرار خواهد گرفت.
تضعیف نقاط قوت خودی؛ تبدیل فرصت ها به تهدید
با توجه به راهبردهای پیش گفته میتوان چنین تصور نمود که مهار و جلوگیری از تداوم روند اقتدارافزایی ج.ا.ا. در آینده نزدیک و خصوصاً تا مقطع ریاست جمهوری یازدهم (1392) به عنوان پایه سناریوی چندوجهی نظام سلطه برای راند پایانی است. با تأمل در این نکته، بایستی نقاط اتکا و قوت خودی تشریح گردند تا تصویری از شاکله سناریوی دشمن در خنثی سازی نقاط قوت خودی و تبدیل فرصتهای ج.ا.ا. به تهدید به دست آید.
با توجه محورهای زیربنایی گفتمان انقلاب اسلامی به عنوان قدرت نرم ج.ا.ا. و با تکیه به راهبرد وحدت آفرینی در مقابل سناریوی دشمن در تشدید گسست ها و شکافها میتوان «نقاط انسجام بخش و وحدت آفرین» را به عنوان نقاط قوت کلیدی تصور نمود که برخی از مهمترین آن ها عبارت اند از:
1) ارزشگرایی و فراگیری گفتمان اسلام ناب
2) حاکمیت و فصلالخطاب بودن ولایت مطلقه فقیه
3) استکبار ستیزی و سازش ناپذیری
4) بیداری اسلامی به عنوان گسترش منطقهای انقلاب اسلامی
5) شخصیت و اندیشه امام(ره)
6) موفقیتهای ملی و دستاوردهای علمی (خصوصاً توان هستهای صلح آمیز)
محورهای فوقالذکر علاوه بر آن که شاکله ویژه جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر را به نمایش میگذارند به عنوان خطوط گسترش وحدت و انسجام ملی به شمار رفته و در خنثی سازی توطئههای دشمن در تشدید گسست های سیاسی اجتماعی نقش ویژهای خواهد داشت. از این رو بخش قابل توجهی از سناریوی دشمن معطوف خنثی سازی اثرات مثبت و نقاط قوت یادشده و تبدیل این فرصتهای احتمالی به تهدید خواهد گردید.
برای آنکه اهمیت راهبردی میزان اتکای ملت ایران به محورهای یادشده در نگاه بازیگر غربی بررسی گردد، کافی است به حساسیتهای مطالعاتی تصمیم گیران و تصمیم سازان غربی اشاره گردد. برای مثال انستيتوي تحقيقات دفاع ملي (انديشکده رند) آمریکا به سفارش دفتر وزير دفاع این کشور، با هدف بررسي ديدگاه مردم ايران در خصوص مسائل مهمي که بر منافع آمريکا تأثیر ميگذارند، در دسامبر 2009به صورت تلفني از شهروندان ايراني نظرسنجي کرده است. جالب این است که مواردی همچون دسترسی به توان هستهای، از سرگیری روابط ايران– آمريکا و … از مهمترین محورهای مورد سؤال در این نظر سنجی بوده است که بنا به اذعان این موسسه «بيشتر افراد شرکتکننده در اين نظرسنجي مخالفت خود را در خصوص از سرگیری روابط با ايالات متحده آمريکا ابراز داشتند.» همچنین گزارش این موسسه بر پافشاری مردم ایران بر توانمندی هستهای تأکید میکند.[9]
همین موسسه در اواخر سال 2009 کتابي با عنوان «روحانيت، پاسداران، و بنيادها (در ايران)»[10] منتشر نموده و در آن به سياستمداران آمريکايي توصيه میکند، براي دفاع از منافع امريکا در برابر ايران ، بايد علاوه بر شناخت بهتر شخصیتهای تعيين کننده در ايران ، ساز و کاري براي تفسير سخنان و رفتار مقامهای اين کشور داشته باشند. مؤلفان اين کتاب حضرت آيت الله خامنهای را مديري با تدبير،کاريزما و مقتدر با اعتماد به نفس بسيار بالا معرفي کرده و با صراحت اعلام میکنند که: “با توجه به آنچه تا کنون شاهد بوديم ، آيت الله خامنهای، در همه موضوعهای اصلي و تأثیرگذار در جمهوري اسلامي حرف آخر را میزند.” اشاره کتاب به اقتدار رهبر معظم انقلاب زماني معنادار میشود که مؤلفان کتاب در ادامه به شيوه مديريت آيت الله خامنهای اشاره میکنند.
نويسندگان کتاب در پايان ، توجه به موارد زير را به مقامات آمريکايي توصيه میکنند: «ايالات متحده آمريکا به دليل نداشتن رابطه جدي با ايران در موضع ضعف قرار دارد و اطلاع دقيقي از مسايل داخلي اين کشور ندارد. بنابراين ضروري است ايالات متحده آمريکا از ايفاي نقش در داخل ايران پرهيز و با دولت ايران ارتباط برقرار کند و نه با مردم يا جناحهایی از قدرت که خود میپسندد. توانايي آمريکا در تشخيص تأثیر حمايتش از ميانه روها در ايران بسيار محدود است و اين کار اگر به تخريب افراد مورد حمايت انجامد ، نتيجه معکوس خواهد داشت.
پس از عادي شدن روابط با ايران، آمريکا میتواند به عنوان يک باور اصولي اعلام کند که ارتباط با ايران به معناي ارتباط با يک جناح يا يک بخش از قدرت نيست.
تحلیلگران این موسسه همچنین به بازیگر غربی توصیه میکنند: «آمريکا بايد مذاکره کننده ايراني را بشناسد. مذاکره کنندگان ايراني ممکن است اجازه دست يافتن به تفاهم داشته باشند يا نداشته باشند. گاه ممکن است مذاکره کنندگان مراقب زیر پای خود هم باشند، چنانکه در مورد هیئت مذاکره کننده هستهای در دوران خاتمي ديديم. اين همه باعث نمیشود که بگوييم مذاکره با ايران ارزش ندارد. همانگونه که جان ليمبرت کارشناس مسايل ايران گفته است مذاکره هر قدر دشوار و توافق دست نيافتني باشد، احتمال موثر بودنش بيشتر از ادامه 28 سال مواجهه پر سر و صدا و گاه خشن است.»[11]
با توجه به نقاط مورد علاقه مؤسسات تصمیم سازی از این دست و نیز مرور دوباره بر پیشنهاد9 گانه مرکز سابان، رمزگشایی از سناریوی چندوجهی نظام سلطه در مواجهه با ج.ا.ا. چندان دشوار نخواهد بود.
چماق و هویج؛ بازی با برگههای حریف
بازیگر غربی امروز دیگر بخش عمدهای از کارتهای خود خرج کرده، ولی ناامید نیست چرا که چشم به برخی نقاط قوت جمهوری اسلامی ایران دارد تا با تبدیل آن ها به فرصت عملاً مجال بقای حریف را در آوردگاه از او سلب کرده و با کشاندن او به گوشه رینگ عملاً حریف را از دور خارج کند.
در این جا بد نیست که به چارچوبهای پیشنهادی طیفهای گوناگون سیاست ساز و سیاست گذار در طرف غربی در ابتدای دوره ریاست جمهوری اوباما در خصوص مواجه با ایران اشاره گردد.
1) نئوکانها (نو محافظه کارها) از دوره بوش تا به امروز مایل به ادامه «استراتژی زور» بودهاند. این گروه که شامل لابی اسرائیل نیز میشد، با اندیشکدههای خود مانند «موسسه مطالعات خاورنزديك واشنگتن» و «مرکز سیاست دوحزبی» در عمل حامی یک «نقشه راه برای جنگ» بودهاند. آنها که همچنان با فرضیات خود درباره «تهدید هستهای» ایران و اهداف سیاست خارجی ایران در کل، اصرار دارند که با دادن یک اولتیماتوم، ایران از غنیسازی اورانیوم دست خواهد کشید.
2) اندیشکدههای عمده آمریکا (بروکینگز، شورای روابط خارجی و کارنگی) بیشتر روی یک استراتژی با محوریت سیاست عملی بحث نموده که از مجرای آن بتوان منافع آمریکا در منطقه را تأمین نمود. آنها از دنبال کردن کورکورانه سیاستهای دولت بوش در قبال ایران، هشدار دادهاند. به جای آن آنها خواستار آمادگی آمریکا برای مذاکره و شراکت با ایران شدند. البته در میان این اندیشکدهها و در حلقههای میانی آن، گونهگونی نظرات فراوان بود که حتی شامل گزینههای غیرمعمولی نظیر یک حمله پیشدستانه علیه ایران نیز میشد.
3) حلقههای میانهرو خواستار بهکارگیری دیپلماسی واقعی با در نظر گرفتن دغدغههای امنیتی و منافع ایران میشد. آنها با مقابله با افسانههای مطرح شده درباره رفتار سیاست خارجی ایران، خواهان دیپلماسی جدی و مشارکت مستمر و پایدار با تهران بودند. این گروه متشکل از خبرگان امور ایران و دیپلماتهای باسابقه بود که در «پروژه سیاست خارجی آمریکا» دور هم جمع شده بودند.[12]
بار دیگر محورهای کلیدی مورد پیشنهاد «سابان» را مرور میکنیم: چماق و هویج، حمله نظامی، انقلاب مخملی، نافرمانی مدنی، به انزوا کشاندن ایران و … . همانگونه که سیاستمداران سابان نیز تأکید نمودهاند، تلفیقی از این ها میتواند شاکله کلی سناریوی بازیگر غربی را نمایان سازد. با این تفاصیل میتوان سناریوی دشمن را ترکیبی از «دیپلماسی رسمی (آشکار)»، «دیپلماسی پنهان» و «جنگ روانی» دانست که گزینه «چماق و هویج» را برجسته نموده و در تداوم آن راهبرد بی ثبات سازی از طریق تشدید گسستهای سیاسی اجتماعی وارد فاز اجرائی میگردد و عنداللزوم – بسته به رویدادهای احتمالی- هر یک از سناریوهای بدیل قابلیت اجرا خواهند داشت.
فرید زکریا که علاوه بر مجری سردبير بخش بينالملل تلويزيون سیانان، یکی از کارشناسان مسایل استراتژیک آمریکا میباشد، در مقالهای که پس از حضور مشکوکش در ایران در پاییز سال گذشته، در دیلی استار (The Daily Star) منتشر شد، تصریح مینماید: «ایران آخرین تمدن بزرگی است كه به نظم جهانی تن در نداده است. ما نیاز به یک “استراتژی ترکیبی” علیه ایران داریم؛ استراتژیای متشكل از فشار و تلاش برای خارج كردن ایران از مقاومت.» او در توضیح این راهبرد تصریح میکند: «اوباما باید رویکرد اصلی خود را در پیش گرفته و در مورد امكان هرگونه گفتگو و توافق ایران را بیازماید. تعامل با ایران، ایجاد نوعی نظارت بر برنامه هستهای این كشور و یافتن زمینههای منافع مشترک (مانند افغانستان) همه اهداف مهمی محسوب میشوند.»[13]
او همچنین به اختلاف نظرها میان سیاسیون ایران در این خصوص اشاره میکند و میگوید: «هرچند كه این امر غیرممكن به نظر میرسد. در داخل ایران اختلافات عمیقی وجود داشته و بسیاری از وابستگان به حکومت آغاز روابط با غرب را تهدیدی برای خود احساس میكنند. و دقیقاً به همین دلیل است كه دولت باید در جستجوی راههایی برای آغاز این روابط باشد. تعامل استراتژیک با دشمن، در سیاست “تغییر” در این کشور میباشد. این همان روشی است كه واشنگتن در تعامل با اتحاد جماهیر شوروی و چین از آن استفاده نمود.»[14]
او در ضمن این مقاله اشارهای عجیب به یکی از روزنههای قابل اتکا برای غرب میکند و تصریح مینماید: «در زمینه سیاست ایران، احمدی نژاد یك عملگرا بوده و بارها تلاش كرده است تا جناح روحانیون را تضعیف نماید. از زبان رئیس دفتر وی زمزمههای آشکاری در زمینه ایجاد روابط بهتر با اسرائیل به گوش رسیده است.و در طول سالهای گذشته احمدی نژاد، گامهای متعددی – هر چند ناقص – در زمینه هستهای بر داشته است، كه پیشنهاد جدی برای آغاز مذاکرات به حساب میآید.»[15]
این جمله زکریا یادآور بخشی از توصیههای مرکز سابان است که «در ادامه برنامه تعامل باید یا احمدی نژاد را دور زد یا وی را به درون میدان برنامه کشاند»[16]
همچنین اندیشکده رند گزارشی تحت عنوان «مقابله با ايران در حال هستهاي شدن» را به قلم نویسندگان: “جيمز دابينز”، “عليرضا نادر”، “داليا داسا كايه”، “فردريك وري” وبا برشمردن 9 گزینه راهكارهاي سياسي، تعامل، مهار ، پیشدستی، بازدارندگي ، عادي سازي روابط، تغيير رژيم به عنوان گزینههای پیش روی آمریکا، تصریح میکند: «بديهي است كه ايالات متحده آمريكا نميتواند صرفاً بر مبنای يكي از راهكارهاي فوق سياست عاقلانه و منطقي را پايهريزي نمايد. سياست صرفاً مبتني بر تعامل افق روشني براي نيل به سه هدف اصلي آمريكا در كوتاه و ميانمدت پيشروي دولتمردان كاخ سفيد نمايان نميسازد. سياست مهار فقط بر رفتار خارجي ايران تأثیر ميگذارد. پیشدستی فقط بر مسئله هستهاي آن هم فقط به صورت موقتي تمركز دارد. بازدارندگي فقط در صورتي موثر ميافتد كه با سياست مهار تركيب گردد و براي جلوگيري از بروز فجايع ناخواسته بايد اندكي نيز با سياست تعامل همراه شود. عاديسازي روابط و سياست تغيير رژيم از جمله اهداف عملي كوتاهمدت نيستند. سياست واقعبينانه بايد در ميانه هر يك از اين سه طيف طرحريزي گردد.»[17]
حال این که هر یک از ابعاد سناریوی آمریکا در راند آخر شامل چه محورهایی، مسئلهای است که در ادامه بدان پرداخته خواهدشد.
ابعاد سناریوی چماق و هویج آمریکا
با توجه به آنچه گفته شد سناریوی اولیه طرح ریزی شده بازیگر غربی از طریق 3 محور عمده دنبال میگردد که عبارت اند از:
1- دیپلماسی رسمی (آشکار)
2- دیپلماسی پنهان
3- جنگ روانی
محورهای اول و دوم یعنی دیپلماسی رسمی و پنهان را میتوان کف و سقف امتیازهای آمریکا در این معامله پیشنهادی آمریکا و یا به تعبیری «هویج» و «جنگ روانی» به مثابه «چماق» آن خواهدبود. در ادامه اقدامات انجام گرفته و تا کنون و برخی راهکارهای احتمالی آینده ذیل هر یک از محورها تشریح میگردد:
1- دیپلماسی رسمی
عمده تحولات در حوزه دیپلماسی آشکار را میتوان در چارچوب مذاکرات پرونده هستهای ایران با کشورهای 5+1 تحلیل نمود. امریکایی ها در این مذاکرات کف امتیازات پیشنهادی خود یعنی پذیرش حق غنی سازی 3.5 درصد برای ایران و لغو تحریم ها و در مقابل توقف غنی سازی 20 درصد، تعطیلی تأسیسات فردو و خروج مواد غنی سازی شده 20 از ایران را از ج.ا.ا. مطالبه نمودند.
دانیل برومبرگ همکار ارشد و پیشین «جنینگز راندولف» در موسسه صلح آمریکا، همچنین استاد دانشگاه جورج تاون در گفتوگویی با مؤسسه «صلح آمریکا» به بررسی جوانب مذاکرات هستهای ایران پرداخته و تصریح میدارد: «آمریکا از طریق اردوغان، نخستوزیر ترکیه، که تازگی با [آیتالله] علی خامنهای، رهبر ایران ملاقاتی داشت، و همچنین نشان داده است که برای مسلم دانستن حق غنیسازی ایران به صورت محدود و تحت معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای آماده است، و همینطور حاضر به از سرگیری قرارداد جدیدی برای تبادل سوخت هستهای است، اما تنها در شرایطی که ایران با توقف غنی سازی اورانیوم موافقت کند و تأسیسات نظامی نیمهپنهان خود در فردو، خارج از شهر قم، را تعطیل کند.»[18]
چند روز پس از پایان دور اول مذاکرات در استانبول در تاریخ 16 آوریل 2012 (28 فروردین 1391) روزنامه انگلیسی فایننشالتایمز در تحلیلی به قلم «جیمز بلیتس و دانیل دامبی» تاکید کرد که غرب در حال آماده کردن خود برای لغو برخی تحریمها در مذاکرات بغداد است. این روزنامه همچنین نوشت: «موضوعی که قدرتهای غربی باید به زودی راجع به آن بررسی کنند این است که اگر ایران گامی در مذاکرات بغداد بردارد، آنها چه کاری باید انجام بدهند.»[19] این بدان مفهوم است که طرف غربی به شدت منتظر شنیدن پاسخ ایران در دور بعدی مذاکرات در روز 3 خرداد (23 می) سال جاری در بغداد است.
2- دیپلماسی پنهان
روشن است که امریکا خود را به ظرفیت دیپلماسی رسمی محدود نمیکند و اتفاقاً قرائن نشانگر آن است که بازیگر غربی مسیر دیگری علاوه بر 5+1 را نیز انتخاب کرده است. آخرین روزهای پاییز سال 1390 بود که پانزده تن از کارشناسان و مقامات اسبق و شاخص سیاسی امنیتی آمریکا و اروپا با ارسال نامهای به رییسجمهور آمریکا از وی خواستند تا قبل از اینکه خیلی دیر شود اقدامات دیپلماتیک را با ایران آغاز کند. امضاکنندگان این نامه، در آن بیان داشتند که «برای امنیت بینالملل و آمریکا بسیار حیاتی است که با ایران مجدداً وارد اقدامات مستقیم دیپلماتیک شد تا از این طریق بتوان برای بنبست کنونی راهحلی پیدا کرد.»[20] خیلی زود معلوم شد که اتفاقاً آمریکایی ها چندان هم به چنین راهبردی بی میل نیستند. ارسال نامه مستقیم اوباما به رهبر معظم انقلاب و پیامهایی با واسطه دیگر از مجاری ای همچون عمان، ترکیه و … و نیز پیشنهادهایی چون پیشنهاد رئیس ستاد مشترک نیروهای آمریکایی در خصوص برقراری خط ویژه(تلفن قرمز) میان ایران و آمریکا، همه نشان داد که امریکایی ها در دیپلماسی پنهان مصمم تر هستند.
اندیشکده رند گزارشی تحت عنوان «مقابله با ايران در حال هستهاي شدن» تصریح مینماید: «ايالات متحده آمريكا براي برقراري ارتباط با ايران در راستاي كسب اطلاعات، ارسال علائم هشدار، اجتناب از بروز جنگ ناخواسته و قرار گرفتن در مسير آشتي و مصالحه به کانالهای معتبري نياز دارد. … رئيسجمهور اوباما در ابتداي دوران رياست جمهوري موقتاً تلاش كرد تا کانالهای ارتباطي با رهبري ايران را افتتاح نمايد. اوباما از طريق رسانههاي گروهي با مردم ايران سخن گفت و دو پيام خصوصي براي [آيتالله] خامنهاي فرستاد كه شنيدهها حاكي از آن است که تهران آنها را پاسخ داده است.»[21]
این مرکز همچنین با توصیه دیپلماسی پنهان به سران کاخ سفید اعلام میدارد: «سفراي آمريكا در مراكز كشورها و نهادهاي چندمليتي نظير سازمان ملل متحد و آژانس بینالمللی انرژي اتمي بايد اجازه داشته باشند تا در چارچوب مسئوليت ها و وظايف خود با همتايان ايراني مذاكره نمايند. اين روابط بايد در سكوت و بدون هياهو انجام پذيرد. در نهايت اگر ثابت شود چنين رويكردي از نظر دولتمردان ايران نيز مورد تاييد است، براي مذاكرات مفصلتر بايد برخي کانالهای خاص در نظر گرفته شود. محتوا و در واقع ماهيت اینگونه ارتباطات بايد كاملاً مخفي بماند. اگر روند مذاکرات به سوژهاي عادي تبديل گردد، تحقق اهداف مورد نظر به مراتب آسانتر خواهد بود.»[22]
اواخر بهمن 1390 منابع خبری کشور عمان از تلاش پادشاه این کشور ، سلطان قابوس ، برای دعوت از باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به این کشور جهت مذاکره برای پایان دادن اختلافات موجود بین ایران و آمریکا خبر دادند. همان ایام هم سلطان قابوس به صورت تلفنی با رئیس جمهور ایران مذاکره نمود. شاید علت انتخاب عمان برای وساطت این بود که این کشور همواره به طور همزمان روابط خوبی با جمهوری اسلامی ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی و نیز روابط نزدیکی با ایالات متحده آمریکا داشته است. چند ماه پیش از آن نیز، سه آمریکایی که به جرم جاسوسی در ایران دستگیر شده بودند، با وساطت پادشاه عمان و پرداخت وثیقه از طرف عمان آزاد شدند. چند روز بعد وزیر خارجه این کشور به تهران سفر کرد؛ هرچند که در مذاکرات رسمی ميانجيگري بين ايران و آمريكا تكذيب گردید اما آگاهان از پیغام غیرمستقیم واشنگتن به تهران از کانال مسقط خبر دادند.
بر اساس اخبار منابع آگاه پیشنهاد آمریکایی منطبق بر پیشنهاد دوم مرکز سابان یعنی « فربه کردن هویج» بود. طرف غربی خواهان نشست حریف پای میز مذاکره بود، حتی به قیمت پذیرش غنی سازی 20 درصد. این پیشنهاد هرچند فریبنده مینمود و مینماید اما واقعیت آن است که نشست ایران پشت میز مذاکره برای طرف غربی به مثابه گوشه رینگی بوده که میتوان حریف را از دور خارج کرد. «مذاکره برای مذاکره» بخشی از سناریو است که سالها مورد درخواست غربی ها و به ویژه امریکایی ها بوده و البته با هر بار عدم تمایل ج.ا.ا. مواجه شده است.
اینک اما امریکایی ها در این درخواست مُصِر بودهاند نخست وزیر ترکیه نهم و دهم فروردین ماه سال جاری، درست یک روز پس از دیدار با رئیس جمهور آمریکا عازم تهران شد تا بار دیگر به ایران این پیغام داده شود اگر از اصرار به مواضعش دست بکشد و پای میز مذاکره مستقیم بنشیند آمریکایی سقف امتیازات و یا همان «هویج فربهتر» را ارائه خواهند نمود.
اما این تمام ماجرا نیست. بلکه پذیرش هر یک از دو پیشنهاد اول یا دوم، آغاز فاز دوم سناریوی بازیگر غربی را به دنبال خواهد داشت که در ادامه بدان پرداخته خواهدشد؛ اما پیش از آن به بخش «چماق» نیز باید اشاره گردد.
3- جنگ روانی
عملیات روانی همواره بخش قابل توجهی از رویه سرویسهای اطلاعاتی غرب را به خود اختصاص داده است و البته آمریکایی ها همیشه در عمل ثابت کردهاند که هیچگاه از آن غفلت نکرده اند. به نظر میرسد بخش «چماق» گام اول سناریوی آمریکایی، معطوف به راهبرد جنگ روانی باشد.
برخی تحلیلگران غربی به طور مشخص پیشنهاد میدهند که با تهدید و جنگ روانی باید ایران را به تغییر رفتار و سازی در برابر غرب وادار ساخت. فصلنامه واشنگتن در سال 2012 گزارشی تحت عنوان برای حفظ صلح با ایران، تهدید به حمله کنید به قلم “مایکل سینگ” منتشر کرده است که نویسنده آن این گونه آورده است: «در حالی که برنامه هستهای ایران در بیست و چند سال گذشته در دستور کار سیاست خارجی آمریکا بوده است، اکنون این احساس واضح وجود دارد که این موضوع بالاخره به سرانجام خود نزدیک میشود. … بنابراین، آیا این تحریمهای جدید و نیرومند ابزاری هستند که آمریکا به کمک آنها سرانجام به هدف خود مبنی بر وادار کردن ایران به تعلیق غنی سازی اورانیوم و ورود به مذاکرات جدی با هدف از بین بردن نگرانیهای بینالمللی درباره فعالیتهای هستهای ایران، نائل شود؟ به رغم مذاکرات هر چند گاه یکبار ایران با قدرتهای موسوم به 1+5 (چین، فرانسه، روسیه، انگلیس و آمریکا بعلاوه آلمان)، بعید به نظر میرسد که آمریکا در حال حاضر به این هدف ها نائل شود. این صرفاً شدت تحریم ها یا صداقت پیشنهادهای آمریکا نیست که مشخص کننده نتیجه تلاشهای آمریکا برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای است. بلکه موفقیت در این زمینه بستگی به این دارد که آیا متحدان کلیدی – به خصوص چین و اسرائیل – حمایت از رویکرد آمریکا را برای پیشبرد منافع ملی خود در نظر داشته باشند، و آیا ایران ادامه سیاستهای تقابل جویانه خود را به طور بالقوه برای خود فاجعه بار بداند یا خیر. از این رو راهبرد کنونی آمریکا ناکامل است. آمریکا برای رسیدن به هدفهای خود باید به روشنی بیان کند که خطوط قرمزش از حیث رفتار ایران کدام است و در صورت عبور ایران از این خطوط قرمز، به طور معتبری ایران را تهدید به اقدام نظامی کند.»[23]
آنچه مسلم است در چند سال اخیر خصوصاً یک سال گذشته شیب جنگ روانی غرب علیه جمهوری اسلامی ایران شدت یافته جنگ تمام عیار رسانهای ، اولاً مصرف بینالمللی دارد و آن تشدید پروژه ایران هراسی با هدف منزوی سازی ج.ا.ا. و نیز مصرفی داخلی در ایران خواهد داشت تا با ایجاد شکاف میان ملت و حاکمیت، ج.ا.ا. را از نظر عقبه راهبردی با چالش مواجه ساخته و در زمان لازم به تغییر رفتار و نرمش مطابق میل غرب مجبور سازد.
ادعای کنگره آمریکا مبنی بر همکاری ایران با القاعده[24]، ادعای سیانان مبنی بر کشته شدن دهها تن از نظامیان آمریکا توسط ایران[25]، ادعای سناتور آمریکا مبنی بر حمله ایران به آمریکا تا سال 2015 ، متهم کردن ایران به تلاش برای ترور سفیر عربستان در خاک آمریکا[26]، نمایش گاهشماری در وبگاه «اتحاد علیه ایران هستهای» (UANI) برای توجیه اقدامات خصمانه آمریکا علیه ایران، انتشار مستند «ایرانیوم» و متهم ساختن ایران به داشتن سلاح هستهای در 19 بهمن 1389 (08/02/2011) ، ادعای حمله ایران به آمریکا از طریق «بمب الکترومغناطیس ایامپی »(EMP) ، ساخت فیلم «تبدیلشوندگان 3» و حمله آتوباتها به کشور هستهای ایران، معرفی ایران به عنوان کشوری تروریستی در قسمتی از سریال آمریکایی CHAOS شبکه سیبیاس، توجیه استفاده بمب اتم توسط آمریکا در جنگ جهانی دوم و تجهیز رژیم صهیونیستی به آن برای مقابله با ایران در یک پویانمایی ، توجیه اذهان عمومی برای حمله آمریکا به ایران در کارتون «مرد خانواده» شبکه فاکس قرن بيستم آمريکا ، تروریست اعلام کردن ایران، حمله به تهران و اشغال آن در بازی رایانهای میدان نبرد 3 (Battlefield 3) ، انتشار کتاب داستانی «آخرین پرواز کارل» و معرفی ایران به عنوان آغازگر جنگ جهانی سوم، سخنان رسمی باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا مبنی بر اینکه «پنجره دیپلماسی در حال بسته شدن است»[27] و انتشار فیلم شبیهسازی جنگ ایران و اسرائیل و پیامدهای متعاقب آن توسط یکی از روزنامههای رژیم صهیونیستی، بخشی از سناریوهای رسانهای آمریکا و همپیمانانش علیه ج.ا.ا. در یک سال گذشته بودهاند که در کنار اقدامات عملیاتی و محیطی همچون استقرار سپر دفاع موشکی در کشور همسایه ایران، ورود ناو هواپیمابر اینترپرایز (بزرگترین و اولین ناو هواپیمابر با سوخت هستهای) به خلیج فارس در روزهای اخیر نشان از گستردگی جنگ روانی تمام عیار غرب علیه جمهوری اسلامی ایران دارد.
واضح است که بازیگر غربی علاوه بر اینکه در این سناریو سرگرم مشغول سازی افکار عمومی خود برای توجیه سیاست جهانی اش است، چشمی هم به زمین حریف دارد و امیدوار است بتوانند با تزلزل در عقبه حریف و یارگیری از تیم او زمینه را برای تغییر رفتار و الزام به نرمش وی فراهم آورد.
فاز دوم: بازی در زمین حریف
آمریکایی ها امیدوارند که در صورت موفقیت فاز اول یعنی مؤثر بودن راهبرد «چماق و هویج» این بار، بازی را در زمین حریف یعنی از درون جمهوری اسلامی ایران و با ایجاد اختلاف نظر در حاکمیت در خصوص چگونگی مواجهه با پیشنهاد غرب ادامه دهند.
امیدهایی که برای غرب در خصوص دراز کردن دست دوستی و آشتی با غرب در داخل ایران وجود دارد کم نبوده و تازگی هم ندارد. جریان فتنه خصوصاً طیف بازگشت گرای آن از دوره حضور در قوه مجریه و مقننه (دولتهای هفتم و هشتم و مجلس ششم) به صورت آشکار و نهان تمایل خود را به نرمش در برابر آمریکا نشان داده است. اظهارات اخیر پدر معنوی طیف تکنوکرات در خصوص آمادگی برای حل مشکلات با آمریکا چراغ سبز دیگری از داخل برای تکمیل پازل فاز دوم سناریو است.
اما به نظر میرسد تکمیل بخش دیگری از پازل بر عهده طیفی دیگر از سیاسیون حاضر در مسئولیتهای اجرائی است که در ادبیات سیاسی با عنوان «جریان انحرافی» شناخته میشوند. کدهای فراوانی در دست است که نشاندهنده آن است که امید جدی ای در بازیگر غربی به این طیف وجود دارد. اشاره روزنامه آمریکایی«واشنگتن پست» با استناد به گزارش منابع خبری خویش در مورد «تلاشهای لیدر جریان انحرافی برای گشودن باب مذاکره با آمریکا» و این که وی «علایم متعددی فرستاده مبنی بر این که مایل به دیدار با مقامهای آمریکایی است.»[28] و نیز گزارش شبکهی «بی.بی.سی» که در آن نکاتی فراتر از مطالب واشنگتن پست منتشر کرد و نوشت: «برخی شواهد حاکی از آن است که گروهی از مدیران احمدی نژاد در فرصت دیدار نیویورک پیشنهاد مبادلهی امتیازاتی را بین طرف آمریکایی و ایرانی به امید برچیدن تحریمها مطرح میکنند.» همچنین این شبکه در گزارشهای خود از ترکیب همراهان رییس جمهور با عنوان افرادی با نگاه جدید به غرب یاد کرد و در این باره تلاشهای قبلی گروههای اصلاحطلب و کارگزاران برای گشایش باب دوستی با آمریکا را خاطر نشان ساخت حاکی از ان است که رسانههای غربی نتوانسته اند شادی خویش از چراغ سبز این طیف به مذاکره پنهان سازند.
«سوزان مالونی» از محققین مرکز «سابان»، به عنوان زیرشاخهی مؤسسهی بروکینگز و از اعضای شورای روابط خارجی آمریکا که در ایام فتنهی 88 از جمله نویسندگان طرح براندازی جمهوری اسلامی بود، در تفسیر فرصت پیش آمده برای امریکا در جمهوری اسلامی مینویسد: «جریانی در داخل ایران به دنبال فراتر کردن اختیار نهادهای اجرایی است. این جریان با سوءاستفادههای ماهرانه از انگیزههای ملی و برخی نارضایتیهای اقتصادی از هر فرصتی برای مطرح کردن پایگاههای قدرت و اظهار نفوذ خود استفاده میکند. این همان هوش سیاسی است که این جریان را به استقبال از مذاکره با واشنگتن فرا میخواند. پیشنهادی که در تعارض با ایدئولوژی رسمی و ضدآمریکایی ایران است.»[29]
حتی اگر افشاگری «ديويد ایگنیشس»، يکي از چهرههای مطبوعاتی امريکا در امور خاورميانه، در روزنامه واشنگتن پست در خصوص درخواست ملاقات لیدر جریان انحرافی با مقامات آمریکایی، نادیده گرفته شود، اشتیاقی که رسانههای غربی در انعکاس سخنان رئیس جمهور کشورمان در جریان سفر به نیویورک در سال گذشته از خود نشان دادند قابل اغماض نیست. رئیس جمهور در گفتگوی زنده و مستقیم با ایرانیان خارج از کشور که از طریق شبکه جام جم 2 صورت گرفت، چنین گفت: « آینده روابط ایران و آمریکا به رفتار دولت آمریکا بستگی دارد چرا که ما اصل را در برقراری رابطه میدانیم و معتقدیم فقدان ارتباط به زیان دو طرف است و لازم است دولتمردان آمریکایی مقداری در اخلاق، رفتار و رویکردهای خود تجدیدنظر کنند تا مشکلات برطرف شود.»[30]
آسوشیتدپرس خبرگزاری آمریکایی نیز اول مهرماه 90 گزارش داد رئیسجمهوری ایران، در مصاحبهای با خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت که برای ترمیم روابط میان ایران و آمریکا دیر نیست. وی که برای شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک بهسر میبرد روز پنجشنبه در مصاحبه با این خبرگزاری با اشاره به اینکه باراک اوباما، رئیسجمهوری ایالات متحده، در زمان انتخاب خود قول داد که روابط آمریکا و ایران را بهبود ببخشد گفت: «به نظر من این فرصت هنوز به طور کامل از دست نرفتهاست.» همچنین وی در مصاحبه با آسوشیتدپرس در خصوص رابطه ایران با آمریکا گفت که «ما بسیار طرفدار تغییر هستیم» و افزود: «من پیامی شخصی هم برای رئیسجمهور اوباما فرستادم ولی هیچوقت جوابی دریافت نکردم.»[31]
البته کل سناریو بدین جا حتم نمیشود. در این جا راهبرد بی ثبات سازی جمهوری اسلامی ایران از طریق تشدید گسستهای اجتماعی و سیاسی در دستور کار قرار خواهدگرفت به گونهای که با شدت گرفتن فضای رقابتی در داخل و نیز چالشهای سیاسی اجتماعی اقتصادی داخلی و محیطی فضا برای بی ثبات سازی مهیا میگردد.
البته بحرانسازیهای فصل به فصل جریان انحراف امیدواری تحلیلگران غربی را برای تحقق آرزوی دیرینهی «بیثباتسازی حاکمیت ایران» بیش از پیش نمایان میسازد. این موضوع در لابهلای بسیاری از اسناد منتشرهی تحلیلگران غربی مشهود است؛ «علیرضا نادر» از جمله استراتژیستهای مؤسسهی رند، معتقد است شرایط داخلی کشور با مهندسی جریان انحراف بهسوی بحرانی شدن در حال حرکت است؛ وی در جملهای قابل تأمل تصریح میکند: «آن چه ما در ایران ناظریم، آرامش پیش از طوفان است.»[32] همچنین تحلیلگر روزنامهی «لوفیگارو» مینویسد: «آیا حکومت ایران، در سایهی انقلاب در کشورهای عرب و دو سال پس از خیزش سبز که شکست خورد، در حال ترک خوردن از داخل است؟ هنوز برای نتیجه گرفتن، بسیار زود است؛ اما نشانههایی هست که نشان میدهد اختلافات شدیدی وجود دارد.»[33]
طرف غربی شکاف ایجاد شده توسط جریان انحراف را مسبب ایجاد شکافهای سه بعدی و عمیق دیگری در سطح نظام دانسته و در توصیف این پدیده مینویسد: «تشدید رویارویی در رأس قدرت از یکسو، رویارویی میان ریاستجمهوری و مجلس و از سوی دیگر موجب بروز شکافی جدید در کادر اصلی و عملاً موجب ایجاد سیستمی سه بعدی شده است. این وضعیت در عین حال موجب اصطکاک بیشتر در صفوف محافظهکاران شده است که ایجاد سه اردوگاه عمده و تشکیل چندین گروه انشعابی حاصل آن است.»[34] «بی.بی.سی» فارسی هم یکی از بسیار رسانههایی است که بر این نکته دست گذارده و اینگونه تحلیل میکند: «حکومت ایران در مناقشهی میان نزدیکان آقای احمدینژاد از یکسو و طیف گستردهای از اصولگرایان، میانهروان و تندروهای حامی رهبر ایران از سوی دیگر، یکبار دیگر ماهیت پرتنش درون خود را آشکار یافته است.»[35] روزنامهی «واشنگتن پست» نیز در 28 تیر ماه 1390 به قلم «کریم سجادپور» این مسأله را تحلیل کرده و به شکل مضحکی مدعی شده است: «احمدینژاد با برجسته کردن شکافهای داخل کشور و شکستن تابوهایی که در گذشته مقدس بودهاند -مثل چالش با رهبری- به صورت غیر عمدی به متحد غیرواقعی جنبش دموکراسی ایران، تبدیل شدهاست. در گذشته گمان میشد او رهبر خیزش و ترقی جمهوری اسلامی باشد؛ اما حالا بیشتر احتمال دارد از جانب مورخان به عنوان مردی به خاطر آورده شود که سقوط جمهوری اسلامی را تسریع کرده است.»
به نظر میرسد در گام بعدی گسست درون حاکمیت، در روند اتصال میان اضلاع مختلف جریانات غیر خودی تسریع خواهد شد و نوک تهاجم پیکان جریانات فتنه، تکنوکرات و انحرافی به سمت گفتمان اصیل انقلاب، امام و رهبری و در رأس آن جایگاه ولایت فقیه و شخص ولی فقیه خواهد رفت. جریان فتنه و تکنوکرات تجربه کوچکی از این سناریو را در دوره فتنه 88 پیاده نمود و ماجرای قهر 11 روزه را نیز میتوان تمرینی آزمایشی برای جریان انحرافی در پیگیری این سناریو تلقی کرد.
با توجه به آنچه گفته شد میتوان به طور کلی اهداف غرب در دستور کار قرار دادن مدل جدید را چنین برشمرد:
1) کشاندن ایران به پای میز مذاکره
2) تعامل با ج.ا. ایران
3) تغییر رفتار ج.ا.ا.
4) مدیریت بر تحولات منطقهای
5) حفظ امنیت رژیم صهیونیستی
6) مدیریت بر بحران اقتصادی غرب
در این راه البته بایستی شرایط محیطی جامعه نیز مهیای این تهاجم بزرگ گردد و حذف احتمالی موانع نیز در دستور کار قرار خواهد گرفت. به نظر میرسد برخی اجزای احتمالی سناریوی فوقالذکر چنین خواهندبود:
1) دوقطبی سازی تصنعی جامعه و حاکمیت و اخلال در وحدت ملی
2) آشفتگی وضعیت معیشتی
3) ایجاد گسست سیاسی در حاکمیت و گسست اجتماعی و فشار برای مذاکره (از طریق جریان انحرافی و فتنه و فشارهای اقتصادی)
4) هجمه به اساس نظام و جایگاه رهبری و ایجاد محور مقابل رهبری
5) تضعیف و قطع بازوهای ولایت فقیه (خصوصاً نهادهای انقلابی و …)
6) زمینه سازی برای شکل گیری فتنه بزرگ (ائتلاف فتنه و انحراف)
پیامدهای احتمالی اجرای این سناریو چنین برآورد میگردد:
شایان ذکر است به نظر میرسد این مدل از جهاتی شباهتهایی به مسیری که منتج به پذیرش قطع نامه 598 از سوی ایران شد ، دارد. فشارها و مشوقهای خارجی منجر به تغییر رفتار برخی مسئولین اجرایی، سیاسیون و نظامیان در خصوص ادامه جنگ شد و نهایتاً فشار نخبگان حاکمیتی و خوف از هم گسیختگی وحدت نخبگان جامعه منجر به پذیرش جام زهر از سوی امام (ره) شد. در مقطع حاضر نیز در فضای هیجانات سیاسی و دوقطبی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری میتواند فضا را برای به هم پیوستن جریان فتنه، اصلاح طلبان، تکنوکرات ها و جریان انحرافی در موضوع رابطه با آمریکا، مهیا نموده و زمینههای رخ دادن فتنه جدید در آستانه انتخابات ریاست جمهوری یازدهم رقم خواهد خورد.
با این حال یقیناً حساسیت دلسوزان انقلاب اسلامی و پیروی از رهبریهای داهیانه امام خامنهای (مدظلهالعالی) میتواند راه را بر موفقیت توطئه آمریکایی صهیونیستی سازش ببندد.در پایان این سخن حضرت امام خمینی(ره) را در ترسیم راهبرد جمهوری اسلامی ایران به کاخ سفید یادآوری میکنیم: «جهان باید بداند که ایران راه خود را پیدا کرده است و تا قطع منافع آمریکای جهان خوار، این دشمن کینهتوز مستضعفین جهان، با آن مبارزهای آشتی ناپذیر دارد. ما مبارزه سخت و بی امان خود را علیه آمریکا شروع کردهایم و امیدواریم فرزندانمان با آزادی از زیر یوغ ستمکاران، پرچم توحید را در جهان برافرازند. ما یقین داریم که دقیقاً به وظیفهمان که مبارزه با آمریکای جنایتکار است ادامه میدهیم و فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید.»
[1]- بیانات در دیدار اقشار مردم و خانواده شهدا و ایثارگران ، 10/12/1390
[2]- رادیو فردا، ۱۳۹۰/۷/۲
[3]- خبرگزاری فارس، 91/01/25 ، شماره: 13910125000173
[4]- گفتگو با شبکه خبری MSNBCT، بازبینی در 12نوامبر 2011
[5]- بيانات معظم له در اجتماع بزرگ مردم كرمانشاه، 20/7/1390
[6] بيانات معظم له در ديدار شركتكنندگان در اجلاس جهانی جوانان و بيدارى اسلامى ، 10/11/1390
[7]- مرکز سابان در ماه مه ۲۰۰۲ در مؤسسه بروکینگز- اتاق فکر حزب دموکرات آمریکا – برای سیاست خاورمیانه به راه انداخته شد. با اضافه شدن این مرکز، مؤسسه بروکینگز به سرعت به یکی از مراکزی با بیشترین پویایی جهت تحقیق و تحلیل سیاست آمریکا در خاورمیانه تبدیل شد. این مرکز با کمک تاجر برجسته «لسآنجلسی» حیم. سابان، تأسیس شد.
[9]- وبگاه موسسه رند، بازبینی در 9 مه 2011
[10]- Mullahs Guards and Bonyads
http://www.rand.org/pubs/monographs/2009/RAND_MG878.pdf -[11]
[12]- سازمان تحقیقاتی و رسانهای «گلوبال ریسرچ» مونترال کانادا، (www.globalresearch.ca) بازبینی در 4 دسامبر 2011
[14]- همان
[15]- همان
http://www.brookings.edu/events/2009/0623_iran_strategyaspx -[16]
[18]- چشم انداز مذاکرات 1+5 با ایران از منظر موسسه صلح آمریکا، خبرگزاری فارس 91/01/26 ، شماره: 13910126000412
[19]- وبگاه ایران هستهای ، سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۱
[20]- وبگاه مشرق، ۳۰ آذر ۱۳۹۰
[22]- همان
[24]- در 14 اردیبهشت 1390 (04/05/2011) کنگره آمریکا طی گزارشی مدعی شد که سپاه پاسداران ایران با شبکه القاعده در ارتباط است. مايکل اسميت نويسنده این گزارش ادعا کرد: «ايران روابط کاري بسيار مستحکمي را با سران القاعده به وجود آورده است. اين رابطه به منظور مهار نفوذ آمريکا در خاورميانه و آسياي جنوبي به وجود آمده است. ايران از طريق اين ارتباط همچنين به القاعده کمک ميکند تا اين شبکه، تروريستها را تجهيز کرده تا حملاتي را عليه آمريکا و ديگر همپیمانان اين کشور انجام دهند و به همين منظور تمامي حمايتهاي مورد نياز براي گسترش القاعده را فراهم ميکند.» وي در گزارش خود بدون هيچگونه استدلال و استنادي نوشت: «از زمان 11 سپتامبر 2001 تاکنون، اين همکاري بسيار قطعي شده است. صدها تن از اعضاي القاعده به همراه اعضاي خانواده سران اصلي القاعده همچون اسامه بن لادن در داخل ايران پناهنده شدهاند.»
[25]- شبکه خبری سیانان در پی یک حمله مرگبار به یک بالگرد آمریکایی در جنوب غربی کابل که منجر به کشته شدن 38 نفر از نیروهای آمریکایی و افغانی شد، به رغم عدم وجود هرگونه مدرک و سند، انگشت اتهام را به سمت ایران گرفته و مدعی شد که ایران در این کار دخیل بوده است.
[26]- در 19 مهر 1390 (11/10/2011) شبکه تلویزیونی VOA آمریکا در خبری فوری ادعا کرد که ایران در چند ترور و انفجار مداخله داشته است. این شبکه مدعی شد که یک ایرانی به اتهام تلاش برای ترور سفیر عربستان و انفجار سفارتهای عربستان و اسرائیل در آمریکا دستگیر شده است. در همین راستا، وزیر دادگستری آمریکا و رییس افبیآی نیز مدعی شدند که دو ایرانی به نامهای منصور ارباب سیار و غلام شکوری که فرد اول دستگیر شده و دیگری به ایران گریخته است، قصد ترور سفیر عربستان در خاک آمریکا را داشتهاند. همچنین ادعا شد که این دو نفر از اعضای سپاه قدس ایران بوده و برای انجام این عملیات یک و نیم میلیون دلار پول دریافت کرده و با کارتلهای مواد مخدر مکزیک نیز همدست بودهاند. مقامات آمریکایی حتی سلیقه به خرج داده و بر روی این طرح ادعایی نام «عملیات ائتلاف قرمز» را نهادند.
[27]- روزنامه گاردین، 14 مارس 2012
[28]- بی.بی.سی فارسی، 28 اردیبهشت 90
[29]- وبگاه ندای انقلاب، شنبه ، 11 تیر 1390
[31]- رادیو فردا۱۳۹۰/۰۷/۰۱
[32]- V.O.A، علیرضا نادر، 1/4/90
[33]- لوفیگارو، 16/2/90
[34]- گاردین، 21/5/90
[35]- B.B.C، 31/3/90