مقدمه
عملیات طوفان الاقصی پیامدهای جدی برای معادلات منطقهای و بینالمللی داشته است. ازجمله موضوعات متأثر منافع راهبردی چین و روسیه با کاهش تمرکز رسانهای، سیاسی و میدانی در حوزه جنگ اوکراین و خارج شدن موضوع تایوان از صدر اخبار رسانهها بوده است. درواقع به نظر میرسد با کاهش تمرکز راهبردی اروپا و غرب نسبت به چین و روسیه این دو کشور از مهمترین برندگان عملیات طوفان الاقصی هستند. بااینحال روند جنگ غزه میتواند بهگونهای پیش رود که جای برندگان و بازندگان عوض شود و ازاینرو حفظ منافع ناشی از تغییر معادلات نیازمند اتخاذ سیاستها و اقدامات مناسب در محیط بهشدت پویای کنونی منطقه است. به عبارتی چین و روسیه برای بهرهمندی بهتر از فرصتهای شکلگرفته در پی جنگ غزه و تأمین منافع لازم است بهصورت مؤثر درگیر تحولات شوند. پس از عملیات طوفان الاقصی چین و روسیه هر دو تلاش کردهاند تا با برقراری ارتباط با همه طرفهای ذیربط نقش موجود آمریکا را بهعنوان تنها میانجی در مسئله فلسطین به چالش بکشند. چین و روسیه هر دو برای کسب رهبری کشورهای جنوب یا در حال توسعه تلاش میکنند و طوفان الاقصی فرصتی فراهم کرده است تا آنها قابلیت خود در این زمینه را نشان دهند. بر این اساس انتظار میرود چین و روسیه فعالیتهای خود در منطقه را افزایش دهند و از نارضایتی کشورهای اسلامی و عربی از حمایت مغرضانه آمریکا از رژیم صهیونیستی به نحو مطلوب بهره ببرند. این امر فرصتی برای ائتلاف و نزدیکی بیشتر این دو کشور با ایران و محور مقاومت فراهم میکند؛ چراکه نزدیکی سیاسی آنها به ایران و نفوذ قابلتوجه ایران در منطقه بهترین مسیر را برای ورود آنها به مسائل منطقه ازجمله مسئله فلسطین ارائه میکند و محور مقاومت نیز متقابلاً میتواند از مزایای حمایت دو قدرت بزرگ بهرهمند شود. این گزارش تلاش میکند تا با شناسایی منافع راهبردی چین و روسیه زمینه درک و بهرهمندی بهتر از فرصتهای همکاری ایران و محور و مقاومت با این دو قدرت بزرگ و اجتناب از خطرات و پیامدهای منفی جنگ غزه را فراهم کند.
مواضع و منافع راهبردی چین در رابطه با مسئله فلسطین و جنگ غزه
تاکنون تعاملات دیپلماتیک چین با منطقه غرب آسیا تابعی از سیاست پکن برای ایجاد تعادل بین کشورهای حاشیه خلیجفارس و ایران و همچنین بین قدرتهای اصلی منطقه و رژیم صهیونیستی بوده است. در رابطه با مسئله فلسطین در دوران مائو، پکن از حامیان ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) بود و مبارزات آن علیه رژیم صهیونیستی را یکی از جنبههای مبارزه علیه «امپریالیسم غربی» تلقی میکرد. بااینحال، پس از مائو و تمرکز بیشتر چین بر توسعه اقتصاد، حمایت این کشور از ساف کمرنگ شد و روابط آن با اسرائیل در ابتدا از طریق فروش تسلیحات و همکاری امنیتی، سپس با برقراری مجدد روابط دیپلماتیک رسمی در سال1992 توسعه یافت. این روابط در قرن بیست و یکم ادامه یافت و پکن و تلآویو در سال 2017 یک «مشارکت جامع نوآورانه» را امضا کردند و چین به بزرگترین شریک تجاری اسرائیل تبدیل شد. در سال 2014، این کشور 4 میلیارد دلار در اسرائیل سرمایهگذاری کرد اما تنها یکمیلیون دلار به فلسطینیها کمک کرد؛ این در حالی بود که ژاپن در همان سال 200 میلیون دلار به فلسطینیها کمک کرد. از آن زمان تاکنون، تجارت چین و اسرائیل از 11 میلیارد دلار به بیش از 23 میلیارد دلار افزایش یافته است.[1]
علیرغم چنین روابطی به لحاظ سیاسی موضع چین بهعنوان طرفدار فلسطین و موازنهای برای حمایت غرب از صهیونیستها تلقی میشود. شی جین پینگ هرساله در روز همبستگی جهانی با مردم فلسطین پیامهای تبریک ارسال و دیدارهای ویژه ترتیب داده است و بر ضرورت پیشبرد توافق سیاسی بر پایه راهحل تشکیل دو کشور و تلاشهای بینالمللی برای صلح تأکید کرده است. چین بهعنوان عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل ادعا میکند که به تلاش خود در این زمینه برای یافتن راهحلی جامع، عادلانه و ماندگار به همکاری با جامعه جهانی ادامه خواهد داد. در اواخر خرداد امسال شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، از محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین در پکن استقبال کرد. سخنگوی سفارت چین چند ماه پس توافق ایران و عربستان با میانجیگری این کشور در تابستان امسال اعلام کرده بود پکن آماده است نقش مثبتی در پیشبرد گفتگوهای صلح بین اسرائیل و فلسطینیها ایفا کند، زیرا امیدوار است نزدیکی ایران و عربستان سعودی به «موج آشتی» در سراسر خاورمیانه دامن بزند.
در خصوص جنگ اخیر یک هفته پس از عملیات 15 مهر، «وانگ یی» وزیر امور خارجه چین خواستار برگزاری کنفرانس صلح جهانی شد. او حملات اسرائیل را «فراتر از محدوده دفاع از خود» دانست و گفت منشأ درگیری «در این واقعیت است که عدالت در مورد مردم فلسطین اجرا نشده است» و «مجازات دستهجمعی» فلسطینیها باید پایان یابد. در 25 مهر، شی جین پینگ رئیسجمهور چین خواستار آتشبس در اسرع وقت شد تا از گسترش درگیری و ایجاد یک بحران انسانی جدی جلوگیری شود و «ژای جون»، فرستاده ویژه خود در غرب آسیا را برای گفتگو با طرفهای ذیربط به منطقه فرستاد.
این کشور برخلاف میل رژیم صهیونیستی از محکوم کردن عملیات الاقصی خودداری کرده و حملات اسرائیل به غزه را «مجازات دستهجمعی» غیرنظامیان فلسطینی خوانده است که نشاندهنده مخالفت آن با تهاجم زمینی اسرائیل به غزه است. چین که اخیراً رئیس شورای امنیت سازمان ملل شده است به قطعنامه آتشبس مجمع عمومی رأی مثبت داد. این موضعگیری چین یک راهبرد سازمانیافته و آگاهانه برای دستیابی به اهداف این کشور در منطقه و فراتر از آن است. مهمترین اهداف این کشور در این رابطه به شرح ذیل است.
کسب حمایت کشورهای عربی و اسلامی و همزمان حفظ روابط اقتصادی با رژیم صهیونیستی
بهطورکلی چینیها در رابطه با هر درگیری بین رژیم صهیونیستی و فلسطینیها ابتدا موضعی بسیار محتاطانه اتخاذ میکنند و سپس خواستار صلح و محکومیت خشونت علیه غیرنظامیان میشوند و در درجه اول بر نارضایتیهای فلسطینیها تمرکز میکنند. این نوع مواضع چین بازتابدهنده برخی منافع راهبردی چین است که در منطقه و در رابطه با مسئله فلسطین دنبال میکند.
چین با اتخاذ این رویکرد درواقع به دنبال حفظ حمایت کشورهای عربی و اسلامی حامی فلسطین و درعینحال حفظ روابط اقتصادی عمیق با اسرائیل بوده است. چین ازیکطرف همانطور که قبلاً ذکر شد روابط اقتصادی عمیقی با اسرائیل برقرار کرده است و از طرف دیگر سرمایهگذاری زیادی در عربستان سعودی و دیگر کشورهای حوزه خلیجفارس انجام داده است. تجارت بین پکن و ریاض در سال 2022 به 106 میلیارد دلار رسید که تقریباً دو برابر ارزش تجارت عربستان سعودی و ایالاتمتحده است.[2] چین همچنین خریدار اصلی نفت عربستان سعودی و ایران است. این کشور بزرگترین شریک تجاری کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقاست و تقریباً نیمی از نفت وارداتی آن از خلیجفارس است. تجارت کل چین با جهان عرب در سال گذشته بیش از 430 میلیارد دلار بود.[3]
به مدت چند دهه چین تلاش میکرد خود را از درگیریهای منطقه غرب آسیا دور نگه دارد اما به نظر میرسد این رویکرد طی سالهای اخیر تغییر کرده است و این کشور تلاش میکند نفوذ اقتصادی خود را تبدیل به نفوذ سیاسی تبدیل کند که یک نمود آشکار آن میانجیگری توافق ایران و عربستان بوده است. این تغییر رویکرد با هدف محافظت از منافع تجاری چین و همچنین کسب حمایت کشورهای عربی از تلاشهای چین برای تغییر نظم جهانی به نفع خود انجام میشود. بنابراین در شرایط کنونی معادلات بهگونهای است که چین منافع گستردهتری از حفظ همزمان روابط با کشورهای عربی و اسرائیل را دنبال میکند.
تقویت نفوذ و تثبیت خود بهعنوان یک میانجی در غرب آسیا
برای چین، جنگ غزه فرصتی برای تثبیت جایگاه این کشور بهعنوان یک میانجی در غرب آسیا و مطرح کردن خود بهعنوان جایگزینی برای ایالاتمتحده در این زمینه و تقویت شراکت با روسیه و جهان عرب است. در سالهای اخیر روابط چین با کشورهای منطقه عمیقتر شده و نفوذ آن در منطقه بهتدریج افزایشیافته است. بنابراین، بسیاری از کشورهای منطقه، اهمیت زیادی به دیدگاه چین میدهند و چین بر این اساس تلاش میکند خود را بهعنوان یک میانجی منصف برای حلوفصل اختلافات منطقه و همچنین یک ابرقدرت حامی منافع جهان عرب و چشمانداز جنوب جهانی در تحولات آتی مطرح کند. نارضایتی کشورهای عربی از حمایت همهجانبه آمریکا از رژیم صهیونیستی در جنگ غزه این فرصت را نیز ممکن است برای چین فراهم کند تا به سمت همکاری تسلیحاتی با کشورهای عربی حرکت کند.
مطرح کردن خود بهعنوان رهبر کشورهای درحالتوسعه
چین با اتخاذ نوعی رویکرد «بیطرفی ضد غربی» تلاش میکند از حمایت یک پایگاه حمایتی پرجمعیت و ازنظر راهبردی مهم بهرهمند شود و خود را بهعنوان رهبر کشورهای درحالتوسعه مطرح کند. بسیاری از کشورهای جنوب یا درحالتوسعه با فلسطین همدردی میکنند و بنابراین جنگ غزه موضوعی است که چین میتواند از آن برای بسیج حمایت از رهبری خود در کشورهای درحالتوسعه استفاده کند. چین با تأکید بر موضع بیطرف خود و نقش خود بهعنوان صدای جنوب جهانی، تلاش میکند از اعتبار ایالاتمتحده در عرصه جهانی بکاهد.
مواضع چین در رابطه با جنگ غزه یک انحراف آشکار از رویکرد گذشته پکن مبنی بر اجتناب از درگیریهای منطقه غرب آسیا محسوب میشود و نشاندهنده تمایل جدید این کشور به استفاده از درگیریهای منطقه بهعنوان فرصتهایی برای تضعیف ایالاتمتحده و کسب امتیاز در کشورهای درحالتوسعه است. حمایت کشورهای غربی از رژیم صهیونیستی در حمله به غزه خشم جهان عرب و بسیاری از کشورهای بهاصطلاح جنوب و درحالتوسعه را برانگیخته است. این وضعیت موقعیت بینالمللی غرب را تضعیف میکند و فرصتهایی را برای چین فراهم میکند تا نفوذ دیپلماتیک منطقهای و جهانی خود را افزایش دهد.
نشان دادن سلطه راهبردی خود در شرق آسیا
کارشناسان چینی بر این باورند که هر چه مناطق راهبردیتر فراتر از شرق آسیا بیشتر توجه واشنگتن را جلب کند زمان و فضای بیشتری برای چین به دست میآید تا نفوذ راهبردی خود را شرق آسیا تحکیم کند. جنگ اسرائیل و غزه نیز چنین کارکردی را ایفا میکند و تمرکز ایالاتمتحده را از شرق آسیا منحرف میکند. بنابراین چین از درگیر شدن آمریکا در منطقه در پی جنگ غزه خرسند است و هر چه آمریکا بیشتر در این درگیری مشغول شود بهگونهای که تمرکز کمتری بر شرق آسیا داشته باشد به نفع چین خواهد بود.
فشار دیپلماتیک و برانگیختن افکار عمومی علیه واشنگتن
چین با تأکید بر موضع بیطرف و نقش خود بهعنوان صدای کشورهای جنوب، به دنبال این است که قدرت نرم ایالاتمتحده و موقعیت آن بهعنوان میانجی بلامنازع در مسئله فلسطین را به چالش بکشد و در این راستا خواستار برگزاری یک کنفرانس جهانی برای آغاز روند صلح در موضوع فلسطین شده است. هدف نهایی چین در این رابطه تنزل جایگاه جهانی ایالاتمتحده و پیروزی در نبرد گفتمانها با سرمایهگذاری بر همدردی با فلسطینیان در سراسر جهان است.
جنگ غزه همچنین به پکن اجازه داده است تا ادعاها در مورد نقض حقوق بشر توسط چین در رابطه با اویغورها و سایر اقلیتها در سین کیانگ را پس بزند و با تأکید بر حمایت کشورهای غربی از جنایتهای رژیم صهیونیستی در حق مسلمانان غزه ادعای آنها علیه چین در زمینه حقوق مسلمانان سین کیانگ را بیاعتبار جلوه دهد.
پکن از جنگ غزه بهعنوان فرصتی برای متهم کردن واشنگتن به دامن زدن به بیثباتی و خشونت استفاده کرد و درعینحال خود را بهعنوان یک کشور صلحطلب معرفی کرد. پکن «ابتکار امنیت جهانی» خود را که سال گذشته رسماً معرفی کرد بهعنوان جایگزینی برای نظم بینالمللی تحت رهبری ایالاتمتحده تبلیغ میکند. چین به دنبال ترویج این انگاره است که ایالاتمتحده چندین دهه است که خاورمیانه را بد مدیریت کرده و به آن آسیب رسانده است و اگر ابرقدرتی که بهجای خشونت بیشتر به دیپلماسی تمایل داشته باشد (چین) نقش متعادلکننده ایفا کند، به نفع منطقه خواهد بود.
تضعیف طرحهای ژئوپلیتیک آمریکا برای منطقه
ایالاتمتحده برای تقویت حضور خود در غرب آسیا، ادغام رژیم صهیونیستی در اقتصاد منطقه و مقابله با نفوذ فزاینده منطقهای چین و بهعنوان جایگزینی برای طرح کمربند-جاده، طرح کریدور اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا را پیش کشیده است. درصورتیکه آمریکا بتواند این طرح را اجرایی کند ضربهای اساسی به تلاش چین وارد میکند. جنگ غزه در حال حاضر با تعویق روند عادیسازی عربستان و رژیم صهیونیستی اجرای چنین پروژهای را غیرممکن کرده است. بااینحال درصورتیکه رژیم صهیونیستی بتواند توانایی نظامی و سیاسی حماس را تضعیف کند ممکن است روند عادیسازی و متعاقباً پیگیری این کریدور اقتصادی از سر گرفته شود. بنابراین چین اگر میخواهد در این زمینه با آمریکا رقابت کند لازم است با حمایت از حماس مانع از اجرایی شدن کریدور مدنظر ایالاتمتحده شود. در همین رابطه درحالیکه آمریکا به دنبال مهار نفوذ چین در منطقه است کشورهای عربی تمایل آمریکا به مهار چین را ندارند. آنها یک دنیای چندقطبی را ترجیح میدهند که در آن بتوانند همزمان با چندین قدرت بزرگ کار کنند و با مانور دادن میان آنها نفوذ ژئوپلیتیک جهانی خود را افزایش دهند. بر این اساس این فرصت برای چین وجود دارد که با بازیگری مؤثرتر طرحهای ژئوپلیتیک آمریکا در منطقه را تضعیف کند.
مواضع و منافع راهبردی روسیه در رابطه با مسئله فلسطین و جنگ غزه
جوزف استالین رهبر شوروی از تأسیس اسرائیل در سال 1948 استقبال کرد و امیدوار بود که اسرائیل به یک کشور سوسیالیستی طرفدار مسکو تبدیل شود. اما پس از همسویی اسرائیل با غرب، شوروی شروع به برقراری روابط با رهبران فلسطینی کرد و به آموزش نظامی مبارزان فلسطینی و حمایت از کشورهای عربی دشمن اسرائیل کرد. اتحاد جماهیر شوروی از سال 1967، پس از جنگ ششروزه، تا اکتبر 1991، تقریباً دو ماه قبل از پایان یافتن اتحاد جماهیر شوروی، هیچ رابطه دیپلماتیکی با اسرائیل نداشت اما پس از فروپاشی شوروی و مهاجرت میلیونها یهودی به اسرائیل، دو طرف رابط نزدیکی برقرار کردند. در طول دهههای 1990 و 2000، دولت روسیه رویکرد انعطافپذیرتری را در پیش گرفت. این کشور با برقراری روابط نزدیک با اسرائیل خود را بهعنوان میانجی معرفی کرد و در سال 2002 به گروه چهارجانبه (سازمان ملل، ایالاتمتحده، اتحادیه اروپا و روسیه) پیوست که قصد حمایت از روند مذاکرات سازش را داشت.
طی سه دهه اخیر روسیه سیاست ایجاد تعادل بین بازیگران مختلف ازجمله بین اسرائیل و فلسطینیها را دنبال کرده و پیوسته از راهحل دو دولتی و ایجاد کشور فلسطین حمایت کرده است. در سال 2006، پس از پیروزی حماس بر فتح در انتخابات پارلمانی، پوتین یکی از اولین رهبران جهان بود که به این گروه تبریک گفت. روسیه بیش از 17 سال است که رابطه خود را با حماس حفظ و بارها رهبران آن را به مسکو دعوت کرده است. همزمان تا همین اواخر، روسیه سعی میکرد روابط خوبی با تلآویو ایجاد کند و آن را بهعنوان یک شریک خاموش در منطقه حفظ کند اما مواضع رژیم صهیونیستی علیه روسیه در رابطه با جنگ اوکراین روابط دو طرف را تا حدود سرد کرده بود.
پس از عملیات طوفان الاقصی روسیه برخلاف کشورهای غربی از محکوم کردن حماس خودداری کرد و از حملات اسرائیل به غزه انتقاد کرده است. علاوه بر این، وزیر خارجه روسیه در ماه اکتبر از یک هیئت حماس در مسکو استقبال کرد که خشم تلآویو را برانگیخت. پس از جنگ غزه نمایندگان دو طرف در سازمان ملل متحد سخنان تندی را با یکدیگر ردوبدل کردند. 10 روز پس از آغاز جنگ روسیه یک قطعنامه در حمایت از آتشبس در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کرد که توسط آمریکا و کشورهای غربی وتو شد. پوتین در خصوص جنگ غزه گفت: «ما فقط میتوانیم به فلسطین در مبارزه با کسانی که پشت این فاجعه هستند کمک کنیم» و محاصره غزه توسط اسراییل را با محاصره لنینگراد توسط آلمان نازی در جنگ جهانی دوم مقایسه کرد. آندری گورولف، معاون دومای دولتی و عضو کمیته دفاعی با بیان اینکه اسرائیل متحد آمریکاست و ایران و جهان اسلام اطراف آن متحد روسیه هستند استدلال کرده که وقت آن رسیده است روسیه روابط خود با اسرائیل را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد. این نوع مواضع روسیه نشان میدهد جنگ حماس و اسرائیل به معنای پایان سیاست چند دههای این کشور مبنی بر تلاش برای برقراری تعادل بین طرفین باشد. روسیه در جنگ غزه دارای منافعی راهبردی به شرح ذیل است:
کاهش تمرکز غرب بر اوکراین و تضعیف راهبرد این کشورها در برابر روسیه
جنگ غزه با دور کردن توجهات از اولویت شماره یک سیاست خارجی روسیه، یک منفعت راهبردی برای این کشور ایجاد میکند. مسکو امیدوار است که این جنگ زمان، انرژی و منابع کشورهای غربی را از اوکراین دور کند. مشغول شدن به جنگ بهطورجدی حمایت سیاسی ایالاتمتحده از جریان مداوم پول و سلاح به اوکراین را به خطر میاندازد و اوکراین بدون این کمکها توان مقاومت در برابر روسیه را نخواهد داشت و مجبور به مصالحه سیاسی خواهد شد.
خروج از انزوای سیاسی و اعتبار زدایی از ایالاتمتحده
جنگ غزه با افشای استانداردهای دوگانه غرب یک امتیاز مهم برای روسیه در دادگاه افکار عمومی جهانی است و واکنش تنبیهی واشنگتن به جنگ روسیه در اوکراین را بیاعتبار میکند. روسیه در این راستا تأکید میکند که این کشور عمداً غیرنظامیان را هدف قرار نمیدهد در حالی که آمریکا با حمایت از رژیم صهیونیستی در جنایات این رژیم علیه غیرنظامیان فلسطینی سهیم است. علاوه بر این جنگ غزه فرصتی برای روسیه فراهم کرده است که از انزوای سیاسی خارج شود و بهعنوان یک بازیگر تأثیرگذار در منطقه غرب آسیا و مسئله فلسطین به ایفای نقش بپردازد.
تقویت نفوذ روسیه در منطقه
بحران غزه فرصتی را برای مسکو فراهم میکند تا نفوذ خود را در منطقه تقویت کند. روسیه بهطور سنتی از روابط نزدیک با کشورهای عربی سکولار ازجمله مصر، سوریه و عراق برخوردار بود، اما اکنون روابط مسکو با کشورهای خلیجفارس نیز گسترش یافته است که بر همکاری بازار نفت متمرکز شده است. این کشور روابط نزدیکی هم با فلسطینیها و هم با تلآویو داشته است و بهعنوان عضوی از گروه چهارجانبه (متشکل از ایالاتمتحده، روسیه، سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا) فعال بوده است. در طول سالهای اخیر، بهویژه پس از بحران سوریه و همچنین جنگ اوکراین، روابط مسکو با ایران بهبود و گسترش یافته است. بر این اساس روسیه در پی جنگ غزه سعی کرده خود را بهعنوان یک میانجی بالقوه و قدرتی که دارای پیوندهای قوی با همه کشورهای منطقه است نشان دهد.
علاوه بر این روسیه روند عادی سازی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی به رهبری آمریکا را پروژه ای از سوی ایالاتمتحده می داند که روسیه را به حاشیه می برد. بنابراین از این منظر اگر بپذیریم جنگ غزه عادی سازی روابط عربستان با رژیم صهیونیستی را فعلاً منتفی کرده است این یک پیروزی برای روسیه محسوب می شود. در همین رابطه دور شدن روسیه از رژیم صهیونیستی امکان کسب حمایت سیاسی از سراسر جهان اسلام را به همراه دارد و حمایت آشکار کشورهای عربی و ترکیه از اوکراین را دشوارتر میکند.
تضعیف نظم غرب محور و ارائه دیدگاه جایگزین از نظم جهانی
جنگ غزه فرصتی فراهم کرده است تا روسیه با اعتبارزدایی از آمریکا و نزدیک شدن به کشورهای اسلامی و کشورهای در حال توسعه و همچنین تقویت نیروهای ضدآمریکایی در منطقه نظم غربمحور را به چالش کشیده و دیدگاه جایگزین از نظم جهانی را ترویج کند. درواقع روسیه نوعی «دیپلماسی خلأ» را اعمال میکند که مطابق آن تلاش میکند فضاهای خالیشده توسط آمریکا را با حمایت از گروههای سیاسی به حاشیه راندهشده بهسرعت پر کند. بر این اساس به نظر میرسد روسیه به دنبال تشدید تنش با غرب، چه مستقیم و چه غیرمستقیم خواهد بود. این در حالی است که ایالاتمتحده تلاش میکند تا شرکای غیر غربی را متقاعد کند که دیدگاه روسیه درباره نظم جهانی یک دیدگاه بازنده است و با تحمیل هزینههای زیاد به مسکو محاسبات راهبردی پوتین مبنی بر اینکه با تشدید تنش با غرب منافع بیشتری نصیب روسیه میشود را تغییر دهد.
جنگ غزه همچنین میتواند نخبگان روسیه را متقاعد کند که این کشور با حمله به اوکراین سیاست درستی را انتخاب کرده و تلاش مسکو برای فروپاشی نظم بینالمللی غرب محور در حال نتیجه دادن است؛ چراکه امروز جنگ غزه است و فردا ممکن است جنگ چین و تایوان باشد که هرکدام نظم غرب محور را بیشتر به سمت فروپاشی میبرند.
افزایش قیمت نفت و گاز
در شرایطی که جنگ اوکراین و تحریمهای کشورهای غربی علیه روسیه فشار زیادی به اقتصاد روسیه وارد میکند روسیه از پیامدهای اقتصادی تشدید تنشها و درگیریها در غرب آسیا به دلیل فشار صعودی بر قیمت نفت و گاز سود خواهد برد.
جمعبندی
به نظر میرسد با کاهش تمرکز راهبردی اروپا و غرب نسبت به چین و روسیه این دو کشور از مهمترین برندگان عملیات طوفان الاقصی و جنگ غزه هستند. چین و روسیه هرکدام دارای منافعی راهبردی در جنگ غزه هستند. کسب حمایت کشورهای عربی و اسلامی و درنتیجه حفظ و گسترش روابط اقتصادی خود با آنها، تقویت نفوذ سیاسی و تثبیت خود بهعنوان یک میانجی در غرب آسیا، مطرح کردن خود بهعنوان رهبر کشورهای درحالتوسعه، نشان دادن سلطه راهبردی خود در شرق آسیا با درگیر ماندن آمریکا در غرب آسیا، ایجاد فشار دیپلماتیک و برانگیختن افکار عمومی علیه واشنگتن و تضعیف طرحهای ژئوپلیتیک آمریکا برای منطقه از مهمترین منافع راهبردی چین است که جنگ غزه میتواند به تأمین آنها برای این کشور کمک کند. در خصوص روسیه نیز کاهش تمرکز غرب بر اوکراین و تضعیف راهبرد این کشورها در برابر روسیه، افزایش قیمت نفت و گاز و درنتیجه کاهش فشارهای اقتصادی غرب بر این کشور، خروج از انزوای سیاسی و اعتبار زدایی از ایالاتمتحده، تقویت نفوذ روسیه در منطقه و درنهایت تضعیف نظم غربمحور و فراهم شدن فرصت ارائه دیدگاه روسیه درباره نظم جهانی جایگزین ازجمله مهمترین منافع این راهبردی این کشور در جنگ غزه است. پس از عملیات طوفان الاقصی چین و روسیه هر دو تلاش کردهاند تا با برقراری ارتباط با همه طرفهای ذیربط نقش موجود آمریکا را بهعنوان تنها میانجی در مسئله فلسطین به چالش بکشند. چین و روسیه هر دو برای کسب رهبری جنوب جهانی تلاش میکنند و طوفان الاقصی فرصتی فراهم کرده است تا آنها قابلیت خود در این زمینه را نشان دهند. بر این اساس انتظار میرود چین و روسیه فعالیتهای خود در منطقه را افزایش دهند و از نارضایتی کشورهای اسلامی و عربی از حمایت مغرضانه آمریکا از رژیم صهیونیستی به نحو مطلوب بهره ببرند. این امر فرصتی برای ائتلاف و نزدیکی بیشتر این دو کشور با ایران و محور مقاومت فراهم میکند تا مانع از تحقق اهداف آمریکا و رژیم صهیونیستی در رابطه با جنگ غزه شوند اگر چه خطر تبدیل شدن دوباره منطقه غرب آسیا به میدان بازی قدرتهای بزرگ را نیز در پی دارد.
منابع
[1] – https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/why-china-taking-sides-against-israel-and-why-it-will-likely-backfire
[2] – https://www.aljazeera.com/news/2023/11/6/china-takes-cautious-approach-to-diplomacy-over-israel-gaza-war
[3] – https://www.chathamhouse.org/2023/10/chinas-approach-war-gaza-not-anti-israel-its-designed-contain-us