تحولات سیاسی اخیر در یمن و استعفای نخستوزیر و رئیس جمهور، شرایط پیچیده و دشواری را پیش روی گروههای سیاسی یمنی قرار داده است. به دنبال استعفای رئیس جمهور و دامنزدن به خلاء سیاسی در کشور، از یک سو جنبش انصارالله با انحلال پارلمان و تشکیل شورای پنج نفره ریاست جمهوری برای مدیریت امور سیاسی کشور، برای دوره انتقالی 2 ساله و وعده تشکیل یک مجلس جدید با 551 نماینده به جای مجلس کنونی، در تلاش برای بازتعریف ساختار سیاسی یمن و خارج کردن کشور از وضعیت کنونی هستند، و از سوی دیگر، برخی گروههای جداییطلب در جنوب، فرصت را مغتنم شمرده و در تلاشند با بهرهگیری از شرایط ایجاد شده، گروهها و قبایل مختلف را در جنوب گرد هم آوردند و با اتحاد بین آنها، اهداف استقلالطلبانه خود را دنبال کنند. ترس از غلتیدن کشور به هرج و مرج و درگیرشدن گروهها به یک جنگ داخلی، اکنون به خطری واقعی در یمن تبدیل شده است. این خطر زمانی تشدید میشود که گروههای جنوبی، تحرکاتی عملی برای پیگیری استقلال مناطق جنوبی از خود نشان دهند. به همین دلیل، در این نوشتار به دنبال بررسی این مسأله و آینده سیاسی یمن هستیم.
برای پیشبرد بهتر بحث، در آغاز، نگاهی بر تحولات روزهای اخیر در یمن خواهیم داشت، در ادامه نگاهی تاریخی بر جنبش جنوب (به عنوان نماینده گروههای سیاسی جنوب یمن) و خواستههای آن میاندازیم و در پایان، با توجه به تحولات اخیر، اشارهای به تحرکات جدید گروههای سیاسی در جنوب یمن، در فضای سیاسی کنونی كرده و نهایتا نتیجهگیری خواهیم کرد.
استعفای دولت و تشدید بحران سیاسی
هر چند صحبت از بحران سیاسی در یمن مدتهاست مطرح است، اما آنچه در شرایط کنونی این وضعیت را وخیمتر کرده، استعفای نخستوزیر و رئیس جمهوری است که کشور را با خلاء سیاسی مواجه کرده است، البته اقدام روز جمعه حوثی ها، در انحلال پارلمان و تشکیل شورای ریاست جمهوری برای اداره موقت امور سیاسی کشور، پاسخی بود به این اقدام رئیس جمهور. در ریشهیابی بحران کنونی، باید به در هم تنیدگی اختلافات سیاسی میان قبایل و گروههای سیاسی در ساختار سیاسی-اجتماعی یمن از یک سو، و دخالتهای خارجی از سوی دیگر اشاره کرد.
پیامد چنین اختلافها و دخالتهایی، روی کار آمدن دولت و رئیس جمهوری ضعیف، همراه با شکافهای گسترده در بدنه دولت و ارتش بود. به همین دلیل بود که برخی گروهها، از جمله حوثیها در شمال و جنبش جنوب احساس کردند از قدرت کنار گذاشته شدهاند و برخی دیگر همچون طرفداران علی عبدالله صالح، به دنبال سهم بیشتری از قدرت بوده و هستند. همه اینها در حالی بود که حزب اصلاح و طرفداران آن بسیاری از پستهای کلیدی را در اختیار داشتند؛ حزبی که با مخالفان زیادی مواجه است.
چنین ساختاری از اختلافها و حذفها (که منجر به واکنش عملی برخی گروههای همچون حوثیها شد) با برخی مسایل منطقهای پیوند خورد؛ مبارزه عربستان و امارات عربی متحده با جریانهای وابسته به اخوانالمسلمین. به همین دلیل بود که در آغاز حرکت حوثیها و جریان وابسته به علی عبدالله صالح علیه حزب در قدرت اصلاح، تقریبا ما شاهد سکوت کشورهایی همچون عربستان بودیم و زمانی که حوثیها موفق به تصرف پایتخت یمن شدند، این کشور واکنش عملی از خود نشان نداد. از سوی دیگر، وجود شکاف، در بدنه ارتش و دولت نیز، یکی از دلایل موفقیت پیشروی حوثیها به سمت پایتخت و عبور از آن به سمت دریای سرخ و مناطق جنوبی یمن بود. در چنین فضایی، جریان موسوم به انصارالله توانست بر بخشهایی از یمن مسلط شود و حکومت را تحت فشار قرار دهد.
در بررسی علل و اهداف حوثیها از پیشروی به سمت پایتخت و مناطق حنوبی، علاوه بر تحت فشار قرار دادن دولت مرکزی برای احقاق حقوق از دست رفته آنها و دیگر گروههای سیاسی، باید به مبارزه با القاعده نیز اشاره کرد. به دلیل ناتوانی حکومت مرکزی در مبارزه با القاعده، گروه انصارالله، راه حل را در مبارزه مستقیم با این گروه تروریستی دید. به همین دلیل، ما شاهد درگیریهای مستقیم و غیر مستقیمی بین القاعده و نیروهای انصارالله هستیم.
اما این امر خود به بهانهای برای سوء استفاده برخی گروههای سیاسی و از جمله رئیس جمهور تبدیل شد. نخستوزیر و رئیس جمهور (که هم تحت فشار از ناحیه گروههای مختلف و برخی کشورها ،و هم خواستار انحصارطلبی در قدرت سیاسی بودند) پیشروی حوثیها را دستمایه خود قرار داده و از قدرت استعفا دادند. همه اینها در حالی بود که، حوثیها نیز مخالف سیاستهای انحصارطلبانه رئیسجمهور هستند، که البته ریشههای آن نیز به ساختار سیاسی یمن باز میگردد. این مسأله، آغاز بحران سیاسی کنونی در یمن است که اواسط ماه گذشته میلادی شروع شد. جنبش جنوب در این میان، به دنبال بهرهبرداری از شرایط پیشآمده در راستای پیشبرد اهداف استقلالطلبانه خود است. بنابراین، آنچه در این میان میتواند بحران کنونی را به چالشی بنیادین تبدیل کند، موفقیت جنبش جنوب در پیشبرد اهداف خود است.
جنبش جنوب و بحران سیاسی در یمن
اگر بخواهیم نگاهی تاریخی بر ریشههای شکلگیری جنبش جنوب داشته باشیم، باید گفت که شروع مسأله جداییطلبان در جنوب یمن، به نخستین سالهای پس از اتحاد دو یمن، در سال 1990 میلادی باز میگردد. بر پایه توافقاتی که پیش از اتحاد بین علی عبدالله صالح (به عنوان رئیس حکومت یمن شمالی) و علی سالم البیض (به عنوان رئیس حکومت یمن جنوبی) صورت گرفت، بنا، بر این شد که جمهوری یمن بر پایه یک قانون دموکراتیک اداره شود که، حقوق همه یمنیها را تحت عنوان “شهروندان یمن” در نظر بگیرد.
اما سیاستهای انحصارطلبانه عبدالله صالح منجر به نارضایتی رهبران جنوب و به خصوص علی سالم البیض شد. تداوم این اختلافها، منجر به جنگ داخلی 1994 شد، که در پی آن یمن شمالی پیروز شد و علی سالم البیض از کشور فرار کرد. از آن زمان تا سرنگونی عبدالله صالح، سالم البیض به عنوان مهمترین مخالف خارجنشین، از آرمان جدایی جنوب از شمال طرفداری میکرد.
با وجود پیروزی عبدالله صالح در جنگ داخلی و فرار سالم البیض، اما اعتراضات جنوبیها علیه عبدالله صالح و سیاستهای وی همچنان ادامه داشت. در این دوران و برای مهار بهتر مناطق جنوبی، حکومت مرکزی استانداران، هر 6 استان جنوبی را از میان شمالیها انتخاب میکرد. اینگونه سیاستهای عبدالله صالح بر دامنه نارضایتیهای مردم مناطق جنوبی از عبدالله صالح، میافزود و این مسأله را بین آنها تشدید میکرد که، ماندن آنها تحت کنترل صنعا و در اتحاد با شمال، هیچ سودی برای آنها به دنبال نخواهد داشت. بنابراین بهترین راهکار آنها جدایی از مناطق شمالی بود.
تداوم این وضعیت منجر به همبستگی بین گروههای سیاسی مختلفی که در جنوب فعالیت میکردند، حول یک جنبش واحد شد که به جنبش جنوب (یا جنبش حراک) معروف است. این جنبش که در سال 2007 و به دنبال همهگیر شدن اعتراض مردم به تبعیض دولت نسبت به بازنشستگان جنوبی شکل گرفت، به جنبشی برای استقلالطلبی استانهای جنوبی کشور از بخشهای شمالی تبدیل شد (1). به همین دلیل، گروههای مختلف معترض که در جنوب فعالیت میکردند به آن پیوستند. شکلگیری این جنبش خود تبدیل به فرصتی مهم برای افزایش فشار بر دولت مرکزی شد.
شروع اعتراضات انقلابی مردم، علیه حکومت علی عبدالله صالح، آغازی بود بر سربرآوردن آتش زیر خاکستر مخالفتهای گروههای سرکوب شده. به همین دلیل، با سرنگونی عبدالله صالح، بسیاری از رهبران تبعید شده جنوب به وطن بازگشتند و سعی کردند در روند انتقال قدرت، سهم قابل ملاحظهای دریافت کنند. برکناری عبدالله صالح، نه تنها برای جنوبیها پیروزی مهمی به شمار میآمد، بلکه دیگر گروههای سیاسی نیز این مسأله را مهمترین پیروزی سیاسی خود به شمار آوردند. به همین دلیل، جنبش جنوب جان تازهای گرفت و به یکی از بازیگران اصلی صحنه سیاسی یمن پس از انقلاب، تبدیل شد.
اما، میتوان گفت با دخالتهای خارجی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، انقلاب یمن بر خلاف مسیر تعیین شده انقلابیون پیش رفت و ساختار سیاسی دوران عبدالله صالح، همچنان پا بر جای ماند. به همین دلیل، تشکیل دولت جدید توسط معاون علی عبدالله صالح، صرفا مسکنی موقت بر بحرانهای پیش رو قلمداد شد؛ بحرانهایی که جنبش جنوب نیز یکی از آسیبدیدگان و در عین حال، دامنزنندگان به آن است.
ناکامی دولت منصور هادی در برآورده ساختن درخواست انقلابیون یمنی، باعث شد جداییطلبان جنوبی بار دیگر بر طبل جداییطلبی بکوبند و خواهان استقلال مناطق جنوبی از شمالی شوند. اوج این درگیریها پیش از شروع گفتوگوهای ملی بود. دو هفته پیش از آغاز گفت و گوهای ملی، جنوب یمن شاهد درگیری بین جداییطلبان، نیروهای امنیتی و طرفداران حزب الاصلاح بود. به دنبال این امر، گروهایی که خواهان جدایی جنوب بودند با برپایی چادر در میدان شهدای شهر عدن و برافراشتن پرچم جنوب، خواهان جدایی جنوب از شمال شدند. به همین دلیل، منصور هادی، در سفری غیر منتظره وارد شهر عدن شد و خواهان دیدار با گروههای سیاسی جنوبی شد. در این سفر، رهبران جنبش حراک، هادی را متهم کردند که وی، در سال نخست ریاستش، پیش از اینکه به جنوب سفر کند، از عربستان، آمریکا و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس دیدن کرده است.
از نظر آنها، با وجودی که هادی از اهالی جنوب است ولی، وی به مسأله جنوب در مدتی که بر کرسی ریاست جمهوری نشسته کمترین توجه را داشته است. به همین دلیل بسیاری از رهبران جنبش با دیدار با منصور هادی، مخالفت کردند. این اختلافها را در گفت و گوهای ملی نیز شاهد بودیم؛ چرا که برخی از رهبران جنبش حراک، موافق شرکت در گفتگوهای ملی بودند، اما برخی از رهبران تندروتر این جنبش، مانند علی سالم البیض، بر این اعتقاد بودند که خواستههای جنوب با گفتگو با صنعا حل نمیشود. بنابراین خواهان عدم شرکت نمایندگان جنوب در گفتگوهای ملی بودند.
تحولات اخیر در پایتخت و جنبش جنوب
باید گفت که با وجودی که اختلافها بین جنبش جنوب ، دولت مرکزی و ساختار سیاسی کنونی در یمن، از همان آغاز ریاست جمهوری منصور هادی وجود داشته است، اما این گروه در هر صورت همکاریهایی هر چند اندک با دولت مرکزی داشتهاند. نمود بارز این همکاریها نیز در شرکت نمایندگان این گروه در گفت و گوهای ملی مشخص بود. البته این مسأله بیشتر به اختلافهایی که در درون جنبش جنوب وجود دارد برمیگردد. در توضیح این مطلب باید گفته شود که، به دلیل اینکه این جنبش از گروههای مختلف، با دیدگاههای متفاوت تشکیل شده است، بنابراین نمیتوان دیدگاه واحدی درون آن مشاهده کرد؛ که در یک نگاه کلی میتوان آنها را به سه دسته کلی جداییطلبان، فدرالیستها، و طرفداران حکومت مرکزی تکنوکرات تقسیم کرد (2). همین اختلاف بین گروهها بود که در باره شرکت کردن یا شرکت نکردن جنبش در گفتگوهای ملی اختلاف نظر به وجود آورده بود.
به نظر میرسد که تحولات اخير، مسأله را کمی پیچیدهتر کرده است. اکنون، شاهد مخالفت علنی بسیاری از رهبران جنبش جنوب با پیشروی نیروهای انصارالله هستیم؛ به گونهای که آنها، حوثیها را متهم به انحصارطلبی در قدرت میکنند، در حالی که انصارالله، بارها اعلام کرده خواستار شرکت تمام گروههای سیاسی در آینده یمن است. به همین دلیل هم، رهبران این جنبش از شرکت در نشستی که دهم بهمن ماه، برای تعیین وضعیت سیاسی و رهبری یمن از سوی حوثیها تشکیل شد، خودداری کردند.
اما مخالفت جنبش جنوب با پیشرویهای نیروهای انصارالله، همهي مشکل نیست، بلکه باید گفت تحولات اخیر، علاوه بر این که بر پیچیدگی مشکلات موجود افزوده است، باعث شده گروههای سیاسی در جنوب یمن، دست به تحرکات تازهای برای پیگیری خواستههای استقلالطلبانه خود بزنند. تشکیل “کمیته جنوب برای آزادی و استقلال” از جمله تحرکات تازهای است که برخی از گروههای سیاسی در شهر عدن، در راستای ایجاد اتحاد بین خود و درون جنبش جنوب، آن را شکل دادهاند. این کمیته از 13 فرقه و جریان سیاسی تشکیل شده و همانگونه که تشکیل دهندگان آن میگویند، هدف اصلی آنها شکلدادن به وحدت جنوب و پیگیری استقلال جنوب از شمال است (3). خطر واقعی شاید در تشکیل چنین کمیتههایی نهفته باشد که، در فضای بی ثبات و هرج و مرجگونه فعلی مجال زیادی برای عرض اندام پیدا میکنند.
نتیجهگیری
بنابراین و با تکیه بر مباحث مطرح شده، اگر بخواهیم نگاهی بر آینده سرزمینی یمن و جنبش جنوب داشته باشیم، در وهله نخست، باید گفت که آینده سرزمینی یمن و جنبش جنوب بستگی به آینده سیاسی این کشور دارد. در شرایط کنونی با شرکت گروه موسوم به «جنبش سوسیالیست»- از گروههای سیاسی مطرح در مناطق جنوبی- در شورای ریاست جمهوری، به نظر میرسد باید شاهد افزایش اختلافها در مورد آینده جنوب یمن در میان گروههای سیاسی فعال در جنوب بود. اما، اگر توافقات کنونی به نتیجه نرسد و گروههای سیاسی نتوانند به حداقل هایی از اشتراکات سیاسی دست یابند، پیشبینی جنگ بین نیروهای سیاسی- نظامی و قبایل با یکدیگر، دور از ذهن نخواهد بود. در این میان، نقش جنبش جنوب میتواند تعیین کننده باشد. در صورت ایجاد درگیری داخلی بین گروههای سیاسی، شاید فرصتی بیبدیل در اختیار رهبران جداییطلب این جنبش، برای جدا کردن مناطق جنوبی از مناطق شمالی قرار گيرد؛ امری که پایانی خواهد بود بر یکپارچگی سرزمین یمن.
اما در این میان، اهمیت ژئوپلتیکی مناطق جنوبی و منابع نفتی که در این مناطق وجود دارد را نیز نباید در واکنش شمال در مقابل جداییطلبی جنوب نادیده گرفت. شمال به سختی خواهد پذیرفت بخش اعظمی از مناطقی که دارای منابع نفتی هستند از آنها جدا شود و این میتواند به دامنه درگیریهای بین طرفین بیفزاید. البته نقش قدرتهای منطقهای همچون عربستان و قدرتهای بیرونی همچون آمریکا را در حمایت یا عدم حمایت از جداییطلبان، باید در نظر گفت. به همین دلیل باید منتظر بود و دید که پادشاه جدید عربستان چه دیدگاهی در قبال یمن خواهد داشت.
—————————————-
منابع:
1- http://en.wikipedia.org/wiki/Southern_Movement
2- http://www.middleeasteye.net/news/divided-south-yemen-separatists-vow-achieve-independence-830553601
3- http://www.yementimes.com/en/1855/news/4848/New-body-seen-as-step-toward-unifying-south.htm